بررسی آیات قرآن و احادیث نشان می‌دهد، اسلام به موضوع گفت‌وگو و مناظره، به مثابه روشی مناسب برای برقراری ارتباط و تفاهم بین فرهنگ‌ها و ادیان، توجه ویژه‌ای دارد و مردم را به آن تشویق می کند.

خبرگزاری مهر - گروه دین و آیین- فاطمه علی آبادی: امروز سالروز میلاد با سعادت هشتمین خورشید تابناک آسمان امامت حضرت امام علی بن موسی الرضا است. با نگاه به سیره ائمه اطهار (ع)، گزارش‌هایی از گفتگو با اهل کتاب و سایر ادیان مشاهده می‌شود که در رأس آنها، امام رضا (ع) الگوی گفتمان مؤثر با علمای دیگر ادیان را به منصه ظهور می‌رسانند و تاریخ ایشان را به عنوان پایه گذار و پرچمدار گفتگوی ادیان مختلف معرفی می‌کند.بر همین اساس به مناسبت سالروز میلاد با سعادت حضرت علی بن موسی الرضا (ع) به منظور روش شناسی و شناخت شیوه مناظرات امام رئوف با حجت الاسلام محمدباقر پور امینی عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی به گفتگو نشستیم که در ادامه می‌خوانید:

*بررسی آیات قرآن و احادیث نشان می‌دهد، اسلام به موضوع گفت‌وگو و مناظره، به مثابه روشی مناسب برای برقراری ارتباط و تفاهم بین فرهنگ‌ها و ادیان، توجه ویژه‌ای دارد؛ هدف اسلام از تشویق به برقراری ارتباط و تفاهم بین فرهنگ‌ها و ادیان چیست؟

قرآن کریم بر استدلال و مناظره در تبلیغ دینی و معارف آن تاکید دارد و از آن با عنوان «جدال احسن» یاد می‌کند؛ آنجا که می‌فرماید: «ادع الی سبیل ربک بالحکمة والموعظة الحسنة وجدلهم بالتی هی احسن؛ با حکمت و اندرز نیکو، به راه پروردگارت دعوت نما! و با آنها به روشی که نیکوتر است، استدلال و مناظره کن!»

قرآن دو بار به صراحت به مبحث جدال احسن اشاره کرده است و نکته هم در گفت و گو و مناظره، مقید بودن آن به احسن و نیکویی آن است و آنکه سفارش الهی بر روشمندی مناظره بر محور نیکوتربودن است و گویا این قید مرزی برای خارج کردن جدال‌ها و گفتگوهای غیر حسن است.

در توضیح جدال احسن به عنوان سبک مناظره مناسب است تبیین شیخ طوسی در تفسیر تبیان قابل توجه است، ایشان جدال احسن را روشی همراه با نرمی و وقار و سکینه و همراه با نصرت حق با حجت می‌داند؛ چنان‌که خداوند به موسی (ع) پیش از اینکه به جدال و بحث با فرعون روی آورد، دستور می‌دهد که با وی به نرمی سخن گوید: «فَقُولا لَهُ قَوْلاً لَیِّناً لَعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشی؛ پس به نرمی با او سخن بگویید، شاید متذکّر شود یا از خدا بترسد!»

یکی از شخصیت‌های برجسته اسلامی که به موضوع گفت وگو به ویژه گفت وگو با ادیان توجه جدی داشت امام رضا (ع) بوده است.

*چرا ایشان را عالم آل محمد می‌نامند؟

براساس روایات، امام‌رضا (ع) عالِم آل‌محمد لقب گرفته‌اند و به‌اقرار همگان، علم و دانش علی‌بن‌موسی‌الرضا (ع) بسیار و سرشار بود. اباصلت هروی می‌گوید: «داناتر از علی‌بن‌موسی‌الرضا ندیدم و هر دانشمندی هم که با وی نشست‌وبرخاست می‌کرد، بر این مطلب تصدیق داشت. برای مثال مأمون علمای ادیان و فقهای شرایع را در مجلسی گرد آورد و حضرت رضا (ع) را دعوت کرد تا با آنان گفت‌وگو کنند. در آن مجلس، حضرت همۀ آن‌ها را مجاب کردند و همگان فضل و دانش ایشان را ستودند و عجز و ناتوانی خود را ثابت کردند. ابن‌ابی‌الحدید معتزلی نیز امام‌رضا (ع) را «اعلم‌الناس» یعنی داناترین مردم، می‌شمارد.

برطبق گزارش مورخان، هرچه از امام پرسیده می‌شد، ایشان جواب می‌دادند و هیچ پرسشی را بدون پاسخ نمی‌گذاشتند. نکتۀ درخور توجه آن است که تمام آنچه در پاسخ بیان می‌فرمودند، مستند به قرآن بود. خود حضرت می‌فرمودند: «در مدینه، در روضۀ حضرت رسول (ع) می‌نشستم و علما هم در آنجا زیاد بودند. هرگاه آنان در مسئله‌ای درمی‌ماندند، به‌طرف من اشاره می‌کردند و مسائل خود را از من می‌پرسیدند و من نیز به تمام سوالات آن‌ها پاسخ می‌گفتم.»

اسحاق‌بن‌موسی از توصیۀ پدر گرامی خود، امام‌کاظم (ع)، یاد می‌کند و می‌گوید ایشان می‌فرمودند: «مسائل خود را از برادرتان علی، بپرسید و مطالب او را نگهداری کنید.» به‌گفتۀ ابراهیم‌بن‌عباس، امام از هر چیز از گذشته تا روزگار خویش، بسیار آگاه بودند؛ مأمون نیز با پرسیدن هر چیز، ایشان را می‌آزمود و حضرت پاسخ کامل می‌دادند که البته، بیشترین گفتار و پاسخ‌هایی که می‌دادند، با استناد به آیات قرآنی بود.

برطبق گزارش مورخان، هرچه از امام پرسیده می‌شد، ایشان جواب می‌دادند و هیچ پرسشی را بدون پاسخ نمی‌گذاشتند. نکتۀ درخور توجه آن است که تمام آنچه در پاسخ بیان می‌فرمودند، مستند به قرآن بود

مأمون حتی دانشمندان دیگر ادیان، همچون جاثلیق و رأس‌الجالوت و سران صابئین، مانند عمران صابی و ابواسماعیل سندی و پیروان دین زردشت و مسیحیت و نیز متکلمانی مانند سلیمان مروَزی را جمع می‌کرد و آنگاه حضرت را نیز احضار می‌ساخت. آنان از امام پرسش می‌کردند و ایشان یکی پس از دیگری، آنان را با پاسخ‌های قاطع خود شکست می‌دادند.

*علت برپایی مناظره‌های در مرو چه بود؟ مأمون چه هدفی برای این منظور دنبال می‌کرد؟

مأمون در میان خلفای عباسی، به علم‌دوستی تظاهر می‌کرد؛ و برپایی این مناظره‌ها را باید در حسادت او به جایگاه امام‌رضا (ع) و تلاش در فرو کاستن مقام بی‌نظیر حضرت جست‌وجو کرد. او می‌خواست با کشاندن امام به بحث، تصور عموم مردم نسبت به اهل‌بیت (ع) را از بین ببرد؛ زیرا مردم ائمه (ع) را صاحب علم خاص، از نوع علم لدنّی می‌دانستند. شیخ صدوق (ره) به راز برپایی مناظره‌ها چنین اشاره می‌کند «مأمون اندیشمندان سطح بالای هر فرقه را در مقابل امام قرار می‌داد تا حجت آن حضرت را به‌وسیله آنان از اعتبار بیندازد و این به‌سبب حسادت او به امام و منزلت علمی و اجتماعی ایشان بود؛ اما هیچ‌کس با آن حضرت روبه‌رو نمی‌شد، جز آنکه به فضل او اقرار کرده و به حجتی که از طرف امام علیه او اقامه می‌شد، ملتزم می‌گردید.»

مأمون تلاش می‌کرد خود را دوستدار امام نشان دهد؛ لذا با ظاهرسازی در پی جلب نظر امام بود. اما آن حضرت به اصحاب خود می‌فرمودند: «فریب ظاهرسازی‌های او را نخورید که من به‌دست مأمون به شهادت خواهم رسید.» برپایی این مجالس به‌رغم تصمیم مأمون‌، روزبه‌روز بر شکوه امام می‌افزود؛ ازاین‌رو، برای خلیفه بسیار ناخوشایند بود و خلیفه تصمیم گرفت امام را محدود کند. دراین‌باره، به گزارش عبدالسلام هروی بنگرید: به مأمون اطلاع دادند امام‌رضا (ع) مجالس کلامی تشکیل داده و بدین‌وسیله، مردم شیفته آن بزرگوار می‌شوند. مأمون به محمدبن‌عمرو طوسی مأموریت داد تا مردم را از مجلس آن حضرت طرد کند. پس از آن، امام در حق مأمون نفرین کردند.

بر این اساس، تفوّق امام در مناظرات علمی، از عوامل مهم شهادت امام‌رضا (ع) نیز به‌شمار می‌رود. شاهد بر این مطلب، گواهی اباصلت بر این موضوع است که می‌گوید «مأمون ولایتعهدی را بدین‌جهت به امام‌رضا (ع) داد که به مردم نشان دهد آن حضرت رغبت به دنیا دارد، تا از چشم مردم بیفتد؛ اما وقتی از امام جز آنچه برتری او را بر مأمون نشان می‌داد، چیزی برای مردم آشکار نمی‌شد، دست به دعوت و جلب متکلمان تمامی سرزمین‌های اسلامی زد تا توسط آنان، امام را ازنظر علمی محکوم کند و از این رهگذر، نقص آن حضرت میان عامۀ مردم ثابت شود؛ ولی امام با هر عالم یهودی و نصرانی و… روبه‌رو می‌شدند، بر او برتری می‌یافتند و مردم می‌گفتند: آن حضرت شایسته‌تر از مأمون برای تصدی مقام خلافت است. جاسوسان نیز چگونگی امر را به اطلاع خلیفه می‌رساندند. بدین‌ترتیب بود که مأمون امام را مسموم کرد.»

*موضوع مناظره‌ها چه بود؟ امام‌رضا (ع) با چه تدبیری به عرصۀ مناظره‌ها وارد شدند؟

موضوع بیشتر مناظره‌ها درباره مسائل اعتقادی و فقهی بود که شیخ صدوق و طبرسی به بخشی از آن اشاره کرده‌اند. امام‌رضا (ع) به‌سبب برخورداری از نیروی عظیم علمی، در تمام این مجالس ورود پیدا کردند و بر حریفان و دشمنانشان پیروز شدند، بدون اینکه خود را وارد مغالطات جدلی کنند؛ به‌عکسِ برخی مناظره‌کنندگان که بدان پناه می‌بردند تا بنای حجت رقیب را ویران کنند و قوت استدلال او را از میان ببرند. اما آن حضرت با بیان و روشی روشن و رهگشا، به دلایل مطمئن خود در اثبات حق تکیه می‌فرمودند.

این گزارش نقل شده بسیار خواندنی است، مأمون از جاثلیق رئیس اسقف‌ها و رأس‌الجالوت دانشمند برجسته یهود و نیز رؤسای صابئی‌ها و بزرگ‌ترین هیربد و رئیس و دانشمند هندوها و زردشتی‌ها، همچنین نسطاس رومی پزشک و گروهی از متکلمان خواست که با امام‌رضا (ع) مناظره و مباحثه علمی کنند. سپس، یاسر خادم را نزد امام‌رضا (ع) روانه کرد و توسط او، تشکیل جلسه مناظره علمی و تاریخ انعقاد آن را به آگاهی امام رسانید و از آن حضرت خواست که در جلسه حضور یابند. نوفلی می‌گوید زمانی‌که یاسر بیرون رفت و جز او و امام کسی حضور نداشت، آن حضرت رو به او کردند و فرمودند: «‌ای نوفلی، تو عراقی هستی و عراقی نرم‌خوی است. درباره اجتماعی که پسرعمّ من از مشرکان و صاحبان مذاهب مختلف برای مناظره با ما گرد آورده، چه نظر و خبری داری؟» گفتم: «فدایت شوم. او می‌خواهد شما را بیازماید و دوست دارد که قدر شما شناخته شود؛ ولی بنا را بر پایه‌ای قرار داده که شالودۀ آن محکم نیست. به‌خدا سوگند، بد بنایی گذاشته است.»

امام فرمودند: «بنای او در این خصوص بر چه چیزی چیست؟» عرض کردم: «اهل کلام و بدعت رَویه‌ای خلاف علما دارند: عالمان جز باطل و ناروا را انکار نمی‌کنند؛ ولی مشرکان و اهل کلام و بدعت همه‌چیز را انکار می‌کنند و تهمت‌های حیرت‌آور و بهت‌انگیز می‌زنند. اگر برای آن‌ها استدلال شود که خداوند یکی است، می‌گویند دلیل صحیح برای یگانگی او بیاور و اگر گفته شود: محمد پیامبر خداست، گویند پیامبری او را ثابت کن؛ سپس، با حربۀ تهمت و افترا آدمی را مات و مبهوت می‌کنند. در همان هنگام که انسان دلایل آن‌ها را با حجت و برهان باطل می‌کند، آن‌چنان او را به مغالطه می‌اندازند تا انسان به‌ناچار، قول خود را رها می‌کند. بنابراین، قربانت شوم، از آن‌ها دوری فرما.»

امام تبسمی کردند؛ سپس فرمودند: «ای نوفلی، آیا بیم داری که آن‌ها مرا در اقامۀ حجت و دلیل ناتوان سازند؟» عرض کردم: «نه، به‌خدا سوگند، من هرگز چنین بیمی ندارم؛ بلکه امیدوارم خداوند شما را بر آن‌ها پیروز فرماید.» پس از آن فرمودند: «‌ای نوفلی، آیا دوست داری بدانی مأمون در چه موقع پشیمان خواهد شد؟» عرض کردم: «بلی.» فرمودند: «هنگامی‌که مأمون استدلال مرا با توراتیان، به تورات آن‌ها و با انجیلیان، به انجیل آن‌ها و با زبوریان، به زبور آن‌ها و با هیربدها، به پارسی و با رومیان، به رومی و با فرقه‌های مختلف، به زبان هریک بشنود و ببیند که زبان همۀ این‌ها بند آمده و برهان آن‌ها دفع شده و همگی ادعای خود را رها کرده و به نظر من رجوع کرده‌اند. در آن هنگام، او خواهد دانست درخور این نیست که در این راه گام بردارد و در این موقع است که پشیمانی او را فرا می‌گیرد و لا حول و لا قوة الّا باللّه العلی العظیم.»

به‌هرحال، مأمون بر آن شد که این سران را گرد آورد و در برابر امام قرار دهد تا با توانمندی‌شان در مغالطه و جدل، راه برهان و استدلال را بر آن حضرت ببندند؛ ولی امام بی‌اعتنایی خود را به امثال این‌ها اظهار کردند و موضوع را حقیر و بی‌اهمیت تلقی فرمودند.

هنگامی‌که این مجلس برپا شد، با تشریف‌فرمایی امام گفت‌وگو آغاز شد و آن حضرت مناظرۀ خود را با جاثلیق شروع کردند. نخست، در اثبات یگانگی خدا و بطلان اعتقاد به خداوندیِ عیسی و شریک‌دانستن او با خداوند سبحان، انجیل را مبنا و مرجع برای اقامۀ دلیل و برهان قرار دادند. سپس، بحث جالبی در اثبات این بیان کردند که کتاب انجیلِ متداول غیر از انجیل نازل‌شده ازجانب خداوند است و انجیل کنونی نوشتۀ برخی شاگردان دانشمند مسیح است و همان‌ها اناجیل اربعه را به‌وجود آورده‌اند. در همین راستا، به اختلاف وسیعی استناد فرمودند که در بیان وقایع، میان نوشته‌های آن‌ها وجود دارد. درنهایت، جاثلیق در پاسخ آن حضرت دچار تناقض آشکار شد؛ زیرا ازیک‌سو، صاحبان اناجیل را از آلودگی مُنزه و از افترا به مسیح مُبرا می‌شمرد؛ ازسوی‌دیگر، امام را تصدیق کرد و لب به اعتراف گشود که آن‌ها بر مسیح دروغ بسته‌اند.

پس از آن، امام مناظرۀ خود را متوجه رأس‌الجالوت، دانشمند یهود کردند و در اثبات نبوت پیامبر، به محتوای کتب آسمانی گذشته اشاره فرمودند و پس از طرح بحث منطقی جالبی، این‌گونه استدلال کردند: «ازجمله علائم پیامبری معجزه است؛ یعنی آوردن چیزی که دیگران از آوردن مانند آن عاجزند.» سپس، از جاثلیق پرسیدند: «آن‌ها به چه سبب معجزات پیامبران، جز معجزۀ موسی‌بن‌عمران، را تصدیق نمی‌کنند؟» رأس‌الجالوت پاسخ داد: «بر ما واجب نیست نبوت هرکس را که ادعای پیامبری کند، بپذیریم و تصدیق کنیم؛ مگر اینکه نشانه‌هایی را که موسی برای پیامبری خود آورده است، با خویش داشته باشد.»

امام‌رضا (ع) فرمودند: «در این صورت، چگونه به نبوت پیامبرانی که پیش از موسی آمدند، اقرار کرده‌اید؟ آنان دریا را نشکافتند و از سنگ دوازده چشمۀ آب روان نساختند یا اینکه دست از آستین بیرون نیاورده و ید بیضا نکردند و عصا را به اژدهای دوان بدل نساختند.» در اینجا، رأس‌الجالوت از عناد و انکار خود دست نگه داشت و در برابر این دلیل تسلیم شد؛ همچنین اعتراف کرد که هر معجزه‌ای که آوردن آن از توان بشر بیرون باشد، نشانۀ پیامبری است.

پس از آن، امام از او پرسیدند: «به چه سبب به پیامبری عیسی (ع) ایمان نیاوردید، درحالی‌که او معجزاتی آورد که بشر از آوردن مانندِ آن‌ها ناتوان بود؟ او که مردگان را زنده می‌کرد و کوران مادرزاد و دیوانگان و پیسان را شفا می‌داد.» همچنین امام از سبب اینکه اینان به محمد (ص)، پیامبر اسلام ایمان نیاوردند، این‌گونه پرسش فرمودند: «پیامبر اسلام (ع) قرآن را آورد که معجزه‌ای خارق‌العاده است، با اینکه اُمّی و درس‌ناخوانده بود و خط نمی‌نوشت.» در این موقع، رأس‌الجالوت سکوت اختیار کرد و نتوانست پاسخی بگوید.

در ادامه، نوبت مناظرۀ امام با هیربد اکبر رسید. آن حضرت درباره دلیلی که هیربد بر پیامبری زردشت دارد، با او مباحثه کردند. هیربد گفت: «آنچه زردشت آورد، پیش از او کسی نیاورده بود. ما او را ندیده‌ایم؛ ولی اخباری که از گذشتگان ما به دستمان رسیده، می‌گوید که آنچه دیگران حرام می‌پنداشتند، او بر ما حلال کرد؛ ازاین‌رو، او را پیروی کردیم.» امام فرمودند: «جز این است که به شما اخباری رسیده است و متابعت کرده‌اید؟» گفت: «آری.» امام فرمودند: «امت‌های دیگر نیز همین گونه‌اند: اخباری به آن‌ها رسیده که پیغمبران و موسی و عیسی و محمد (ع) چه معجزاتی با خود داشته‌اند؛ در نتیجه، به آنان ایمان آورده‌اند. عذر شما در اینکه به پیامبران ایمان نیاورده‌اید، چیست؟ زیرا شما برطبق آنچه گفتید، ازطریق اخباری که به شما رسیده، به نبوت زردشت ایمان آورده‌اید و معتقد شده‌اید که او چیزی آورده است که دیگران نتوانسته‌اند بیاورند.» در اینجا، هیربد ساکت ماند.

*سبک و شیوۀ مناظرۀ امام‌رضا (ع) با دیگران، به‌خصوص با جریان‌های رقیب، چگونه بود؟

با دقت در مناظره‌هایی که حضرت با مخالفان خود انجام دادند، می‌توان به چند محور مهم اشاره کرد که یکی از آنان میدان‌دادن به طرف مقابل بود. امام در مناظره هرگز حالت تهاجمی نگرفتند و آغاز به پرسش نکردند؛ بلکه با حوصلۀ فراوان، به مخالفان میدان دادند تا اگر خواستند، پیش‌قدم شوند. به‌این‌سبب در ابتدا به رأس‌الجالوت، پیشوای بزرگ یهودیان، فرمودند: «از من می‌پرسی یا من از تو بپرسم؟» رأس‌الجالوت گفت: «من از تو می‌پرسم؛ ولی هیچ دلیلی از تو نمی‌پذیرم، مگر اینکه در تورات یا انجیل یا زبور داوود یا صحف ابراهیم و موسی باشد.»

از دیگر محورها رعایت انصاف است که حضرت سخت بر رعایت انصاف در بحث و مناظره تکیه داشتند و تلاش می‌کردند در فضای حاکم بر مناظره، انصاف جاری باشد. حضرت به عمران صابی فرمودند: سَلْ یا عُمْرانُ وَ عَلَیْکَ بِالنِّعْمَة وَ اِیّاکَ وَ الْخَطَلَ وَ الْجَوْرَ؛ ای عمران، بپرس و بر تو لازم است که انصاف به‌خرج دهی و از مغالطه‌کاری و ستمگری پرهیز کنی.

همچنین استفاده از مقبولات خصم از دیگر محورهایی بود که حضرت در مناظره استفاده می‌کردند. از اصول مهم مناظره این است که انسان باید در مناظره با هر گروهی، علاوه‌بر استفاده از براهین عقلی، از دلایلی استفاده کند که طرف مناظره نیز آن را بپذیرد. حضرت رضا (ع) نیز اصل استفاده از براهین موردپذیرش طرف مقابل را رعایت می‌کردند. برای مثال زمانی که جاثلیق به مأمون گفت: «ای امیرمؤمنان، چگونه با مردی احتجاج کنم که او با من، با کتابی احتجاج می‌کند که من منکر آن هستم و نیز با پیامبری که من به او ایمان ندارم؟» امام در برخورد با رأس‌الجالوت، بخش‌هایی از تورات را خواندند؛ به‌گونه‌ای که رأس‌الجالوت از تلاوت و بیان و فصاحت ایشان تعجب کرد. جاثلیق و رأس‌الجالوت وقتی از آگاهی حضرت رضا به تورات و انجیل آگاه شدند، گفتند: «به‌خدا قسم، چیزی برای ما آوردی [و دلیلی اقامه کردی] که توان رد آن را نداریم، مگر اینکه تورات و انجیل و زبور را انکار کنیم.»

و استفاده از شیوۀ جدل یکی دیگر از محورها به شمار می‌رود. گاه خصم مطالبی را در باطن قبول دارد ولی حاضر نیست به آن اعتراف کند؛ در این صورت، برای رسیدن به نتیجۀ مطلوب، لازم است مناظره کند. در این مواقع، باید از اصل غافل‌گیری بهره جست و خصم را به اعتراف وادار کرد. حضرت رضا (ع) گاهی از این اصل در مناظره استفاده می‌کردند؛ ازجمله اینکه آن حضرت به جاثلیق فرمودند: یا نَصْرانِیُّ، وَاللّهِ اِنّا لَنُؤمِنُ بَعیسَی الَّذی آمَنَ بِمحمد وَ ما نَنْقِمُ علی عیسی شَیْئا اِلاَّ ضَعْفَهُ وَ قِلَّة صِیامِهِ وَ صَلاتِهِ؛ ای مسیحی، به‌خدا قسم، ما ایمان به عیسایی داریم که به محمد (ص) ایمان آورد و ما ایرادی بر عیسی شما نداریم؛ جز ضعف و کمیِ روزه‌گرفتن و نمازخواندن او. جاثلیق گفت: «به‌خدا سوگند، عِلمت را فاسد و امرت را ناتوان کردی. من گمان می‌کردم که تو داناترین مسلمان هستی.» حضرت فرمودند: «چگونه؟» وی پاسخ داد: «گفتی عیسی ضعیف و کم‌روزه و کم‌نماز بود، حال آنکه عیسی یک روز هم افطار نکرد و شب هرگز نخوابید و همیشه روزه‌دار و شب‌ها [در حال نماز] بیدار بود.» حضرت فرمودند: فَلِمَنْ کانَ یَصُومُ وَ یُصَلّی؛ اگر عیسی خداست پس برای چه کسی روزه می‌گرفت و نماز می‌خواند؟ در اینجا، جاثلیق از پاسخ بازماند.

محور دیگر مشخص‌کردن طرف مقابل است، در مناظره‌ای که طرف مقابل به‌صورت گروهی آمده‌اند، گاه اقتضا می‌کند که انسان با تعیین فردی خاص، مناظره را با او انجام دهد تا نتیجه حاصل شود. روزی مأمون گروهی از فقها و متکلمان را جمع کرد تا با امام هشتم مناظره کنند. آن بزرگوار فرمودند: اِقْتَصِرُوا عَلی واحِدٍ مِنْکُمْ یَلْزِمُکُمْ ما یَلْزِمُهُ؛ (شما یک نفر از بین خود انتخاب کنید و هرچه او پذیرفت، شما ملتزم شوید.) همه رضایت دادند یحیی‌بن‌ضحاک سمرقندی که مانند او در خراسان نبود، انتخاب شود.

همجنین قانع‌کردن طرف مخالف از دیگر محورهایی است که حضرت در مناظرات از آن بهره می‌بردند به گونه‌ای که تمام راه‌ها بر مخالف بسته شود و او را با ادلۀ محکم و پذیرفتنی قانع کنند. رأس‌الجالوت، پیشوای یهودیان، وقتی کاملاً قانع شد، گفت: «به‌خدا قسم، ای پسر محمد، اگر ریاست عامه‌ام بر تمام یهودیان نبود، به احمد ایمان می‌آوردم و فرمان تو را اطاعت می‌کردم.»

*امروزه به نظر می‌رسد جامعه بشری برای جلوگیری از آسیب‌های ناشی از رشد روز افزون منازعات می‌بایست به موضوع گفت‌وگوهای دینی برای یافتن مشترکات و همزیستی مسالمت‌آمیز و همچنین نفی خشونت و منازعه اهتمام ویژه داشته باشد. رسانه‌ها در این امر چه نقشی می‌توانند داشته باشند؟

امام بر محور جدال احسن با ارباب ادیان دیگر گفتگو می‌نمود و بدیهی است دوری از این روش و قرار گیری در جاده جدال باطل بی نتیجه خواهد بود. اصولاً جدال باطل روش انتخابی کافران است تاجایی که خداوند جدال درباره آیات الهی را به کافران منحصر کرده است و می‌فرماید: «ما یُجادِلُ فی ‏آیاتِ اللَّهِ إِلاَّ الَّذینَ کَفَرُوا فَلا یَغْرُرْکَ تَقَلُّبُهُمْ فِی الْبِلادِ».

قرآن کریم، نداشتن پشتوانه صحیح را اولین خصوصیت مهم جدال باطل معرفی می‌کند. به‌طور مثال، خداوند در آیه «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یُجادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَ لا هُدیً وَ لا کِتابٍ مُنیرٍ» اشاره می‌فرماید که مجادله‌گران به باطل هیچ پشتوانه علمی و هدایتی برای جدالشان ندارند.

کسانی در پی جدال باطل اند که در دام کبر و نخوت خودساخته اند و خداوند سرچشمه مجادله بدون دلیل در آیات الهی را منحصر در کبر معرفی کرده است و می‌فرماید: «إِنَّ الَّذِینَ یُجادِلُونَ فِی آیاتِ اللَّهِ بِغَیْرِ سُلْطانٍ أَتاهُمْ إِنْ فِی صُدُورِهِمْ إِلَّا کِبْرٌ ما هُمْ بِبالِغِیهِ». بدیهی است که پیروان فرهنگ قرآنی و دلباختگان به سبک و روش علمی امام رضا (ع) باید از جدال باطل با تمام زوایای آن دور باشند.