سید میثم موسویان، نویسنده و داستاننویس که بهتازگی بهخاطر نوشتن رمان «بینام پدر» برنده نوزدهمین دوره جایزه قلم زرین شده، در گفتگو با خبرنگار مهر درباره نوشتن جوششی یا کوششی داستان گفت: فکر میکنم این دو اصلاً از هم جدا نیستند. یعنی اگر کسی قائل به کوششی نوشتن است، نمیتواند جوششینوشتن را انکار کند و اگر کسی روی جوششینوشتن تاکید دارد، نمیتواند بگوید کوششی ننوشته است. بهنظرم جدا کردم این دو از هم، اشتباه است چون در نویسنده و کسی که در یکحوزه یا کار، کوشش نکرده باشد، جوششی هم اتفاق نخواهد افتاد.
وی افزود: من رمان «بینام پدر» را بهطور سفارشی ننوشتم. یعنی سفارشی از ناشر برای نوشتناش نگرفتم. بلکه آن را برای شرکت در جشنواره داستاننویسی انقلاب نوشتم. بعدها بود که آن را به ناشر سپردم. چون این کار را بدون نقشه پیشین شروع کردم، نوشتناش حدود چهار تا پنجسال طول کشید و نسخه نهایی با نسخه اولیه، تفاوت زیادی داشت. بخش بزرگی از دغدغهام هم برای نوشتن «بینام پدر» این بود که درباره بافت سنتی، آشنایان و آدمهای زیستبوم خودم یعنی همدان بنویسم. به این ترتیب شخصیتهایی معادل پدر و داییهایم در این داستان حضور دارند. یعنی شخصیت محمود که در داستان میبینید را به خاطر عشق و محبت به پدرم خلق کردم. در کل آدمهای این داستان، کسانی هستند که جلوی چشمم هستند.
این داستاننویس درباره مفاهیم و محتوای داستان «بینام پدر» گفت: شخصیت اصلی داستان، یککشمکش روانشناختی بر سر حلالزاده بودنش دارد که این کشمکش و درگیری در نهایت با توجه به آن حدیث پیامبر (ص) که هرکه علی (ع) را دوست دارد، حلالزاده است، حل میشود. یکی از ابعاد داستان، همین حدیث است. این، یکخط فرعی برای داستان اما یکخط اصلی اعتقادی و باوری است. در داستان «بینام پدر» خردهقصههای رستم و سهراب، بهلول و عقده ادیپ فروید هم وجود دارند. به این ترتیب که شخصیت اصلی در مقطعی از زندگی خود عضو جمعیت فدائیان اسلام و مامور میشود پدرش را که تیمسار ارتش محمدرضا شاه است، ترور کند که بهنظرم شخصیت مقتدر پدر خوب خلق شده است. مادرش هم یک زن کُرد است که از شوهر خود یعنی تیمسار مورد اشاره جدا شده و بهدلیل سختیهای زندگی تبدیل به یک رقاصه میشود.
موسویان گفت: داستان تکراری رستم و سهراب در این کتاب با یک تم و زمینه مذهبی درهمتنیده شده و شخصیت اصلی، همانطور که اشاره کردم دغدغه این را دارد که حلالزاده است یا نه. چون در سنین کودکی در درگیریهای جداییطلبانه در ایران، گم شده و در نهایت توسط یک چاروادار همدانی پیدا و بزرگ میشود. از نظر زمانی، این اتفاقات قصه در زمانی رخ میدهند که قاضیمحمد با حمایت شوروی استقلال مهاباد را اعلام کرد و بین کردهای طرفدار محمدرضاشاه، کردهای عراق و نیروهای قاضیمحمد درگیری پیش آمد. این بچه یعنی شخصیت اصلی در آن برهه گم میشود. بعد هم ریشه اتفاقات از نظر تاریخی به ماجرای اشغال ایران توسط متفقین در جنگ جهانی دوم وصل میشوند. یکی از نکاتی که درباره شخصیت اصلی قصه وجود دارد این است که بهدلیل گمشدنش و اینکه معلوم نیست پدر و مادرش چهکسانی هستند، توسط افرادی که دوستش ندارند مورد اتهام قرار میگیرد که اصل و ریشه روس دارد، در حالی که با کشف ریشههای خود متوجه میشود نهتنها حلالزاده است بلکه یکسیّد است.
وی در پاسخ به این سوال که چگونه بدون نقشه پیشین و بهطور کشف و شهودی داستان را پیش برده، گفت: من در کل اینگونه مینویسم و طرح کامل رمان را از ابتدا در ذهنم ندارم. اما در ابتدای، نقطه اول را مشخص میکنم. در این داستان هم از ابتدا فقط رستم و سهراب را داشتم تا اینکه ایده بهطور کامل شکل گرفته و پخته شد.
نویسنده رمان «بینام پدر» در پایان گفت: همیشه در نوشتن داستان، این دغدغه را دارم که فرمایشات استادم محمدرضا فریدونی را که خود ایشان هم شاگرد آیتالله یعقوبی قائمی است، تبدیل به قصه کنم.