خبرگزاری مهر، گروه استانها- معین یزدانی: تاریخ هشت ساله دفاع مقدس و بعد از آن دفاع از حرم اهل بیت (ع) پُر است از رشادت رفقای رزمندهای که در سایه اسلام مرزبندی جغرافیایی برایشان اهمیت نداشت و هر جا صدای مظلومی بر میخواست به یاری آن میشتافتند.
اما «از چهارزبر اسلامآباد غرب تا تلصفرا سوریه» روایتی متفاوت از رفاقت ۳۰ ساله ۲ رزمنده پاسداری است که یکی از آنها فرماندهی شجاع و دلیر و دیگری عارفی گمنام است؛ این رفاقت که سرآغاز آن به دفاع مقدس و عملیاتهای مهم غرب کشور بر میگردد تا ۳۰ سال بعد و شهر حلب سوریه ادامه دارد.
حاجیمحمدحسین علیخانی در ۱۷ بهمن ۱۳۴۹ (۱۰ ذی الحجه- مصادف با عید قربان) به دنیا آمد، از مادرش نقل شده که «پس از به دنیا آمدن فرزندم در خواب آقایی را دیدم که به من گفت امانتی را خدا به تو داده است و بعدها آن را پس میگیریم، اسمش را حسین بگذار».
به بهانه سالروز عملیات مرصاد و گرامیداشت رشادت و دلاوریهای شهید علیخانی و فرمانده شجاعش حاج اکبر نظری در این عملیات از همسر شهید علیخانی دعوت کردیم که برای گفتگویی صمیمی به دفتر خبرگزاری مهر بیاید.
از او خواستم ماجرای خواب مادر شهید علیخانی و به دنیا آمدن این شهید را تعریف کند که گفت: من اطلاعات زیادی از قبل از ازدواجم با حاج حسین ندارم ولی از مادر او شنیدهام که در خواب میبیند هدیهای به او دادند و گفتند این هدیه از سوی خداست نام او را حسین بگذار و یک روز این امانت را پس خواهیم گرفت؛ کمی سکوت کرد و با حالتی عجیب گفت: مادر آقا حسین از همان روز منتظر شهادت همسرم بوده و چون در روز عید قربان به دنیا آمده او را حاج محمدحسین نامیدند و در واقع حاجی جزئی از اسم همسرم است.
همسر شهید علیخانی ادامه داد: آقاحسین زمانی که به مدرسه میرود علاقه زیادی به خواندن کتاب پیدا میکند به طوری که پول تو جیبیهای روزانه خود را صرف خرید کتاب میکرده و حتی خواهر کوچکترش را هم دعوت به خرید کتاب با پول توجیبی هایش میکرد.
کتابخانه پنج هزار جلدی شهید علیخانی
وی در ادامه از کتابخانه پنج هزار جلدی شهید علیخانی در منزل تا قبل از شهادتش خبر داد و گفت: مطالعات آقا حسین در همه حوزهها علمی و دقیق بود اما در حوزه تدبر در فلسفه به شکل ویژهتری مطالعه میکرد.
شهید مدافع حرم حاجیمحمدحسین علیخانی دوران ابتدایی و راهنمایی خود را با بالاترین نمرات پشت سر گذاشت اما بعد از پایان دوره راهنمایی تصمیم میگیرد به جبهه برود.
نگاه شهید علیخانی به جبهه فقط دفاع از مرزهای میهن ایران اسلامی نبود، بلکه خاستگاهی بود برای خودسازی، جلا دادن روح، رسیدن به خدا و بودن در کنار بزرگانی مشهور و عارفانی گمنام که نزدیکترین راه برای رسیدن به خدا را نشان میدادند.
شهید علیخانی در ۱۶ سالگی و پس از پایان دوره راهنمایی عزمش را برای رفتن به جبههها جزم میکند و خانواده که انتظار شهادت فرزندشان را داشتند بدون هیچ درنگی اذن اعزام وی به جبههها را میدهند.
در همان روزهای اولیه اعزام به جبهه که مصادف با ایام عملیات نصر ۷ است در سن ۱۶ سالگی به واسطه هوش و ذکاوتش به عنوان نیروی اطلاعات و عملیات و فرهنگی سپاه مشغول به فعالیت میشود.
روایت تاریخی خطشکنی و دلاوری گردان حنین از تیپ نبی اکرم (ص) کرمانشاه به فرماندهی حاج اکبر نظری در عملیات نصر ۷ سرآغازی برای رفاقت ۳۰ ساله ۲ همرزم میشود که تا نقطه پایانی جنگ تحمیلی و عملیات مرصاد ادامه دارد.
به نقل از همرزمان و خانواده شهید علیخانی از ویژگیهای منحصر به فرد این شهید میتوان به دغدغهمندی و مسئولیت پذیری وی اشاره کرد که هر کاری باید به نحو احسن انجام میشد به طوری که همسرش میگوید: بر اساس روایات متعدد از همرزمان شهید، در دوران جبهه در کنار آموزشهای اطلاعاتی بر حسب دغدغهمندی و احساس تکلیف آر.پی.جی زدن را هم یاد میگیرد و پس از تمرینهای مختلف این توانایی را به دست میآورد که همزمان ۲ آر.پی. جی را شلیک کند.
شلیک آر پی جی رازی نگفته در عملیات غرورآفرین «مرصاد»
عملیات مرصاد آخرین عملیات دفاعی ایران در جنگ تحمیلی مقابل منافقین بود که با پشتیبانی رژیم بعث عملیاتی سخت و شگفتآور را برای رزمندگان اسلام رقم زدند.
همرزمان شهید علیخانی نقل میکنند که پس از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ عراق با تجهیزات کامل نظامی از قصرشیرین وارد ایران شد و راه را برای ورود منافقین هموار کرد و شهرهای قصرشیرین، سرپلذهاب، کرند و اسلام آبادغرب در فاصله چند ساعت یکی پس از دیگری سقوط کردند و منافقین به همراه لجستیک رژیم بعث تا تنگه چهارزبر که بعدها «مرصاد» نامیده شد، پیشروی کردند.
به نقل از این رزمندگان در تنگه چهارزبر آتش گلوله منافقین به شدت وسیع بود و لحظه به لحظه فاصله منافقین با نیروهای ما کمتر میشد، در این لحظه راهی به غیر از انهدام تانک جلودار منافقین نبود، اما در این آتش سنگین کسی جرأت نزدیک شدن و انهدام تانک را نداشت، به ناگاه همه رزمندگان حاضر در تنگه چهارزبر رشادت و شجاعت را در جوانی ۱۸ ساله دیدند که با آر پی جی به سمت تانک رفته و در چشم به هم زدنی تانک پیش قراول منافقین را منهدم میکند، انهدام این تانک منافقین را زمینگیر میکند و آنها را متوجه میکند که با سربازانی شجاع رو به رو شدهاند؛ منهدم کننده این تانک آقاحسین روایت ما بود که پس از گذشت سالها دلاور مردیهایش هنوز نگفته مانده است.
از طرفداری مظلومان تا شجاعت در میدان نبرد
شهید مدافع حرم حاج اکبر نظری، شهیدی است که روزهای دفاع مقدس را در قامت فرماندهی گردانهای خط شکن حمزه در عملیات مرصاد و حنین در عملیات نصر ۷ و والفجر ۱۰ تجربه کرده بود.
اکبر نظری در اسفند ۱۳۴۱ در کرمانشاه به دنیا آمد، برادر بزرگترش نقل میکند که حاج اکبر پس از گذراندن مقطع ابتدایی در دوران راهنمایی با شهید آیت شعبانی از شهدای شاخص جنگ تحمیلی و از همرزمان شهید چمران آشنا میشود و در همان روزهای دوران مقطع تحصیلی راهنمایی با کتب شهید مطهری انس میگیرد.
بردار شهید حاج اکبر نظری دفاع از مظلوم و شجاعت از دوران کودکی را ویژگی خاص شهید نظری عنوان میکند و با نقل خاطراتی او را به عنوان حامی همیشگی کسانی که مورد ظلم واقع شدهاند یاد میکند.
حاج اکبر که در وقایع انقلاب حضور فعال داشت پس از پیروزی انقلاب و تشکیل سپاه پاسداران به عضویت این نهاد انقلابی در آمد و پس از عضویت در سپاه در عملیاتهای پاکسازی شهرهای بندرعباس، سیستان و بلوچستان و مشهد مقدس به عنوان فرمانده عملیاتی حضور داشت و پس از پاکسازی این شهرها به جبههها اعزام شد و در این نبرد هشت ساله، فرماندهی گردانهای حمزه، حنین، جانشین قرارگاه و فرماندهی قرارگاه را بر عهده داشت.
روایت رشادتها و دلاوریهای «شیرحنینی» که لقبی یادگاری از همرزمانش است در طول دفاع مقدس فرصتی جداگانه میخواهد اما در این روایت سعی داریم گوشهای از خاطرات نقل شده از عملیات غرور آفرین مرصاد را مرور کنیم.
پس از تجاوز رژیم بعث و منافقین بعد از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ از سمت قصرشیرین به داخل خاک ایران، حاج اکبر که آن روزها فرماندهی گردان حمزه را بر عهده داشت به همراه نیروهایش در این گردان، خط شکن مرصاد میشوند و اولین گردان عمل کننده در عملیات مرصاد لقب میگیرند.
حاج اکبر که به رسم همه عملیاتهایی که حضور داشت، نفر نخست گردان حرکت میکرد، در فاصله کمی از تانک و نفربر منافقین مشغول به نبرد بود؛ فاصله این رزمنده شجاع و فرمانده دلاور به قدری با منافقین تا دندان مسلح کم بود که در حین صحبت با بیسیم یک دستش مجروح میشود.
شهید نظری بی توجه به جراحت دستش در میدان نبرد میماند تا گردان حمزه با شنیدن مجروحیت فرمانده شیرازهاش از هم نپاشد، در همین حین با دست دیگرش مشغول نشان دادن راه پیشروی به نیروهاست که این دست نیز با تیر مستقیم منافقین هدف قرار میگیرد؛ اما این پایان فرمانده شجاع گردان حمزه نیست و بعد از مجروحیت هر ۲ دست حاج اکبر بازهم اصرار به ماندن در عملیات دارد که او را راضی به مداوا در آمبولانس میکنند و به این بهانه از خط اول درگیری با منافقین دور میکنند.
اما آنچه بعد از شهادت شهید حاج اکبر نظری توسط همسر این شهید از خواب قبل از عملیات مرصاد شهید و معامله دستهایش با علمدار کربلا نقل میشود روایتی است نگفته.
حاج اکبر نظری که سراسر عمرش تا پایان جنگ تحمیلی را به جهاد در راه خدا گذرانده بود بعد از عملیات مرصاد خود را جامانده از کاروان شهدا میدید.
جنگ در سوریه و عراق و باز شدن دوباره در باغ شهادت این بار با مدال افتخار مدافعین حرم جرقههایی از امید به شهادت را در ذهن حاج اکبر زد.
حاج اکبر که مصممتر از همیشه تصمیمش را برای دفاع از حرم ائمه معصومین (ع) گرفته بود به صورت خودجوش وارد میدان نبرد با تکفیریان شد؛ جنگی غیرکلاسیک و شهری که حاج اکبر در درگیری با منافقین تجربه اش را داشت.
از سربازی در سوریه تا همراهی تیپ زینبیون
همسر شهید علیخانی از خاطره اولین اعزام این شهید به سوریه در اسفند ۹۴ همزمان با سالروز شهادت حضرت زهرا (س)، میگوید: پس از چند ماه که آقا حسین از سوریه بازگشت از او پرسیدم که در سوریه چه کار میکردی او به من گفت من در سوریه فقط سرباز هستم.
همرزمان شهید علیخانی در جبهههای دفاع از حرم نقل میکنند: آقا حسین در سوریه علاقه زیادی به بچههای پاکستانی تیپ زینبیون داشت و با اینکه گویش پاکستانیها طوری است که به سختی متوجه آن میشویم و ارتباط گیری با آنها دشواراست؛ اما آقا حسین با سعهصدری که داشت ساعتها برای بچههای تیپ زینبیون وقت میگذاشت و آنها را آموزش میداد؛ از این رو رزمندگان پاکستان نیز به او علاقه خاصی داشتند.
خاطرات زیادی از عارف گمنام جبهههای سردشت و مرصاد در حلب سوریه نقل میشود که شبانه به مناطق بیابانی حومه حلب رفته و غذا و خوراکی بین افرادی که در این بیابانها از ترس حمله تکفیریها زندگی میکردند تقسیم میکرد و حتی گاهی سهم غذای خودش را هم به فقرای حومه حلب میداد.
شهید اکبر نظری به واسطه بازنشستگی در سپاه اعزامش به سوریه مدام عقب میافتاد و هر بار برای اعزامش بهانهای میآوردند اما این از پیگیریهای شهید برای وارد میدان شدن کم نمیکرد، تا اینکه در اسفند ۹۴ از طریق کشور عراق برای مدت ۲۰ روز عازم سوریه شد.
پی از این سفر ارتباط با شهید علیخانی برقرار شد و شهید نظری انبار از طریق کشور ایران به سوریه اعزام شد.
همراهی آقا حسین و حاج اکبر در تیپ زینبیون تا لحظه شهادت
حاج اکبر در نخستین اعزام رسمی به سوریه با توجه به توانایی فرماندهی بالا و رزم عملیاتی و همچنین تجربه جنگ شهری که داشت توسط شهید حاج قاسم سلیمانی به عنوان فرمانده تیپ زینبیون مشغول به فعالیت در سوریه و کارزار دفاع از حرم به همراهی شهید علیخانی شد.
روایات متعددی از دلاور مردیهای همرزمان مرصاد در سوریه به ثبت رسیده است که برای نمونه میشود به عملیات تیپ زینبیون در منطقه شهرک ۱۰۷۰ حلب اشاره کرد؛ در این عملیات پس از درگیریهای سنگین و تسلط مدافعان حرم به این شهرک به واسطه فشار دشمن به صورت ارتباط رادیویی بیسیم از حاج اکبر خواسته میشود که عقبنشینی کند، حاج اکبر که کسی از نیروهایش در یاد ندارد در هیچ عملیاتی جلوتر از نیروهایش نباشد پشت بیسیم اعلام میکند که خودرو زرهی میفرستید که همه بچههای زینبیون به عقب برگردند یا من هم در کنار بچهها میمانم و یک قدم هم به عقب بر نمیگردم.
شهید علیخانی اما آن همرزمی است که در قامت عارفی گمنام پا به پای فرمانده شجاعش میایستد.
جاماندگان نصر ۷ به یاران شهیدشان پیوستند
دوشنبه پانزدهم شهریورماه سال ۱۳۹۵ درست نزدیک به ایام عید قربان که عملیات نصر ۷ در آن روزها انجام شد، عملیات آزادسازی تل صفرا قرار بود با چهار، پنج یگان عمل کننده رأس ساعت ۹ شب آغاز شود، سختترین بخش عملیات به واسطه فرمانده و نیروهای شجاع به تیپ زینبیون سپرده میشود.
به درخواست شهید حاج اکبر نظری که سابقه جنگیدن در روز را برای غافلگیری دشمن داشت ساعت عملیات به ۲ ظهر تغییر میکند، درست زمانی که آفتاب داغ روی سر رزمندگان مدافع حرم بود؛ این کار خطر را بالا میبرد، اما درصد پیروزی بیشتر میشد. عملیات در روز آن هم در مواجهه با دشمنی که قناسه و تیربار در موضع و نقطه سرکوب دارد، کار سختی بود، اما درصد پیروزی بالا بود، چون دشمن در روز فقط در ارتفاعات نیروی مراقب داشت و عمده نیروهایش را شبها میآورد توی خط می چید.
یکی از همرزمان این ۲ شهید که در آن عملیات حضور داشت میگوید: «بعد از پیشروی، عناصر دشمن متوجه ما شدند و شروع به ریختن آتش بر سرمان کردند و اولین خط درگیری تشکیل شد. فشار دشمن از سمت چپ بود و بچههای ما از سمت راست، توی روز روشن از این شیب و ارتفاع بالا کشیدند. با آن گرما و تشنگی، خیلی سخت بود.
به بالای ارتفاع که رسیدیم، حاج حسین علیخانی و حاج اکبر نظری تقریباً در جبهه چپ قرار گرفتند. در ضد حملههای دشمن یکی از بچههای تیپ زینبیون شهید شد؛ اولین شهید سید ساجد حسین بود.
از آنجا که حاج اکبر همیشه از نیروها جلوتر حرکت میکرد زمانی که به بالای تل صفرا رسیدیم یک توده خاک و سنگ بود، حاج اکبر به پشت این توده رفت تا دید کاملی نسبت به منطقه پیدا کند. وقتی به سینه کش بالای ارتفاعات رسیدیم، از جبهه چپ بچهها پیشروی کردند، ولی نتوانستند به ما ملحق شوند. بین ما و آنها ۳۰۰ تا ۴۰۰ متر فاصله افتاد. هر چقدر هم از طریق بیسیم به قرارگاه فشار آوردیم جبهه چپ را تقویت کنند تا به ما ملحق شوند، نتوانستند. دشمن از این شکاف استفاده میکرد؛ این ۴۰۰ متر فاصله باعث شده بود که دشمن از همان زاویه تیراندازی کند؛ مثل باران گلوله میبارید. در این حین متوجه شدیم شهید حسین علیخانی از ناحیه کشاله ران پا تیر خورده است».
به واسطه این گلولهای که وارد بدن شهید علیخانی شده بود بدن این شهید دچار خونریزی داخلی شده که همرزمانش نقل میکنند از لب و دهانش خون میآمد؛ رنگ صورتش سفید شده بود و عرق از پیشانیاش میچکید و لبهای خشکش نشان میداد که روزه بوده است و تنها توصیهاش به همرزمان این بود که: شما کار خودتان را انجام بدهید، مرا رها کنید و جبهه اسلام را دریابید.
ساعتی بعد تک تیراندازان تکفیری پای «فرمانده خط شکن» را هدف قرار میدهند، حاج اکبر که نمیخواهد مجروحیتش روحیه نیروها را ضعیف کند حرفی از مجروحیتش نمیزدند و به کار ادامه میدهد، حاج اکبر بعد از مدتی که خونریزی پایش زیاد میشود تصمیم به ملحق شدن به بچههای تیپ را میگیرد به همین خاطر روی زمین دراز کشیده و تلاش میکند به حالت سینه خیز از پشت این توده خاک و سنگ عقب بیاید، در این هنگام پهلویش مورد اصابت گلوله تک تیراندازان قرار میگیرد و او نیز در فاصله کمتر از یک ساعت از رفیق دیرینش شهید حسین علیخانی، به فیض شهادت نائل میآید.
مراسم تشییع پیکر فرمانده تیپ زینبیون حاج اکبر نظری و همرزم شهیدش عارف گمنام حاج محمد حسین علیخانی، ۱۸ شهریور ۹۵ در میان خیل عظیم مردم کرمانشاه برگزار میشود و این ۲ شهید مدافع حرم بر اساس وصیتی که داشتند در گلزار شهدای کرمانشاه پایین پای شهدای نصر ۷ به خاک سپرده میشوند.
همراهی ۲ همرزم که از چهارزبر اسلام آباد غرب شروع میشود، در تلصفرا حلب سوریه به پایان میرسد.