خبرگزاری مهر -گروه هنر- نیوشا روزبان: کاوه مظاهری از جمله کارگردانان جوان سینمای ایران است که وی را با فیلمهای کوتاهش از جمله «روتوش» و «شهربازی» میشناسیم، فیلمهایی که با نگاه و فضاسازی متفاوت توانست موفقیتهای بسیاری را در عرصه بینالمللی و داخلی برای او به همراه داشته باشد.
این کارگردان جوان با اولین اثر بلند داستانی خود با نام «بوتاکس» هم در جشنوارههای شناخته شده بینالمللی حضور پیدا کرد و علاوه بر دریافت جوایز متعدد، توانست نظر مثبت بسیاری از منتقدان بینالمللی را جلب کند، به گونهای که برخی از منتقدان این فیلم را با «فارگو» ساخته برادران کوئن قابل مقایسه دانستند. این فیلم همچنین توانست جایزه بهترین فیلم از سی و نهمین جشنواره جهانی فیلم فجر را بدست آورد. «بوتاکس» مدتی است که در سینماهای گروه «هنر و تجربه» اکران شده است.
با کاوه مظاهری کارگردان «بوتاکس» درباره این فیلم به گفتگو نشستیم، وی در بخشی از صحبتهای خود تاکید میکند که در این فیلم تلاش کرده تا از کاراکتر زنهای منفعل در سینمای ایران فاصله بگیرد و کاراکترهایی را به تصویر کشیده است که تبدیل به یک ریسک برای او شده است.
این کارگردان همچنین میگوید، در سینما میتوان تخیل را به تصویر کشید و او نیز با استفاده از سینما سعی کرده است به شخصیتهای فیلم که به گونهای برگرفته از آدمهای واقعی هستند، فرصتی برای تلافی کردن بدهد.
در ادامه متن گفتگوی خبرگزاری مهر با کارگردان «بوتاکس» را میخوانید؛
* با نگاه به فیلمهای کوتاهی که تا امروز ساختهاید، میتوان به این نتیجه رسید که اولین فیلم بلند داستانی شما «بوتاکس»، در ادامه آثار قبلی شما از جمله «روتوش» است، حتی میتوان گفت که «بوتاکس» به نوعی همان فضا را به عنوان یک اثر داستانی بلند دنبال میکند، تا چه اندازه توجه به آثار قبلی، در روند ساخت این فیلم تاثیرگذار بود.
نمیتوان برای چنین سوالی، یک جواب انتزاعی داد. انتزاعی به این معنا که نمیتوان در یک حکم کلی گفت که یک نفر که از دنیای فیلم کوتاه به سمت تولید فیلم بلند میرود، در چه شرایطی قرار دارد و در نهایت چگونه تصمیم به تولید یک فیلم بلند میگیرد. من امسال وارد چهل سالگی میشوم و بی شک از هر نظر با یک فرد ۲۶ یا ۲۷ ساله فرق دارم، از این نظر این مساله را مطرح میکنم که یک آدم در چهل سالگی تکلیفش با بسیاری از چیزها مشخص است.
در تمام این سالها که فیلمهای متفاوتی ساختم، سعی کردم تا خودم را پیدا کنم که بخش اعظمی از این جستجو در سینما خلاصه شده است، اینکه من به عنوان کارگردان چه چیز دوست دارم، چه چیز حالم را خوب میکند و دوست دارم چه چیزهایی را جلوی دوربین ببرم. مشخصاً از همان زمان ساخت «روتوش» و بعد از آن، سعی کردم فقط کاری کنم که حال خودم خوب باشد. به این فکر میکردم که این اثر میتواند آخرین کار من باشد و نباید حس حسرتی هنگام مرگ نداشته باشم.
در واقع پیش از هر چیز به جای اینکه به فکر تماشاچی باشم، به این فکر میکنم خودم با فیلمی که تولید میکنم خوشحال باشم، نه اینکه به دنبال جذب یا دفع یک جماعت باشم. تجربه هم نشان داده است که اگر این طوری فیلم بسازید، حتماً یک سری مخاطب هم با فیلم تو همراه میشوند، چرا که در نهایت حال من به عنوان کارگردان با حال یک سری افراد مشترک است. طبیعتاً یک سری هم از اثری که تولید میکنم خوششان نمیآید. به همین دلیل به این مساله فکر نکردم که «بوتاکس» میتواند در ادامه آثار قبلی من مانند «روتوش» باشد. البته این را باید بگویم این ۲ فیلم در نقطه شروع شکلگیری ایده با هم متفاوتند و رسیدن به این نقطه شروع برای من در هرکدام از این ۲ فیلم فرق دارد، اما احتمالاً در پرداخت شباهتهایی به هم پیدا کرده که چندان خودآگاه نبوده است.
خوشبختانه، من جزو فیلمسازانی بودم که فیلمهای کوتاهم دیده شده و به همین دلیل بسیاری از افراد، پیشینه فعالیت من در سینما را از فیلم کوتاه میدانند. اینکه بسیاری از مخاطبان آثار من را ادامه هم میبینند، برایم خوشآیند است، درست است که این اتفاق خودآگاه رخ نداده است اما اینکه مخاطب میتواند شباهتهایی بین این آثار پیدا کند، برای من بسیار جالب است، چرا که خودم اینگونه فکر نمیکنم و خب نظر من در این مورد اصلاً اهمیتی ندارد.
* به این مساله اشاره کردید که پیش از مخاطب، به حس خودتان نسبت به اثری که تولید میکنید، فکر میکنید، در این باره بیشتر توضیح میدهید؟
در واقع در وهله اول، به این فکر میکنم وقتی فیلمی را میسازم خودم به خودم فحش ندهم. خیلی از ماها یک کارهایی میکنیم که بعداً میگوییم چرا این کار را کردهام؟ شاید بهتر است کمی توضیح بدهم که خلط مبحث نشود، اینکه اصلاً به مخاطب فکر نکنم درست نیست، اتفاقاً شاید بیش از حد به مخاطب فکر میکنم، ولی نه به معنی جذب حداکثری مخاطب به هر قیمتی. به عنوان یکی از نویسندگان و کارگردانان «بوتاکس» به مخاطب بسیار فکر کردهام، چرا که این فیلم بر مبنای این است که تماشاچی در لحظه به چه چیز فکر میکند و یا در تاریخ سینما چه کلیشههایی در ذهن مخاطب است که ما بتوانیم در طول فیلم با بسیاری از آنها بازی کنیم.
اصلاً فرض کنید این انفعال زنانه واقعیت اجتماع امروزی ما باشد اما چه دلیلی دارد که سینما همان واقعیت اجتماع باشد! سینما سینما است و ما به عنوان فیلمساز قرار است یک قصه تخیلی بسازیم منطقاً وظیفه من به عنوان کارگردان این است که به این فکر کنم که الان تماشاگر به چیز فکر میکند و حسش چیست. این روند هنگام مونتاژ هم دوباره با دقت بیشتر مورد توجه قرار میگیرد. بعضی از فیلمها در دورهای مخاطب انبوه دارد و برخی از فیلمها نیز در طول زمان مخاطبان بسیاری دارد. هنوز نمیدانم «بوتاکس» جزو کدام دسته است، خودم تصورم این است که بیشتر به دسته دوم تعلق دارد.
* معمولاً در آثاری که تولید میکنید، شخصیتهای اصلی زن هستند، زنهایی که به آرامی زندگی خود را میکنند، اما در لحظه کاملاً ناگهانی دچار خشم و در نهایت یک طغیان عجیب میشوند، دلیل اینکه زنان آثار شما ناگهان اینگونه طغیان میکنند و دست به چنین خشونتهایی میزنند، چیست؟
پیش از هر چیز باید بگویم که من از کاراکتر زنهای منفعل که انبوهی حوادث بد به سمت آنها سرازیر میشود و اینها تنها نگاه میکنند و هیچ تلاش برای رهایی نمیکنند، و در سینمای ایران هم بسیار زیاد است، بدم میآید. شاید برخی بگویند که این انفعال واقعیت اجتماع ما است، که از نظر من اینگونه نیست. اصلاً فرض کنید این انفعال زنانه واقعیت اجتماع امروزی ما باشد اما چه دلیلی دارد که سینما همان واقعیت اجتماع باشد!
سینما سینما است و ما به عنوان فیلمساز قرار است یک قصه تخیلی بسازیم. کاراکترهای فیلمهای من هم تخیلی بودهاند که قطعاً از زندگی شخصی خودم و اطرافیانم الهام گرفتهام. در مورد «بوتاکس» نیز باید بگویم که کاراکتر اصلی را از یک آدمی که میشناختم و با او زندگی کردم الهام گرفتهام، یک آدم بسیار آسیب دیده که سالهای بسیاری سختی را پشت سر گذاشته است. فکر کردم به این آدم در سینما این امکان را بدهم که در شرایطی قرار بگیرد تا بتواند تلافی کند.
سینما این امکان را به ما میدهد که چنین کارهایی بکنیم. در مورد «روتوش» نیز همینگونه بود. فکر کردم آدمی که در ذهن من است، اگر روزی به بچهاش بگوید که من مرگ پدرت را نگاه کردم و برایش کاری نکردم، آن بچه چه میگوید؟ یا اصلاً بچه میپرسد که چرا این کار را کردهای؟ در واقع فکر کردم پس من هم لازم نیست دلیل خاصی برای رفتار زن نشان بدهم، چون همه ما یک درک مشترک تاریخی از بلایی که سر این زن آمده داریم. در مورد «بوتاکس» هم همینطور بود.
متاسفانه به دلیل شیوع ویروس «کرونا»، زمانی که «بوتاکس» در جشنوارههای مختلف حضور داشت نتوانستم چشم در چشم با مخاطب ارتباط برقرار کنم، اما در مورد «روتوش» اینگونه نبود، به خاطر دارم در یکی از جشنوارههای خارجی که با «روتوش» شرکت کرده بودم، در جلسهای یک خانمی به من گفت، من خیلی از فیلم خوشم آمده است و امیدوارم همه با شوهرشان همین کار را کنند! درست است که آن خانم به شوخی این حرف را میزد، اما همین شوخی نشان میداد که این آدم یک جایی با شخصیت اصلی فیلم من همذات پنداری کرده است و شاید در زندگی شخصی این فرد نیز چنین شرایطی وجود دارد و با خود فکر میکند که ایکاش من هم این کار را میکردم و یا ایکاش موقعیتی برای من هم بوجود میآمد که یک بار از شوهرم انتقام میگرفتم، البته این یک ایده ذهنی است. در واقع یک فرد ممکن است در عالم واقعیت هیچ گاه دزدی نکند اما وقتی که یک دزد را در سینما میبیند، ممکن است با آن همذات پنداری کند.
* اشاره کردید تمایلی به نشان دادن دلیل برای واکنشهایی که در فیلمهایتان به تصویر میکشید ندارید، اما «روتوش» زمانی برای مخاطب قابل درک شد که یک یا ۲ دلیل برای واکنش زن را نشان میدهید، اما این دلیل را در «بوتاکس» حداقل برای شخصیت آذر نشان نمیدهید و با توجه به اینکه رابطه خوبی بین آذر و برادرش عماد وجود دارد، چنین واکنشی از سوی آذر چندان قابل قبول نیست.
یک سری از دلایل در فیلم هست که از آن جمله میتوان به شخصیت کنترل گر آذر اشاره کرد، این شخصیت به دنبال یک پرش بزرگ در زندگی خود است به همین دلیل به دنبال کاشت «مجیک ماشروم» است که میتواند برایش یک پرش مالی بزرگ باشد. عماد مخالف چنین کاری است و راضی به این کار نیست. البته این مخالفت در فیلم به یک نقطه بحرانی و دعواهای روزانه نرسیده است.
«بوتاکس» یک فیلم «میکس ژانر» است یعنی با تماشای آن یک فیلم اجتماعی، درام خانوادگی جنایی، کمدی سیاه و در نهایت فضای رویایی را در فیلم تجربه میکنید. حتی تلاش کردم تا تماشاچی از یک جایی به بعد به اینکه کدام یک از صحنه و کدام تخیلات اکرم است، شک کند. البته ترکیب به تصویر کشیده شده برگرفته از شخصیت اکرم است. مساله دیگر این است که در سیر روایی که برای فیلم در نظر گرفتهایم، ۲ راوی داریم که شامل آذر و اکرم است. حال در این میان شخصیت اکرم نیمه کودک و نیمه بالغ است و کسانی که فیلم را دیدهاند معتقدند این کاراکتر یک اوتستیک است که دنیای شخصی را در ذهن خود دارد که بیشتر در آن زندگی میکند.
فیلم با این ۲ شخصیت جلو میآید و از سکانس نذری به بعد روایت آذر کاملاً حذف میشود و داستان به روایت ذهنی اکرم بیشتر بها میدهد. برای اینکه این ۲ راوی را از ابتدا باهم داشته باشیم، ریسک کرده و سعی کردیم جنس شخصیت پردازی آذر با اکرم کاملاً فرق کند. جنسِ شخصیت پردازی اکرم بارها در سینما دیده شده است، این شخصیت پله پله جلو میرود، کاشت و برداشت دارد و عقبه کار خود را میبیند. اما در مورد آذر باید بگویم این شخصیت شبیه شخصیت پردازی فیلمهای مدرن ۳۰ سال اخیر است که براساس آن حوادث بر شخصیت حادث میشود و رفتارش هم به نسبت چنین فضایی فرق دارد. یعنی زنجیره اتفاقات به جای محور افقی در محور عمودی چیده میشوند.
ریسک ما این بود که این ۲ نوع شخصیت پردازی کاملاً متفاوت را در یک فیلم در کنار هم بگذاریم. چنین مسالهای برای برخی جالب و برای برخی جالب نیست. میخواهم بگویم تمام واکنشهای آذر با برنامهریزی در فیلمنامه نوشته شده است. به عنوان مثال در سکانسی که عماد را در آشپزخانه میگذارند، تصور کنید که سکانسهایی را میگذاشتیم که براساس آن آذر درگیر این است که حالا با عماد چه کار کند؟ اما تصمیم گرفتیم این سکانسها را حذف کنیم، چرا که میخواستیم به گونهای نشان دهیم که این شخصیت ناگهان تصمیم به انجام کاری میگیرد. در واقع به جای روند خطی علی و معلولیِ زنجیروار، انگار یک تصمیم از آسمان سقوط میکند در فیلم.
به عنوان یکی از نویسندگان و کارگردان «بوتاکس» به مخاطب بسیار فکر کردهام، چرا که این فیلم بر مبنای این است که تماشاچی در لحظه به چه چیز فکر میکند و یا در تاریخ سینما چه کلیشههایی در ذهن مخاطب است که ما بتوانیم در طول فیلم با بسیاری از آنها بازی کنیم. منطقاً وظیفه من به عنوان کارگردان این است که به این فکر کنم که الان تماشاچی به چیز فکر میکند و حسش چیست * یعنی به تصمیمگیری لحظهای این شخصیت تاکید داشتید؟
هم به دنبال این مساله بودیم و هم اینکه میخواستم نشان دهم که این ماجرا کمی با زندگی الان ما فاصله دارد. بابک خرمدین یکی از دوستان من بود، هیچگاه فکر نمیکردم که درگیر چنین ماجراهایی باشد، حتی فکر نمیکردیم که پدر بابک نیز چنین داستانی داشته باشد. من به عنوان یک دوست، نمیدانستم دقیقاً چه اتفاقی در حال رخ دادن است که نتیجه آن قتل بابک خرمدین میشود. میخواهم بگویم برخی از شخصیتها در زندگی امروز نیز مانند «بوتاکس» همین گونه رفتار میکنند، آدم دقیقاً روند کامل و جزییات اتفاقهای رخ داده شده را نمیبیند. البته این را هم باید بگویم چنین شخصیتپردازی برای آذر یک ریسک بود.
* در آثار قبلی شما نیز چنین شخصیت پردازی وجود دارد، چرا بیشتر تمایل دارید که مخاطب بدون آگاهی از پیشینه شخصیتها، ناگهان با یک اتفاق مواجه شود، اتفاقی که حتی تا پایان فیلم دلیلی برای آن پیدا نمیشود؟
ریسک. دلیل انجام چنین ریسکهایی از سوی من این است که فکر میکردم تجربه زیستی تماشاچی لحظهای که در حال دیدن فیلم است، بخشی از قصه است. واقعیت این است که مخاطب با توجه به تجربه زیستی که داشته است با فیلم پیوند میخورد. البته باز هم میگویم این نوع از شخصیت پردازی برای من یک تجربه بود و ممکن است در فیلم بعدی آن را دنبال نکنم. فکر میکنم در طول زمان و در سینمای جدید، این میزان از پرگویی و این میزان از احمق فرض کردن تماشاچی از بین میرود. فکر میکنم در آینده این جنس از سینمایی که تماشاچی را مانند یک گونی سیب زمینی در نظر میگیرد و همه چیز را به آن میگوید و وقتی که فیلم تمام میشود همه چیز را برایش آماده میکند، از بین میرود. سینمای نرمال امروز تماشاچی را بسیار دست کم میگیرد و او را طوری تربیت کرده که فقط یک سینمای سوپرواقع گرای ناتورالیستی دوست داشته باشد.
* در «بوتاکس» ناگهان واقعیت و خیال در هم تنیده میشود و مخاطب نمیتواند بین مرز واقعیت و خیال را از هم تشخیص دهد، دلیل ایجاد چنین فضایی چه بود؟
میتوانم بگویم من و حامد حسینی سنگری (مدیر فیلمبرداری) تمام تلاش خود را کردیم تا مخاطب درگیر چنین فضایی شود. ما در کارگردانی میتوانستیم کاری کنیم که به عنوان مثال سکانس قارچها در شرایط نوری دیگری قرار گیرد که کمی هوا تاریکتر باشد و یا رنگ زرد از اتاق بیرون بزند تا تصویر رویایی تر شود. فیلم میتوانست در بسیاری از جاها از فضای مشاهده گر خارج شده و کمی در دل رویا بیشتر فرو رود. اما آنچه که من فکر کردم این بود که چگونه زندگی واقعی را نشان دهیم اما در نهایت تماشاچی حس رویا داشته باشد، در واقع چطور میتوان جادوی طبیعت را از آن استخراج کرد.
با حامد درباره این موضوع جلسات متعددی گذاشتیم. به عنوان مثال به صورت طبیعی وقتی که باران میبارد، قارچها رشد میکند، به همین دلیل این طبیعی است که وقتی شخصیتها صبح از خواب بیدار میشوند، قارچها درآمده باشند، اما نکته این بود که همین مساله طبیعی یک سری وجوه جادویی هم در دل خودش دارد. این جادوی طبیعت است که چنین فضایی را بوجود میآورد. به دنبال این بودیم که با همه چیز عادی برخورد کنیم اما درجاهایی معلوم نشود که سکانسها واقعی هستند یا خیر. فکر کنم بهترش در از بین رفتن مرز واقعیت و رویا، در سکانسهای بازار و سکانس آخر فیلم باشد که تماشاچی در نهایت متوجه نمیشود که آیا اینها زندهاند یا مرده.
* گاهی فیلمهایی ساخته میشود که فضایی کاملاً سایکو دارد و در نهایت روی بیماری فرد و البته توهمات ذهنی شخص تکیه میکند، اما اکرم در این فیلم بیماری روانی ندارد و بیشتر میتوان آن را یک بیمار اوتیسمی دانست. شخصیتی که مانند فیلمهای سایکو، تمام داستان برگرفته از ذهن او است.
بوتاکس یک فیلم کاراکترمحور است، کاراکتری که یک زمانی خوشحال است، یک وقتی در عالم خیالات خودش غرق است و یک زمانی هم کاملاً وحشی و عصیانگر است. در واقع خود کاراکتر میطلبد که فیلم چنین فضایی داشته باشد و از یک جایی به بعد کاملاً منطبق بر فضای ذهنی اکرم باشد، چرا که دیگر عقل نمیتواند جوابگوی ادامه ماجرا باشد.
* سکانس آخر فیلم میتواند به نوعی نمادی از مرگ شخصیتها باشد، این سکانس تا چه اندازه میتواند برگرفته از توهم ذهنی اکرم باشد؟
این سکانس هم میتواند یک توهم باشد و نشان دهنده ذهن اکرم باشد و هم میتواند واقعی باشد و نشان دهنده مرگِ آنها. کسانی که به خاطر گاز گرفتگی میمیرند قبل از مردن مدتی بیهوش میشوند و در عالم بین مرگ و زندگی سیالند. بنابراین این سکانس هم میتواند تخیل باشد و هم واقعیت.
* به عنوان سوال آخر، اینکه چرا اسم «بوتاکس» را برای فیلم انتخاب کردید؟
اسم «بوتاکس» در واقع ارتباط معنایی با داستان فیلم و کاری که اکرم انجام میدهد دارد. در سکانسی از فیلم و در مرکز زیبایی توضیح داده میشود که در عملِ بوتاکس برای اینکه شخص بتواند به یک زیبایی رویایی برسد، چند ماهیچه صورت را میکشد یا فلج میکند تا بتواند رویای جوانی را حفظ کند، در صورتی که ما میدانیم این یک جوانیِ دروغین و موقت است. این درواقع همان کاری است که اکرم در طول فیلم انجام میدهد، یعنی برای اینکه بتواند به رویای ذهنی خودش که جمع شدن خانواده در کنار هم است برسد، بعد از مگر برادرش مجبور میشود خودش و خواهرش را هم بکشد. در نهایت رویایی در انتها ساخته میشود که خیلی رویای شیرین و خاصی هم نیست و صرفاً تصور اکرم از وضعیت خودشان است.