به گزارش خبرگزاری مهر به نقل از روابط عمومی خانه هنرمندان ایران، پنجمین نشست مجازی از مجموعه برنامه سخن؛ جستاری در ادبیات و شعر پارسی با موضوع «ادبیات معاصر فارسی و رسانههای جدید»، عصر دیروز سهشنبه دوم شهریور با همکاری خانه هنرمندان و پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی در صفحه اینستاگرام خانه هنرمندان ایران برگزار شد. در اینبرنامه رامک رامیار، پژوهشگر ادبیات به گفتوگو با سامان جواهریان، پژوهشگر و مدرس ادبیات پرداخت.
در ابتدای ایننشست رامک رامیار گفت: ایننشستها پیش زمینهای برای جشنواره یکصد سالگی ادبیات معاصر است که در آبانماه برگزار میشود. موضوع رسانههای جدید این روزها بهخاطر مسئله خط و زبان فارسی یا دغدغههایی مانند اینکه هر فرد با یک تلفن همراه یک رسانه دارد، کمی چالشبرانگیز شده است.
در ادامه جواهریان در چیستی ادبیات معاصر گفت: اینمسئله دو سوال را در خود دارد یکی اینکه ادبیات چیست و دوم اینکه ادبیات معاصر چیست. گویا در هر زمانی یک توافق ضمنی وجود دارد که چه متون ادبی هستند، مثلاً ما به متون داستان صادق هدایت یا شعر نیما یوشیج و نمایشنامههای آقای بیضایی ادبیات میگوییم. وقتی این پرسش را مطرح میکنیم که چه چیز بین این ها مشترک است، میبینیم که خیلی سوال سختی است و برخلاف چیزی که در ابتدا به نظر میرسد اصلاً جواب سر راست ندارند. شاید یکی از جوابها این باشد که اصلاً هیچ چیز مشترکی نیست. یعنی ما به چیزهای مختلف با اعتبار های مختلف ادبیات میگوییم. یعنی آنچه در شعر نیما است و باعث می شود به آن ادبیات بگوییم همان چیزی نیست که در داستانهای هدایت باشد.
وی افزود: درباره اینکه ادبیات معاصر چیست نیز به دو اعتبار میتوانیم صحبت کنیم. گاهی در این باره صرفاً به اعتبار تاریخ انتشارش صحبت میکنیم. یعنی می گوییم هر اثری که در بازه زمانی نزدیک به ما منتشر شده باشد - که مثلاً زمان را میتوانیم حدود ۱۰۰ سال یا کمی بیشتر و کمتر بگذاریم- اسمش را ادبیات معاصر می گذاریم. یک معنی دیگر هم درباره معاصر بودن است که به تاریخ انتشار اثر کار ندارد و به خود اثر کار دارد. از این نظر اثری معاصر است که مهر زمانه را در خود داشته و صدای زمانی خود باشد. با این معیار اگر نگاه کنیم پروین اعتصامی از نظر تاریخی، زمان انتشار آثارش به ما نزدیک بوده اما اگر بسنجیم که چقدر مهر زمان را روی خود دارد به نظر می آید که خیلی اینطور نیست و بخش زیادی از اشعارش حداقل این طور نیست. مثلا شاید بتوان بخشی زیادی از اشعار پروین را در دیوان یک شاعر قرن ۸ و ۹ گذاشت و اتفاق خاصی هم نیفتد، به این اعتبار نیما، اخوان، شاملو و فروغ اینها با ما معاصرتر هستند تا پروین اعتصامی. به نظر من از مفهوم معاصر بودن می توان دو معنی فهمید. یکی به لحاظ تاریخ انتشار باشد و دوم نه فقط تاریخ انتشار بلکه دربرگیرنده خود اثر، ماهیت و صورت و محتوای آن باشد. یک اثر فرمش نشان میدهد که برای زمان است و یک اثر نیز دغدغههایش برای زمان است. ممکن است ما یک سری شعر پیدا کنیم که قالبش جدید باشد که مثلاً برای قرن ۶،۷ نمیتواند باشد ولی از جنبههای دیگر خیلی نو نباشد. معاصر بودن هم یک مسئله طیفی می شود.
جواهریان درباره رسانههای جدید گفت: اگر همان بازه حدود صد ساله را در نظر بگیریم و ببینیم که این دوره چه رسانه هایی در خدمت ادبیات در آمدند و وسیله انتشار آثار ادبی شدند، اولین چیزی که به آن میرسیم مطبوعات است. مطبوعات عمر خیلی طولانی در ایران ندارند. از دوره قاجار شروع میشود و بعد اول مطبوعات دولتی هستند و در دوره مشروطه که حالا تکثر و آزادی بیشتری در مطبوعات به وجود میآید. این به سرعت در خدمت ادبیات در می آید که این رسانه جدید یکسری ویژگی ها دارد. اول این که با سرعت زیاد و تیراژ نسبتاً زیاد و با قیمت ارزان میتواند شعر یا هر اثر ادبی دیگر را میتواند به دست مخاطب برساند. تا قبل از آن که چیزی به روزنامه و .. نبود، باید کتاب میخریدند و فرض کنید کتابی که چاپ کنید، چقدر طول میکشد تعداد افرادی که باید کتاب بخرند. اما روزنامه که برای همان روز بود را تعداد زیادی میخریدند و می خواندند. به خاطر سرعت پخش و ارزان بودنش، شعر و اثر ادبی به سرعت به دست مخاطب خیلی زیادی می رسد که یک سری ویژگی ها با خودش می آورد. مثلاً اینکه نقد خیلی رایج می شود. نقدی که ما امروز می شناسیم، این گفتگو، مناظره، مکالمه و گاهی جدل میآید.
وی ادامه داد: آن نقد به شکل امروز نبوده و به این صورت رواج نداشته است که با امدن مطبوعات شروع میشود و به فاصله نسبتا کوتاه اثرش را میبینیم. در همان دوران مشروطه یک مناظره معروفی بین بهار و تقی رفعت است یعنی بین مجله دانشکده و مجله روزنامه تجدد، درباره نوآوری در شعر فارسی و لزوم و حدود آن بحثهایی کردند که امروز هم قابل ارجاع است. یعنی حالا ممکن است ما حرفهای این دو نفر را نقد کنیم و بگوییم از جهاتی شاید افراطی بوده ولی هنوز امروز این مناظره جالب و قابل ارجاع و قابل بحث و نقد است.
وی افزود: اتفاق دیگری که میافتد این است که خیلی وقت ها یک روزنامه و نشریه در خدمت یک جریان شعری در می آید و میتوان گفت که تبدیل به تریبون یک جریان شعری می شود مثلاً مجله سخن تریبون یک شکل خاصی از شعر نو به تعبیری شعر نوی محافظه کار یا شعر نوی اعتدالی میشود. به نوعی یک فضای چندصدایی، مکالمه و تضارب آرا شکل می گیرد. یک حالت جدلی بودن هم است که باعث می شود خیلی وقت ها بحثها رنگ خصومت شخصی هم حتی پیدا کند. به نظرم شاید یک نشانهای از مثلاً زنده بودن آن باشد که نمیتوان از آن جدا کرد. این چیزی است که ممکن است الان آن را نقد کنیم که یک منتقد نوشته هایش خیلی جهتدار است و بگوییم که ژورنالیستی است. این هست و می توان گفت اما در عین حال که یک آفت است اما یک نشانه ای از زنده بودن فضا است. یک ویژگی دیگر این است که مطبوعات یک برد کوتاه مدتی دارند. مثلاً افسانه یکی از نمونههای آن است، افسانه(شعری از نیما) اولین بار در روزنامه قرن بیستم برای میرزاده عشقی بود، منتشر می شود. افسانه شعر مهم، تاثیر گذار و جریان ساز بوده است ولی اگر در گفتههای افرادی که درباره این شعر حرف زدند کمی دقت کنیم متوجه میشویم که اغلبشان آن را در روزنامه نخواندند بلکه چند سال بعد بخشهایی از افسانه را در کتاب منتخبات آثار از ضیاءالدین هشترودی خواندند.
این پژوهشگر درباره رادیو و تلویزیون گفت: این رسانهها شاید خیلی برای ارائه ادبیات ایدهآل نباشد. گویا تلقی از رادیو و تلویزیون این است که یک وسیله برای سرگرمی هستند. وقتی درباره ادبیات صحبت میکنیم، چیزی است که ذاتا تصویری نیست و مکتوب هستند. بنابراین ارائه شان در یک رسانه ای که صوتی و تصویری است یک چالش دیگری دارد. شاید اصولا نباید خیلی انتظار داشته باشیم که در درجه اول رسانه های خیلی مناسبی برای ترویج ادبیات معاصر باشند ولی نقش داشته اند. یک دلیلی که شاید باعث شده که به شکل باید و شاید این اتفاق نیفتد، این است که رادیو و تلویزیون همیشه در ایران دولتی بوده است. این دولتی بودن بالاخره یک محدودیت ها و ملاحظاتی دارد و باعث می شود که هیچ وقت ما تصویر کاملی از ادبیات معاصر در این رسانه نداشته باشیم و مخصوصاً این که معاصر است. وقتی ما راجع به یک شعر و یک اثر ادبی در قرن هشتم صحبت میکنیم، هر چقدر هم سیاسی بوده برای قرن هشتم بوده است. الان همه آن آدم ها نیستند و همه دعواهای سیاسی به تاریخ پیوسته است و طبیعتا به جایی بر نمی خورد. اما ادبیات معاصر اسمش رویش است و بنابراین اگر آن جنبههای سیاسی را داشته باشد، طبیعی است که هنوز داغ، جدل برانگیز و خطرناک است.
وی افزود: گاهی از ما میپرسند که چرا ادبیات معاصر در میان عموم مردم، آنقدر هواخواه و هوادار ندارد و بسیاری از مردم ترجیح می دهند غزل بخوانند. می توان از جنبههای مختلفی در اینباره حرف زد، ولی یک بخشی از جوابش شاید این باشد که این رسانه (رادیو و تلویزیون) که اینقدر مخاطب دارد و برد مخاطبش با یک روزنامه اصلاً قابل مقایسه نیست، هیچ وقت تصویر کاملی از ادبیات معاصر ارائه نداده است.
رامک رامیار به تفاوت رادیو و تلویزیون اشاره کرد و گفت: رادیو نمیتواند متن مکتوب را صوتی کرده و از موسیقی هم استفاده کند. آیا انتظاری که ما از رادیو میتوانیم داشته باشیم همان انتظاری است که میتوان از تلویزیون داشت؟
جواهریان گفت: ما فکر میکنیم که انگار رادیو سازگارتر است. چون شما در تلویزیون وقتی بخواهید یک متنی را ارائه بدهید یک تصویر را باید به آن الصاق کنید یا برایش کلیپ بسازید یا خود آن فرد باید بنشیند و حرف بزند و تصویرش را بگیرید ولی در رادیو ظاهراً کار خاصی قرار نیست انجام دهید. کافی است که متن را جلوی فرد قراردهید، آن را بخواند و آن متن مکتوب به متن صوتی تبدیل شود اما این مسئله به این سادگی نیست. این مکتوب بودن و شفاهی بودن یک الزاماتی با خود دارد. مثلا به این می توان فکر کرد که وقتی شما یک متن مکتوب دارید می توانید بارها از اول مرور کنید ولی وقتی یک نفر یک چیزی را برایتان یک بار می خواند، این امکان رجوع نیست. ادبیات معاصر ذاتا مکتوب است و راه ارتباطش با مخاطب مکتوب است. ممکن است این سوال طرح شود که مگر ادبیات گذشته اینطور نیست؟ نه خیلی اینطور نیست. به خاطر مسائل مختلفی از جمله اینکه چاپ و کاغذسازی جدید وجود نداشته، سواد خیلی کمتر بوده است. در قدیم راه های ارتباط شعر با مخاطب شفاهی بود و نه مکتوب. ما کسی به عنوان راوی داشتیم که اصلاً کارش این بوده است که شعر یک شاعر را میخواند و اجرا میکرد.
وی افزود: خیلی وقتها شکل رسیدن شعر به مخاطب در قدیم شفاهی بوده است. بعضی از ویژگی هایی که ما در شعر سنتی ما می بینیم مثلاً اینکه خیلی بیت محور است. یک دلیل شاید همین باشد که شما یک بیت را میتوانید در ذهن نگه دارید و سر تا تهش را بفهمید ولی مثلاً یک غزل یا یک شعر طولانی را از اول تا آخرش در شنیدن انقدر تمرکز نداشته باشید که در ذهن نگه دارید. اما ادبیات معاصر اینطور نیست. ادبیات معاصر پیش فرض خواندنی است. یعنی هر شاعری که شعر میگوید فرض اولیه اش این است که قرار است یک نفر روی صفحه کاغذ این را ببیند. به همین دلیل کاری میکند که شاید شاعر سنتی نمیکرد. از چیزهایی می تواند استفاده کند که یک شاعر سنتی نمیتوانست این کار را انجام دهد. مثلا می تواند با یک طرح خاصی شعرش را سطر بندی کند و مطمئن باشد مخاطب همینطور آن را میبیند. چون این ابزارها را شاعران معاصر در اختیار دارند، فرض این است که باید به شکل مکتوب باشد و مکتوب به مخاطبش برسد. برای همین وقتی آن را عوض می کنید و به رادیو می آورید یکسری چالش دارید. می بینید که شاید مخاطب نتواند خیلی راحت با آن ارتباط برقرار کند. بنابراین آن طوری که به نظر می رسد، ارائه دادن ادبیات معاصر در رسانه رادیو یا هر رسانه صوتی دیگر ساده و بدون چالش نیست.
جواهریان درباره رسانههای اینترنتی یادآور شد: رسانههای اینترنتی یک چیز کلی است که خودش انواع و اقسام دارد و میشود به مکتوب و غیرمکتوب تقسیم کرد. مکتوبش میتواند یک صفحه سایت، وبلاگ، نشریه اینترنتی و ... که متن مکتوب فقط در آن است و بعد آنهایی که چند رسانهای میشوند، پادکست صوتی است، ویدئو یا چیز های مخلوط که تصویری همراه با متن باشد مانند یک صفحه اینستاگرامی. اولین ویژگیشان این است که خیلی متکثر هستند. وقتی درباره مطبوعات صحبت میکنیم، بالاخره هر کسی نمی تواند روزنامه چاپ کند یا در روزنامه یک مطلبی بنویسد، باید فرد یک سابقهای داشته باشد که به آنجا برسد. ولی در رسانههای اینترنتی تقریباً هر کسی میتواند این کار را کند. یعنی هر کسی که به اینترنت دسترسی داشته باشد با دانستن یک سری مقدمات ساده می تواند یک وبلاگ، یک صفحه اینستاگرام یا کمی سخت تر پادکست و ... بسازد.
وی افزود: این متکثرشدن جنبههای خوبی دارد. ما معمولاً تکثر را چیز خوبی حساب میکنیم، یعنی دموکراتیک شدن، یعنی صدای مختلف را شنیدن. اما نگرانیهایی هم ممکن است برای بعضی ها ایجاد کند. مثلاً هر کسی میتواند یک وبلاگ بنویسد و یک صفحه اینستاگرام و پادکست درست کند. معنی اش این است که هر حرفی هم زده میشود، یعنی حرف درست و حرف از سر آگاهی و حرف از سر جهل و ... همه با هم هم مخلوط می شود. مثلاً باعث غلبه عوام پسندی می شود. نگرانی دیگری که به وجود میآید این است که جعلیات این میان خیلی رواج پیدا می کند و این خیلی نگرانی جدی است. یعنی الان ما یک حجم عظیمی از آثار ادبی داریم که به اسم شاعران و نویسنده های معروف منتشر شده و اصلاً از اینها نیست ولی بعضیهایشان انقدر معروف شده که مثلاً اگر به غیر از ادبیاتیها بگویید باورشان نمیشود.
وی در ادامه گفت: همه این نگرانی ها به جا است. اما همه اینها می تواند در متن مکتوب هم اتفاق بیفتد و پیش از این اتفاق افتاده است. اینطور نیست که هر چیز که اینترنتی است غلط است و هر چیزی که مکتوب و در کتاب است، درست است. اصلاً ما در ادبیات چیزی به اسم اشعار منسوب به شاعران داریم. ما مدام فکر می کنیم چیزی که قدیمی تر است یا از قبل بوده و جا افتاده است، یک مشروعیت و حقانیتی دارد و آن چیزی که تازه میخواهد به عرصه بیاید آن مشروعیت و حقانیت را ندارد. یکی دیگر این است که درباره شعر نو به ادبیات معاصر می گویند که ممکن است عوام زدگی پیش بیاید و یا تصویر نادرستی از این در ذهن مخاطب شکل بگیرد. اینترنت چند سال است آمده و مخصوصاً شبکه های اجتماعی که خیلی جدید است، قبل از این آیا دید خیلی فرهیخته و تخصصی واری نسبت به ادبیات معاصر در جامعه رواج داشت؟
وی اضافه کرد: واقعیت این است که عموم مردم در هر دوره بیشتر ادبیات عامه پسند را میخوانند تا ادبیات و فرهیخته. این واقعیتی است که وجود دارد و حتی اگر یک اثری باشد که اهل فن خیلی بپسندند و خواننده عام گسترده داشته باشد، معمولاً قصه این است که دلیل محبوبیت نزد مخاطب گسترده، آن دلیل محبوبیت نزد اهل فن نیست. این مسئله همیشه بوده و همیشه هم خواهد بود.فقط آن مخاطب عام سلیقه اش را بیشتر میتواند به رخ ما بکشد که من این را بیشتر میپسندم. او صدایش را قوی تر از قبل به گوش ما میرساند.
جواهریان درباره رواج غلطهای املایی عنوان کرد: این درباره نگرانی ادبی نیست و نگرانی زبانی است. یک نگرانی این است که اینترنت زبان را خراب میکند و من به آن قائل نیستم. چنین تصوری ندارم و فکر نمیکنم که واقعا تهدیدی در کار باشد. اتفاقی که افتاده است این است که ما همیشه یک شکاف و فاصله ای بین شکل گفتاری و شکل نوشتاری زبان، شکل محاورهای و مکتوب زبان داریم و این همیشه بوده و طبیعی است. یعنی هیچ وقت در هیچ دورهای شما نمی توانید ببینید که مردم همان طوری حرف میزنند که ادبا و دانشمندان زمان مینوشتند. اتفاقی که افتاده این است که آن شکل گفتاری زبان هم مکتوب میشود و این باعث می شود که عدهای فکر کنند که زبان نابود شد. در حالی که این اتفاق نیفتاده و همیشه این دوگانگی بوده است و الان هم هست. فقط هم مربوط به زبان فارسی نیست.
وی افزود: این دغدغه امروزی نیست و قرنها قدمت دارد. چیزی که خیلی وقتها نگرانش هستند و فساد زبان میبینند، در واقع تغییر زبان است نه فساد زبان و این تغییر ناگزیر است. زبان همیشه در حال تغییر است و اگر این تغییر رخ نمیداد اصلاً زبان فارسی به آنجایی که فردوسی و سعدی هم حرف میزدند نمی رسید و در همان باستان می ماند. همین اشتباه زدن های من مردم کم کم جا می افتد و قواعد جدید میشود و این تغییرات کوچک آنقدر جمع میشود که کم کم زبان جدید میشود و ان زبان قدیمی را مردم دیگر نمی فهمند. من هم از این مسئله ناراحت میشوم. یعنی وقتی فکر میکنم که یک روزی میرسد که مردم دیگر نمیتوانند حافظ و سعدی را بخوانند، خیلی برای من ناراحت کننده است که روزی میرسد که فقط یک عده متخصص زبانهای باستانی میتواند حافظ و سعدی بخوانند. ولی این ناگزیر است و برای هر زبانی همین اتفاق میافتد. این تغییرات زبانی رخ میدهد و به مرور زمان، ذره ذره انباشت میشود و به یک زبان دیگر تبدیل می شود و کاری هم نمی توان کرد.
این پژوهشگر گفت: درباره وضعیت املا بحث دیگری است. معمولاً مردم این دو را با هم قاطی میکنند. درحالیکه کاری به زبان ندارد و در خط یک نادرستی وارد میکنند. خط یک نظام جدا از زبان است که ما برای مکتوب کردن زبان اختراع کرده ایم. به نظر من خیلی نباید نگرانش باشیم، به خاطر اینکه اگر این تکنولوژی ها باعث شده که مردم بیشتر بنویسند و غلط بیشتر شود و یک امکاناتی هم در اختیار ما می گذرد که به شکل خودکار میتواند کلمه را زمان نوشتن درست کند.
رامک رامیار گفت که شلختگی در متن مکتوب، میتواند شلختگی معنایی داشته باشد و پرسید که آیا میشود زمانی برسد که محتوای موجود در رسانههای اینترنتی به شکل سند پژوهشی قابل استناد باشد؟
جواهریان گفت: واقعا ممکن است که اتفاق بیفتد. یعنی چه بسا اینکه امروز اینقدر این رسانه های جدید را غیر جدی میگیریم، دلیلش همان محافظهکاری تاریخی ما باشد که فکر می کنیم هر چیزی قدیمی تر است بهتر است. چند عامل میتواند دخیل باشد. یکی همان مسئله مکتوب و شفاهی بودن است که یکسری از این رسانهها ذاتن مکتوب هستند اما درباره پادکست که به ظاهر شفاهی است با آن تلقی کلی که از شفاهی بودن داریم فرق دارد. یک ویژگی متون و پاره گفتار شفاهی این است که اینها تا حدی بداهه هستند. شکل سیال و از پیش تعیین نشده بودن یک چیز ذاتی در شفاهی بودن است اما پادکست اینطور نیست. اغلب پادکستها متن از پیش نوشته شده دارند. متن شفاهی انگار تولید میشود که فقط یکبار شنیده و به مخاطبش برسد. من فرض میکنم که پادکست قرار است بماند و طولانی بماند. رویای هر پادکست سازی این است که برای مدت طولانی شنیده شود و مورد اقبال باشد. بنابراین در تولید و در گفتنش هم حتماً فرق میکند و یک وسواسی دارد که در اجرای زنده یک باره وجود ندارد. الان در تحقیقاتمان گاهی به صفحات اینترنتی ارجاع میدهیم، اگر متنی باشد که شکل چاپ شده نداشته باشد. یک نگرانی وجود دارد که اینها ممکن است از بین بروند، یعنی ۲ سال بعد که بخواهم به آن رجوع کنم، دیگر وجود نداشته باشد.
وی ادامه داد: منابع اینترنتی از نظر ماندگاری تفاوتهای بینشان است. شاید یک وبلاگ و یک صفحه اینستاگرامی خیلی زود محتوایش ویرایش شود و تغییر کند. ولی چیزی مانند پادکست فرق میکند. معمولاً ماندگارتر است و به زودی از دسترس خارج نمی شود. پادکست خیلی تاریخ طولانی ندارد و در همین مدت هم کارهایی بودند که چندین سال پیش منتشر شدند و هنوز هم روی پادگیرها در دسترس هستند و معمولاً خیلی هم تغییر نمیکند. چون ویرایشش سخت است. محتمل است که یک روزی برسد این منابعی که ما امروز قابل ارجاع نمیدانیم، قابل ارجاع باشند.
رامک رامیار به تجربه جواهریان در زمینه ساخت پادکست اشاره کرد و جواهریان گفت: مهمترین نگرانی من این بود که شعر معاصر به صورت پیشفرض مکتوب است. یعنی شاعر وقتی آن را منتشر می کرد، فرض این بوده که قرار است خوانده شود نه اینکه شنیده شود. اولیننگرانی من این بود که آیا میشود این کار را کرد؟ چه قدر میشود اینکار را کرد؟ چقدر حوصله مخاطب می کشد. یکی از نگرانیهایی که معمولاً درباره رسانه جدید میگویند این است که اینرسانههای جدید مخاطب را بد عادت کرده و به برخورد شتابزده و بدون تمرکز عادت داده است. یعنی مثلاً دو ثانیه روی محتوا صبر میکند، خوانده و نخوانده و نصفه و نیمه رد میشود و عمیق نمیشود. حتی ادعایی است که اصلاً توان تمرکز آدم ها را کم کرده است. لزرماً این طور نیست، یعنی میشود در همین رسانه جدید یک حرکت خلاف جهت کرد. مثلاً در رادیو و تلویزیون هم اینتلقی هست که اصولاً یک رسانه برای سرگرمی و غیر جدی است و باید یک نوع خاص از برنامه را ساخت. چیزی که در پادکست مرا دلگرم کرد این بود که دیدم پادکست هایی وجود دارد که اینطور نیست که مخاطب بتواند بدون تمرکز گوش کند و برود، آنها حرف جدی میزند و آن حرف جدی هم با پرگویی نمیگویند، فشرده گویی و ایجاز دارند و بعد میبینیم افراد بسیاری آنها را دنبال میکنند. پس میشود واقعاً جهت داد. تجربه من هم همین بود، یک تعداد زیاد از مخاطبان با من همراه شدند و چندین نفر تا به حال به من پیام دادند یا شفاهی گفتند که پادکستهایت را دو بار گوش میکنم. پس میشود به سمت تولید محتوایی رفت که لزوماً سطحی و سرگرم کننده نباشد و مخاطب را بدون تمرکز بار نیاورد. به هر حال شما باید موقع تولید چنین محتوایی، متوجه رسانهتان باشید و روی یک خط و مرزی را حرکت کنید که بالاخره زیاد از حد تخصصی نشود. یعنی پادکست کلاس ادبیات دانشکده ادبیات نیست.