استاد دانشگاه مینه سوتا در سالگرد واقعه ۱۱ سپتامبر گفت که آمریکا هیچ‌گاه در مبارزه با گروه‌های تروریستی جدیت نداشته و هدف این کشور از لشکرکشی به خاورمیانه تأمین امنیت گروهی خاص بوده است.

خبرگزاری مهر، گروه بین الملل - عبدالحمید بیاتی: در بیستمین سالگرد واقعه ۱۱ سپتامبر، بار دیگر آمریکا با به راه انداختن نمایش و بیان اینکه قصد انتشار اسناد مربوط به این حادثه و نقش عربستان در آن را دارد سعی در سرپوش گذاشتن بر ابعاد مخفی آن دارد.

در ۱۱ سپتامبر سال ۲۰۰۱ عملیاتی به ظاهر تروریستی در خاک ایالات متحده بوقوع پیوست و پیامدهای مختلف سیاسی، اقتصادی، امنیتی و نظامی برای این کشور و جامعه جهانی به دنبال داشت. بسیاری از تحلیلگران سیاسی معتقدند که این واقعه به همان اندازه مهم است که حمله به بندر نظامی پرل هاربر آمریکا مهم بود؛ حمله‌ای که منجر به دخالت ایالات متحده در جنگ جهانی دوم شد. به گفته تحلیلگران، یازدهم سپتامبر تاریخ سیاسی این کشور را تغییر داد. خصوصاً اینکه آمریکایی که پس از سقوط اتحاد جماهیر شوروی در دهه نود رقیبی در جهان نداشت با دشمن ساختگی جدیدی بنام «افراط گرایی مذهبی» روبرو شد.

ملیت عوامل حملات ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ را ۱۵ تبعه عربستان سعودی، دو تبعه امارات متحده عربی، یک تبعه مصر و یک تبعه لبنان تشکیل می‌داد. تیم عملیاتی حادثه ۱۱ سپتامبر تماماً از کشورهای عربی و عضو سازمان افراطی القاعده بودند. با این حال جورج بوش پسر دو کشور افغانستان و عراق را هدف قرار داد و اعلام کرد که این دو کشور «محور شرارت» هستند و خطری بزرگ برای جامعه جهانی محسوب می‌شوند.

این در حالی بود که کمیسیون یازده سپتامبر آمریکا در گزارش خود اطلاعات زیادی را از دخالت‌های روشن برخی از عوامل حکومتی عربستان در پدید آمدن این واقعه افشا کرد. بعدها مایکل مور مستندساز مشهور آمریکایی در فیلم «فارنهایت یازدهم سپتامبر» به این موضوع اشاره کرد.

۲۰ سال بعد از حملات ۱۱ سپتامبر، به سختی می‌توان تحلیلگرانی را یافت که معتقد باشند واکنش دولت‌های آمریکا و بریتانیا به این حملات، منجر به افزایش امنیت در جهان و خاورمیانه شده است. یکی از مهم‌ترین انتقادها، حمله به افغانستان و سپس حمله به عراق توسط دولت جورج بوش پسر است. به گفته بسیاری از تحلیلگران، ناامنی و ظهور گروه‌های افراطی در عراق و افغانستان ناشی از حملات آمریکا به این کشورها است.

پروژه بزرگ «دموکراسی در خاورمیانه» که روزی شعار اصلی مقامات دولت جورج بوش پسر از جمله وزیر خارجه وی، کاندولیزا رایس بود در سال‌های اخیر به کابوسی تبدیل شده که مهم‌ترین بخش آن را عدم ثبات و امنیت در خاورمیانه تشکیل می‌دهد.

در بیستمین سالگرد این حملات که موجب رقم خوردن فصلی جدید در تحولات بین الملل شد با پروفسور «ویلیام بی من» استاد دانشگاه مینه سوتای آمریکا به گفتگو نشستیم.

ویلیام اورمان بی من (William O. Beeman) استاد و رئیس گروه مردم شناسی دانشگاه مینه سوتا است. وی همچنین از سال ۲۰۰۵ تا ۲۰۰۸ ریاست بخش خاورمیانه انجمن مردم شناسی آمریکا را برعهده داشته است.

بی من پیشتر مدیر گروه مطالعات خاورمیانه در دانشگاه براون (Brown) در ایالت رودآیلند و استاد مردم شناسی و مطالعات آسیای شرقی این دانشگاه نیز بود. وی دکترای مردم شناسی را از دانشگاه شیکاگو در سال ۱۹۷۶ دریافت کرد و به خاطر نوشتن چندین جلد کتاب و بیش از ۱۰۰ مقاله علمی در مورد پویش‌های ارتباطات در ایالات متحده، ایران و غیره بسیار مشهور است. مشروح این مصاحبه به شرح زیر است:

*بعد از گذشت ۲۰ سال اکنون درباره ۱۱ سپتامبر چگونه فکر می‌کنید و چرا تلاش‌های ادعایی آمریکا برای از بین بردن تروریسم به نتیجه نرسیده‌اند؟

حملات ۱۱ سپتامبر توسط القاعده طرح ریزی شده بود و عوامل آن از کشورهای متعددی از جمله عربستان بودند و نه از عراق و ایران. افرادی که سال‌ها در افغانستان علیه اشغال این کشور توسط شوروی جنگیده بودند. عوامل القاعده بویژه اسامه بن لادن رهبر آن مستقیماً از سوی دولت آمریکا حمایت می‌شدند و دلیل آن این بود که در دوران جنگ سرد، آمریکا دوست داشت که با نفوذ شوروی در منطقه مقابله کند و القاعده یکی از ابزارهای این کار بود. بعد از خروج شوروی از افغانستان و فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی ایالات متحده دیگر علاقه‌ای به این گروه نداشت. چرا؟

چون آنها مسلح شده آموزش‌های انقلابی دیده بودند و متعهد به سرنگون کردن حکومت‌ها و استقرار نظام مذهبی مورد نظر خود در کشورهایشان بودند. در نتیجه آمریکا این گروه‌ها را که آن زمان «مبارزین آزادی» به آنها گفته می‌شد رها کرد و این گروه‌ها به پاکستان عقب نشینی کرده و خود را تحت عنوان طالبان بازسازی کردند و البته چهره‌های رادیکال آنها در القاعده جای گرفتند.

هدف اصلی القاعده خاندان سلطنتی عربستان بود و ایالات متحده به دلیل حمایت نظامی از عربستان و حضور نظامی در خاک این کشور هدف دوم این گروه محسوب می‌شد.

واقعه ۱۱ سپتامبر که از سوی القاعده سازماندهی شده بود حمله علیه ایالات متحده بود اما هدف اصلی آن خارج کردن آمریکا از خاورمیانه و بطور ویژه از عربستان سعودی بود. اعضای عربستانی القاعده به شدت با خاندان سلطنتی این کشور مخالف بودند و هنوز هم همینطور است اما این حقیقت هم از سوی آمریکا و هم حکومت عربستان سعودی مدفون شده است.

آمریکا عربستان سعودی را بخاطر حملات ۱۱ سپتامبر محکوم نکرد و در عوض دولت بوش شعار «هرگز اجازه نده یک بحران خوب به هدر برود» را سرلوحه کار خود قرار داد و تصمیم گرفت تا از این تراژدی برای پیاده کردن استراتژی «نئوکان ها» (نو محافظه کاران آمریکا) در خاورمیانه مبنی بر تغییر ساختار این منطقه با تغییر حکومت‌های آن استفاده کند.

نومحافظه کاران توصیه می‌کردند که برای تأمین امنیت اسرائیل آمریکا باید حکومت‌های سوریه، عراق و ایران را سرنگون کرده و رهبران این کشورها را با رهبرانی که با سیاست‌های آمریکا و اسرائیل همخوانی دارند جایگزین کند و این کاری بود که دولت بوش انجام داد.

آنها (آمریکا و متحدانش) از تراژدی ۱۱ سپتامبر استفاده کردند تا به عراق حمله کرده و صدام را سرنگون کرده و از بین ببرند. آنها این کار را با این بهانه که صدام در حال ساخت تسلیحات هسته‌ای و کشتار جمعی است انجام دادند و این در حالی بود که صدام و عراق هیچ ربطی به حوادث ۱۱ سپتامبر نداشتند. در سال ۲۰۰۳ آنها (آمریکا) یک بار دیگر همین استراتژی را به کار گرفته و این بار به دروغ مدعی شدند که ایران در حال ساخت تسلیحات هسته‌ای است.

تا زمان دولت باراک اوباما آمریکا هیچگاه برای متوقف کردن القاعده جدی نبود. هر چند دولت اوباما در کشتن بن لادن موفق عمل کرد اما حتی دولت وی نیز از انجام هرگونه تلاشی برای محدود کردن فعالیت‌های القاعده و طالبان طفره رفت.

بر همین اساس آمریکا به راستی هیچگاه بطور واقعی با تهدیدهای ناشی از طالبان، القاعده و در سال‌های اخیر داعش مقابله نکرد. اقدامات آمریکا در این رابطه پراکنده و محدود بودند و هیچگاه حالت جدی به خود نگرفتند و در عوض این حملات و اقدامات علیه کشورها و گروه‌هایی همچون ایران و عراق که هیچ تهدید تروریستی ایجاد نمی‌کردند به کار گرفته شد. ایران، عراق و سوریه از این رو هدف حملات آمریکا قرار گرفتند که احتمال می‌رفت تهدیدی علیه اسرائیل باشند.

*آمریکا بعد از ۲۰ سال حضور نظامی افغانستان را ترک کرد اما وضعیت این کشور بسیار بدتر از زمانی است که در سال ۲۰۰۱ ایالات متحده و همپیمانانش به آن حمله کردند، با توجه به شرایط موجود شما آینده افغانستان را چطور پیش بینی می‌کنید؟

طالبان آن‌قدرها که در ابتدا به نظر می‌رسید قوی نیست. آنها برای اداره افغانستان که در واقع مجموعه‌ای از کارگزاران و قبیله‌های قدرتمند منطقه‌ای است، با مشکلات زیادی روبرو خواهند شد. حتی در دوران پادشاهی کوتاه مدت افغانستان، شخص پادشاه کنترل کمی بر کل کشور داشت. طی چند سال آینده، این کشور بار دیگر به مراکز قدرت منطقه‌ای بطوری که مرکز، کنترل کمی بر آنها دارد تجزیه می‌شود. به نظر من، شکل ایده آل حکومت افغانستان یک فدراسیون است، چیزی شبیه سوئیس، با مقدار زیادی از خودمختاری منطقه‌ای. تلاش طالبان برای اعمال قدرت و کنترل مرکزی بر تمام افغانستان شکست خواهد خورد.