خبرگزاری مهر _ گروه فرهنگ و اندیشه: ماجرای ۱۱ سپتامبر ازجمله وقایعی بود که میتوان تحولات جهان امروز را به پیش و پس از آن تقسیم کرد. محمدتقی تقیپور پژوهشگر تاریخ صهیونیسم و مدیر مؤسسه فرهنگی حامیان آزادی قدس که سالهاست به پژوهش درباره صهیونیستها و طرح حکومت جهانیشان پرداخته، درباره اینواقعه، حقایق افشاکننده و مهمی دارد. او معتقد است ماجرای یازده سپتامبر را باید سومین حلقه از توطئه جهانی صهیونیسم، ارزیابی کرد که برای انحراف افکار مردم جهان در شناخت دشمن صهیونیستی و معرفی یک دشمن فرضی برای مردم جهان به خصوص اروپاییان و آمریکاییان طراحی و برنامهریزی شد.
تقیپور میگوید متهمکردن مسلمانان به دستداشتن در حادثه ۱۱ سپتامبر، تهاجم آمریکا و متحدانش به افغانستان و سپس عراق و … بهطور کامل توطئه صهیونیستها در مسیر تحکیم و تثبیت موقعیت اسرائیل در خاورمیانه بود و حفظ قدرت پنهان سیاسی و اقتصادی زرسالاران یهودی در اروپا و آمریکا را هم به دنبال داشت.
با تقیپور پیشتر در میزگرد بررسی دایرهالمعارف «تا فراموش نکنیم» درباره اسرائیل و توطئههای نفوذش در ایران و جهان گفتگو کردیم که مشروح این گفتگو در سهپیوند «هزینه و سختی کار فرهنگی علیه اسرائیل از اروپا تا ایران»، «یهودستیزی واژهای جعلی است / هیتلر جنگ جهانی دوم را شروع نکرد» و «تجهیز حزب نازی با صهیونیستها بود / ردپای اسرائیل درقتلهای زنجیرهای» قابل دسترسی و مطالعه است. همچنین چندی پیش مقاله «پشتپرده کووید۱۹ چیست / سابقه اتفاقات مشابه تاریخی با کشتار کرونا» را از اینپژوهشگر منتشر کردیم.
او اینبار مقاله دیگری با عنوان «دسیسهای شیطانی برای تغییر و مهندسی افکار عمومی جهان» را در اختیار مهر قرار داده است.
مشروح متن اینمقاله را میخوانیم؛
درباره رویداد بزرگ موسوم به ۱۱ سپتامبر تاکنون اطلاعات، اخبار و تحلیلهای فراوانی انتشار یافته و از دیدگاههای مختلف و متفاوت مورد بررسی قرار گرفته است. جنجالهای سهمگین تبلیغاتی رسانههای غربی سبب شده بسیاری از مردم جهان بهویژه در دنیای غرب، اطلاعات و درک درست یا مقرون به واقع نسبت به اینرویداد بسیار بزرگ نداشته باشند.
بیتردید، پس از گذشت ۲۰ سال، هم چنان در نزد افکار عمومی جهان درباره این واقعه سوالهای فراوان وجود دارد. به راستی! اینحادثه چگونه روی داد؟ چه کسانی مسبب آن بودند؟ برنامه و راهبرد مسببان این واقعه چه بود؟
اشخاص مستقل و نمایندگان سازمانهای غیردولتی حاضر در اجلاس با عزمی راسخ مواضع خود را در برابر نژادپرستی و نژادپرستان اعلام و در واقع گرایش اصلی جامعه جهانی را نسبت به آپارتاید، آمریکا، اتحادیه اروپا و اسرائیل که تماماً تحت فرمانروایی مشتی صهیونیست قرار دارند، اینچنین هویدا و آشکار کردند برخی آگاهان سیاسی معتقدند که اجلاس بینالمللی علیه نژادپرستی که در نیمه اول شهریور ۱۳۸۰ / ش مقارن با اوایل ماه سپتامبر ۲۰۰۱ م، در دوربان آفریقای جنوبی برگزار شد، نقطه آغازی برای عملیساختن طرحی بود که به ۱۱ سپتامبر معروف و منتهی شد. اگر چه قطعنامه یا بیانیه پایانی ایناجلاس ۹ روزه متنی خنثی و بیاثر و بلکه عاری از قاطعیت سیاسی در برابر نژادپرستی، رژیم صهیونیستی و صهیونیستهای نژادپرست بود و به همیندلیل مورد حمایت رسمی اسرائیل، آمریکا، انگلیس، فرانسه و دیگر دولتهای دوست و همپیمان آنها به ویژه در اتحادیه اروپا قرار گرفت. اما ایناجلاس بزرگ که در آن بیش از ۱۶۰ کشور جهان، هزاران (و مطابق بعضی اسناد بیش از سه هزار) سازمان غیر دولتی و صدها شخصیت سیاسی و فرهنگی مستقل دنیا بهعنوان نمایندگان افکار عمومی سراسر جهان شرکت و حضور داشتند، بهشدت انزجار و تنفر خود را نسبت به اسرائیل و صهیونیسم و نژادپرستی اعلام کردند؛ حقیقتی که در اجلاس دوربان به اثبات رسید، عمق بیزاری و نفرت این سازمانها و نمایندگان آنها به عنوان نماد ملتهای مختلف جهان نسبت به صهیونیسم و صهیونیستها بود. آنها نه فقط اشغالگران اسرائیلی سرزمین فلسطین بلکه اشخاص و کانونهای صهیونیستی دارای سیطره در دنیای سلطه و قدرتهای غرب دوست و حامی صهیونیستها را نیز به منزله دشمن بشریت آماج انزجار خود قرار دادند.
اتخاذ و اعلام چنین موضع قاطع و کوبنده توسط هزاران سازمان غیردولتی و شخصیتهای مستقل در اینهمایش بینظیر بینالمللی در واقع انعکاس و بازتاب افکار و مواضع عمومی مردم جهان نسبت به وضعیت و شرایط حاکم بر جهان یعنی سیطره فرهنگی، سیاسی و اقتصادی یهود بینالملل و صهیونیسم جهانی بر ارکان قدرت نظام سلطه بود. اشخاص مستقل و نمایندگان سازمانهای غیردولتی حاضر در اجلاس با عزمی راسخ مواضع خود را در برابر نژادپرستی و نژادپرستان اعلام و در واقع گرایش اصلی جامعه جهانی را نسبت به آپارتاید، آمریکا، اتحادیه اروپا و اسرائیل که تماماً تحت فرمانروایی مشتی صهیونیست قرار دارند، اینچنین هویدا و آشکار کردند. بنابراین اجلاس دوربان تنها ماهیت نژادپرستان صهیونی حاکم بر نظام سلطه و حامیان اصلی نژادپرستی و تبعیض نژادی در میان حاکمان و دولتهای جهان را عریان و افشا نکرد، بلکه نشانداد یکتکاپوی جهانی علیه سیطره نژادپرستان صهیونی در جهان شکل گرفته و در حال خودنمایی است که در آیندهای نهچندان دور افکار عمومی در سطح جهان را به حرکت و جنبش در خواهد آورد.
البته، نباید این واقعیت تاریخی را فراموش کرد که پیش از کنفرانس ضد نژادپرستی دوربان آفریقای جنوبی، امواج بیداری جهانی و به ویژه بیداری اسلامی، ارکان قدرت و سیطره اشرافیت یهود در جهان را به لرزه درآورده بود.
برنامهریزان کهنهکار صهیونی و سیاستگذاران نیرنگباز ماسونی نظام سلطه از طریق دهها مرکز مطالعاتی و اطلاعاتی و بهعلاوه امپراتوری اطلاعاتی خود، این فضا را بهطور دقیق رصد و ارزیابی کرده بودند. آنها به خوبی دریافته بودند که پدیده بیداری جهانی، فضای فکری جدیدی را در میان عموم مردم جهان رقم زده که جز به دنیایی عاری از سیطره جهانی صهیونیسم نمیاندیشند موج گرایش به دین مبین اسلام حتی در مرکز اروپا و قلب آمریکا و گسترش نهضت جهانی اسلام در بسیاری از کشورهای دستنشانده و وابسته و بهعلاوه رویدادهای اعجابانگیز در منطقه خاورمیانه و سرزمینهای فلسطین و لبنان و در میان نسل جوان بهپاخاسته که توانسته بودند ماشین جنگی اسرائیل را در همان خاکریزهای اول زمینگیر و متوقف کنند؛ حماسه انتفاضه نسل جدید فلسطینی در سراسر اراضی اشغالی و فرار خفتبار و مفتضحانه اشغالگران اسرائیلی از جنوب لبنان در تابستان ۱۳۷۹ ش/۲۰۰۰ م، و بلافاصله آغاز انتفاضه دوم معروف به قیام مسجدالاقصی در روزهای آغازین سپتامبر ۲۰۰۰ م / مهر ۱۳۷۹ و … تماماً در زمره رویدادهایی بود که حاکمان سرسپرده قدرت جهان را آشفته کرده و موجب شده بود آنها توطئه جهانی جدیدی را طراحی کنند. برنامهریزان کهنهکار صهیونی و سیاستگذاران نیرنگباز ماسونی نظام سلطه از طریق دهها مرکز مطالعاتی و اطلاعاتی و بهعلاوه امپراتوری اطلاعاتی خود، این فضا را بهطور دقیق رصد و ارزیابی کرده بودند. آنها به خوبی دریافته بودند که پدیده بیداری جهانی، فضای فکری جدیدی را در میان عموم مردم جهان رقم زده که جز به دنیایی عاری از سیطره جهانی صهیونیسم نمیاندیشند.
نتیجه بررسی، تحلیل و ارزیابی آنها این بود که اینفضای فکری جدید در میان ملل مختلف جهان باید تغییر پیدا کند. اما چگونه؟ چگونه باید حرکتی را ساماندهی کرد که افکار عمومی را در سراسر جهان تحت تأثیر قرار دهد؟ با کدامحادثه بزرگ باید گرایش عمومی مردم جهان و فضای فکری آنها تحتالشعاع قرار میگرفت؟ آنها در اینباره چندان هم بیتجربه نبودند. سناریوی برپایی دو جنگ بزرگ جهانی در سال ۱۹۱۴ و بهخصوص سال ۱۹۳۹، نقشه آمادهای بود که فراروی آنها قرار داشت. همانکسانی که در سالهای یاد شده اردوگاههای پنهان جنگ را در اروپا و آمریکا بر پا و با آتش جنگ جهانی اول و دوم میلیونها انسان بیگناه را قربانی برنامه، مطامع و اهداف خود کرده بودند، این بار نیز از همانسناریو و تجربه بهره گرفتند. حافظه تاریخی مردم جهان فراموش نکرده چگونه در راستای اشغال فلسطین و ایجاد دولت یهودی و اسکان یهودیهای اطراف و اکناف جهان در آن سرزمین، فرمانروایان پنهان یهودی و ماسونی حاکم بر دنیای غرب بهخصوص انگلستان و همچنین ایالات متحده آمریکا، جنگ جهانی اول را رقم زدند.
ماحصل جنگ جهانی اول هم، فروپاشی و تجزیه امپراتوری بزرگ عثمانی و اشغال فلسطین از سوی ارتش انگلستان به فرماندهی یکژنرال یهودی به نام آلنبی بود. به موازات آن نیز امپراتوری تزاریسم در روسیه بود که در خلال اینجنگ ساقط شد و تحت سناریویی بهنام «انقلاب اکتبر ۱۹۱۷» بلشویکها و مارکسیستها فرمانروایی جدیدی به نام اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی را تشکیل دادند که عمده رهبران و سران و بانیان آنها یهودی بودند یا یهودی تبار.
با اشغال فلسطین توسط انگلستان و قریب سه دهه تلاش کانونها و سازمانهای صهیونیستی برای انتقال و اسکان هزاران یهودی به اینسرزمین با مساعدت قدرتهای جهانی وقت، نهتنها استراتژی ایجاد دولت یهودی به دلایل متعدد منطقهای و جهانی محقق نشد و سران و رهبران صهیونیسم نتوانستند به رؤیای خود جامه عمل بپوشانند بلکه با روی کار آمدن آدولف هیتلر در آلمان و پیدایش فضای جدید فکری و فرهنگی و سیاسی در آنکشور و حتی گسترش اینفضا در قلب اروپا و در میان نخبگان و اندیشهمندان و نیز عموم مردم، صهیونیستها علاوه بر جبهه فلسطین در جبهه دیگری نیز با مشکل مواجه شدند. عدم استقبال و تمایل بسیاری از یهودیان برای رفتن به فلسطین و بهعلاوه مقاومت شجاعانه و جانانه مردم فلسطین در دفاع از خانه و سرزمین خود در برابر اشغالگران انگلیسی و یهودی از یکسو و گسترش فضای تنفر و بیزاری از یهود در آلمان و بهتدریج در کل اروپا و نیز آمریکا سبب شد، فرمانروایان و حاکمان پشت پرده دنیای غرب که جز زرسالاران یهودی نبودند، با دستپاچگی و سراسیمگی تمام، اما در خفا و پنهان مجدداً اردوگاههای جنگی خود را در نقاط مختلف اروپا به ویژه انگلستان و فرانسه و چندی بعد آمریکا بر پا و آتش جنگ جدیدی را در اواسط سال ۱۹۳۹ بر افروختند که به جنگ جهانی دوم در تاریخ معاصر معروف است.
ماجرای ۱۱ سپتامبر را باید سومین حلقه از توطئه جهانی صهیونیسم، ارزیابی کرد که اینبار در مسیر انحراف افکار مردم جهان در شناخت دشمن صهیونیستی از یکسو و معرفی یکدشمن فرضی و خیالی برای مردم جهان بهخصوص اروپاییان و آمریکاییان طراحی و برنامهریزی شده بود جنگ جهانی اول اشغال فلسطین و جنگ جهانی دوم تأسیس اسرائیل در سال ۱۹۴۸ م / ۱۳۲۷ را به همراه داشت؛ البته با بهره گیری کاملاً حساب شده از افسانه صهیونیستی هولوکاست که زاییده همان جنگِ ساخته و پرداخته صهیونیستها و کانونهای قدرت پنهان یهودی اروپا و آمریکا بود. ماجرای ۱۱ سپتامبر را باید سومین حلقه از توطئه جهانی صهیونیسم، ارزیابی کرد که اینبار در مسیر انحراف افکار مردم جهان در شناخت دشمن صهیونیستی از یکسو و معرفی یکدشمن فرضی و خیالی برای مردم جهان بهخصوص اروپاییان و آمریکاییان طراحی و برنامهریزی شده بود.
متهمکردن مسلمانان به دستداشتن در حادثه ۱۱ سپتامبر، تهاجم وحشیانه آمریکا و متحدان غربیاش بهعنوان لشگر پیاده صهیونیسم به افغانستان و سپس عراق و تمامی جنایاتی که طی اینسالها جهانیان شاهد و ناظر آن بودهاند، تماماً دسیسه و توطئهای صهیونی در مسیر تحکیم و تثبیت موقعیت اسرائیل در منطقه، و بهعلاوه حفظ قدرت پنهان سیاسی و اقتصادی زرسالاران یهودی در اروپا و آمریکا بود.
ارائه تصویری خشن از مسلمانان و معرفی دین اسلام بهعنوان پدیدهای ترسناک در میان مردم اروپا و آمریکا و دمیدن در تنور اسلامهراسی از سوی رسانههای صهیونیستی در جهان غرب، بخش دیگر این سناریو است که آن هم در چارچوب تأمین مطامع و منافع صهیونیسم جهانی و در مسیر راهبرد صهیونیستها در جهان امروز بهویژه منطقه خاورمیانه و جهان اسلام قابل ارزیابی است.