خبرگزاری مهر؛ گروه مجله _ مرضیه کیان: هر چقدر هم بخواهیم نسل این دهه را قانع کنیم که واقعاً فقط شما نیستید رنج و عذاب کشیدید و نسلهای قبل و بعد از شما هم سختی دوران خودشان را داشتند، باز هم انگار همه چیز دست به دست هم میدهد که بهانه شود برای دهه شصتیها تا به قول خودشان به نسل سوخته بودن و مظلومیتشان ضریب بدهد.
ای بلاکش دهه شصتی!
این دفعه دیگر همه شاهد بودیم که تا نوبت واکسیناسیون دهه پنجاه همه چیز با نظم و ترتیب کنار هم نشست، اما همین که به دهه شصت رسید یک «هوب» گفته شد و رفت دهه بعدی! البته نه اینکه علنی رفته باشدها؛ به اسم واکسیناسیون دانشجوها و دانشآموزان، از این دهه رد شدند و رفتند سراغ دهههای بعد.
جواد خواجوی، بازیگر دهه هفتادی که الحق از عهده اجرای نقشش در سریال نوروز رنگی که روایت یک خانواده مشهدی در دهه شصت بود، به خوبی برآمد، در گفتگویی تلفنی با مجله مهر میخندد و میگوید: «مثل اینکه این دفعه واقعاً شانس دهه شصتیها بوده! احتمالاً چون خبر دارند که دهه شصتیها سوسول نیستند و زیاد بلا سرشان آمده، گفتند حالا که نسل این دهه خیلی محکم و قرص و توپر هستند، دیرتر واکسیناسیونشان را انجام میدهیم.» بعد با خنده بیشتر ادامه میدهد: «فکر کنم اگر اینطوری گفته بشود، کمتر غصه بخورند!»
نسلی که دهه تولدشان، بِرندشان است
یک عِرق خاصی میان دهه شصتیها به سال تولدشان وجود دارد که علیرغم تمام سختیهایی که خودشان با حسرت از آنها یاد میکنند و عنوان «نسل سوخته» را به خود میدهند، باز هم وجه تمایز و برتریشان را نسبت به دهههای دیگر همین «دهه شصتی» بودنشان میدانند و تمام تعصبشان را وسط میگذارند که اجازه ندهند هیچ کسی خارج از این دهه از سختیهای دوران خودش بگوید. این نسلِ به اصطلاح خودشان «مظلوم و بلاکش!» حتی متولدین سال ۱۳۶۰ و ۱۳۶۱ و ۱۳۶۸ و ۱۳۶۹ را هم در جمعشان راه نمیدهند!
خواجوی جدی میشود و میگوید: «من تجربه دقیقی از زندگی بچههای آن دوران ندارم، اما تا دلتان بخواهد رفیق دهه شصتی دارم که خیلی از سنشان پختهتر هستند و مثل پدرهای ۵۰، ۶۰ ساله صحبت میکنند. اگر بخواهیم دو دو تا چهارتا کنیم که چرا این نسل خودشان را نسل سوخته میدانند شاید این دلایل منطقی باشد که چون سال ۱۳۵۷ انقلاب شد و بعد از آن هم جنگ شروع شد، شرایط کشور ثبات نداشت و خیلی اتفاقهای بدی در آن دهه افتاد.»
دهه هفتادیها هم سه نفری روی نیمکت نشستند
نسل این دهه بعضی مسائل را چنان با آبوتاب و غموغصه تعریف میکنند که انگار مظلومتر از اینها روی کره خاکی وجود خارجی ندارد. یعنی مثلاً اگر جلوی دهه نودیها از مشکلات قدیمشان بگویند و یک دهه هفتادی یا پنجاهی آنجا نباشد که از دهه خودش دفاع کند، این دهه نودی طفل معصوم، همه چیز را باور میکند؛ البته غافل نشویم که شاید هم با یک سرچ سریع در گوشی یا لپتاپی که در دستش است، تهتوی همه چیز را درآورد!
خواجوی هم با صحبتهایش بر این ادعا صحه میگذارد: «بابا به خدا ما هم در دوران مدرسه، سه نفری روی یک نیمکت مینشستیم، ما هم خیلی چیزها را دیدیم. مثلاً الان دوره اوج کار من هستش، اما کرونا همه چیز را خراب کرده؛ حالا درسته به کارهای تلویزیونی و سینمایی میرسم ولی اجرای تئاتر و موسیقی رسماً تعطیل شد. حالا من بشینم و مدام غصه بخورم و بگویم ما نسل سوختهایم؟
خب این طبیعیه که هر دهه نسبت به دهه قبل بهتر شده؛ مثلاً دهه سی شاید زیر فانوس درس میخواندند، شما فکر کنید این نسل مدام به نسل بعدی بگویند «ما زیر نور فانوس درس خوندیم اما شما زیر نور چراغ» یا مثلاً ما هفتادیها در دوران بچگی موبایل و مودم و وایفای دیدیم؟ خب آن زمان نبوده اما الان همه نوجوانان دهه هشتاد و بچههای دهه نود به اینترنت دسترسی دارند.»
دهه شصتی بودن، بهانهای بیش نیست
از حق نگذریم که همه دهه شصتیها هم اهل گلایه نیستند و باید حساب آنها را از اهل گلایهها (که شما بخوانید اهل غُر زدنها!) جدا کرد. به قول جواد خواجوی: «آدم وقتی هدف داشته باشد، اگر داخل چاه و زندان باشد یا حتی لای سنگ و خاک و گل، باز هم راهش را پیدا میکند و جوانه میزند؛ نه بهانه میآورد و نه گلایه میکند. مهم این هست که برای رسیدن به هدف با عشق تا آخر پای آن ایستاد.
کسی هم که هدف نداشته باشد و تلاشی هم نکند، بالاخره بهانه پیدا میکند که همه چیز را به آن ربط بدهد.
راستش اگر کم و کاستی باشد برای کل جامعه است، اگر پیشرفت هم باشد، باز برای کل جامعه است. باید دید که هر فردی با چه روحیهای از شرایط استفاده میکند، مثلاً خودم مادربزرگی را میشناسم که در اینستاگرام صفحه آشپزی دارد، از آن طرف کسی را میشناسم که همچنان به روال قدیمی خودش در خانه پول پسانداز میکند و تا حالا پایش به بانک باز نشده…»