فاضل و قاسم را به زندان مخوف ابوغریب بغداد بردند و پس از دو سال در ۱۳۶۲ به زندان «قلعه سلمان» معروف به «نگرۀ السلمان» منتقل کردند و گویا تا سال ۱۳۶۹ در آنجا نگه داشته شدند.

به گزارش خبرنگار مهر، متن زیر خاطره ای از عباس خامه یار رایزن فرهنگی ایران در لبنان به یاد دو شهید دوران دفاع مقدس است که در ادامه می‌خوانید؛

اوایل سال ۱۳۵۷ روابط رژیم شاه و حزب بعث عراق رو به بهبودی می‌رفت. هم محمدرضا شاه و هم صدام حسین، نگران شعله‌ورتر شدن انقلاب اسلامی بودند و برای ایجاد فشار بیشتر به امام خمینی(ره)، بازگشایی مرزها و امکان تردد نسبی میان دو کشور را فراهم کردند.

فاضل، دایی جوانم که سنش به بیست سال می رسید و دانشجوی سال اول بود ، فرصت را غنیمت شمرد و جهت زیارت امام هشتم حضرت علی بن موسی الرضا(ع) و به قصد اقامت دَه روزه، با دعوتنامه مادرم به ایران آمد.

این سفر اواخر مرداد ماه ۱۳۵۷ مصادف با ماه مبارک رمضان و در اوج قیام مردم و انقلاب اسلامی و با واقعه دلخراش آتش‌سوزی سینما رکس آبادان، همزمان شده بود. فاضل که روحیه انقلابی و جهادی داشت با شور فراوان، پس از افطار در تظاهرات ضد رژیم شاه در محله چهارمردان قم به همراهمان شرکت کرد.

در یکی از شب ها در سه راه سجادیه خیابان چهارمردان در حالی که شعار مرگ بر شاه سر می‌داد، با گارد شاهنشاهی درگیر شد و بر اثر استنشاق گاز اشک‌آور دچار حالت تهوع شدید گردید. با کمک برادرم رسول آقا و چند نفر دیگر از تظاهرکنندگان، او را که با چنین روش‌هایی آشنایی نداشت، به خانه‌ای در همان‌محل بردیم و خانم آن خانه پناهمان داد و با افروختن آتش در مقوا و کاغذ به بهبودی او کمک کرد. هنگام سحر پس از بازگشت به منزل، مادر که وضع برادر خود را دگرگون و چشمان و صورت او را بر افروخته دید، پی به ماجرا برد و بسیار سرزنشمان کرد که تنها باید می رفتید، چرا او را که نزد ما میهمان و امانت است به چنین وضعی دچار کردید و اگر برای او اتفاقی می افتاد چه پاسخی می توانستم به مادرش دهم؟!

دایی فاضل، حضورش را در این تظاهرات‌ توجیه می کرد و تلاش می‌نمود مادر را قانع کند و مسئولیت را خود به گردن بگیرد.

فاضل به به مشهد و به پابوس امام هشتم(ع) رفت و بعد مجدداً به قم بازگشت و پس از چند روز اقامت به کربلا مراجعت نمود. او پس از مدتی و با پیروزی انقلاب اسلامی، به‌ همراه برادر کوچکترش قاسم، از سوی دفتر مرکزی امنیت و اطلاعات (استخبارات) رژیم بعث بازداشت شدند و مورد شدیدترین شکنجه‌های روحی و جسمی قرار گرفتند و بعدها به صورت مشروط آزاد شدند.

مدتی بعد به علت فعالیت‌های مذهبی و ابراز علاقه‌ فراوان به امام خمینی و طرفداری از انقلاب اسلامی ایران و همچنین عدم ثبت نام و عضویت در حزب بعث، در اردیبهشت‌ماه ۱۳۵۹ از سوی دستگاه امنیتی صدام حسین دستگیر و روانه زندان مرکزی بغداد شدند و پس از چهل روز شکنجه، آنان را به زندان مخوف ابوغریب بغداد بردند و پس از دو سال در ۱۳۶۲ به زندان «قلعه سلمان» معروف به «نگرۀ السلمان» منتقل کردند و گویا تا سال ۱۳۶۹ در آنجا نگه داشته شدند.

فاضل و قاسم عطار (گودرزی) که همه اعضای خانواده‌شان به ایران رانده شده بودند، گه‌گاه با مشقت فراوان و پس از طی مسافت دَه ساعته از سوی تنی چند از اقوام باقی مانده امکان ملاقات می یافتند و آخرین دیدار آن دو با بستگانشان در مهرماه ۱۳۶۶ اتفاق افتاد و پس از آن بکلی ممنوع‌الملاقات شدند و ارتباط با آنان کاملاً قطع گردید و به مکان نامعلومی منتقل شدند و هیچکس از آنان خبری نداشت. تنها چندسال پس از سرنگونی رژیم صدام در سال ۱۳۸۱ خبر شهادت آنها (که در روز یکشنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۳۶۷ به همراه فهرست بلندبالایی از مجاهدان ضد رژیم اعلام شده بود) منتشر شد. با این‌حال تاکنون هیچ‌گونه اثر و اطلاعی از چگونگی شهادت و مکان دفن آنان به‌دست نیامده است.

این دو برادر در دوران کودکی پدرشان حاج محمدعلی را از دست داده بودند. تحصیلات ابتدایی را در مدرسه حافظان قرآن و در ادامه در مدارس رسمی کربلا دنبال نمودند. مدتی بعد به دلیل بر عهده گرفتن سرپرستی مادر و خواهرانشان، روزها مشغول کار و امرار معاش شدند و تحصیلات را به صورت شبانه ادامه دادند.

مادر دل در گرو تربیت آن دو برادر یتیم سپرد و چه تربیت متعهدانه و مؤمنانه و پذیرنده مسئولیت ها و وظایف در برابر خدا، خود، دیگران، طوری که دیدن سیمای نورانیشان همه را به یاد خدا می‌انداخت!

آن دو از دوستداران و ارادتمندان به اهل بیت علیهم‌السلام بودند و نسبت به برگزاری مجالس سوگواری سرور شهیدان و ائمه اطهار و مجالس دینی تعهد داشتند و فعالیتهای چشمگیری در حرمین شریفین داشتند. بر مناره‌های مساجد اذان می‌گفتند. نماز اول وقتشان ترک نمی‌شد و به قرائت مناجات و ادعیه در سحرهای ماه مبارک رمضان و شنیدن سخنان امام خمینی(ره) مقید بودند و حوادث انقلاب اسلامی ایران را به‌رغم شرایط و وجود فشارهای رژیم سرکوبگر، دنبال می‌کردند.

آن دواخلاق نیکویی داشتند و به سعه صدر، شکرگزاری، پاکدامنی و وفاداری شهرت داشتند و در عین حال پایبندی شدیدشان به آرمان‌های انقلاب اسلامی و عشقشان به امام خمینی(ره) زبانزد همه فامیل بود.

مادر فاضل و قاسم، همراه با خواهران و حسین، برادر ارشدشان، از همه‌کس و همه‌جا سراغشان را می‌گرفت. از هر آن‌چیز که نشانی از زیبایی داشت، آنان را جست‌وجو می‌کرد، تا اینکه خسته و ناامید و وامانده از هر دیار، در حسرت یک دیدار تسلیم رضای الهی شد و دعوت حق را لبیک گفت و جان به جان آفرین تسلیم کرد.

مادرم نیز که به شهدا عشق فراوانی داشت و با بازگشت پیکر هر شهیدی بی‌تابی می‌کرد و بشدت می‌گریست، تا آخرین لحظه حیات در حسرت دیدن پیکر دو برادر شهیدش بسر برد.

امروز چهارشنبه ۳۱ شهریور ماه و در آغاز هفته دفاع مقدس طی مراسم بزرگداشتی، یادمانِ دو شهید با قرار دادن سنگ نوشته‌ای با عبارت: «یادمان شهید حاج فاضل و حاج قاسم عطار گودرزی؛ این سنگ نشانه‌ایست از آن شهید بی‌نشانی که غریبانه پس از دو دهه از زندان بعثی‌ها به سمت آسمان پر کشید و اثری از جسم خاکی‌اش بر جای نماند»، در کنار مادرش و مادرم و دو خواهری که چشم‌انتظار دیدنشان بسر بردند و اخیراً جان به جان آفرین تسلیم کردند، در گلزار شهدای علی بن جعفر قم برگزار می شود .

یادشان گرامی و راهشان پررهرو باد