خبرگزاری مهر، گروه استانها – آناهیتا رحیمی: حاج کریم صادقی از آتش نشانهای دوران دفاع مقدس است که صحنهای تلختر از اعلام وضعیت قرمز تا اعزام به مناطق بمباران شده تبریز را به یاد ندارد؛ با بغض سخن میگوید و سینهاش پر از خاطرات شبهای تاریک و مخوف بمباران هوایی تبریز است.
مردی از جنس خاک و آتش که در ثانیههای نخست بمباران هوایی و با رفتن مردم به پناهگاهها، او نیز در پشت فرمان حاضر بود تا به کمک مادران و کودکان بی دفاعی برود که سقف کاشانه بر سر آنها آوار شده است.
کریم صادقی، متولد ۱۳۲۷ و از آتش نشانان دوران جنگ تحمیلی و بمباران هوایی تبریز است؛ دلاورمردی از روزهای آتش سوزی نخلستانهای اهواز تا خاک و خون بمباران هوایی تبریز که هنوز هم داغدار کودکان مظلومی است که زیر آتش بمباران رژیم بعثی عراق، به شهادت رسیدهاند.
حاج کریم صحبت خود را این گونه آغاز کرد: روزهای بسیاری را در جبهههای حق علیه باطل سپری کردهام اما زمانی که هجمه بمباران هوایی به تبریز شدت گرفت دیگر مجال بازگشت به جبهه را نیافتم چرا که در آن روزها مسئول شیفت و بازرس سازمان آتش نشانی بودم.
وی ادامه داد: من در روزهایی که به عنوان یک آتش نشان در جبهههای حق علیه باطل حضور داشتم صاحب ۴ فرزند قد و نیم قد بودم که بعدها خداوند، دو فرزند دیگر نیز نصیب ما کرد.
لعابی از گل را بر روی ماشین آتش نشانی میپاشیدیم
این آتش نشان افزود: همسرم خیلی صبور و خجالتی بود تا حدی که سرما را بر جان میخرید اما حاضر نبود از خالی شدن بشکه نفت به همسایهها چیزی بگوید؛ اما یادم میآید یکی از همسایهها در نبود من، خیلی هوای خانوادهام را داشت و همواره جویای حال آنها بود و هر زمان که از خالی بودن بشکه نفت مطلع میشد، بشکه را پر از نفت میکرد.
صادقی افزود: رنگ قرمز ماشینهای آتش نشانی در دید دشمن بود و ما در این روزها لعابی از گل تهیه کرده و با یک پمپاژ بر روی خودروهای آتش نشانی گل میپاشیدیم و فقط مقابل چشم راننده را به اندازه یک دایره کوچک، خالی میگذاشتیم تا بتواند مقابل خود را ببیند.
بمباران نخلستانهای اهواز وحشتناک بود
وی گفت: ما اولین گروه اعزامی نیروهای آتش نشانی به جزیره خارک بودیم و بمباران در نخلستانهای اهواز، وحشتناک بود. تا چشم کار میکرد همه جا نخلستان بود و به هنگام بمباران، هجمه ای از آتش همه جا را فرا میگرفت حتی بعد از خاموش کردن بخشی از آتش در این نخلستانها، زمانی که به دنبال آب بودیم بار دیگر آتش در نخلستانها زبانه میکشید.
این آتش نشان ادامه داد: آتش نشان بودن در روزهای بمباران هوایی تبریز، سختتر از عملیاتهای جبهه است چرا که تبریز در ۲۸ مرحله و هر بار با ۴ بمب، توسط رژیم بعثی عراق بمباران شده است از بمباران هوایی منازل مسکونی و مدارس گرفته تا به خاک و خون کشیدن و شهادت کودکان و مادران بی دفاع.
حاج کریم افزود: زمانی که صحبت از بمباران هوایی تبریز میشود برخی خیلی خلاصه وار از آن عبور میکنند و تنها به گفتن اینکه، رژیم بعثی عراق، شهر تبریز را بمباران کرد اکتفا میکنند در حالی که چنین نیست و در شهر ما اتفاقات عجیب و غریب زیادی رخ داده است.
مارها را در لابه لای دستانم نگه داشته بودم
وی ادامه داد: خوب به یاد دارم اوایل انقلاب، مجاهدین خلق در حال ترور مردم تبریز و پیاده کردن نقشههای شوم خود بودند؛ در یکی از همین روزها حوالی ساعت ۴:۴۵ بود که به ما اطلاع دادند نیروهای مجاهدین خلق، دو جعبه مار سمی در چهارراه شریعتی (شهناز سابق)، دقیقاً مقابل سینما آسیا و مدرسه پروین جاسازی کردهاند.
در یکی از همین روزها حوالی ساعت ۴:۴۵ بود که به ما اطلاع دادند نیروهای مجاهدین خلق، دو جعبه مار سمی در چهارراه شریعتی (شهناز سابق)، دقیقاً مقابل سینما آسیا و مدرسه پروین جاسازی کردهاند
این آتش نشان افزود: با اینکه باورش برای ما خیلی سخت بود اما برای مطمئن شدن از صحت و سقم این نقشه شوم به محل اعزام شدیم؛ زمانی که رسیدیم چشمم به دو جعبه خیره ماند که مارها سر خود را از لابه لای آنها بیرون میآوردند اما همین که سرم را به عقب برگرداندم تا به نیروهای پشت سرم بگویم که ناراحت نشوید و دست و پای خود را گم نکنید، با شلیک گلوله توسط خود آنها، مارهای سمی از درون جعبه بیرون آمدند.
وی گفت: لحظات سختی بود اما موفق به زنده گیری ۱۵ مار شده بودم و آنها را در لابه لای دستانم گرفته بودم خلاصه بعد از اتمام عملیات و با شناسایی مارها متوجه شدیم که مارهای کوههای دالاهو هستند.
این آتش نشان، تلخترین خاطره خود را بمباران هوایی خیابان عباسی در سال ۱۳۶۵ عنوان کرد و افزود: وارد خیابان عباسی که شدیم همسایهها مرا صدا زدند که یک خانم در اینجا افتاده است؛ زمانی که بالای سر او رسیدم زنده بود و سریعاً اطراف او را تمیز کرده و کلاه ایمنی خودم را بر سر او گذاشتم.
زمانی که رسیدم با جنازهها روبرو شدم
وی ادامه داد: شروع به صحبت با او کردم تا قدری حواسش از حادثهای که در خانه افتاده است پرت شود اما در این لحظه به سمت کمدی اشاره کرد که دو فرزندش در مقابل آن، در حال بازی بودند بلافاصله بچهها را به سمت کمد راهنمایی کردم اما زمانی که خودم را به آنجا رساندم با جنازه دو فرزند روبرو شدم.
صادقی افزود: من لحظات دردناک بسیاری را در روزهای بمباران هوایی تبریز تجربه کردهام و هیچ وقت عملیات طاقت فرسای بمباران هوایی بلوک فرهنگیان در شهرک امام خمینی تبریز را فراموش نخواهم کرد.
این آتش نشان ادامه داد: عملیات بمباران هوایی بلوک فرهنگیان، عملیات طاقت فرسایی بود خوب به یاد دارم که در حین عملیات، به یک خانم که چند باری از مقابل ما رد میشد مشکوک شدم و بلافاصله به سمت او رفتم که چرا به اینجا میآیی و بهتر است بروی اما با بغض جواب داد من نمیتوانم بروم.
صدای الله اکبر بلند شد
وی گفت: زمانی که علت رفت و آمدش به اینجا را پرسیدم با گریه جواب داد که نوزاد ۱۱ روزه من در این ساختمان گم شده و نمیتوانم او را پیدا کنم. این خانواده در طبقه سوم این ساختمان زندگی میکردند که بدون فوت وقت به طبقه سوم رفتیم؛ به محض رسیدن با یک نورافکن به دنبال نوزاد گشتم و ناگهان متوجه چیزی شدم که تکان میخورد، با قدمهای آهسته به آن نزدیک شدم باور کردنش سخت است اما نوزاد سالم بود و در زیر آن همه آوار، اتفاقی برای نوزاد نیافتاده بود.
صادقی ادامه داد: زمانی که این خاطره را بازگو میکنم نمیدانم مردم تا چه اندازه آن را باور میکنند اما با فرو ریختن آوار، چندین قطعه به گونهای بر زمین افتاده بود که حفاظی برای نوزاد درست شده بود تا هیچ آسیبی به او نرسد؛ خلاصه به هر شکلی که ممکن بود، نوزاد را از زیر آوار بیرون آورده و او را در آغوش گرفتم در همین لحظه صدای الله اکبر مردم بلند شد و مادر با دیدن فرزند دلبندش بیهوش شد.
وی در پایان گفت: صحبت کردن از هشت سال دفاع مقدس و شهادت کودکان و مادران بی دفاع در بمباران هوایی تبریز، با چند کلمه به اتمام نمیرسد ما لحظاتی را در بمباران هوایی تبریز به چشم خود دیدهایم که تحمل کردنش خیلی سخت بود و تک تک آن لحظات را هیچ وقت فراموش نمیکنم.