ما به کربلا رسیدیم در روز اربعین. روزی که همه در عزای حسین هروله کنان به سوی معبود می روند. اینجا کربلا زایران با جسمی خسته و پاهای تاول زده خود را به بین الحرمین می رسانند .

خبرگزاری مهر-گروه دین و آئین- مصطفی وثوق کیا: راوی به کربلا رسید همپای دیگر زائران حسین. در همین گیرودار رسیدن به حسین گوشه چشمی هم به اوضاع مرزهای وطن داشت و البته وضعیت زواری که در مرزها بودند. مرزهایی که گفته بودند بسته است و عراق شرطش برای حضور زوار ایرانی سفر هوایی بوده است. این قانون البته از سوی هر دو طرف نقض شد. جایی که عراق موافقت نامه‌هایی صادر کرد که مجوز خروج زمینی از مرز مهران بود و ایران هم قبول کرد حرفش پیش مردمش دوتا شوند. راوی از مردم محلی شنید که این کار چه اثرات منفی داشت و خب عبور کنندگان وقتی عبور خود را در صفحات مجازی به اشتراک گذاشتند حرف‌های قبلی بی اعتبار شد. شلمچه نیز همین بود. توافقات محلی جای حرف ملی را گرفت. همه حرمت زائر خدشه دار شد به جهت زیرپا گذاشتن قانون مصوب و هم دولت زیر حرف قبلی خودش زد و راه را باز کرد. بودند کسانی که به دلیل عدم تزریق واکسن شرط شده از سوی دولت از سفر بازماندند و حالا زوار زمینی بدون شرط واکسن و تست pcr راهی عراق شدند و البته قرار است در برگشت هم فقط به صورت چشمی کنترل شوند. بگذریم اینها را گفتم تا درد دل آنهایی که در این میان جا ماندند را بگویم.

اینجا مقصد حرم است و بین‌الحرمین محل عشاق الحسین. زوار به کربلا که می‌رسند یک راست می‌روند بین‌الحرمین برای زیارت. از زیارت عباس اجازه زیارت برادر را می‌گیرند. از بین الحرمین عبور می‌کنند تا جسم و روحشان را در آن مضجع پاک پالایش کنند. از ناتوانی راوی است که توان توصیف ندارد. این قلم الکن است

امروز هم برایتان قصه دارم از مردمی که اربعین برایشان همه چیز است. از ابوعلی که قرار بود به پاس خدمت به زوار الحسین مورد تقدیر قرار بگیرد. اتفاقی خوب که امسال و سال‌های قبل انجام شد. یک خطی اش این بود که ۳۰۰ موکب عراقی در نجف و کربلا و سامرا و کاظمین و طریق الحسین امسال تقدیر شدند. ابوعلی هم در عمود ۸۰۸ هم موکب داشت به همراه اهالی شیعه ترکمانان عراق و البته فخرالدین بیاتی روحانی مبارز عراقی که در زمان صدام قرار بود اعدام شود و به ایران گریخت. خودش داستانی جداگانه دارد.

اما ابوعلی که این روزها سنش به ۷۰ می‌رسید برایمان گفت که در زمان صدام مشایه را درک کرده و چگونه در طریق العلما روی درختها شمع می‌گذاشتند تا زائران محل غذاها را متوجه شوند و شبانه مسیر را طی کنند و البته که این طریق شهادت را هم داشته است.

ابوعلی می‌گفت که روزی در نجف ۴۰ زائر را مهمان کرده بود که همسایه بعثی اش او را لو داده به استخبارات عراق. رئیس استخبارات هم او را احضار کرده که چرا علیه حزب بعث توطئه می‌کنی و او گفته بود که این کار را نکرده است. مسئول استخبارات قول می‌دهد در صورت بیان واقعیت کاری به کارش نداشته باشد و ابوعلی هم اطمینان می‌کند و می‌گوید و در کمال تعجب این صداقت وی باعث نجات جان وی و چهل زائر اباعبدالله شد.

ابوعلی کشاورز بود و در روستا زندگی می‌کرد. خانواده اش در نجف اما خودش تنها در کنار طریق نجف ساکن بود. درآمدش از کشاورزی را خرج زائران می‌کرد. ابوعلی ۲۰ هکتار هم به موکب داران ایرانی برای انبار وسایلشان بخشیده بود. مادر ۹۰ ساله اش هم با آن کهولت سن شبانه برای زائران نان می پخت. در موکب ابوعلی یک خاص هم بود که از اهل سنت بود و در موکب او خدمت می‌کرد. اهل الانبار بود و خود را به مشایه رسانده بود.

تجلیل از موکب داران در عمود ۱۰۰۰ و ۱۱۰۰ هم انجام شد. موکبی که خادمش سال‌های قبل در جنگ با داعش به شهادت رسیده بود و خانواده اش کارش را ادامه دادند و موکبی که عشیره‌ای متولی آن بودند و از کوچک و بزرگ در خدمت زوار الحسین بود. تجلیل از موکب داران خانگی نجف و کربلا روزهای قبل انجام شده بود که راوی توفیق حضور نداشت.