خبرگزاری مهر، گروه بین الملل – محمدرضا الکائی: زمانی که انقلاب صنعتی چهره دنیا را دگرگون کرد، شاید بشر به این مسئله فکر نمیکرد که ممکن است روزی برسد که دستاوردهای فنی و صنعتی اش که در ظاهر برای راحت تر شدن زندگی به کار گرفته شدند، بلای جانش شود.
شرایط اقلیمی در نتیجه مصرف سوختهای فسیلی و به تبع آن تولید گازهای گلخانهای ظرف کمتر از ۳۰۰ سال به نحوی به هم خورده است که نابودی کامل اکوسیستم کره زمین اصلاً بعید به نظر نمیرسد. همین مسئله تبدیل به اصلی ترین فاکتور برای سهمگینتر شدن تنازع برای بقا شده است، آن هم نه بین حیوانات، بلکه بین انسانها.
همزمان با دگرگون شدن چهره زمین و تغییرات شگرف آب و هوایی، ساکنان این سیاره به صرافت یافتن و پاسداری از منابعی هستند که بتواند بقایشان را تضمین نماید. این مسئلهای است که خیلی آرام و در عین حال بسیار خطرناک منجر به بروز تنشها و درگیریها بین کشورهای مختلف، به ویژه آنها که دستی بالاتر در معادلات جهانی را دارند، شده است.
شاهد این مسئله، گزارش سرویسهای اطلاعاتی آمریکا مبنی بر تغییرات اقلیمی و خطرات ناشی از آن (البته خطراتی که آمریکا را تهدید میکند)، است که چندی پیش منتشر شد. طبق گزارش مذکور سرعت تحولات در تغییرات آب و هوایی به حدی است که کمبود منابع حیاتی برای بقای بشر، به مرحلهای بحرانی رسیده است و دولت آمریکا بر اساس همین مسئله باید سیاستهایی اتخاذ کند که از قافله دسترسی به منابع یاد شده عقب نماند و در عین حال بتواند با دست اندازی به منابع دیگر کشورها، برای خود طرفی ببندد.
کنفرانس تغییرات اقلیمی سازمان ملل موسوم به «کاپ ۲۶» (COP۲۶) که از این هفته در شهر «گلاسگو» در اسکاتلند آغاز شده است، تلاشی است برای گرد هم آوردن کشورها جهت یافتن برون رفت از این شرایط فعلی که دنیا را در آستانه سقوط قرار داده است.
هدف این کنفرانس این است که بتواند گرمایش جهانی در حدی پایین آورده شود که نهایتاً ۱.۵ درجه سانتیگراد بالاتر از میزانی باشد که پیش از دوران صنعتی بوده است. طبق گفته دانشمندان، چنانچه این امر محقق شود، شاید بتوان از عواقب مخرب و دهشتناک تغییرات اقلیمی تا حدی جلوگیری کرد.
بنیان هدف مذکور طبق معاهده اقلیمی پاریس در سال ۲۰۱۵ (که دولتی سابق آمریکا یکسره از آن خارج شد) بنا گذاشته شده است اما این مسئله نیازمند اقدامات جدی کشورهای صنعتی است که بیشترین نقش در تولید گازهای گلخانهای را دارند و بسنده کردن به اقدامات ناکافی و قولها و تعهدات توخالی نه تنها دردی از این مسئله دوا نمیکند، بلکه با افزودن مشکلی بر مشکلات قبلی، شرایط را بحرانیتر میکند.
نکته قابل توجه این است که حدود ۸۰ درصد تولید گازهای گلخانهای مربوط به کشورهای صنعتی عضو بیست اقتصاد بزرگ موسوم به «گروه ۲۰» (G۲۰) است که متشکل از کشورهایی چون آمریکا، انگلیس، استرالیا، فرانسه، آلمان، ژاپن، هند، چین، برزیل، روسیه، ایتالیا و… است.
«آنتونیو گوترش» دبیرکل سازمان ملل در پایان نشست اخیر گروه ۲۰ که در رم پایتخت ایتالیا برگزار شد، از نتایج نشست مذکور و تصمیمات سران کشورهای عضو در قبال حل بحران تغییرات اقلیمی، ابراز ناامیدی کرد که خود نشان میدهد خانه از پای بست ویران است.
گفته میشود که بازگشت آمریکا به معاهده اقلیمی سازمان ملل، نوعی خبر مسرت بخش تلقی میشود اما نکتهای که از آن غفلت شده این است که حضور یا عدم حضور آمریکا تفاوتی در کل مسئله ایجاد نمیکند.
طی چهار سالی که «دونالد ترامپ» رئیس جمهور سابق آمریکا، این کشور را از این معاهده بیرون آورد، هیچ پیشرفتی در حل مسئله بحران تغییرات اقلیمی مشاهده نشد که هیچ، اوضاع بدتر هم شد، چرا که با گرفتن انگشت اتهام به سوی چین، توجه جهان از واشنگتن که در این بین حجم تولید گازهای گلخانهای آن درصد بسیار زیادی را بین کشورهای صنعتی به خود اختصاص داده است، به پکن معطوف شد.
اکنون نیز که واشنگتن به این معاهده بازگشته است، قرار نیست اتفاقی چشمگیر در حل این بحران رخ دهد، چرا که «جو بایدن» رئیس جمهور کنونی آمریکا نیز همانند اسلاف خود، برنامه مشخصی برای این کار ندارد و فقط به شعار دادن، وعدههای توخالی، عذرخواهی بابت اقدامات رئیس جمهور سابق و نام بردن از ارقام و اعداد نجومی به عنوان بودجه اختصاص داده شده این کشور جهت حل این بحران، بسنده کرده است. مسئله جالب اینجاست کنگره این کشور با تصویب بودجه ۵۵۵ میلیارد دلاری مذکور، مخالفت کرده است.
نگاهی دقیقتر به سیاست گذاری کشورها، به ویژه کشورهای صنعتی یاد شده دخیل در تولید بیشترین میزان گازهای گلخانهای، نشان میدهد که خود آنها نیز مدت هاست به این نتیجه رسیدهاند که شیرازه امور در قبال جلوگیری از بحرانهای اقلیمی، مدت هاست از هم پاشیده است.
آمریکا در راس این کشورها، مطابق آنچه گزارش سرویسهای اطلاعاتی آن اخیراً منتشر کردهاند، مدت هاست تمام توان و هم و غم خود را بر دست اندازی به منابع بیشتر آنچه بر روی زمین باقی مانده، قرار داده است.
دولتهای واشنگتن در ظاهر، با حفظ ژست دیپلماتیک و عوام فریبانه، داد سخن در حل بحرانهای اقلیمی سر میدهند اما در باطن مشغول پیش بردن سیاستهای جنگ افروزانه شان برای دسترسی و دست اندازی به منابع حیاتی کشورهایی هستند که از آسیبهای تغییرات اقلیمی در امان ماندهاند یا کمتر آسیب دیدهاند.
سیاست اخیر آمریکا موسوم به «ایندوپاسیفیک» شاهدی بر این مدعا است. غربیها و در راس آنها ایالات متحده، مدت هاست که میدانند منابع انرژی در اوراسیا، آسیا و اقیانوسیه متمرکز شده و با گذر زمان و بحرانیتر شدن اوضاع آب و هوایی که منجر به بروز خشکسالیهای عظیم، آتش سوزیهای گسترده و… شده است، اهمیت مناطق یاد شده و منابعی که در دل خود جای دادهاند، بیش از پیش نمایان میشود.
مثالی دم دستی از این مسئله، یخچالهای طبیعی رشته کوههای هیمالیا است که منبعی سرشار از آب شیرین در منطقهای محسوب میشود که کشورهای اطرافش به واسطه تغییرات اقلیمی دچار بحران کمبود منابع آب شدهاند، یا منابع گاز طبیعی در سیبری که شریان اصلی انرژی به اروپاست و این قاره در نبود گاز طبیعی روسیه دچار بحرانی اساسی میشود که البته هم اکنون نیز خالی از بحران نیست.
منطقه آسیا و اقیانوسیه که اخیراً و در زمان دونالد ترامپ، در سیاست خارجی آمریکا نام ایندوپاسیفیک بر آن نهاده شد (چرا که آمریکا در مقیاسی وسیعتر، از هند تا اقیانوس آرام، اهمیتی راهبردی این منطقه را مد نظر خود قرار داده است)، برگ برنده منازعات جهانی بر سر منابع انرژی در دنیایی است که اقلیم آن رو به اضمحلال میرود.
آمریکا و چین هر دو از بزرگترین تولیدکنندگان گازهای گلخانهای در جهان هستند. هر دو کشور نیز اعلام کردهاند که تصمیماتی برای به صفر رساندن میزان تولید گازهای گلخانهای شان دارند (که البته در این بین چین بسیار موفق تر عمل کرده است). حال در این میان دو سناریو مطرح میشود. سناریوی اول این است که چین و آمریکا (به عنوان بزرگترین تولید کننده گازهای گلخانهای)، وقعی به معاهدات آب و هوایی نمی نهند و با شدت بیشتر به تولید گازهای گلخانهای بپردازند (کما اینکه آمریکا تاکنون چنین کرده است).
سناریوی دوم برخلاف سناریو اول است و آن اینکه هر دو کشور متعهد به کاهش گازهای گلخانهای در کوتاه مدت و به صفر رساندن آنها شوند.
آنچه در این میان بیشتر از هر چیز جلب توجه میکند این مسئله است که در هر دو سناریو، آمریکا در حالت عادی (در شرایط صلح پایدار، بدون جنگ افروزی و تنش زایی) بازنده میدان است، چرا که با توجه به شرایط اقلیمی کنونی در جهان، از منابع لازم برای ادامه هر یک از سناریوهای ذکر شده برخوردار نیست.