به گزارش خبرنگار مهر، داستان بلند «دنیای قُزقُزایی» نوشته مجتبی تجلی بهتازگی توسط نشر سیب سرخ منتشر و راهی بازار نشر شده است.
ایننویسنده درباره کتاب جدید خود میگوید: دوست داشتم کتاب و مجموعهای مصور باشد که گروه هدف اصلی آن کودکان یا دستکم نوجوانان باشد. پس از گفتن چگونگی پیدایش این مجموعه، شاید برای مخاطب علت تمایلم به رسیدن این صدا و گفتمان به نسل نوجوان مشخصتر شود. علاوه بر آن همیشه معتقد بوده و هستم راهیابی آدمی به ساحت اندیشه و چگونه اندیشیدن باید از کودکی آغاز شود و این منافاتی با ذات ظاهرا خشن فلسفه و تفکر ندارد.
وی افزود: ماجرای دنیای قزقزایی از شبهای تابستانی کویر، روی تخت و پناه بردن از گرما به خنکا و قصد سرگرم کردن دختری خردسال با سر هم کردن قصههایی بیهدف از انسانهایی غیر متعارف شروع شد. شاید بهنوعی این از بیداری و شوق کودک درون خودم و میل به افسانههای کهنی که شنیده بودم و همچنین میل به ساختن دنیایی جز آنچه هست برمیآمد. نام گروه یا خانوادهای که این دنیا را میسازند اگرچه کاملا تصادفی انتخاب شد ولی معتقدم در پس ناخودآگاه ریشهای در افسانههای گویش محلی و یا بینشی اسطورهای دارد. هر چند تاکنون نه در پی کشف چرایی انتخاب نام برآمدهام و نه لزومی میبینم. همانطور که کنشها و اتفاقات و نحوه زندگی و بینش شخصیتهای این دنیا حتی برای خودم هم مورد سوال است. اما از همانشروع که گفتن قصه به قصد خنداندن و در عین حال و همزمان به فکر انداختن و به مشارکت کشیدن کودکم بود به تخیل و ناخودآگاه خودم مجال برون ریختن خواسته هایش دادم؛ بیمحابا و بیبند و قید!
اینپزشک در ادامه گفت: دنیای قزقزایی ظرف یکی دو سال و پراکنده نیمه شکلی گرفت و بعد چندسالی خاموش ماند. حدود ۴ سال قبل و ۵ یا ۶ سال بعد تصمیم به نوشتن و بازنگری در داستانها و شاید بهتر باشد بگویم قصهها کردم. حالا هدفم مشخصتر و البته مهمتر از بافتن صرف بود. بلکه هدف بیان دنیای خانوادهای که دنیای قزقزایی را شکل میدادند و البته ساختن دنیایی برآمده از کلمات و زبان مکتوب بود که چند ویژگی را داشته باشد. از جمله باید حفظ شخصیتهای غیرمعمولی که در جهانی غیر متعارف شکل گرفته بودند در جهانی واقع شده در کنار یک شهر و تمدن انسان امروز شدنی میشد. موضوع دوم این بود که قزقزاها اگر چه شکل و شمایلی غیر معمول دارند تا از انسان خسته و فریبخورده متفاوت باشند اما در هر صورت نباید تصویری کاملا غیر انسانی داشته باشند. آنها باید انسانهایی معترض و البته دوستدار وضعیت انسان باشند. فقط تفاوت کافی نبود و آنها باید علیرغم رفتار و شکل غیر معمولی خود در دامنه و ساحت اعتراض، چیزی برای آموختن به انسانهای دیگر داشته باشند.
تجلی گفت: به تفکر واداشتن مخاطب، حتی اگر نوجوان باشد، دغدغه نادانسته قزقزاها شد. رفتار غیر معمول و نظرات و دیدگاههای عجیب آنها برای انسان دنیای موازیشان نه فقط جذاب که باید به سوالانگیزی ختم میشد. با چنین احوالی اگرچه رفتار آنها ظاهرا جدی نیست اما اشارات آنها جدی و بعضا فلسفی و چالشزا میشود و بیان کنشهایشان ارجاعی به مفاهیم روانشناسی و گاها فلسفی دارد. اینطور شد که دوگانگی و تفاوت آن خنکای شبهای آغاز در مقابل گرمای طاقتبر روز و سن دختری که شنونده بود و حالا بزرگ شده بود، زمینهساز تعامل دو گونه انسان بود و بدیهی است که این تقابل می تواند در ذات خود طعنهآمیز، آیرونیک و گاهی خندهدار هم بشود.
وی در ادامه گفت: قسمتهای اول داستان آنان در اپیزودهای مجزا چندسال پیش در نوبتهای مختلف نوشته و در معرض مخاطب قرار گرفت. استقبال خوانندگان از کلیت ماجرا و اشتیاق برخی از آنان برای دنبال کردن آنها من را به این نتیجه رساند که باید یککلیت داستانی پیوسته از این دنیا به دست داده شود. تلاش کردم در دنیای آفریده شده برابری جنسیتی و سنی رعایت شود و آنچه داستان را پیش میبرد مجموعهای تحت عنوان خانواده و همراه و تکمیلکننده باشد.
اینداستاننویس در پایان گفت: همزمان با بازنویسی و بازنگری قسمتها چفت و بست و اتصال آنها به یکدیگر صورت گرفت. خوشبختانه بعد از آنکه مساله را با کریم بارزی، مطرح کردم و از او خواستم که در تصویرسازی داستان کمک کند، با کمال شوق و همراهی نه تنها مشغول به تصویرگری شد که در بازنویسی مطلب کمک شایانی انجام داد. این تصویرسازی موجب شد که بخشی از گروه هدف داستان که نوجوانان هستند، بتوانند ارتباط موثرتری با مجموعه برقرار کنند. در واقع خودم بیشتر دوست دارم کتاب مورد توجه نوجوانان قرار گیرد و آنها را دستکم به فکر اندیشیدن و شاید فلسفهورزی بیاندازد.