به گزارش خبرنگار مهر، احسان عباسلو، نویسنده، مترجم، مدرس و پژوهشگر حوزه ادبیات در تازهترین یادداشت ارسالی خود به مهر درباره ضرورت حمایت و تقویت جوایز و جشنوارههای خصوصی در حوزههای ادبیات و هنر نوشته است.
مشروح متن اینیادداشت به اینترتیب است:
معمولاً جوایز ادبی را میتوان به سه دسته تقسیم کرد: جوایز دولتی، جوایز خصوصی و جوایزی که در ظاهر و به اسم خصوصی هستند و در واقع حمایتهای دولتی یا حامی مالی دولتی هم دارند. این دسته سوم را میشود با همان اصطلاح معمول و معروف خصولتی هم نامگذاری کرد.
جوایز دولتی سیاستهایی مشخص و اساسنامهای دارند که باید تابع آن حرکت کنند، گرچه در کشور ما تبعیت از ضوابط و مقررات یک شوخی جدی بیش نیست و نظیر آن را میشود در جایزه بزرگی همچون جلال آل احمد نیز مشاهده کرد که طبق اساسنامه باید حداکثر به دو اثر جایزه داد اما مسئولان این جایزه در همین گذشته بسیار نزدیک (دو سه سال پیش) به سه کتاب جایزه دادند و یکی از آنها هم دو نویسنده داشت و در نهایت چهار نفر برنده جایزه در یک حوزه شدند.
از سویی انتخاب داورها که همواره تابع سیاستهای روز کشور است هرگز جوایز دولتی را قابل اعتماد نکرده چرا که با یک سری داور کتابهای خاصی برنده میشوند و داورهایی که در خط فکری دیگری هستند کتابهای دیگری را که منطبق با ایدههای شخصی آنهاست انتخاب میکنند و البته اثری که هرگز انتخاب نمیشود اثر واقعی و ارزشمند است. زمانی شخصی در مورد جواب یک مساله گفته بود برای هر سئوالی سه جواب وجود دارد: جواب من، جواب تو؛ و جواب درست. معمولاً جوایز دولتی این گونهاند که همواره در آنها جواب درست نادیده گرفته میشود.
(نمیگوییم در ایران تا به کس و کسانی هم برنخورد) اما - فرض کنید در غرب – عدهای که در موسسه خاصی فعالیت دارند وقتی داور جشنوارهای میشوند آثار داستاننویسان آن موسسه را معمولاً انتخاب میکنند تا بدین ترتیب برای آن موسسه هم شاگرد بیشتری پیدا شود. بدین ترتیب از جوایز دولتی برای اهداف شخصی هزینه میشود بدون اینکه هدف واقعی یک جایزه برای کسی مهم باشد و البته همین افراد اگر قرار باشد در حوزه ادبیات دو واحد اخلاق درس بدهند چهار واحد برایتان تدریس خواهند کرد.
در سوی دیگر جوایز نیمه خصوصی معمولاً جوایزی هستند که ریشه ندارند. اینها تا زمانی برقرارند که بانی جایزه و بنیانگذاران آن ارتباطات دولتی خود را محفوظ دارند و با استفاده از رانتها و رابطهها بتوانند نظر مدیران مربوطه و وقت را در جهت حمایت مالی از جایزه خود جلب کرده باشند. اگر اختلاف سلیقهای و یا اختلاف نظری میان بانیان جایزه و مدیران حامی پیدا شود هیچ کمک مالی شکل نخواهد گرفت و با عدم حمایتهای مالی هم جایزه برقرار نمیماند. نیمه خصوصیها گاه البته به دنبال تامین منافع شخصی بانیان آن هستند. آنان به اسم هزینههای جایزه، مطالبات مالی زیادی از دولت و مدیران دارند و در مواقعی با استفاده از همان روابط غیرافلاطونی به بودجه مورد نظر خود نیز میرسند اما بخشی از این بودجه صرف منافع شخصی میشود و فقط گزارش هزینهکرد بلند بالایی را در رسانهها به رخ میکشند.
تنها جوایزی که میتوانند به واقع به رشد ادبیات کمک کنند جوایز خصوصی هستند به شرطی که این جوایز هم در نتیجه گرایشات سیاسی شکل نگرفته نباشند تا صرفاً یک موج اپوزیسیونی راه بیاندازند و یا بخواهند فقط در مقابل دولت و حکومت قد برافراشته باشند. جوایز خصوصی میتوانند در شاخههای تخصصی مثل داستان کوتاه یا مینیمالها و در حوزه یا داستانهای فانتزی و یا داستانهای کارآگاهی و امثال اینها پا بگیرند و چون تخصصی هستند و نگاه تخصصی هم دارند قاعدتاً کمک زیادی به آن نوع و قالب داستانی هم خواهند کرد.
البته طبیعی است که بدون بضاعت و بنیه مالی شاید راه اندازی چنین جوایزی ناممکن به نظر برسد اما فیالواقع این امر به درایت کسانی بستگی دارد که به دنبال انجام آن هستند نه به جیب آنان.
اول اینکه اعتبار یک جایزه به جایگاه آن است و نه به مبلغ آن. برای مثال جایزه جلال آل احمد که گرانترین جایزه ایران هم محسوب میشود چقدر به واقع در جهت جریانسازی عمل کرده است؟ چقدر توانسته تحرک و جنب و جوش ادبی در کشور راه بیاندازد؟ چقدر انگیزه در نوقلمان و داستان نویسان برای رقم زدن آثار شاخص و فاخر ایجاد کرده؟ عملاً هیچ.
شیوههای غلط مدیریت این نوع جوایز که برگزاری آن را صرفاً یک مسئولیت کارمندی میدانند و بیاطلاعی از ماهیت یک جایزه و اداف در پس آن از سوی متولیان آن جایزه که فقط فکر میکنند وظیفهشان برگزاری جایزه مذکور است و بعد از آن همه را به خیر و ایشان را به سلامت، باعث شده تا اخبار یک جایزه فقط در روز اعطای آن برای کسی مهم باشد.
ناکارآمدی برخی موسسات و نهادهای دولتی که به اسم ادبیات پا گرفتند اما به دلیل مدیریت بسیار ضعیف هرگز نتوانستند به نقش موثری دست یابند مزید بر علت بوده است. شاید شخم زذن گذشته دردی را دوا نکند و باید نگاه به جلو را دستور کار قرار داد اما تجربه ثابت کرده که لااقل در کشور ما هیچ خوبی نرفته تا خوبتری جایگزین شود و همواره یک حس سال به سال دریغ از پارسال در میان ما شایع بوده است. بسیاری دولت آقای رئیسی را سنگر آخر میدانند. امید میرود در بخش دولتی شاهد تحرکات مثبتی باشیم و البته این در گرو به کارگیری افراد کارآمد است و نه افرادی هماندیش یا افرادی که بزرگی و سنگینی اسمشان مانع از حرکت آنان باشد. اگر از افراد صاحب اندیشه و نوآور استفاده نشود باز هم باید برلب جوی نشست و گذر عمر را تماشا کرد و به روزهای خوش گذشته افسوس خورد. نواندیش و نوآوری همواره حلقه مفقوده مدیریت فرهنگی کشور ما بوده است.
اما در مورد جوایز خصوصی، اولین نکتهای که باید بدان توجه کرد، اعتبار یک جایزه است و البته در این میان اعتبار نام کسانی که در پس آن جایزه هستند میتواند به اعتبار همان جایزه هم کمک کند.
جایزهای در کشور برگزار میشود که نام یکی از نویسندگان بزرگ کشور را یدک میکشد اما چون متولی این جایزه خود نامی در میان داستان نویسان ندارد این جایزه هرگز برای عموم شناخته شده نیست و برنده شدن در آن هیچ اعتباری به افراد نمیبخشد چرا که خود آن فرد جایگاهی در ادبیات ندارد تا نظراتش در انتخاب برندگان مهم باشد.
نکته دوم درآمدزایی و کسب هزینههای لازم برای برگزاری یک جایزه است. راههای زیادی برای این امر وجود دارد و یکی البته برگزاری کلاسهای آموزشی است. متولیان یک جایزه میتوانند با برگزاری کلاسهای آموزشی کسب درآمد کنند و البته از این درآمد برای اهداف جایزه هم بهره ببرند.
به واقع راههای درآمدزایی برای یک حرکت فرهنگی همیشه زیاد است و هدف من هم پرداختن به آنها در این مجال کوتاه نیست منتها همان طور که عرض کردم کمی درایت مدیریتی میخواهد و البته اراده به انجام یک حرکت فرهنگی، نه اراده به رسیدن به اهداف خصوصی و تامین منافع شخصی.
کسی که میخواهد جایزه معتبری راه اندازی کند باید خود را وقف این کار کرده و منافع شخصی را البته نادیده بگیرد. چیزی که سخت میشود در این دوران مشاهده کرد.
اگر جوایز شخصی صادقانه و متعهدانه شکل بگیرند و عاری از هر جهت گیری شخصی و خصومتی گام بردارند میتوانند تبدیل به موفقترین جوایز کشوری شوند. در غرب شمار جوایز خصوصی بسیار زیاد است و جالب اینکه تمام آنها نیز با استفبال مواجه میشوند. این در حالی است که میزان این جوایز بسیار کم ارزش هستند. به نظر نگاههای تخصصی و گاه بومی و محلی، و حس رقابت و بروز توانایی در یک فضای بومی و محلی برای شرکت کنندگان باعث رونق بیشتر این جوایز شده است.
جوایز خصوصی میتوانند رویکردهای بومی و محلی داشته باشند و این گونه در جهت تقویت و معرفی فرهنگ منطقه خود نیز عمل کنند. برای مثال اگر جایزهای در شیراز داشته باشیم و محوریت موضوعی و مضمونی این جایزه به شیراز برگردد، یا مکان وقوع داستان این شهر باشد و یا شخصیتهای داستان شخصیتهای شناخته شده شیرازی باشند، چنین داستانی به طور غیرمستقیم یا مستقیم به معرفی شیراز هم کمک کرده است.
دو اصطلاح را جهت آشنایی و توجه بیشتر شما در اینجا مورد تاکید قرار میدهم: «بوم نویسی» و «بومی نویسی».
بوم نویسی یعنی نوشتن از محیط و جغرافیای زیستی یک منطقه در حالی که بومی نویسی صرفاً توجه به شاخصههای بومی به خصوص زبان و فرهنگ زیستی در نگارش بوده است. چه اندازه داستانهای شمالی ما نسبت به نوشتن از مناطق زیبای شمال کشور توجه به خرج دادهاند؟ در حالی که یک راه ارتقای توریسم یا همان گردشگری، معرفی مناطق در دل همین ادبیات و هنر بوده است. به نظر اصطلاح توریسم ادبی برای مدیران ما اصطلاحی بسیار ناشناخته باشد.
گردشگری ادبی از اواخر قرن ۱۸ و اوایل قرن ۱۹ میلادی در اروپا رواج یافت و نوشتههای شخصیتهایی چون ژان ژاک روسو، سر والتر اسکات و بعدها تامس هاردی در این میانه نقش بسزایی داشتند. سر والتر اسکات در ۱۸۱۰ شعر «بانوی دریاچه» (Lady of the Lake) را که یک شعر بلند است سرود و باعث معروفیت منطقه تروساچس (Trossachs) در اسکاتلند شد.
ما نام وسکس را از میان آثار هاردی بسیار شنیدهایم و این شهر به واسطه رمانهای معروف هاردی برای ما شناخته شده است. و یا در مرکز دورچستر خانهای هست که بر سر در آن نوشته شده در اینجا شهردار کستر بریج زندگی میکرده است. شهردار کستربریج (Mayor of Casterbridge) نام یکی از رمانهای این نویسنده شهیر انگلیسی و عامل اصلی شهرت این خانه است. تینترن ابی (Tintern Abbey) نام مکان زیبایی است که ویلیام وردزورث شاعر نامدار دوره رمانتیک پس از ۵ سال دوباره آن را دیده و شعری برای آن میسراید و باعث شهرت این منطقه میشود و باز درهمین انگلیس در سالیان آخر قرن بیستم بیش ۵۰۰ هزار نفر از خانه شکسپیر در استراتفورد دیدن کردهاند. این رقم در سال ۲۰۰۹ طبق پیشبینیهای بهعمل آمده به حدود یازده میلیون نفر بالغ شد که بر مبنای همین برآوردها دو میلیون نفر ایشان از کشورهای دیگر خواهند بود. یک حساب سرانگشتی و معمولی میرساند که با این سیل گردشگر چه درآمد قابل توجهای نصیب مردم آن شهر میشود. بازدیدها و گردشگری ادبی در انگلیس آنچنان شایع است که سال ۲۰۰۹ در این کشور سال گردشگری ادبی نام نهاده شد.
جوایز ادبی میتوانند با تاکید بر شاخصههای بومی خود حتی به صنعت گردشگری و در نتیجه به شهر و مردم خود خدمت کنند. نگاه اقتصادی به مقوله ادبیات و هنر میتواند همگان از صاحبان حرف و صنایع تا نویسندگان و مردم را منتفع سازد. افسوس که همواره مدیران ناکارآمدی به واسطه ارتباطات شخصی سرکار آمدهاند که ذهنشان از روزمرهگی فراتر نمیرود. اینان قادر به وصل کردن حلقههای لازم به یکدیگر برای شکل دادن تحرکات زیربنایی نیستند. به همین جهت باید به بخش خصوصی و جوایز خصوصی دل بست که البته اینان هم هرگز موفق نبودهاند و راز عدم موفقیتشان در داشتن نگاهی سیاسی بوده تا نگاهی که به واقعاً به دنبال ادبیات و ارتقای ادبیات باشد. با این حال کماکان آینده جوایز خصوصی با توجه به شرایط اقتصادی کشور میتواند امیدبخش باشد. فضای مجازی هم صدالبته بستر چنین مهمی را مهیا کرده است چرا که به نظر نقش دولت در این فضا روز به روز کمرنگتر میشود و گسیختگی عنان در این فضا باعث شده فرجه مناسب و لازم برای تحرکات فرهنگی بیش از همیشه محسوس باشد.