خبرگزاری مهر، فرهنگ و اندیشه_ مسعود کارگر: کتاب «حوض خون» اثری تازه منتشر شده از دفتر مطالعات جبهه انقلاب فرهنگی با نویسندگی و گردآوری فاطمه سادات میرعالی که روایتگر زنان رختشوی اندیمشکی در دوران دفاع مقدس است.
عمدتاً نگاه عوام و جنسیت زده افراطی به زنان در ایران مخصوصاً جوامع سنتی، بومی و اقلیمی آن در طول تاریخ مشهود بوده و موجب سلب هویدا شدن شخصیت و جایگاه اصیل و درست آن شده است. دین اسلام بیشترین بها، جایگاه و حق را به زن در عرصه خانواده و اجتماع داده است، اما قوه غالب مردسالانه سنتی در ایران در طول تاریخ آنرا محدود و کتمان کرده است و یا از آن سو، خرده جنبشهای زنسالارانه افراطی به این حق و جایگاه اجحاف کرده است. اما تاریخ چیز دیگری را روایت کرده و همیشه خط بطلانی بر تحریف و کتمان زده است.
زنان در تاریخ تمدنی ایران نقش بهشدت مؤثری داشتهاند. در مشروطه، مبارزات علیه طاغوت، اثرگذاری در پیروزی انقلاب و نصرتهای بیشمار دفاع مقدس زنان اثرات اصلی و بهسزایی داشتهاند. از نقش همسری، مادری و حفظ و تشکیل بنیاد خانواده و تربیت فرزند مجاهد و مبارز تا حضور عینی و علنی خود در نقاط حساس دفاع مقدس چه در رزم جنگی و چه پوشش پشت خط مقدم، همه و همه اثر مهمی در پیشبرد اهداف نظامی و فرهنگی در دوران دفاع مقدس بوده است که زنان ایرانی بهخوبی این جایگاه و نقش را بارها و بارها در دفاع مقدس و پس از آن نیز به رخ کشیده و ثابت کردهاند.
زنانی که در جایگاه همسری، مادری و وجوه اجتماعی خوش درخشیدند و پا به پای مردان در عرصههای مختلف اثر گذار بودهاند و این نمود در جنگ تحمیلی پشت جبههها عیانتر بود. زنانی که بهصورت تخصصی و یا داوطلبانه به امدادگری، پرستاری، تدارک و آماده سازی بستههای آذوقه و الزامات رزمندهها، شستن لباسها، و همه نوع کار خدماتی، فرهنگی و امدادی در شهرهای نزدیک خط مقدم و سایر شهرها میپرداختند. حتی در برخی مواقع در نزدیکترین نقطه جنگی کمک نظامی به مردان میدادند. در میان همه این شخصیتها زنان رختشور جالب توجه است. خانمهایی در یک قدمی خط مقدم و برخی گاه دورتر به شستن، خشکشویی و اتو زدن لباس جنگی رزمندگان مشغول بودند و در حین این کار با مخاطرات، اتفاقات و صحنههای جالب و عجیبی هم مواجه میشدند. کتاب حوض خون روایتگر این گروه از زنان است. روایت این زنان بسیار است که یا راویان آن بخاطر نیت الهی که داشتند در تمام این سالها از گفتن و بیانش سکوت و خودداری کردند و یا غفلت مدیران، ذیربطان و برخی دغدغهمندان بومی و ملی در عدم شرح آن مؤثر بوده است.
یکی از این روایتها، داستان زنان اندیمشکی است که در دل آتش و با وجود شرایطی بشدت سخت، بهجای مهاجرت در شهر ماندند و لباس رزمندهها را میشستند. روایت زنان رختشوی اندیمشکی که به تفصیل در کتاب «حوض خون» آمده است.
به بهانه چاپ این کتاب و تقریظی که رهبر انقلاب بر آن نوشتهاند، گفتگویی با نویسنده آن داشتیم که مشروح متن آن در ادامه میآید:
* خانم میرعالی خودتان را معرفی کنید و از سوابق خود بگویید!
فاطمه سادات میرعالی هستم متولد و بزرگ شده شهر اندیمشک در خوزستان. کار پژوهشی را از سال ۹۳ در اندیمشک شروع کردم و همزمان با آموزش، کارهای پژوهشی میدانی نیز داشتم و از تیر ۹۴ مصاحبه برای تاریخ شفاهی را رسماً شروع کردم.
پیش از این کتاب تولید جدی رسمی اینچنینی نداشتم ولی در نشریات و مجلات فعال بودم و در مجله جنات فکه در حوزه شهدای مدافع حرم اندیمشک کار کردم و نیز عضو تیم پژوهشی دفتر تاریخ شفاهی شهید جواد زیوداری اندیمشک بوده و فعالیت داشتهام.
* جرقه این ایده و سوژه از چهزمانی و شرایطی ایجاد و به ذهن شما زد؟
پیش از سال ۹۳ خود دفتر پژوهشی شهید ریوداری در این مورد یکسری ابتدائیات را پیش گرفته بود و در همان زمان خود من هم با این سوژه به نحوی درگیر بودم اما هنوز به یک شکلدهی و ساختار اصلی نرسیده بودم. به نحوی با کلیت این راویان آشنا بودم و چند مصاحبه و گفتگویی با برخی از آنها داشتیم اما ایده شکل گیری کتاب از سال ۹۴ و در پی فعالیتهایم در همین دفتر پژوهشی اتفاق افتاد.
بهمرور در پی پژهشها متوجه شدم هر کدام از سوژهای جنگ خودشان میتوانند یک روایت مجزا فراتر از حد مجله داشته باشند، برای همین به ایده کتاب رسیدم. و قرار شد موضوع زنان رختشوی به عنوان یک پروژه جدا کار شود که نتیجه آن کتاب حوض خون شد.
* اصل ایده کتاب، سفارشی و توصیه شده بوده یا خود جوش توسط شخص شما و دفتر شهید زیوداری شکل گرفت؟
این اثر هفت تا هشت پژوهشگر داشته و زمانی که کار مجله و پژوهشگاه در جریان بود، بخشی از ارتباطگیری و مصاحبه با سوژهها از قبل برای محتوای مجله شکل گرفته بود. با بررسیها بیشتر متوجه شدم این موارد برای تولید محتوایی در قالب کتاب مناسب است و با تاکید پژوهشگاه اقدام به نوشتن کتاب کردم و حمایت دفتر مطالعاتی اندیمشک را نیز داشتیم. اما خیر؛ اینکه از سوی شخصی یا نهادی تاکید و سفارشی باشد؛ اینطور نبود.
* عمده پژوهشها برای کتاب بهصورت تحقیق میدانی بوده یا از اسناد و پژوهشهای آرشیوی استفاده کردهاید؟
این را بگویم که متأسفانه هیچ آرشیوی از قبل در دسترس ما نبود و تنها با توجه به خردهپژوهشهایی که از قبل در همین رابطه برای مجله انجام میشد استفاده و پیگیری بیشتر این پژوهشهای میدانی توسط گروهمان و نیز علاوه بر آنها خودم به شخصه پس از هر گزارش و مصاحبه دوستان از راویان سراغشان میرفتم و برای صحت سنجی بیشتر یکبار هم خودم بهصورت کامل با آنها گفتگو میکردم.
باید بگویم در واقع حضور میدانی خودم باعث نتیجهگیری و جمعبندی نهایی روایتها و تأیید صحتسنجی از گفتههای آنها میشد بهصورتی که پس از حضور دوستان و همکاران و ضبط گفتگوها، پس از بررسی خودم مجدد برای درک بهتر حال و فضای راویان سراغشان میرفتم و یک ضبط هم خودم از تعاریفشان داشتم و در مجموع به یک خروجی برای کتاب رسیدم.
* نحوه پژوهشهای میدانی و پیدا کردن سوژهها و راویان به چه صورت بوده است؟
همانطور که عرض کردم علاوه بر مقدمات پژوهشی میدانی توسط همکارانم برای مجله و پژوهشگاه، در سطح شهر خودم به شخصه پیگیر و دنبال این راویان بودم و در هر کوی و محلهای که خانمهای مسنی که معمولاً جلو درب منازل دور هم جمع میشدند، میپرسیدم در زمان جنگ کجا بودهاند و چه کاری انجام میدادند و از این طریق توانستم چندتای این عزیزان را پیدا کنم. در واقع با جستجوی محله به محله به این مهم دست پیدا کردم، هرچند مدت زمان طولانی اتفاق افتاد و به سختی پیگرفته میشد.
در خصوص پیدا کردن راویان مشکلات زیاد بود و برخی از محلههای قدیمی رفته بودند و یا شکل و اسم محله تغییر کرده بود و حتی همسایههایشان جدید بودند و نمیشناختند و به مشقت زیاد آنها را پیدا کردیم و یکی از آنها به اسم ننه عیدی (زهرا جعفر نژاد) که در دهه هشتاد فوت کرده بود موفق شدم از دخترش مصاحبه بگیرم، برخی کسالت داشتند و به کندی و سختی موفق به ثبت صحبتهایشان شدم و برخی هم تاکید داشتند کار برای خدا بوده و با اصرار زیاد و کلی رفت و آمد موفق به ثبت خاطراتشان شدم، حتی یکی از آنها با تلاشهای زیاد و از سال نود و چهار تا نود و هفت زمان برد گفتگویم با او و این شرایط اینگونه پیش رفت.
* در طول این همه سال پس از جنگ تحمیلی هیچ نهاد و ارگانی بومی نبوده که به ماجرای زنان رختشوی و این چنین زنان مجاهد بپردازد؟
ببینید طبعاً یکسری مؤسسات فرهنگی و پژوهشی در خوزستان هست که عمده تمرکزشان روی رزمندهها، فرماندهها و شهدا آنهم بهصورت خیلی کلی و در حد تمرکز روی یک شهر بوده است. به همین دلیل تابهحال یک اقدام و تولید محتوای جدی از زنان مجاهد و ایثارگر نبوده و زیاد جدی گرفته نشده است.
* شما خودتان اهل اندیمشک هستید و طبیعتاً با جنگ ارتباط نزدیکی داشتید، آیا خانواده در جنگ حضور فعال داشتند و این در نوشتن کتاب مؤثر بوده است؟
بله البته چون ما در روستا بودیم، پدرم در قسمت کمکهای مردمی فعال بود و نیز میزبان رزمندههایی که برای آموزش و اعزام به آن منطقه میآوردند. و تا قبل از پیگیری موضوعات پژوهشگاه و خود کتاب من آگاهی زیادی نداشتم مبنی بر اینچنین فعالیتهایی از پدرم و تازه در آلبومهای خانوادگی چند عکس از این موارد دیدم.
اکثر دغدغهمندان این عرصه وقتی متوجه میشوند سوژه در یک روستا، شهر و شهرستان دور افتاده است، از پیگیری جدی ماجرا منصرف میشوند. مثلاً با خود من از چند جا تماس گرفتند تا دیدند تهران نیستم و اندیمشک زندگی میکنم از پیگیری ماجرای کتاب منصرف شدند * دلیل کتمان و عدم پرداختن به چنین سوژهها و راویانی در طول این همه سال پس از اتمام جنگ از نظر شما چیست؟
بهنظرم تمام خبرهای مهم معطوف مرکز استانها هستند و کمتر به شهرستانها پرداخته میشود و اگر تقریظ حضرت آقا روی این کتاب نبود شاید مثل خیلی از کتابهای دیگر نادیده گرفته و بهراحتی از کنارش عبور میکردند.
اصولاً اکثر دغدغهمندان این عرصه وقتی متوجه میشوند سوژه در یک روستا، شهر و شهرستان دور افتاده است، از پیگیری جدی ماجرا منصرف میشوند. مثلاً با خود من از چند جا تماس گرفتند تا دیدند تهران نیستم و اندیمشک زندگی میکنم از پیگیری ماجرای کتاب منصرف شدند و این معضل بزرگی است که در نگاه خیلی از مدیران فرهنگی و رسانهای و فعالان این حوزه متأسفانه وجود دارد. ببینید در شهرستانهای جنوب کشور که جنگ در آنها رخ داده هنوز هم برخی آثار جنگ بر در و دیوارها باقی مانده و هیچکس به فکر حفظ آنها در قالب یک موزه نیست و حتی بافت شهری نه بازسازی میشود و نه آن نقاط به عنوان موزه یا محل یادمان حفظ و نگهدار و همانطور مخروبه مانده و در حال از بین رفتن است.
*علت این اتفاق علاوه بر نگرش و دیدگاه مدیران، مسئولین و فعالان این حوزه که اشاره کردید، میتواند بافت سنتی و عرفهای شهرستانی هم باشد؟ چون خیلی از خانمها در شهرستانها بهخاطر عرف و سنت ممکن است حضور خود در جبهه و جهادشان را کتمان کرده و آن را ریا بدانند و یا مردم به فکر حفظ و نشر آثار باقی مانده نباشند.
ببینید شرایط برای کار ما سخت بود و طبیعتاً چند مورد در این موضوع دخیل هستند، هم شرایط امکاناتی و عدم توجه مسئولان به شهرستانها همانطور که قبلاً عرض کرد و هم بافت سنتی شهرستانها و سختی ارائه و حفظ روایتها توسط خود مردم، همه اینها در این تأخیر و عدم توجه مؤثر بوده است.
ما با یک اتاق کوچک شش متری بالای مسجد امام حسین (ع) آنهم در ساعاتی محدود در طول روز شروع کردیم و برای ثبت و ضبط حرفهای راویان ممکن بوده کیلومترها پیادهروی برای کاهش هزینه اتفاق بی افتد اما مدیران میانی به بالا در سطح شهرستان و استان و حتی بالاتر توجه و اهمیتی به این موارد نمیدهند، از طرفی هم همین راویان و مردم از ترس قضاوت یا ریا شدن تا بهحال در پی گفتن خاطرات و زندگینامههایشان نکردهاند، مگر امثال من و مراکزی همچون پژوهشگاه پیگیر بشوند و با اصرار بتوانند این موارد را ثبت و ضبط کنند ولی در ابعاد کلان توجه آنچنانی به ماجرا نمیشود. چه از منظر مالی و دریافت آرشیوها و چه حمایت مجوزی و امکاناتی و سایر موارد بهراحتی نمیتوان اقدامی کرد و به نتیجه رسید.
* حالا چرا روایت زنان رختشوی؟ سوژههای دیگری نبود؟
سوژههای زیادی وجود داشت و دارد اما چون در اندیمشک حضور زنان در پشت جبهه به علت وجود راه آهن و تردد زیاد رزمندگان و مجروحین بوده، عمده فعالیت خانمها در جهت خدمات نظافتی و امدادی بوده است. جهاد سازندگی اندیمشک که در سال ۵۸ راه اندازی میشود، بخش کمیته امداد و بهداشت آن به خانمها آموزش امدادی و خدماتی میدهد. به همینخاطر اکثر زنان بومی اندیمشک از شهر بیرون نرفتند و برای کارهای امدادی و شستن لباس رزمندهها پیشقدم شدند تا جاییکه یک مقر اصلی برای این کارها ایجاد شد و روزانه به امداد رسانی به مجروحان و امور خدماتی و نظافتی آنها اقدام میکردند. و به همین سبب و شرایطی که اندیمشک داشته در سال شصت بیمارستان شهید کلانتری تأسیس میشود و از قبل از آنکه خانمها در منزل به این امورات میپرداختند به بیمارستان آمده و در حیاط محوطه آن اقدام به رختشویی رزمندگان و مجروحین و نیز ملحفهشویی اورژانس میکردند. با تداوم این اتفاق برای آنها سالن و امکانات رختشویی در کنار بیمارستان ایجاد میکنند.
چون در اندیمشک حضور زنان در پشت جبهه به علت وجود راه آهن و تردد زیاد رزمندگان و مجروحین بوده، عمده فعالیت خانمها در جهت خدمات نظافتی و امدادی بوده است. جهاد سازندگی اندیمشک که در سال ۵۸ راه اندازی میشود، بخش کمیته امداد و بهداشت آن به خانمها آموزش امدادی و خدماتی میدهد. به همینخاطر اکثر زنان بومی اندیمشک از شهر بیرون نرفتند این خانمها همزمان به صورت گروهی و نوبتی چندین کار انجام میدادند، از رخت و ملحفهشویی تا امدادرسانی به مجروحین، غسل و دفن شهدا، دیدار با خانواده شهدا، آماده سازی بستههای کمک مردمی برای ارسال به جبهه بوده است.
* با وجود نزدیکی اندیمشک به مناطق جنگی و بمب و موشکباران این خانمها دچار عارضه و جراحت جنگی هم میشدند؟
ببینید این خانمها بهخاطر تماس مستقیم با مواد شوینده آنهم بهصورت مکرر و شبانهروزی دچار مشکلات تنفسی و پوستی شده بودند و به غیر از آن برخی مواقع که مجروحان شیمیایی را امداد رسانی میکردند و نیز لباس و ملحفه آنها را میشستند، این اثرات مواد شیمیایی روی این لباسها و وسایل موجب انتقال عارضه به خانمها شده و الان پس از حدود سی سال با آن درگیر هستند.
* این خانمهای رختشوی با توجه به گذشت این همه سال و مشکلات پیش آمده در خوزستان، همچنان هم بر آن مسیر معتقد هستند و اعتقادشان کمرنگ نشده؟
این خانمها همچنان معتقدند کار را برای خدا انجام دادهاند و برای ثبت و ضبط روایتشان با سختی مواجه بودیم، چون نمیخواستند حرفی بزنند و آن را ریا میپنداشتند. هنوز هم بعضی از آنها سر ماجرای داعش و اعزام نیرو به سوریه خواستار حضور در پشت جبهه جنگ آن بودند و حتی یکی از این خانمها که دامادش مدام به سوریه میرفته میگفت التماس میکردم که من را هم ببرد و بتوانم در پشت خط مقدم کمکی به رزمندهها بکنم. اینها شاید گلهمند باشند ولی هرگز با انقلاب و آرمان و خون شهدا زاویه ندارند و اکثر خود و خانوادههایشان با وجود مشکلات فراوان و سختی همچنان پای اعتقاد و اهداف انقلاب ایستادهاند. و همچنان در اتفاقات کشور فعال هستند. در سیل لرستان و خوزستان و زلزله کرمانشاه و نیز ماجرای کرونا حضور پررنگ دارند و با وجود کهولت سن دغدغه کمک و مشارکت خدماتی و امدادی دارند.
* روایات درج شده از زندگی این خانمها در کتاب کامل و دقیق است یا ملاحظاتی از سوی راویان و یا ممیزی از سوی مدیران اعمال شده است؟
باید بگویم یک نگاه جنگ-ضد جنگ در خصوص روایت از دفاع مقدس وجود دارد و برخی روایتها لب مرز است. اینکه اگر ما در خصوص یک اتفاق و بیان صریح چند حادثه و سرگذشت بنویسیم ممکن است ضد جنگ و علیه انقلاب و جمهوری اسلامی استفاده شود و به حساب بیاید. اما من با تأمل و بررسیهای فراوان سعی کردم واقعیت دقیقی از این روایتها شکل بگیرد و نیز شائبه ضدجنگی نداشته باشد. به هر حال ملاحظاتی از سوی راویان و مدیران وجود داشته و دارد که قبلاً هم به آن اشاره کردم اما با جدیت پای روایت صریح و بدون ذرهای ممیزی این کار ایستادم و خدا را شکر بدون هیچ حذف و اصلاحی بهصورت کامل، واقعی و دقیق روایتها در این کتاب آمده است. طبیعتاً نگاههای سلیقهای از سوی مدیران همیشه هست اما اینگونه نبوده که اعمال جدی روی روایت کتاب داشته باشند یا مانعی ایجاد شود.
* معجزات و روایتهای عجیب و جالبی از این خانمها حین گفتگو شنیدید؟
معجزات و اتفاقات که زیاد بوده، مثلاً اینکه برخی از این خانمها از خون و پیکر بیجان وحشت داشتهاند اما با توسل به اهل بیت (س) توانسته بودند بر این وحشت غلبه کنند و بهراحتی کارهایی که تا قبل از این برایشان قابل تحمل نبود را با قوت و قدرت انجام دهند و به عین اذعان کردند ما یک توان اضافی و انرژی بالایی پیدا میکردیم که میتوانستیم ۲۴ ساعته کار کنیم و هرگز دچار مشکل نشویم.
و حتی برخی از این زنان از اتفاقات و مشاهداتی هنگام بررسی لباس شهدا و یا غسل و کفن و دفن آنها میگفتند که قابل گفتن و باور نبوده و نیست. یکی از نکات جالب را بگویم اینکه در جریان کارهای کتاب، پس از انتشار نسخه اولیه آن، یکی از این خانمها فوت میکنند و دختر او در اعلامیه و روی سنگ قبر مادرش عکس کتاب را درج میکند.
* ایده اسم کتاب از کجا شکل گرفت؟
خیلی اسمها به ذهنم آمد و بررسیهای زیادی کردم در نهایت با توجه به متن کتاب و از دل روایتها به اسم «حوض خون» رسیدم.
* کتاب چگونه و توسط چه کسی به دست رهبر انقلاب رسید؟
زحمت دفتر مطالعات و شخص آقای جلیلی بوده که کتاب را به دفتر حضرت آقا رسانده و تلاش کردند ایشان آنرا بخوانند و این شد که اینگونه ما را مورد لطف و محبت خود قرار دادند.
* عکسهای کتاب را چطور بهدست آورید؟
تقریباً میتوانم بگویم هیچ عکس آرشیو سازمانی وجود نداشت، و ما عکسها را در حین مصاحبهها از خود راویان میگرفتیم، به صورتی که در آلبوم شخصی خودشان یا بستگانش بود و برخی از این زنان، عکسها را از ترس پس ندادن به ما نمیدادند و ما مجبور بودیم با دستگاه اسکنر به منزلشان برویم و همانجا عکسها را اسکن کرده و حتی یک نسخه دیجیتالی به خودشان بدهیم.
* سخن آخر؟
کاش شرایطی فراهم بشود که خود این راویان دیده شوند و با آنها مصاحبه شود و از طریقی زندگینامه آنها تا دیر نشده و بر اثر کهولت سن از دنیا نرفتهاند روایت و رسانهای شود و نکته دیگر اینکه تاکید خود این خانمها هم هست، حفظ آثار و اماکن دوران دفاع مقدس در این حوزه است، بیمارستان و مکانی که رختشورخانه بوده و سایر موارد مربوط به آن در اندیمشک حفظ و مانند موزه ثبت و نگهداری شود. و مسئولین این آثار و دغدغهها را ببینند و همراهی داشته و مانع نشوند.