این روزها فصل پاک کردن زعفران است. خانواده‌های مهاجر افغانستانی در خراسان معمولا این کار را به عنوان یکی از کارهای خانگی در کنار کارهای خانگی دیگر انجام می‌دهند که آداب خودش را دارد.

خبرگزاری مهر؛ گروه مجله*: کمتر کسی است که زعفران را به خراسان و خراسان را به زعفران، این گل زیبا و سحرانگیز و خوشبو و پرفایده، نشناسد. شاید گزاف نباشد اگر بعد از امام علی ابن موسی الرضا (ع) که همه دارایی اهالی خراسان و نگین معنوی خراسان هستند و با حضورشان در مشهد رنگ و بوی دیگری به مشهد و خراسان بخشیده‌اند، زعفران را نگین دوم خراسان معرفی کنیم. گیاه آرامش‌بخشی که محل رزق و روزی بسیاری از کشاورزان خراسان و مایه برکت زندگی آنهاست. زعفران نخستین محصول صادراتی خراسان رضوی است و سال‌هاست که فعالان این حوزه تلاش می‌کنند سنت‌ها و آئین‌های کاشت و برداشت آن را به عنوان میراث معنوی و ملموس در یونسکو به ثبت برسانند، از فراموشی خرده‌فرهنگ‌ها درباره با زعفران جلوگیری کنند و همچنین رونقی دوباره به کاشت این گیاه زیبا در خراسان بدهند. زعفران گیاهی است که در کنار خواص بسیار، کاشت نسبتاً ساده و ارزان‌قیمت و نیاز به رسیدگی کمتری دارد. به همین دلیل منبع درآمد و زندگی خانواده‌های بسیاری شده است و شور و نشاط زیادی به کار و فعالیت زنان و مردان روستایی و خراسانی بخشیده است.

اما قصه زعفران این هست و همه آن این نیست. زعفران سال‌هاست به عنوان یک شغل خانگی مهمان خانه‌های بسیاری در شهرهای خراسان به خصوص خراسان رضوی شده است. مشهد از شهرهایی است که رابطه‌ای مستقیم، طولانی‌مدت و صمیمی با زعفران دارد. هرسال حوالی مهر و آبان و آذر خانه بسیاری از مشهدی‌ها رنگ و بوی زعفران به خود می‌گیرد و خانواده‌های بسیاری به پاک کردن گل زعفران مشغول می‌شوند، به طوری که پاک کردن زعفران به مرور تبدیل به یک عادت دیرینه و شاید یک فرهنگ در میان مردم مشهد شده است. فعالیتی فرح‌بخش و دوست‌داشتنی که در کنار صمیمیت خانوادگی به اقتصاد خانواده‌های کم‌درآمد نیز کمک می‌کند و در ماه‌هایی از سال دست آنها را در پیچ و خم زندگی می‌گیرد. اما شاید برایتان جالب باشد که پاک کردن زعفران بیشتر از آنکه در میان ایرانی‌ها و مشهدی‌ها رواج داشته باشد، یا حداقل همپا با ایرانی‌ها، در میان هم‌وطنان افغانستانی ما که در مشهد و خراسان حضور دارند هم طرفدار دارد. اغراق نیست اگر بگوییم همانطور که بسیاری از خانه‌ها، مدرسه‌ها، بیمارستان‌ها و ساختمان‌هایی که ما در آنها زندگی یا کار می‌کنیم حاصل زحمات بنایان و کارگران افغانستانی است، حجم زیادی از مصرف زعفران ما در کشور با زحمت دست این مردم نجیب و مهربان و سختکوش به بار نشسته یا پاک شده است. مهاجران افغانستانی در خراسان به دلیل مشکلات قانونی و اداری که بر سر کار و فعالیت آنهاست، و همچنین به دلیل مشکلات مالی و تنگناهای زندگی، به جبر زمانه از صمیمی‌ترین دوستان زعفران هستند و پیوندی ناگسستنی با این گیاه زیبا دارند.

به بهانه شروع فصل برداشت گل زعفران و حال و هوایی که خانه بسیاری از مهاجران افغانستانی در این روزها به خود گرفته است، گفتیم سری به خانه یکی از هموطنان افغانستانی‌مان در مشهد بزنیم و درباره پیوندهایی که میان زعفران و مردم افغانستان جاری است گفتگویی داشته باشیم.

پای صحبت زهیر مجاهد

حجت الاسلام سیدزهیر مجاهد فعال فرهنگی و مهاجر افغانستانی مقیم ایران درباره رواج کارهای خانگی در میان خانواده‌های افغانستانی می‌گوید: کارهای خانگی پایه‌ای اساسی از زندگی مهاجرین است. از دهه ۷۰ به بعد وقتی کشت زعفران در قائنات و شهرهای مختلف خراسان رونق گرفت، زعفران وارد محله‌های مهاجرنشین مشهد هم شد. البته مردم افغانستان قبل از زعفران در پاک کردن پسته و کُرچ، پشم گوسفند، هم فعال بودند و با کار خانگی مأنوس بودند.

مجاهد درباره پاک کردن پسته می‌گوید: فکر می‌کنم پاک کردن پسته سابقه‌ای طولانی‌تر از زعفران در میان مهاجران افغانستانی داشته باشد و هنوز هم در محله‌های گلشهر رواج دارد. اگرچه که سال‌های قبل پسته‌پاک‌کنی رواج بیشتری میان مردم افغانستان داشت. کامیون‌های خیلی سنگین با انبوهی از بار پسته به گلشهر می‌آمدند و پسته‌ها در مکان‌های مختلف توزیع می‌شدند. هر خانواده بر اساس تعداد افراد و توانایی خودش کیسه‌ای بزرگ می‌برد و پسته تحویل می‌گرفت. سختی پاک کردن پسته از همان لحظه اولی که آن را از مغازه تحویل می‌گرفتیم، شروع می‌شد! پسته سنگین بود و هر خانواده‌ای هم کمتر از چند ده کیلو تحویل نمی‌گرفت، چون به‌صرفه نبود. بنابراین هم حمل کردن و هم پاک کردن پسته سختی‌های خودش را داشت.

او درباره نحوه کندن پوست پسته توضیح می‌دهد: پاک کردن پسته با ابزاری انبرمانند انجام می‌شود که یک محور وسط و دو لبه هم بالا و پایین آن قرار دارد. با این انبر سرعت عمل بالا می‌رود و راحت‌تر می‌توانی پوست پسته را بشکنی. یادم است در هر نوبتی که می‌خواستیم پسته بگیریم، بیشتر از سی چهل کیلو پسته خام می‌گرفتیم و با خود به خانه می‌بردیم. شما فکر کنید آوردن این چهل کیلو پسته تا خانه چه کار سخت و کمرشکنی بود! برای همین می‌گویم که سختی پاک کردن پسته از همان محل تحویل شروع می‌شد. البته بعضی خانواده‌ها که حرفه‌ای‌تر بودند برای خودشان فرغونی می‌خریدند و بار را با فرغون به خانه می‌بردند. طبیعتاً تعداد افراد این خانواده‌ها هم زیاد بود که چهل پنجاه کیلو پسته تحویل می‌گرفتند. آنها کیسه پسته‌ها را دو سه نفره روی فرغون‌شان می‌گذاشتند و می‌رفتند. اکثر کسانی که دنبال پسته می‌آمدند هم خانم‌ها بودند. اگر بخواهم با جزئیات بیشتر بگویم، روال کار این‌طور بود که پسته‌ها را توی خانه در محلی قرار می‌دادیم که به آنها رطوبتی نرسد. بعد چادر نمازی قدیمی از مادر را وسط خانه پهن می‌کردیم و کار را شروع می‌کردیم. آن دوره کم کم تلویزیون هم آمده بود و تمام خانواده در حالی که جلوی تلویزیون دور هم جمع شده بودند، کار را انجام می‌دادند. جلوی هرکسی یک ظرف بود که مغز پسته خودش را داخل آن می‌ریخت. این‌طور بود که همه از تشت بزرگ وسطی پسته‌های پوست‌دار را برمی‌داشتند، پوست آن را می‌شکستند، بعد با شصت‌شان آن شکستگی را باز می‌کردند و بعد مغز درمی‌آمد. هرچند دقیقه یکبار هم به خاطر اینکه روی چادر پر از پوست پسته شده بود چهارگوشه‌اش را می‌گرفتیم، همه پوست‌ها را وسط آن جمع می‌کردیم و به یک جای دیگر می‌ریختیم. این بین هم بعضی تنبلی‌ها و شوخی‌ها و از زیر کار در رفتن‌ها شکل می‌گرفت و کسی حاضر نمی‌شد وقتی پوست‌ها یا مغز پسته‌ها زیاد می‌شد آنها را به محل دیگری ببرد!

آقازهیر درباره سختی‌های پسته‌پاک‌کنی ادامه می‌دهد: یکی از مشقت‌های اصلی پسته‌پاک‌کنی کار با انبرها بود و هست. این انبرها خیلی ساده بودند و اگر حواست کمی پرت می‌شد، چون پوست پسته ناگهانی می‌شکست، یک بخشی از دستت لای گیره انبر گیر می‌کرد و پوست دستت برداشته می‌شد. همه خانواده‌های افغانستانی که پسته پاک می‌کردند آنقدر روی انگشت اشاره و شصت‌شان زخم و زخم‌خوردگی داشتند که کاملاً مشخص بود. گاهی این زخم‌ها اینقدر زیاد می‌شد که بعضی‌ها برای جلوگیری از خون‌ریزی روی آن را با پارچه می‌بستند. البته بستن پارچه هم سرعت کار را کم می‌کرد، برای همین هرکس دستش زخم می‌شد و روی آن پارچه می‌بست، پارچه را کمی پایین می‌آورد تا جلوی کارایی انگشت‌ها را نگیرد و سرعت را کند نکند.

مجاهد از بعضی شیطنت‌ها یا هوس‌های بچگی هنگام پاک کردن پسته می‌گوید و تعریف می‌کند: یک چیزی که در پاک کردن پسته وجود داشت و با اینکه خیلی سخت نبود اما روی دل بچه‌ها می‌ماند، این بود که بچه‌ها بسیار علاقه داشتند که از پسته‌هایی که جلوشان هست بخورند، به خصوص که خانواده‌های مهاجر پولی برای خرید پسته و تنقلات و … نداشتند، ولی از آنجا که خانواده‌های مهاجر به شدت مؤمن و معتقد بودند از این کار جلوگیری می‌کردند. به یاد دارم مادر خودم بعد از اینکه مغز پسته‌ها جدا می‌شد و آنها را داخل یک کیسه دیگر می‌ریختیم، به ما می‌گفت «بروید و دوباره پوست‌های پسته را مرور کنید، مبادا که یک دانه مغز پسته لای این پوست‌ها مانده باشد. اینها مال مردم است و ما مال مردم را هدر نمی‌دهیم». بنابراین با این سخت‌گیری بزرگترها هیچوقت این اتفاق نیفتاد که ما بچه‌ها از پسته‌ها بخوریم، ولی دروغ است اگر بگویم دوست نداشتیم بخوریم! اگرچه بعد از مدتی خود آن عزیزی که از او پسته‌ها را می‌گرفتیم گفته بود اگر بچه‌ها ده دوازده تا پسته خوردند هم اشکالی ندارد. بنده خدا منصف بود و وقتی می‌دید مردم و مهاجرین اینقدر مومنانه و متعهدانه کار می‌کنند و هیچی از پسته‌ها کم نمی‌شود، و می‌دانست که پاک کردن مهاجرین چقدر دقیق و حساب شده است، این اجازه را می‌داد اما مادرها بازهم انذار می‌دادند که «از پسته‌ها مصرف نکنید، مال مردم است و باید همه آن برگردد».

با این‌همه کندن پوست پسته فقط درد و سختی و تلخی نداشت، بلکه گاهی آن را برکت و نعمت زندگی خود می‌دانستند و برایشان همنشینی با پسته شیرین بود. مجاهد توضیح می‌دهد: خوب است درباره پاک کردن پسته نکته‌ای بگویم که برای شما هم جالب است. یکی از اقوام ما در حاشیه مشهد زندگی می‌کردند و آن سال‌ها مشکل گاز داشتند. اتفاقاً این خانواده هم پسته پاک می‌کردند و به جای دور ریختن پوست پسته، از آنها به عنوان سوخت استفاده می‌کردند! آنها بخاری چوبی و ذغالی داشتند، اما تهیه چوب کار سختی بود و گیر نمی‌آمد. خوبی پسته این بود که مردم افغانستان از پوست آن به عنوان منبع سوخت استفاده می‌کردند و در زمستان گرمای منزل را با آن فراهم می‌کردند. یعنی دیگر نیازی به خریدن چوب یا پر کردن گاز نداشتند و این‌طوری در هزینه‌ها صرفه‌جویی می‌کردند. به همین خاطر بود که عده‌ای از مردم افغانستان از پاک کردن پسته خوشحال و راضی بودند و آن را برکت زندگی‌شان می‌دانستند.

پاک کردن پشم گوسفند، نفس‌گیرتر از هر چیز

حجت الاسلام مجاهد پیش از آنکه به فصل پاک کردن زعفران برسیم یادی از پاک کردن پشم گوسفند می‌کند و درباره چالش‌ها و سختی‌های آن بیان می‌کند: شاید سخت‌ترین کار خانگی برای مهاجرین پاک کردن پشم گوسفند بود. پشم گوسفند به شدت بو دارد و در هر فصلی که آن را پاک کنی با مشکلات مختلفی روبرو هستی. تابستان یک مشکل داری و زمستان یک مشکل، و معمولاً نمی‌توانی در فضای آزاد باشی. یعنی یا سرما اذیتت می‌کند یا گرما. اگر توی خانه هم باشی بوی پشم‌ها که بوی بسیار عجیب و تندی است به مشامت می‌زند و اذیتت می‌کند. معمولاً باید جلوی دهانت یک پارچه بگذاری و بینی‌ات بسته باشد. پاک کردن پشم‌ها باعث می‌شد ذرات معلق بسیار کوچکی توی هوا جریان داشته باشد که تنفس‌شان شما را به بیماری‌های مختلفی مبتلا کند. خلاصه پاک کردن پشم با آنکه حق‌الزحمه زیادی در برابر زحمت و سختی‌اش نداشت، جزو کارهای خانگی بود که مردم افغانستان قبل از زعفران و بعد از زعفران انجام می‌دادند، چرا که به پول آن نیاز داشتند. به صورت کلی باید بگویم کار در میان خانواده‌های مهاجرین و حتی دهه شصتی‌ها که خانواده‌های پرجمعیتی بودند، برکت محسوب می‌شد. شاید ارزش مالی آن کار برای یک نفر زیاد نبود، ولی وقتی همین کار به صورت خانوادگی انجام می‌شد، بچه‌ها به کمک می‌آمدند و همه خانواده دور هم می‌نشستند، مبلغ مناسبی جمع می‌شد و کمک خرج خانواده می‌شد.

پاک کردن زعفران ترفندهای خودش را دارد

او درباره زعفران و چند و چون پاک کردن آن در خانواده خودشان می‌گوید: ما ۱۵ سالی هست که زعفران می‌آوریم و پاک می‌کنیم. در خانواده ما شش هفت نفر بودند که کمک می‌کردند. به همین خاطر انجام این کارها صرفه خوبی داشت. مثلاً اگر به پول امروز هر نفر یک کیلو زعفران پاک می‌کرد، صد و چهل پنجاه هزار تومان به صورت روزانه به دست خانواده می‌رسید که کمک بزرگی بود. البته بعضی وقت‌ها هم حق‌الزحمه پاک کردن زعفران بیشتر می‌شد که بهتر هم بود. افزایش حق الزحمه پاک کردن زعفران به مسائل مختلفی بستگی دارد. مثلاً اگر توزیع زیاد باشد و تقاضا کم، قیمت بالا می‌رود که گل‌ها خراب نشوند و زودتر پاک شوند. اگر کیفیت زعفرانش خوب باشد هم حق‌الزحمه چندان فرقی نمی‌کند، اما اگر کیفیت زعفران خوب نباشد، مثلاً پلاسیده و مانده باشد، حق‌الزحمه به فراخور میزان پلاسیدگی بیشتر می‌شود و گاهی به دو سه برابر هم می‌رسد. هرچقدر در پاک کردن پسته نیاز چندانی به عجله نیست، پاک کردن زعفران نیاز به سرعت و عجله دارد. اگر زعفران را امروز پاک نکنی و کار را به فردا بیندازی، گل پژمرده می‌شود و وقتی پژمرده شود زحمت پاک کردنش دو سه برابر می‌شود. به همین دلیل دقت و زمان‌سنجی در پاک کردن زعفران خیلی مهم است. حتی کسانی که تجربه بیشتری دارند حواسشان هست که دمای اتاق چقدر باشد. بعضی‌ها بی تجربه‌اند و دمای اتاق را زیاد می‌کنند که خیلی زود گل‌ها پژمرده می‌شوند و بعد باید خسارت کل زعفران را بدهند!


پاک کردن زعفران با اینکه به ظاهر ساده می‌رسد اما راه‌های مختلفی دارد. بعضی خانواده‌ها مثل خانواده مجاهد هنوز سنتی پاک می‌کنند، اما بعضی خانواده‌ها هم هستند که از قیچی برای جدا کردن گل زعفران از برگ‌ها استفاده می‌کنند. بعضی‌ها هم پا را فراتر گذاشته‌اند و بعد از قیچی کردن گل‌ها، با باد پنکه یا سشوار برگ‌های سبک گل را باد می‌دهند تا فقط دانه‌های زعفران روی پارچه یا چادرشان بماند. بعد، از روی صبر یکی یکی دانه‌های سه‌تایی زعفران را از روی چادر سفیدشان جمع می‌کنند و خلاص! وقتی اینها را برای آقای مجاهد تعریف می‌کنم با خنده می‌گوید: روش‌های شما خیلی مدرن است! ما به همان شیوه سنتی و قدیمی کار می‌کنیم، به خصوص که ما از هر جایی که گل می‌گیریم سختگیری می‌کنند و نمی‌خواهند گل‌های زعفران یک ذره سفیدی یا زردی داشته باشند. برای همین ما با دست کار می‌کنیم و هنوز مدرن نشده‌ایم! البته این روش یک خوبی هم دارد و آن اینکه اگر خود توزیع‌کننده ریشه‌های زعفران را نخواهد، ما آنها را برای مصرف شخصی و خانگی خودمان برمی‌داریم و استفاده می‌کنیم. قسمت‌های زرد و نارنجی ریشه زعفران همان خواص را دارد و می‌توان از آنها استفاده کرد. این‌طوری هزینه‌ای برای خرید زعفران هم نداده‌ایم.

سیدزهیر که حالا از یادآوری این‌همه خاطره جذاب و دوست‌داشتنی سر ذوق آمده، ادامه می‌دهد: شاید جالب باشد بدانید که گاهی می‌شد که ما در یک سال، چندین کار خانگی را انجام می‌دادیم. مثلاً در یک فصل از سال پسته پاک می‌کردیم، در یک فصل پشم گوسفند و در یک فصل دیگر زعفران! گاهی پیش می‌آمد که ما هنوز محصول قبلی را در خانه داشتیم و محصول جدید هم اضافه می‌شد. البته خیلی سریع یکی از محصولات را انتخاب می‌کردیم و بر روی یکی تمرکز می‌کردیم تا در وقت و انرژی و چادر و ملافه هم صرفه‌جویی کنیم!

کار کردن، فرهنگ مهاجران افغانستانی است

او با تأکید بر سختکوشی و نجابت مهاجران افغانستانی می‌گوید: فرهنگ مهاجرین همیشه فرهنگ کار و تلاش و زحمت بوده است. در خانواده ما حتی کسی که در حال تحصیل بود هم به کارها کمک می‌کرد. کار و تلاش در میان مهاجرین حتی برای کسانی که در سنین پایین هستند، تبدیل به یک فرهنگ شده است. تنبلی و بی‌عاری در میان مردم افغانستان پذیرفته نبوده و نیست. کار کردن و مشارکت در خرج خانواده حس خیلی خوب و انگیزه زیادی به بچه‌ها می‌داد و خودشان را هم خوشحال می‌کرد.

مجاهد در پایان این گفتگو با یادآوری سختی‌ها و چالش‌هایی که مهاجرت برای آنها پدید آورده و کمک مؤثری که کارهای خانگی نظیر پاک کردن پسته و زعفران به خانواده‌های مهاجر کرده است، می‌گوید: کارهای خانگی همیشه یاری‌دهنده مردم افغانستان در مشکلات و گرفتاری‌های زندگی و مهاجرت بوده‌اند و در بعضی برهه‌های سخت کمک بسیاری زیادی به زندگی، پیشرفت جامعه مهاجر و همچنین پایداری خانواده‌های آنان کرده‌اند. یکی از این برهه‌ها متعلق به مقطعی از تاریخ انقلاب و زندگی مهاجران بود که مردان مهاجر افغانستانی نمی‌توانستند از خانه خارج شوند. در آن سال‌ها اصرار زیاد و شدیدی بود که باید مهاجرین را هرطور شده، ولو با دستگیر کردن در کوچه و خیابان، از کشور خارج کنیم. ناگفته مشخص است که مردها در خانواده‌های افغانستانی نان‌آوران اصلی بودند، اما آنها به خاطر طرح‌های موسوم به «افغانی‌بگیر» مجبور بودند در خانه بمانند تا گیر پلیس نیفتند و بی خبر از خانواده و زن و فرزند رد مرز نشوند. من یادم است که در آن سال‌ها بعضی مردها حتی یکی دو ماه از خانه بیرون نمی‌آمدند. مردان در این دوره حتی جرأت نداشتند به نانوایی سر کوچه بروند و نان گرفتن هم به دوش زنان خانه افتاده بود. خوشبختانه به زن‌ها کاری نداشتند ولی اگر مردها بیرون می‌رفتند ممکن بود هرلحظه یک نفر دست آنها را بگیرد، آنها را بازداشت و سپس خارج از مرزشان کند. شما تصور کنید اگر در آن مقطع این کارهای خانگی نمی‌بود، افسردگی و مشکلات روحی‌روانی چه بر سر خانواده‌های افغانستانی می‌آورد که به هزار آرزو به ایران آمده بودند؟ خوشبختانه کارهای خانگی مثل پاک کردن زعفران راه نجاتی بود که به داد ما رسید و باعث شد در میان همه سختی‌ها خاطرات خوبی از آن زمان داشته باشیم. این کارها آن بحران را برای ما تبدیل به یک فرصت می‌کردند و ما را از آن وضعیت سخت نجات می‌دادند. اگر این کارها نمی‌بود پدر خانواده باید به خاطر نداشتن شغل و خانه‌نشینی، مدام به خودش سرکوفت می‌زد، افسردگی می‌گرفت و بعد مشکلات بیشتر برای خانواده‌های افغانستانی به وجود می‌آمد، اما پاک کردن پشم و پسته و زعفران با همه سختی‌هایی که داشتند کمک بسیار بزرگی هم به اقتصاد خانواده‌های مهاجرین کردند و به وضعیت روحی و روانی و عاطفی آنها هم بهبود می‌بخشیدند. چرا که گرمای حاصل از این کارها با روح خانواده‌های افغانستانی که ذاتاً خانواده‌دوست هستند هم‌راستا بود و حس و حال خوبی به فضای خانه می‌بخشید. بین انواع کارهای خانگی که میان مهاجران افغانستانی خراسان مرسوم است، پاک کردن زعفران از دوست‌داشتنی‌ترین و دلپذیرترین کارهاست که دلایل مالی و عاطفی و خانوادگی آن را پیشتر گفتم. به همین دلیل می‌توانم بگویم زعفران دوست صادق مردم افغانستان است و رابطه مردم ما و زعفران یک رابطه تاریخی و عاطفی و دوست‌داشتنی و دوطرفه است.

* نویسنده: جواد شیخ الاسلامی