خبرگزاری مهر، فرهنگ و اندیشه- مسعود کارگر: سالهاست ساختار و نظام فرهنگی و رسانهای در کشور به شیوه سنتی و منقضی شده مدیریت و ارائه شده و مقابل برخی تحولات مقاومت کرده است. اینساختار در بعضی به نسبت جریان رسانهای موجود در جهان بشدت نوپا و آماتور است و در مدیریت حاکمیتی و رویکردها دارای ابهامات و ایرادات فراوانی است که مانع از اثرگذاری میشود و این منع موجب بیهودگی و بی هویتی فرهنگی و رسانهای خواهد شد. در نتیجه مواجهه مردم با رسانه و فرهنگ حاکمه یک مواجهه گنگ و بی اثر است.
الزام بر تحول این سازوکار یک ضرورت حیاتی و مهم است که از چند بعد نیازمند بررسی چرایی و چگونگی این دگرگونی و بازنمایی هستیم. در همین رابطه گفتگوی کوتاهی داشتهایم با سیدمحمدرضا اصنافی پژوهشگر و دکتری مدیریت رسانه و پژوهشگر حوزه رسانه درباره بازآرایی ساختاری رسانهای و بازسازی فرهنگ در حوزه رسانه.
مشروح اینگفتگو در ادامه میآید:
* آقای اصنافی، راهکارها و باید و نباید تحولی در باز تولید فرهنگی رسانهای چگونه است و مشکل را در چه میبینید؟ اولویت در این رابطه مردم هستند، حاکمیت یا خود رسانهها؟
درباره موضوع بازسازی ساختاری رسانه و فرهنگ چند بحث مهم وجود دارد، ابتدا باید ببینیم مشکلات فعلی ما ناشی از ساختار و طراحی ساختاری نظام فرهنگی و رسانهای است یا رویکردها مانع و ایراد بزرگ هستند. من به شخصه خیلی قبول ندارم اولویت اول فرهنگی رسانهای ما ساختاری باشد، چون در این عرصه وقتی نگاه و توجه تماماً ساختاری باشد و آن را مسبب بدانیم و فکر کنیم با تغییرات مدیریتی و روابطی و سیستمی مشکل حل میشود این نقطه اصل انحراف ماجراست. این نگاه مکانیکی به فرهنگ و رسانه بدترین آسیب است. به خاطر همین با وجود ایراداتی که در حوزه ساختاری و مدیریتی وجود دارد و باید در ساختار هم تحول حتمی ایجاد شود، اما نگاه ساختاری مسئله اصلی و اولویت نیست و عمده نوع نگاه است، به چه معنی؟ به این معنی که سازمانهای رسانهای در کشور ما طراحی پاسخگویی و نظام نیازشان یک نظام ضد مردمی و ضد مخاطب است، یعنی اساساً سازمان رسانهای مشتری ندارد و پاسخگوی جایی هستند که پول از آن دریافت میشود و در واقع نگاه کاملاً اقتصادی است و این نگاه وقتی بالا به پایین و دستوری شود و پول محوریت باشد ناکارآمدی و بی اثر شدن پدیدار میشود، اما اگر با توجه به نظر و سلیقه مردم محتوا ساخته شود و به مردم و جامعه پاسخگویی شکل بگیرد، پویایی، خلاقیت و تحول صورت خواهد گرفت. ولی وقتی سازمان رسانهای با یک بودجه نفتی ثابت و چهارچوبمند پیش میرود و پاسخگویی به مردم ندارد نمیتواند مردم و افکار عمومی را اقناع کرده و توجهشان را جلب نماید.
* سنگ بنای تحول مورد نظر، ساختاری است یا رویکردی؟
در واقع اینطور باید گفت که عمده سازمانهای رسانهای کشور حاکمیتی هستند و از پول نفت ارتزاق میکنند و عزل و نصبها امری و حکمی است و برای سلیقه و نظری محتوا میسازد که قدرت عزل و نصب دارد. به عنوان مثال سازمان صدا و سیما چون حاکمیتی است و نگاه نظارتی از بالا بر روی آن سوار بوده و بودجهاش را دولت میپردازد، به همین منظور محتوا را بر اساس رضایت دولت بر مسند ارائه خواهد کرد یا چون سایه نظارت نهادهای بالادستی را روی خود حس میکند مجبور است گاهی سلیقه فلان مدیر را اعمال کند، و با این شیوه در نتیجه تبدیل شده و میشود به یک سازمان شلخته و عروس هزار داماد، و تا زمانی که این سازمانها با این روش جلو میروند بازدهی و تولید محتوا نخواهند داشت. و این رویکرد در مواجه با فرهنگ و رسانه است که غلط است و نه لزوماً اصل ساختار! چون ساختار هم تغییر کند تا زمانی که نگاه و دیدگاه این باشد آفت برقرار است.
شاید اینجا این سوال پیش بیاید که رسانهای مثل بی بی سی هم حاکمیتی است پس چرا موفق بوده، باید گفت قیاس یک رسانه صدساله با قدرت اثر گذاری را نباید با رسانههای چندساله داخلی مقایسه کرد. این رسانه مکانیزمهای کنترلی را بلد است و از عهده موارد کنترلی روی خودش برمیآید. ضمن اینکه بی بی سی هم محدودیتهای خودش را دارد و باید بر اساس چهارچوب حکمرانی کشورش عمل کند و در واقع علت اثرگذاری آن در کشور بخاطر رویکرد اپوزیسیونی که دارد وگرنه در انگلیس و برای مردم خودشان پر از مشکلات و موانع هستند. ولی حد خط قرمزهای بی بی سی کم است و به آنها پایبند، اما در ایران هم خطوط قرمز بشدت بالاست و هم دم افراد دراز و کلفت که اگر رسانه هر طرف بچرخد گویی پا روی دم کسی گذاشته و باید به همه سطوح پاسخگو باشد.
وی تصریح کرد: در نهایت باید گفت مبنای تحولی نباید ساختاری باشد بلکه عملکرد و رویکردها باید متحول بشوند تا بر اساس آن ساختارها بازآرایی شوند و اگر این رویه محقق نشود هیچ بازنگری و بازسازی رخ نخواهد داد و وقتی رسانه و سیستم رسانهای اینگونه متحول شود میشود بر بستر آن فرهنگ و مسائل اجتماعی را نیز دگرگون کرد.
* فرهنگ در اینبازسازی رسانهای چگونه باید جانمایی و تبیین شود؟
در ابتدا نگاه نسبت به فرهنگ باید روشن شود و بفهمیم به چه چیزی فرهنگ گفته میشود و در نظام فرهنگی تعریف میشود. به عنوان مثال یک فرد در خیابان آب دهان میاندازد و به تعبیر ما یک عمل غیر فرهنگی انجام شده و اگر آن را تجزیه و تحلیل کنیم ممکن است منوط بر چندین متغیر یا یک متغیر اصلی باشد. و پی بردن به دلایل آن کاملاً پیچیده است. بنابراین تعریف فرهنگ پیچیده است و نمیشود نگاه کالایی به آن داشت. یعنی به عبارتی بگوییم این پیچ متغیر را شل و یا آن یکی را سفت کنیم ماجرا حل میشود. در حالی که پیچیدگی و چندلایگی دارد. بنابراین مدیریت فرهنگی هم باید پیچیده باشد و برای اثرگذاری آن باید از ابزار پیچیده در این حوزه استفاده کرد.
یک مثال فردی در اجتماع شامل یک پیچیدگی است، حال تصور کنید هزار نفر در خیابان و جامعه رفتاری انجام دهند، یک فرهنگ عامه پدیدار میشود و این پیچیدگی ضربدر هزار و بلکه میلیون خواهد شد. به همین دلیل مدیریت فرهنگی باید با مکانیزم و ابزار پیچیده و چندلایه صورت پذیرد و در این حوزه ابزار پیچیده خود انسان است و به همین دلیل بحث نظریه انسان رسانه و انسان فرهنگ مطرح میشود. و ما جایی میتوانیم تأثیرگذاری فرهنگی داشت باشیم که یک انسان فرهنگی داشته باشیم که او مثل یک دایره مغناطیسی افراد دیگر را دور خودش جذب و مؤثر کند و آنها هرکدام میتوانند یک انسان رسانه مستقل شده و شروع به اثر گذاری کرده و این میدانهای مغناطیسی متعدد شده، شبکه عظیمی از اثر گذاری را پدید میآورند.
یکی مانند حاتمی کیا در حوزه سینما مغناطیسش را گسترده میکند و یکی دیگر مانند مجید انتظامی در حوزه موسیقی و یا محمود فرشچیان در حوزه نگارگری در نتیجه من معتقدم در وهله اول ما نیازمند پرورش انسان رسانهها هستیم تا در حوزههای مختلف بتوانند مؤثر و مطلوب حاضر شوند. و تغییرات ساختاری از نظر من اولویت نیست و نمیتواند نتیجه بخش باشد و اولویت انسان فرهنگ و انسان رسانه است تا بتوان با تغییر رویکرد و دیدگاه نگاه از بالا به پایین را برعکس کرد و تغییرات از پایین به بالا حاصل شود. ببینید چون ما یک حاکمیت داریم و حاکمیت یک ساختار چهارچوبمند است برای همین نگاهش ساختاری و دستوری بوده و به همان شکل به فرهنگ و رسانه نگاه میکند که به اقتصاد، بهداشت، امنیت و سایر حوزهها، و این نگرش ساختار زده در حوزه فرهنگ و رسانه پاسخگو نیست و نیازمند تصمیمگیری، تصمیمسازی و نگرش جدای از چهارچوب تحکمی یا قهری حاکمیتی و ساختاری است. یعنی انسان رسانه و انسان فرهنگ با مغناطیسهای جذبی، مدلهای ناکارآمد، سنتی و دستوری ساختاری حاکمیتی را کنار زده و به جای پذیرش تحمیل مدل حکومتی، مدل مردمی را نهادینه و تحول در همه حوزههای حاکمیتی اعمال نماید.