خبرگزاری مهر - گروه هنر- عطیه موذن: پخش سریال «روزگار جوانی» به کارگردانی اصغر توسلی به تازگی به پایان رسیده است. سریالی که البته نتوانست خاطره نوستالژیهای فصلهای قبلی همین مجموعه را تداعی کند اما موجب بازگشت کارگردانش به عرصه سریال سازی پس از سالها شد.
فصل جدید «روزگار جوانی» همچون فصل اول و دوم از شبکه پنج سیما پخش شد و این بار اصغر توسلی که زمانی در جایگاه تهیهکننده و بعد کارگردان این اثر شد در فصل سوم هم کارگردانی را به عهده گرفت و این بار همه بازیگران اصلی آن تغییر کردند و جوانان دیگری شدند.
اصغر توسلی در این گفتگو بیشتر به اهمیت رسانه و تصویری که از یک جامعه در آن بازتاب پیدا میکند پرداخت.
* برای خیلیها سوال بود چرا سریالی که نه بازیگران نه نویسنده و برخی از عوامل آن یکی نیست همچنان نام «روزگار جوانی» را بر خود دارد؟
روزگار جوانی همیشه هست ۳۰ سال پیش هم بوده است و ۵۰ سال دیگر هم روزگار جوانی است چون هر جوانی روزگار مخصوص به خود را دارد.
* «روزگار جوانی» هنوز هم مخاطبانی دارد که از بازپخش فصلهای قبلی آن استقبال میکنند و فضایی نوستالژیک دارد چه شد که تصمیم گرفتید ادامهاش را پس از این همه سال بسازید؟
من قبل از «روزگار جوانی» تهیه کننده مجموعههایی چون «مزد ترس» و بعد از آن هم سریالهای دیگری داشتم اما به دلیل سفری که باید به خارج از کشور میرفتم حدود ۱۰ سال ایران نبودم و طبیعتاً کاری نساختم. بعد از بازگشت دو تله فیلم کار کردم و حدود ۵ تا ۶ سال چندین بار از طرف شبکه تهران پیشنهاد شد که این سریال را دوباره بسازم. ظاهراً تلویزیون علاقمند است کارهای موفق را ادامه دهد با این حال برای من سخت بود. کار در زمان خودش درست جواب داده بود، اصغر فرهادی فیلمنامه را در فصل اول نوشت و علی اکبر محلوجیان سری دوم را نوشت چون در مجموعههای این مدلی متن بسیار اهمیت دارد و ما سر قصهها در این سالها هیچ گاه به توافق نمیرسیدیم چون نویسندهها یا متنهایی را پیشنهاد میکردند که شاید مورد دلخواه من بود.
* شما چه میخواستید؟
من میخواستم متن دقیق، درست و سلامت باشد جنس کار من اجتماعی است. «روزگار جوانی» و «دختران» … ملودرامهای اجتماعی مثل زندگی است و شعار در آن داده نمیشود، بخشهایی از زندگی است که شنیدنی و دیدنی است. شاید با دیدنش کمی حال مردم خوب شود و حتی ممکن است اندوهی سراغشان بیاید و در مجموع نکتهای را دریافت میکنند. قرار نیست فقط شوخی و خنده و لودگی باشد، اتفاقی که در سالهای اخیر در تلویزیون زیاد رخ داد.
* یعنی شما از برخی از این آثار اذیت میشدید و آنها را صرفاً لوده بازی میدانید؟
بله بیشتر جاها اذیت میشدیم فکر میکنم اگر کسی تحقیق کند درباره سریالهایی که بعد از انقلاب تا الان در تلویزیون ساخته شده است خواهد دید که شاید از انقلاب تا چند دهه بعد چه در نوع سریالهای فاخر مثل «امام علی»، «هزاردستان»، «ابن سینا» و چه در نوع کارهای اجتماعی مثل «روزگار جوانی»، «خانه سبز» «همسران» و… بسیار با سریالهایی که در یکی دو دهه اخیر ساخته شده متفاوت است. بیژن بیرنگ، مرضیه برومند، داوود میرباقری اینها همه هستند و میتوانند هنوز کار بسازند که البته برخی هم در حال ساخت هستند.
* برخی از کارگردانان هم بودهاند که کارهای ماندگار ساختهاند اما همان افراد در آثار بعدی کار موفقی نداشتهاند. چرا؟
من کارهایی ساختهام که مانده و کارهایی هم داشتهام که خیلی ماندگار نبوده است. زمانی که مدیران ما دانا، فهیم و کاربلد باشند خروجی هم درست است اما گاهی شخص کاربلدی پای کار نیست و انتخاب عوامل هم به غلط رخ میدهد.
در عین حال سال گذشته شبکه پنج مجدد من را صدا کرد و گفت قصهای نوشته شده است و میخواهند آن را بسازند من باز هم مایل نبودم ولی قبول کردم که قصه را بخوانم. با این حال دیدم اگر قصه را بسازم شبیه همین کارهایی خواهد شد که اتفاق خاصی نخواهد بود.
* و شما دوست داشتید «اتفاق» و «تاثیری» در این قصه رخ دهد؟
نه اینکه دوست داشته باشم. وظیفه ماست. وظیفه من به عنوان سازنده و کارگردان است که اتفاقی را رقم بزنیم وگرنه جرم کردهایم. کارگردانی که سریالی را بسازد که به درد نخور باشد باید او را بگیرند. مثل این است که فردی به یک شهر غذای مسموم بدهد. چنین کسی را چه میکنید رهایش میکنید؟ او حال مردم را بد و خراب کرده است. او را باید گرفت و متاسفانه چنین اتفاقی رخ نمیدهد خیلی از کسانی که در این سالها چنین سریالهایی ساختند به نظرم باید به بیرون پرت میشدند و خیلی از برندهایی که غذای سالم به ذهن مردم میدادند خانه سبز و آرایشگاه زیبا میدادند باید ادامه پیدا میکردند.
آن روزها مردم با تلویزیون رفیق بودند و تلویزیون عضوی از خانواده شان بود مثل فرزندشان. الان مردم کمی با تلویزیون خوب نیستند اگرچه که در کنارشان است و روشن است اما مثل عضوی است که کمی دروغ هم میگوید، اذیت هم میکند و شاید چنین بچهای را کسی تحویل نمیگیرد درنهایت شبکه پذیرفت که بازنویسیهایی صورت بگیرد و من هم از آنها تشکر میکنم که این پذیرش را داشتند و نوعی بازنویسی صورت گرفت. ۹ نفر نویسنده جدید زیر نظر خود من نگارش سریال را آغاز کردند.
* فکر میکنید چرا «روزگار جوانی» در آن زمان اینقدر مورد اقبال واقع شد؟
زمانی که این سریال پخش شد ما پنج شبکه داشتیم ماهواره و فضای مجازی نبود. الان خیلی سختتر است. آن روزها مردم با تلویزیون رفیق بودند و تلویزیون عضوی از خانواده شان بود مثل فرزندشان. الان مردم کمی با تلویزیون خوب نیستند اگرچه که در کنارشان است و روشن است اما مثل عضوی است که کمی دروغ هم میگوید، اذیت هم میکند و شاید چنین بچهای را کسی تحویل نمیگیرد. کار ما سختتر میشود اما باز هم شدنی است. باید کاری کنیم که مردم ما را دوست داشته باشند. امیدوارم این اتفاق برای تلویزیون بیفتد و مسئولان اینقدر آگاه شوند که این فضا را بشناسند و آن را تغییر دهند. ما میتوانیم فرزند خوب خانواده باشیم و میتوانیم کاری کنیم همه خانواده دور ما جمع شوند پشت به ما ننشینند و فقط صدایشان شنیده شود، امیدوارم این اتفاقات رخ بدهد.
* نکتهای درباره غذای مسموم در برخی سریالها گفتید مصداقش را در چه میدانید؟
نمایش بیمعرفتی، دروغ گفتن و آزار و اذیت همدیگر و همچنین بی حرمتی به همسر، بی حرمتی فرزند به پدر و مادر… حرفهای زشت و حتی دقت نکردن در زیبا صحبت کردن و خصوصیاتی که میتواند روی خانواده و اجتماع تاثیر منفی بگذارد. گاهی میبینید در سریالها و در دیالوگها دائم اعضای یک خانواده حتی سر یکدیگر کلاه میگذارند.
* توجیه شان هم این است که اینها در واقعیت اجتماع وجود دارد؟
مگر هر چیز بدی که در جامعه وجود دارد باید نشان داد. در همین سریال ما، بچهها شوخی میکنند دعوا و گریه دارند ولی هیچ گاه به هم بی احترامی نمیکنند و حرمت هم را نگه نمیدارند. ممکن است در جامعه ۳۰ درصد هم اهل کلاهبرداری باشند اما ما نباید آنها را برجسته کنیم ما باید آن ۷۰ درصد باقی را برجسته کنیم و به اینها هم اشاره کنیم اما نباید به آن رسمیت بخشید. اینها در خانوادهها رسوخ میکند وقتی یک خانواده میبیند که اینقدر راحت یک جنایت، خیانت، بی احترامی و… به تصویر کشیده میشود، او هم با خود میگوید پس میتوان اینگونه هم زندگی کرد. من هم میتوانم از جیب کناری ام بردارم و دروغ بگویم و بی حرمتی کنم.
* یعنی ممکن است در جامعه ببیند اما آنقدر تاثیر نداشته باشد که در تلویزیون میبیند؟
بله دقیقاً همینطور است. این سریالی است که در روستاهای ما هم پخش میشود. در فلان روستایی که کلاهبرداریهای یک کلانشهر را ندیده است فکر میکند پس جامعه یعنی همین. رسانه اتفاق بسیار بزرگ و عجیبی است و میتواند یک سیل خروشان شود و هر چیزی را که در مسیرش است بکند و نابود کند و یا میتواند یک رودخانهای باشد که دو طرفش سبز است و مردم میتوانند از آن بهره بگیرند و آرامش بگیرند.
* آیا رسانه واقعاً در چنین دورانی که اینقدر شبکههای اجتماعی و رسانههای رقیب فعال هستند میتواند به چنین اثرگذاری برسد؟
این یک قانون است و میتواند باشد. اگر متولیان اینگونه فکر کنند و متولی رسانه باشند یعنی بر فرض فردی مهندس آب نباشد و از یک وزارتخانهای که ربطی ندارد به اینجا نیامده باشد بلکه از همین رسانه بوده باشند. تلویزیون باید خودش را عضو خانواده بداند باید راستگو باشید و صداقت داشته باشید و در این صورت حتماً میتواند تاثیرگذار باشد. البته سریال من در این فضا یک نقطه کوچک است و با یک سریال و فیلم و برنامه انجام نمیشود.
* فکر میکنید با توجه به تغییرات نسل جوان امروز با یکی دو دهه پیش چقدر امکان نمایش آنها را پیدا کردید.
ما تلاش کردیم بخشی از دغدغههای اصلی تر جوانان را بگوییم و حالشان را خوب کنیم و سعی هم کردیم داخل زندگی آنها شویم.