نمی توان، سیاست خارجی مبتنی بر عزت، حکمت، مصلحت، را به یک بازی زبانی یا تاکتیکی فروکاست. نمی توان سازه اعتماد را بر پایه لبخند، کیک تولد مورا، امضای کری وگریه شرمن بنا کرد.

خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و اندیشه: جعفر علیانی، دانشجوی دکترای علوم سیاسی در یادداشتی که می‌خوانید نکات و انتقاداتی را در خصوص نظرات مهدی نصیری درباره کفر خارجی‌ها و قاعده نفی سبیل بیان کرده است که مشروح آن را در ادامه می‌خوانید؛

بخش اول

ساده و روان، بی تکلف و به زبان مردم می گوید، مقابله با کفر خارجی ها پیشکش، جلوی کفر داخلی را بگیرید. می گوید ۴۲ سال تلاش برای مومن کردن مردم دنیا بس نیست، به فکر مومن ماندن مردم خودمان باشید. می گوید چرا به کفار خارجی گیر می دهید اما نسبت به شیوع کفر داخلی بی تفاوتید. می گوید کفرستیزی خارجی باعث فقر می شود. فقر هم باعث کفر داخلی می شود. خیلی ساده می گوید، دعوا با دنیا را بس کنید بیاید تعامل کنید. با در نظر داشتن سیاست حکمت، عزت و مصلحت رابطه بگیرد. اساساً رابطه چیز خوبی است.

اگر گفته شود نتیجه سیاست تعامل، تحمیل تحریم و فقر بیشتر شده، و با استدلال شما قاعدتاً مردم باید کافرتر شده باشند، می گوید؛ این حرف نشان می دهد سرنخ همه مشکلات ما دست خارجی هاست و بایست کار را از ریشه درست کرد، مشکل ما این بوده که زبان ارتباط و تعامل با دنیا را بلد نبوده ایم. نه بلد بوده ایم چگونه حرف بزنیم و نه چگونه رفتار کنیم که خارجی ها خوششان بیاید. با زبان ستیزه جو و رفتار پرخاشگرانه که نمی توان با دنیا تعامل کرد. پس ناگزیر اول باید یاد بگیریم، چگونه حرف بزنیم. سپس رفتارمان را درست کنیم.

حال اگر پرسیده شود، رفتار و کردار ما چگونه باشد که خوشایند کفار خارجی باشد، می گوید با تدوین سیاست مبتنی بر سه عنصر عزت، حکمت و مصلحت. اگر بگوییم این سیاست سالهاست نه تنها در کلام رهبری بلکه در اسناد بالادستی مربوط به سیاست خارجی، گنجانده و تدوین شده، پس مشکل کجاست؟ احتمالاً دوباره خواهند گفت با اصلاح زبان و کردار دیپلماتیک. یعنی احتمالاً ریشه تمام رفتار کفرستیزانه ما در همین بدزبانی و بدکرداری است و گرنه اصول کلی سیاست خارجی چهل سالی هست، تبیین و تدوین شده است.

پرسش بعدی این است که در طول این چهل و دو سال چندین بار، سلیقه زبانی و کرداری سیاست خارجی ما تغییر کرده و احتمالاً دورانی وجود داشته باشد که به سلیقه زبانی شما نزدیک تر باشد، چرا نتیجه آن زبان و کردار درست هم نتوانسته از ستیزه جویی کفار خارجی در تحمیل تحریم و تزریق فقر، بکاهد؟

پس احتمالاً با یکدیگر هم نظر باشیم که مساله اصلی «کفرستیزی» جمهوری اسلامی نیست، بلکه «ستیزه جویی» کفار خارجی است. همین ستیزه جویی که ریشه در منطق استعلاجویی و برتری طلبی دارد و در برابر آن سیاست مبتنی بر منطق عزت، حکمت و مصلحت، چارچوب اساسی نحوه تعامل با کافران خارجی را تنظیم می کند.

با این توضیح معلوم می شود نمی توان، سیاست خارجی مبتنی بر عزت، حکمت، مصلحت، را به یک بازی زبانی یا تاکتیکی فروکاست. نمی توان سازه اعتماد را بر پایه لبخند، کیک تولد مورا، امضای کری وگریه شرمن بنا کرد. بلکه ریشه آن را بایست برگرفته از قاعده اساسی و رکن رکین سیاست خارجی جمهوری اسلامی یعنی قاعده "نفی سبیل"، دانست.

با یک برداشت درست از روایت پیامبر (ص) می توان مدعی شد، حکومت اسلامی نباید اجازه دهد، ستیزه جویی کفار خارجی، موجب فقیرتر شدن مردم و متعاقب آن کافرتر شدن آنها شود. باید در هر ارتباط و تعاملی، نگران لغزش های زبانی و اشتباهات تاکتیکی بود. کفرستیزی خارجی منطق سیاست خارجی جمهوری اسلامی نیست، بلکه در مقابل، نتیجه مقاومت در برابر ستیزه جویی کافران خارجی، می تواند کفرگریزی داخلی باشد.

بنابراین هم باید ارتباط داشت و هم بایست جلوی تسلط، برتری خواهی و ستیزه جویی کافران خارجی را بر کشور گرفت. رهبر معظم انقلاب در جلسه ۲۴ درسگفتارهای طرح کلی اندیشه اسلامی به سال ۱۳۵۳ در مسجد امام حسن مجتبی (ع) مشهد مقدس به زبانی ساده و مردمی همین موضوع را بیان فرموده اند: "واما در زمینه روابط خارجی؛ عالم اسلام باید سعی کند، امت اسلامی باید سعی کند، روابط خود را با دنیای غیرمسلمان و غیر این امت جوری تنظیم کند که یک ذره تحت فرمان آنها قرار نگیرد، یک ذره تحت تاثیر افکار آنها قرارنگیرد. یک مختصر، سیاست مستقل، تحت تاثیر سیاست های آنها، از استقلال نیفتد… بنابراین یک ذره تاثیرپذیری از جناح های ضد اسلامی یا غیراسلامی، مخصوصاً ضد اسلامی، ممنوع است. حق ندارد جامعه اسلامی و امت اسلامی پیوند خودش را با دنیای خارج از اسلام، جز به صورت فرادست بودن، بالادست بودن، برقرار کند… مساله، مساله انزوای سیاسی نیست که خیال کنید عالم اسلام با هیچکس نه رابطه بازرگانی دارد، نه روابط دیپلماسی دارد، نه سفیر می گیرد، نه، این جور نیست، روابط معمولی دارد."

بخش دوم

در خصوص قاعده نفی سبیل نه به قدر ضرورت بلکه به قدر کفایت سخن و محتوا منتشر و دانش متناظر تولید شده اما دراینجا لازم است به نکته ای تامل برانگیز توجه داده شود. روح حاکم بر نگارش چنین یادداشتهایی که علی الظاهر همساز با سخن رایج و فهم عرفی مسائل محدثه است، تبعیت از منطق عقل سلیم است. منطق عقل سلیم است که بر مفروضات عمده روزمره افراد حکمرانی می کند و فیلتر قضاوت افراد، یعنی رد و انکار یا پذیرش و درک آن می شود. برخی از این مفروضات، چنین است:

این را که همه می دانند

نیاز به گفتن نیست

چیزی را که با پوست و گوشت و استخوان حس می کنی را باور کن

اولین چیزی که به ذهن می رسد همان درست است

مواردی از این دست و بسیاری دیگر از ضرب المثلهای رایج مصادیق اصلی همان منطق عقل سلیم است. عقل سلیم است که متضمن ایجاد نوعی آگاهی عرفی و متعاقب آن مفاهمه روزمره است و در ارتباطات روزمره جریان می یابد و از فاعلیت سوژه های درگیر رابطه، تاثیر می پذیرد. در این سازوکار، خطاهای احتمالی پالایش نمی شود، بلکه رسمیت و اعتبار می یابد. تعمیم خطا، مناط اعتبار و رسمیت آن است. در منطق عقل سلیم، هیچ ملاک و معیار بیرونی، به منظور ایجاد خودآگاهی از خطاهای رایج وجود ندارد. سریان و جریان عادی گفتار و فهم، تنها ملاک ممکن است. مهم ترین سنجه، رایج ترین فهم از شرایط حال و زنده ترین گفتار متناظر با آن است. تکرار خطا معنایی ندارد، چون اساساً خطایی وجود ندارد که تکرار شود. لازمه فهم خطا، وجود نوعی خودآگاهی و استعلا جستن از فهم رایج است که امکان بروز نمی یابد. فضیلت در عمومیت یک مفهوم است و نه نیل به حقیقت آن.

با این توضیح چنانچه مجدد بخواهیم به ابتدای یادداشت برگردیم، می توان برخی از این انواع مفروضات به ظاهر درست و معتبر و در واقع خطا و نادرست را تحیل کرد:

اگر بپذیریم در پس این جمله که "مقابله با کفر خارجی پیشکش، جلوی کفر داخلی را بگیرید" ضرب المثل رایج "چراغی که به خانه رواست، به مسجد حرام است" درست باشد. آن هم با این شرط که ریشه در روایت امام رضا (ع) داشته باشد: «لَا تَبْذُلْ لِإِخْوَانِکَ مِنْ نَفْسِکَ مَا ضَرَرُهُ عَلَیْکَ أَکْثَرُ مِنْ نَفْعِهِ لَهُم‏؛ چیزی که ضرر نداشتنش برای تو، بیش از نفع آن برای دیگران است، به رفقایت بذل مکن.» [۱]

سپس تایید کنیم، در پس این جمله که "برای جلوگیری از کفر داخلی باید مردم را از فقر نجات داد." ضرب المثل " از هردری که فقر وارد شود، از در دیگر ایمان خارج می شود"، درست باشد. آن هم با این شرط که ریشه در روایت معروف "کاد الفقر ان یکون کفرا" [۲] از پیامبر اکرم (ص) به معنای به نزدیکی فقر و کفر داشته باشد.

قاعدتاً نمی توان جمله "برای نجات دادن مردم از فقر بایست با خارجی های کافر تعامل کرد." درست باشد، چراکه "کافر همه را به کیش خود پندارد؟ " اگر به خارجی های کافر راه بدهیم دوست دارد همه ما کافر باشیم.

این بازخوانی و تحلیل نشان می دهد، چگونه می توان از مقدماتی همساز با زبان رایج و عقل سلیم به حکمی ظاهراً منطقی و غیرقابل خدشه رسید. حکمی که علی الظاهر مورد تصدیق همگان است. اما در عین حال با یک واکاوی و پرداخت آگاهانه به همان منطق می توان خطاها و مغالطات پنهان زیرین آن را روشن ساخت. بنابرین اگر ملاک و دغدغه اصلی رفع کفر باشد، نمی توان با رفع فقر داخلی از طریق تعامل بی قید وشرط با کفار خارجی به آن رسید.

حال به حدیث کامل وارده از پیامبر اعظم (ص) می پردازیم: خدا را به یاد آن‌کس آورم که پس از من والی بر مسلمانان است، که مبادا بر جماعت مسلمانان رحم نکند باید سالخوردگان و بزرگان امت را احترام گذارد به ناتوان مهر ورزد و از دانشمند آنان احترام کند و به آنها زیان نرساند تا آن‌ها را خوار کند و آنها را به تهی‌دستی نیندازد تا از دین خارج سازد (لَمْ یُفْقِرْهُمْ فَیُکْفِرَهُمْ) و در خانه خود را به روی آنها نبندد تا توانای آنان، ناتوانشان را ببلعد و آنان را در قشون‌کشی‌ها به سختی نراند تا نسل امتم را قطع کند. [۳]

با این حدیث زیبا، می توان گفت برداشت آقای نصیری، که نوشته اند: "پیامبر بر منبر رفت و خطبه ای خطاب به حاکمان اسلامیِ پس از خود خواند و به آنان زنهار و هشدار داد که مباد مردم را فقیر کنند تا باعث کفر آنان شوند"، وقتی درست خواهد بود که بگوییم؛ براساس تجربه چهل و دو ساله جمهوری اسلامی برای خشکاندن ریشه کفر، باید فقر را ریشه کن ساخت، نه اینکه به کفر راه داد تا فقر را ریشه کن سازد!

[۱]. من لا یحضره الفقیه، ج ‏۳، ص ۱۶۸.

کافی، ج ۲، ص ۳۰۷.[۲]

[۳]. کافی ج ۱ ص ۴۰۶