گاهی با خواندنش بدنت مورمور می‌شود، متعجب می‌شوی؛ اشکت جاری می‌شود و حتی هق‌هق می‌کنی، گاهی این همه ایثار و از خودگذشتگی را نمی‌توانی باور کنی و از این زنان شرمنده می‌شوی.

خبرگزاری مهر _ گروه فرهنگ و اندیشه: کتاب «حوض خون؛ روایت زنان اندیمشک از رخت‌شویی در دفاع مقدس» با تدوین و نگارش فاطمه‌سادات میرعالی به‌تازگی توسط انتشارات راه‌یار به چاپ چهارم رسیده است.

چاپ اول این کتاب اواخر فروردین امسال به بازار نشر آمد و چاپ دومش نیز مهرماه به بازار عرضه شد. آیت‌الله خامنه‌ای رهبر انقلاب در دیدار روز پنجشنبه ۶ آبان با دست‌اندرکاران کنگره شهدای استان زنجان به این کتاب اشاره کرده و گفتند: «من اخیراً یک کتابی خواندم به نام «حوض خون» البتّه من در اهواز دیده بودم؛ خودم مشاهده کردم آنجایی را که لباس‌های خونی رزمندگان را و ملحفه‌های خونی بیمارستان‌ها و رزمندگان را می‌شستند؛ [اینها را] دیدم که این کتاب تفصیل این چیزها را نوشته؛ انسان واقعاً حیرت می‌کند؛ انسان شرمنده می‌شود در مقابل این همه خدمتی که این بانوان انجام دادند در طول چند سال و چه زحماتی را متحمّل شدند؛ اینها چیزهایی است که قابل ذکر کردن است…»

این سخنان باعث استقبال بیشتر از این کتاب و عرضه چاپ سوم آن در ابتدای آبان شد. پس از اتمام نسخه‌های چاپ سوم، چاپ چهارم این کتاب نیز به‌تازگی عرضه شده است.

«حوض خون» که حاصل همکاری دفتر تاریخ شفاهی اندیمشک و واحد تاریخ شفاهی دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی است، خاطرات و روایت‌های ۶۴ نفر از بانوان اندیمشکی درباره فعالیت‌شان در بخش رخت‌شویی البسه رزمندگان دفاع مقدس را شامل می‌شود که فاطمه‌سادات میرعالی، زهرا بختور، سمانه نیکدل، سمیه تتر، نسرین تتر، مهناز الفتی‌پور، آمنه لهراسبی و نرگس میردورقی تحقیق و گردآوری آن‌ها را بر عهده داشته‌اند.

هانیه معینیان پژوهشگر مطالعات زنان، یادداشتی درباره این کتاب نوشته که برای انتشار در اختیار خبرگزاری مهر قرار گرفته است.

مشروح متن این یادداشت را در ادامه می‌خوانیم؛

سریال «زیرخاکی» یادتان است؟ «کشور» همسر آقای مروت‌پور با آن لهجه لری را چطور؟ «کشور» مرا یاد «حوض خون» می‌اندازد. زن‌های لر راوی «حوض خون» را ندیده‌ام ولی ناخودآگاه در ذهنم آنها را «کشور» هایی می‌دانم با همان صفا و صمیمیت و مهربانی و همدردی و شجاعت مثال‌زدنی، که نه فقط گره از کار همسایه‌هاشان بلکه گره از کار یک کشور باز کردند...

کتاب با موضوع دفاع مقدس زیاده خوانده‌ام ولی «حوض خون» کتابی نو در این ژانر است. روایت ۶۴ زن از یک کار گروهی؛ روایت ۶۴ کودک، نوجوان، جوان، میانسال و پیر اندیمشکی از رختشوی‌خانه بیمارستان شهید کلانتری در روزهای جنگی آن شهر. گویی هر زن راوی در این قصه دوربین خودش را برداشته و با نگاه خاص خودش ماجرا را برایمان تعریف و کارگردانی می‌کند. همه داستان‌ها به یک‌جا ختم می‌شود: «رختشوی‌خانه» ولی اینکه چه اتفاقی می‌افتد و چگونه پایشان به آنجا باز می‌شود و چه‌طور تا آخر جنگ پابند آنجا می‌شوند هرکدام قصه‌های شیرین مخصوص به خود را دارد. «حوض خون» یک دریچه نو در روایت‌گری باز می‌کند: چندصدایی به جای تک‌صدایی؛ و این کار علاوه بر اینکه جذابیت یک کتاب را افزایش می‌دهد ارزش تاریخی آن را هم بالا می‌برد.

درست است داستان اصلی یک‌چیز است ولی اشتباه است اگر فکر کنیم پانصد صفحه کتاب فقط قصه‌های درون رختشوی‌خانه است، کتاب پر از خرده داستان است؛ خرده داستان‌هایی از زندگی شخصی راوی‌ها و البته یک تاریخ‌نگاری ناب از زبان زنانی که اولین روز شروع جنگ تحمیلی را در شهر مرزی محل زندگیشان لمس کرده‌اند و به چشم دیده‌اند، نه اینکه صرفاً از پشت قاب تلویزیون، فرکانس رادیو و صفحه روزنامه شنیده و دیده باشند. زنانی که در عملیات فتح‌المبین و بیت‌المقدس و کربلای چهارو پنج ظاهراً حضور نداشتند ولی عمیقاً آن را لمس کردند. همان‌ها که «چهارم آذر» در تقویم شهرشان یک روز نحس و شوم است که خیلی از عزیزان و همشهری‌هایشان را ازشان گرفته است. همان‌ها که اولین راهپیمایی روز قدس و حواشی‌اش را از یاد نخواهند برد، تشییع شهدایشان را هم. همان‌ها که حتی پایان جنگ را طور دیگری درک کردند، متفاوت با بیشتر مردم ایران در مناطق دیگر.

«حوض خون» روایت یک جهاد زنانه است. اینکه می‌گویم زنانه، نباید تصور شود ارزشش کمتر است، یا خیال کنیم راحت‌تر بوده، بلکه برعکس، جهاد اگر بخواهد به سخت‌ترین نوعش تعریف شود همین جهاد زنانه است. همین زنانی که «ان الله اشتری من المؤمنین انفسهم و اموالهم بان لهم الجنة یقاتلون فی سبیل الله» را معنا کرده‌اند؛ همین‌ها که هم جانشان را یعنی بدن‌هایشان و فرزندان و برادران و پدران و همسرانشان را فدا کردند. هم جسمشان را، هم روحشان را و هم مالشان را اهدا کردند. همین‌ها که یک تکه از وجودشان پیش بچه‌های کوچکشان در خانه بوده، یک تکه از وجودشان پیش همسرانشان در جبهه و پشت جبهه و با تکه دیگرشان در رختشوی‌خانه لباس‌ها و پتوها را چنگ می‌زدند. نمی‌دانم این وجود تکه‌تکه شده چطور این هشت سال را دوام آورده و از پا نیفتاده ولی می‌دانم این نوع جهاد کردن فقط از یک زن برمی‌آید. زنانی که بعضی‌هایشان حتی فرزند و همسرشان هم اسیر و جانباز و شهید شدند ولی همچنان به جهادشان ادامه دادند. همین‌ها که مصداق «بنیان مرصوص »[۱] بودند.... پتوها و ملحفه‌های پر از خون را چنگ می‌زدند و حتماً به آب سرخ خیره می‌شدند و فکر می‌کردند شاید این خون خشک‌شده خون فرزندشان باشد یا شاید همسرشان یا شاید برادرشان...

اینکه با خواندن یک کتاب روایت‌های متنوع از افراد مختلف را می‌خوانیم خیلی خوب است؛ روایت‌هایی گاهی معمولی، گاهی خوب، گاهی خیلی‌خوب و گاهی هم عالی که دلت نمی‌خواهد کتاب را زمین بگذاری. گاهی با خواندنش بدنت مورمور می‌شود، متعجب می‌شوی؛ اشکت جاری می‌شود و حتی هق‌هق می‌کنی، گاهی این همه ایثار و از خودگذشتگی را نمی‌توانی باور کنی و از این زنان شرمنده می‌شوی.

[1] «انّ الله یحبّ الّذین یقاتلون فی سبیله صفّا کانّهم بنیان مرصوص» ، قرآن کریم سورۀ صف