خبرگزاری مهر؛ گروه جامعه_ فاطمه میرزاجعفری: روزگار چندانی از این جمله قدیمیها که میگفتند «زندگیهای قدیمی با الان فرق داشت، دوام بیشتری داشت» نگذشته است اما همانطور که گذشت زمان و پیشرفتهتر شدن بستر تکنولوژی دریای عرصه علم را شکافت به زندگیها هم رنگ و روی دیگری بخشید.
طلاق امروزه یکی از معضلاتی است که حجم بسیار زیادی از پروندههای مطرح شده در محاکم قضایی را به خود اختصاص داده، این در حالی است که بسیاری از مشکلات ایجاد شده بین زوجین با انجام مشاوره قابل حل است البته نباید فراموش کرد که مشاوره تنها برای شما نقش یک راهنما را بازی میکند و قرار نیست تفکرات او را در زندگی شخصی دنبال کنید، پیچیدگیهای زندگی نوین موجب شده است که سطح سلامت روان در جامعه امروزی کاهش یابد و از این نظر نیازمند افزایش توانمندیهای شخصی در برابر مشکلات هستیم و اینجاست که لزوم مراجعه به روانشناس و مشاوران خانواده خود را پررنگتر از قبل نشان میدهد.
به همین منظور با سمیه خراسانی فارغ التحصیل جامعه شناسی و پژوهشگر حوزه جنسیت و خانواده گفت و گویی داشتیم که در زیر متن این مصاحبه را میخوانید.
نظر شما در خصوص لزوم انجام مشاورههای روانشناسی برای تحکیم نهاد خانواده چیست؟
قبل از شروع صحبت باید بگویم که نگاهی که من به بحث مشاوره دارم با مباحثی که تا به امروز در خصوص مشاورههای خانواده درباره آن شنیدهاید متفاوت است و اصولاً موافق مشاوره پیش از ازدواج با مدلی که در حال حاضر داریم نیستم.
دلایل این مخالف در نوع نگاه شما به مسئله مشاوره خانواده است یا در روند انجام این مسئله مشکلی وجود دارد؟
دلایل این مخالفت طبیعتاً نوع نگاه شخصی بنده نیست بلکه طرح مسئله در سطح فردی از طرف مشاوران است؛ در حال حاضر مشاوران تلاش میکنند که آموزش نحوه مدیریت بحران و کنار آمدن با همدیگر یا حتی سنجش دو شخصیت برای تناسب ازدواج را مد نظر قرار دهند و بر این اساس نظراتی میدهند که به جهت نوع نگاه فردی به مسائل این حوزه از اهمیت کمتری برای خانوادهها برخوردار و کمتر مفید بوده؛ برای مثال در جریان مشاورههایی بودم که اجازه ازدواج به دو زوج را تنها به دلیل اینکه یکی از زوجین درون گرا و دیگری برون گرا بوده است را ندادهاند و ریشه اختلافات حوزه خانوادگی را در ناسازگاری شخصیت افراد میبینند که به نظر من این نگاه نادرستی به بحث خانواده و مشاوره خانوادگی است، چراکه ما با شخصیت خودمان وارد زندگی خانوادگی نمیشویم بلکه در مجموعهای از نقشها قرار میگیریم که این مجموعه نقشها نیازمند آموزش است.
به نظر شما ما در جامعه تا چه اندازه نیازمند آموزش مهارتهای مدیریتی در جایگاههای مختلف هستیم؟
بنابراین به نظر میرسد ما بیش از آنکه نیازمند دریافت همسانی شخصیت و مسائلی از این قبیل که روانشناسان به آن میپردازند باشیم و یا آسیبهای روانی و مشکلات شخصیتی پنهان و آشکار که در جای خود مهم است باشیم نیاز به مهارتهای مدیریت نقشی در جایگاه همسری اعم از زن و شوهر، پدر و مادر داریم که روانشناسان به دلیل زمینه دانشی که دارند ورودی به آنها ندارند.
البته روانشناسانی هستند که در این حوزه به این نکات توجه دارند اما من در خصوص عموم و فرآیندی که تحت عنوان مشاوره خانواده میشناسیم انتقاد دارم که به نظر میرسد برای بخش اعظمی از این افراد نوعی از درآمدزایی را ایجاد کرده است و این برای خانواده خطرناک است.
در حال حاضر شاهد این هستیم که بسیاری از زوجین ما در ابتدای ازدواج از نظر یک مشاور استفاده میکنند و شروع یا خاتمه زندگی خود را وابسته به نظر یک مشاور خانواده میدانند؛ فکر میکنید تا چه اندازه این طرز نگاه به روند فرآیندهای مشاوره درست است؟
زمانی که شما با نظر و تائید یک مشاور وارد زندگی مشترک میشوید و این نظر را به عنوان یک تضمین برای ورود به زندگی خانوادگی دریافت میکنید چنانچه اگر با مشکلات خانوادگی روبه رو شوید به جای ایجاد تغییر رویه در زندگی، ذهن تان به دنبال این تصور است که روانشناس شما اشتباه کرده و شما زوج همراهی نیستید و باید از یکدیگر جدا شوید.
متاسفانه یکی از عواملی که جریان زندگی را از دست افراد خارج میکند و آنها را به سمت کارشناسان بیرونی سوق میدهد همین مسئله است که سبب میشود زوجین به جای بهبود توانمندیهای خود در زندگی مشترک و حل اختلافات، مشتری مشاوران و روانشناسان مراکز مشاوره شوند؛ البته باید گفت ما مشاوران و روانشناسان بسیار دلسوزی را هم داریم که به حل مسائل زوجین و خانوادهها کمک میکنند.
غلبه حوزه مشاوره و نگاه خاص مشاوران بر زندگی خانوادگی چه آسیبهایی را در پی خواهد داشت؟
اما در خصوص غلبه حوزه مشاوره بر زندگی خانوادگی آسیبهایی را مشاهده میکنیم که ناشی از رویکرد خاص این افراد نسبت به حوزه خانواده است که اغلب به دلیل زمینه دانشی که دارند به صورت فردی با این مسئله برخورد میکنند؛ البته بحث توانمندسازی زوجین بحث بسیار مهمی است و همه ما نیازمند به مراجعه و مشاوره هستیم اما اینکه مشاوره پیش از ازدواج را به عنوان یک راهکار تضمین زندگی موفق بدانیم راهکار درستی نیست.
مشاوران و روانشناسان تا چه اندازه دیدگاههای خاص خود را در جلسات مشاوره به افراد منتقل میکنند؟
این مسئله طبیعی است که هر روانشناس و مشاور دیدگاههای خاص خود را از میان مکاتب روانشناسی استخراج میکند، برای مثال یک مشاور و روانشناس به فرد اهمیت میدهد، یکی به تشکیل زندگی خانوادگی اهمیت میدهد و با شنیدن اهداف و آرزوهایی که هر شخص در پی آن میخواهد ازدواج کند تائید میکند که زوجین با یکدیگر ازدواج کنند یا نه!
نکته مهم این است که اگر روانشناس، یک فرد حاذق باشد در انتهای مشاوره خود اشاره میکند که این نظر کارشناسی خودش است و در نهایت تصمیم با افراد باشد و آنچه که پس از این در زندگی رخ میدهد به عهده افراد است بنابراین باید بتوانند از پس آن برآیند که متاسفانه در حوزه روانشناسی اغلب چنین اتفاقی نمیافتد و این ماجرا یک آسیب بزرگ است، چراکه شما اختیار زندگی خود را به نگاه یک مشاور خاص واگذار میکنید که برای زندگی شما تعیین تکلیف کند و این اصولاً با نگاه به خانواده و توانمند سازی افراد مقابله میکند.
وابستگی زوجین به جلسات مشاوره برای حل مشکلات و مسائل خانوادگی چه آسیبهایی را متوجه نهاد خانواده میکند؟
یکی از آسیبهای دیگر این مسئله وابستگی زوجین به مکانهای بیرونی است و تشکیل این ذهنیت که حل مشکلات زوجین در بیرون از منزل اتفاق میافتد؛ به بیان دیگر زوجین خود را برای حل مشکلات کافی نمیدانند و احساس میکنند حتماً باید به یک مشاوره مراجعه کنند.
در حال حاضر بیشترین مشتری جلسات مشاوره خانمها هستند و ما شاهد این هستیم که آقایان کمتر علاقمند به شرکت در این جلسات برای حل مسائل خانوادگی دارند این موضوع چه صدماتی را به دنبال خواهد داشت؟
همانطور که گفتید خانمها بیشترین مشتری این مشاوران هستند و آقایان مشارکت کمتری دارند و چنین فرایندی را قبول ندارند؛ این یک جانبه مشاوره گرفتن خانمها علاوه بر اینکه یک ناامیدی برای خانمها ایجاد میکند که خودش زمینه مشکلات بیشتری را به وجود میآورد، مسئله دیگر این است که روانشناس هم نمیتواند به آن چیزی که میخواهد برسد چون یکجانبه صحبت کردن روانشناسان با خانمها به عنوان یکی از طرفین مشکلات نمیتواند مسئله را حل کند.
این شکل از مشاورهها در فرایندی که در حال انجام است آسیبهایی را در زمینه انحلال خانوادهها دارد برای مثال در گفت و گو با خانمها و آقایانی که در حال زندگی هستند و یا جدا شدند، آنها نقش پررنگی را به مشاوران میدهند از این جهت که از یک مشاوره این نکته را شنیده باشید که بچه و یا همسر مهم نیستند و آنچه که اهمیت دارد خودت هستی و تو باید به دنبال آرزوهات باشی؛ مخاطب این جمله میتواند خانم یا آقا باشد و از آنجا که در برخی دیدگاههای روانشناسی فرد محور است با نگاه جمعی که تشکیل و حفظ خانواده را سرلوحه قرار میدهد تعارض دارد بنابراین این حوزه هم نیازمند توجه جدی است.
آیا میتوان سازوکار مشخصی برای فرآیند مشاوره به زوجین ایجاد کرد؟
ما نمیتوانیم همه مشاوران و روانشناسان را کنترل کنیم و یا دستورالعمل خاصی را برای آنها داشته باشیم، روانشناسان مثل افراد دیگر جامعه، نقطه نظرات خاصی در خصوص انسان، خوشبختی، حفظ زندگی خانوادگی و یا شرایطی که یک فرد میتواند با آن وارد زندگی مشترک شود دارند و از این حیث متفاوت هستند از این جهت به نظر میرسد که این میزان وابسته کردن ازدواج به مشاوره به نظرم بیش از آنکه فرصت و منفعت داشته باشد آسیب زا خواهد بود.
بسیاری از خانوادهها از لحاظ اقتصادی از انجام جلسات مشاوره محروم هستند نظر شما در این خصوص چیست؟
در مورد خانوادههایی که از لحاظ اقتصادی به مشاوره و روانشناسان دسترسی ندارند صرف نظر از اینکه با مدل مشاوره دادن به خانوادهها و تحکیم زندگی خانوادگی موافق نیستم به شدت تاکید میکنم ما نیازمند آموزش مهارت، توانمندسازی زنان و مردان، تصحیح باورهای غلط در مورد زندگی خانوادگی، زنانگی و مردانگی، انتظارات خود از همسر، مدیریت بحرانهای زندگی و آموزشهایی از این قبیل هستیم.
متاسفانه جلسات مشاوره؛ جلسات پرتکراری هستند و در حال حاضر برای ۴۵ دقیقه مبلغ ۳۵۰ هزار تومان برای هر جلسه دریافت میشود که این برای یک خانواده هزینه بسیار هنگفتی را به دنبال خواهد داشت بنابراین به نظر میرسد باید به جای اینکه این آموزشها و توانمندسازی زوجین خصوصی باشد از نهادهای عمومی مانند رسانهها و برنامههایی در صدا و سیما به شکل گستردهتری برای آموزش زوجین استفاده شود.
زمانی که ما یک شبکه خاص برای آموزش داشته باشیم کسانی که توانایی دسترسی به مطبها را ندارند و از عهده پرداخت هزینهها برنمی آیند از این شبکه استفاده میکنند البته انجام این کار نیازمند برنامه ریزی طولانی مدتی است.
جامعه شناسان تا چه اندازه میتوانند در حوزه تحکیم نهاد خانواده به زوجین و یا مشاوران خانواده کمک کنند؟
چنانچه مشاوران نگاههای جامع نگری به خانواده، جایگاه فرد در خانواده، ارتقای شخصیتی، اهمیت خانواده و نگهداشت آن را در نظر داشته باشند همچنین اهمیت و تشکیل خانواده برای جامعه را هم در نظر داشته باشند؛ برنامههای جامعی با این سه زاویه نگاه از طرف نه تنها مشاوران بلکه جامعه شناسان مورد استقبال طراحی میشود و میتوان امید داشت که مسائل حوزه خانواده رو به کاهش برود و افراد در حوزه مدیریت مسائل و مشکلات خود توانمندتر باشند.
در بحث مشاوره جدا کردن حوزه مشاوران و روانشناسان از جامعه شناسان تنها از این باب که این افراد آموزشهای تخصصی از نحوه مواجهه با افراد و یا مباحث تخصصی خودشان را دارند درست نیست؛ چراکه جامعه شناسان نظرات خاصی در حوزه زنان و خانواده دارند که میتواند مکمل این حوزه باشد.
جامعه شناسان نگاه کلی به خانواده دارند و روانشناسان نگاه فردی طبیعتاً زمانی که این دو رویکرد در کنار هم قرار میگیرند نگاه واقع بینانه تری نسبت به حوزههای خانواده، استراتژیها، تحکیم، جلوگیری از طلاق و به تعویق انداختن آن و مهارتهای والدینی به جامعه مخاطب عرضه خواهد شد که از این جهت علاوه بر اینکه حوزه از اختصاص مشاوران و روانشناسان خارج میشود در اشتراک با جامعه شناسان نگاه چند بعدی تر به مسئله تزریق خواهد شد که بهتر میتواند به حوزه خانواده کمک کند.
همانطور که گفتید نمیتوان برای انجام مشاوره ازدواج به مشاوران خانواده ساز و کار مشخصی ارائه کرد؛ با توجه به اینکه ما در جامعهای زندگی میکنیم که خانواده دارای ارزش بسیار زیادی است به نظر شما دلیل عدم این توانایی چیست؟
روانشناسان از بین مکاتب موجود یک مکتب را انتخاب میکنند که به نظرات خودشان نزدیک باشد و آن را مبنای نظر کارشناسی خود قرار میدهند، بنابراین اگر شما با یک مشکل به دو روانشناس مراجعه کنید متوجه میشوید که روی یک مسئله مشترک دو نظر متفاوت به شما ارائه میشود برای مثال روانشناسی ممکن است ازدواج شما را مناسب بداند و دیگری چنین نظری نداشته باشد به همین دلیل نمیتوان ساز وکار مشخصی به مشاوران داد.
حتی اگر فرض کنید هم که ساز و کار مشخصی وجود داشته باشد چک کردن اینکه آیا مشاوران و روانشناسان به این دستورالعملها عمل میکنند یا نه و آن را میپذیرند باید درنظر گرفته شود که عملاً کار غیرممکنی است، اما به نظر میرسد این زاویه سازی در همراهی روانشناسان، جامعه شناسان و مشاوران همچنین همراهی ارزشهای فرهنگی و دینی که جامعه ایرانی نسبت به ازدواج، خانواده و توانمندی افراد برای ورود به خانواده دارند میتواند از آسیبهای روانشناسی و هم سختیهای کلان نگر جامعه شناسی جلوگیری کرد و علاوه بر اینکه فرد را متوجه تکالیف فردی کنیم؛ تکلیفش را نسبت به جامعه و وظایفی که دارد را هم به آن یادآوری کنیم.
همانطور که شما هم اشاره کردید ما در جامعهای زندگی میکنیم که خانواده دارای ارزش بسیار زیادی است؛ چنانچه که در جوامع غربی مشاهده میشود که نگرانی خاصی بابت تجویز به جدایی و ازدواج دو شخص نداریم چون این مسئله آموزش داده شده که هر زمان رابطه برای شما آسیب زننده بود میتوانید از آن خارج شوید اما ما نمیتوانیم چنین تجویزی داشته باشیم چون در جامعهای که ما زندگی میکنیم افراد تکالیفی را در حوزه اجتماع، دین و فرهنگ دارند بنابراین باید از طریق نکاتی که به افراد از طریق مشاوره آموزش داده میشود در ضمن این ماجرا دیده شود و آنچه گفته میشود با توجه به زمینه فرهنگی و مذهبی که افراد در آن زندگی میکنند باشد؛ بنابراین به نظر میرسد که ارائه دستورالعمل غیرممکن است و اگر صادر هم شود رعایت آن تضمینی ندارد و با توجه به مکاتب مختلف روانشناسی عملاً نمیتوان به افراد ساز وکار مشخصی داد.