خبرگزاری مهر – گروه استانها: هفته پژوهش فرصتی است که اساتید دانشگاه درباره ابعاد این امر در فضای علمی کشور اظهار نظر کنند.
کاووس حسنلی، عضو هیأت علمی دانشگاه شیراز، از استادان شناختهشده ادبیات کشور است که فهرستی از تالیفات گوناگون و مقالات متعدد را در کارنامه خود دارند اما معمولاً منتقد سیاستهای وزارت علوم در مورد پژوهشهای ادبیات فارسی هستند. حسنلی در هفته پژوهش به آسیب شناسی پیرامون پژوهش در حوزه ادبیات فارسی بپردازد.
* اولین سوال در باره نظر شما نسبت به اهمیت هفته پژوهش است.
اگر هفته پژوهش، فرصتی برای بازخوانی شایسته فعالیتهای پژوهشی کشور باشد و دستاوردهای ارزشمند پژوهشی در کانون توجه قرار گیرد و از پژوهشگران راستین قدرشناسی و سپاسگزاری شود، میتواند ارزشمند باشد.
*به نظرتان برای رسیدن به یک وضعیت مطلوب زمینههای لازم چگونه باید فراهم شود؟
بنیادیترین اشکال در نظام آموزشی ما این است که در آن همیشه بر پیشیگرفتن از دیگران و جلو زدن از آنها تأکید میشود؛ بدون آنکه به اخلاق حرفهای و علمی توجه کافی بشود. اگر پذیرفته باشیم که صورتگرایی مقابل معنویتگرایی است، آموزشهای ما و آزمونها و ابزارهای سنجش ما در همه دورههای تحصیلی و آموزشی جز صورتسنجی و کمیتگرایی نیست. همین ابزارهای کمیتمحور هستند که مبنای سنجش فعالیتهای اعضای هیأت علمی هم قرار میگیرند و آنها را ارزیابی میکنند.
تمرکز آئیننامهها، شیوهنامهها و مقررات آموزش عالی همیشه بر همین کمیتسنجی است و نتیجهای که از مجموع این سیاستها به بار میآید، تشویق مخاطبان به صورتگرایی و بیتوجهی به اخلاق معنوی است. مسابقه ناخوشایند و دلآزاری که در مقالهسازی در محیطهای دانشگاهی دیده میشود، محصول همین کمیتمحوری است. پیش از این هم گفتهام که اندیشهمداری، اندیشهپروری و اندیشهسازی در مراکز آموزشی ما به کلی غایب است وگرنه ما با آموزههای ارزشمندی که در پیشینه فرهنگی خود داریم، نباید شاهد اینهمه بحران در اخلاق حرفهای، در اخلاق مهندسی، در اخلاق پزشکی و بقیه عرصهها باشیم. وقتی سرنوشت شغلی افراد را به همین کمیتها گره میزنیم، باید شاهد چنین وضعیتی هم باشیم. این آسیب و آفت در همه رشتهها وجود دارد، اما در رشتههای علوم انسانی بویژه ادبیات فارسی جدیتر و بحرانیتر است.
*چرا؟ مگر رشته ادبیات با رشتههای دیگر چه تفاوتی دارد؟
اول باید بپذیریم که ماهیت و کارکرد رشتهها با هم متفاوت است. ادبیات در معنی حقیقی خود تنها زمانی پدید میآید که خصلتی زیباییشناسانه داشته باشد. بنابراین هر متنی با هر موضوعی و با هر درجهای از تعالی و معنا هم که باشد تا وجه هنری نیابد و خصلت زیباییشناسانه نداشته باشد، ادبیات نخواهد بود. اما همین ادبیات باید کارکرد ویژه خود را در جامعه داشته باشد. امروزه کاربردی کردن ادبیات از ضرورتهای مسلم فرهنگی ماست اما در آئیننامهها و شیوهنامههای موجود دانشگاهی هیچ جایگاهی برای آن تصور نشده است.
*ممکن است با مثال منظورتان را روشنتر کنید؟
بله. منظورم این است که ادبیات دانشگاهی با ادبیات مردمی فاصله دارد. یعنی آنچه در ادبیات دانشگاهی در کانون توجه است، آن چیزی نیست که در آن برای مخاطبان عمومی هم تدبیری اندیشیده شود. ساختار برنامهریزی شده برای رشته زبان و ادبیات فارسی به گونهایست که موجب فاصلهگیری آن از عموم مردم شده است. یعنی ادبیاتی که در دانشگاهها آموخته میشود، آنگونه که باید، به کار مردم نمیآید. در حالی که این مردم نیاز دارند، از طریق کارشناسان واقعی، یعنی همین دانشآموختگان زبان و ادبیات فارسی، با روشهای مناسب و در سطح دریافت خودشان با ادبیات آشنا شوند؛ اما در سیاستهای آموزشی و پژوهشی وزارت علوم چنین توجهی هرگز دیده نمیشود.
مثلاً اگر کسی در رشته ادبیات فارسی، بر پایه اشعار مولوی یا سعدی و حافظ، روایتها و سناریوهایی را برای ساخت قطعات نمایشی مانند انیمیشن، فیلم کوتاه یا پادکست و مانند اینها بنویسد، هر کیفیتی هم که داشته باشد با هیچکدام از سیاستهای مقالهمحورِ وزارت علوم که در قالب آئیننامههای ارزیابی فعالیتها ابلاغ میشود، همسو نیست. در نتیجه اگر کسی هم در این موضوعاتِ ضروری استعدادی داشته باشد، این سیاستها هیچ کمکی به او نمیکنند و هیچ تشویقی برای او ندارند. در واقع دستاوردهای کاربردی ادبیات در سیاستهای ابلاغی وزارت علوم جایی ندارند و این سیاستهای مقالهمحور عملاً مانع فعالیتهای کاربردی ادبیات است.
*یعنی فقط اشکال در غیرکاربردی بودن ادبیات دانشگاهی است یا شما به سیاستهای ارزیابی فعالیتها هم انتقاد دارید؟
راستش را بخواهید آنجا مشکلات بیشتری وجود دارد. برای پاسخ به این پرسش شما، ناگزیرم به چند نمونه از کاستیها و اشکالات جدی آئیننامههای ارزیابی فعالیتهای اعضای هیأت علمی رشته زبان و ادبیات فارسی، در مقایسه با رشتههای دیگر اشاره کنم. در رشته زبان و ادبیات فارسی، بر پایه سنتهای موجود و ماهیت این رشته، تألیف کتاب مهمتر از تدوین مقاله بوده است. یعنی هنوز هم منابع و مراجع اصلی و حقیقی پژوهشها کتابهای صاحبنظران این رشته است. در حالی که در آئیننامههای موجود، وزن مقالات همیشه بیشتر از کتابها دیده شده و موجب تضییع حقوق مؤلفان کتابهای ارزشمند و مرجع شده است. مثالهای فراوان وجود دارد که از آنها میگذرم.
در همینجا باید به موضوع درجه انتشارات هم اشاره کنم. در علوم انسانی و از آن جمله در ادبیات فارسی مجموعهای از ناشران سرشناس موفق در کشور هستند که اهل قلم آنها را میشناسند و نیازی نیست من در اینجا از آنها نام ببرم. این ناشران نامدار که در انتخاب کتاب حساسیت علمی دارند و صاحب کارنامهای موفق هم هستند، ناشران دانشگاهی نیستند. از طرفی دیگر ناشران دانشگاهی (جز در مواردی نادر) هم در کیفیت تولید کتاب و هم در شیوه پخش، معمولاً ناشرانی کمتوان یا ناتوانند. اما در آئیننامههای موجود در دانشگاهها وزن ناشران دانشگاهی بسیار بیشتر از ناشران غیر دانشگاهی دیده شده است و این خود یکی دیگر از اشکالات موجود در آئیننامههای دانشگاههاست و نشان میدهد در این برنامهریزیها و سیاستگذاریها از صاحبنظرات ادبی که بر این امور واقفند، بهرهی لازم برده نمیشود.
سمینارها و همایشهای علمی هم همینطورند. اگر کسی مقالهای را برای همایشی بفرستد و پذیرفته شود، برای او امتیازی در نظر گرفته میشود؛ اما اگر استادی صاحبنظر در جایگاه سخنران کلیدی به همان همایش دعوت شود و برای همان مخاطبان سخنرانی ارزشمند و کارگشا داشته باشد، از دید این آئیننامهها امتیازی نخواهد داشت.
برخی از استادان صاحبنظر از سوی انجمنها، مؤسسات و نهادهای فرهنگی در شهرها و کشورهای مختلف دعوت میشوند تا برای بسیاری از مخاطبان علاقهمند در بارهی موضوعات گوناگون، از جمله در بارهی فردوسی، خیام، مولوی، سعدی، حافظ و دیگران سخنرانی کنند. این سخنرانیها برای آشنایی مردم با میراثهای گرانمایه ادبی و فرهنگی و نیز برای معرفی سرمایههای ارزشمند ملی به جهانیان، بسیار ارزشمند است؛ اما از نگاه آئیننامههای وزارت علوم اینگونه فعالیتهای بایسته و شایسته هیچ ارزشی ندارند و هیچ توجهی به آنها نشده است. یعنی مرجعیت علمی جای خودش را به آئیننامههای اجرایی داده که معلوم نیست از سوی چه کسی یا کسانی تدوین شده است.
یا مثلاً مقالاتی ارزشمند و مرجع در برخی دانشنامهها، دایرةالمعارفها، ارجنامهها و مانند اینها منتشر میشود که نمایههای مجلههای رسمی را ندارند و گاهی بسیار ارزشمندتر و کاربردیتر از آنها هستند، اما بر پایهی آئیننامهها به جای آنکه ارزیابی اینگونه نوشتهها به صاحبنظران متخصص سپرده شود، در جدولهایی ناقص محدود شده است. زیرا از نظر طراحانِ سیاستهای پژوهشی وزارت علوم، نمایههایی مانند آی اس آی و اسکوپوس چنان قدسیتی دارند که هرچه زیر چتر آنها نباشد، به چشمشان نمیآید!
به همین فهرست شما میتوانید تصحیح نسخههای خطی یا ترجمه متون ادبی را بیفزایید که در آئیننامههای دانشگاهی (در مقایسه با مقالات رشتههای دیگر)، توجهای درخور و شایسته به آنها نمیشود؛ زیرا لباسی که در قالب این آئیننامهها دوخته میشود برای رشتههای دیگر است و بر قامت فعالانِ ادبیات تنگ است.
برخی از اعضای هیأت علمی، معلمانی بسیار کارآمد و تاثیرگذارند و ممکن است انگیزه یا استعداد لازم برای فعالیتهای پژوهشی و تولید مقاله نداشته باشند، اما برای ادامه حیات در مجموعه اعضای هیأت علمی ناگزیر به انتشار مقاله هستند. سیاستهای مقالهمحور وزارت علوم آنها را مجبور میکند تا برای گرفتن پایههای سالانه و ارتقای خود با هر ترفندی که شده مقالهسازی کنند. همین اجبار ناخوشایند در بسیاری اوقات، به اخلاق علمی و حرفهای آسیب میرساند و به تخلفات گوناگون دامن میزند.
به همین دلایل و دلایل دیگر است که من آشکارا میگویم سیاستهای پژوهشی وزارت علوم، عملاً مشوق صورتگرایی، ظاهرنمایی و اخلاقگریزی است و آییننامههایی که برای تشویق اعضای هیأت علمی تصویب و ابلاغ میشود، تناسبی با برنامههای رشتهی زبان و ادبیات فارسی ندارند.
*یعنی شما موافق نوشتن مقاله علمی، بویژه مقالات بینالمللی از طرف استادان ادبیات نیستید؟
مگر ممکن است با چنین کار ارزشمندی موافق نباشم؟! نه تنها موافقم که آن را بسیار هم ضروری میدانم. ما امروز باید با روشهای گوناگون بویژه با ابزارهای نو، ارزشهای ادبی و فرهنگی خودمان را به جهانیان معرفی کنیم. نوشتن مقالههایی با موضوع ادبیات فارسی و انتشار گسترده آن در سطح بینالمللی از شایستهترین اقدامات است و صاحبان چنین نوشتههایی شایسته سپاس و قدردانیاند. به همین دلیل است که ما خودمان در دانشگاه شیراز برای نخستین بار مجلهای رسمی به زبان انگلیسی با موضوع ادبیات فارسی راهاندازی کردیم که همین الان هم به سردبیری سرکار خانم دکتر پورگیو فعال است. چیزی که من گفتم و کاملاً به آن باور دارم این است که معیارهای ارزیابی فعالیت در رشتههای مختلف، متفاوت است و آئیننامههای موجود برای سنجش فعالیتهای افراد، بویژه در رشته زبان و ادبیات فارسی ابزاری ناکارآمد است. در مورد مقالههای بینالمللی هم معتقدم اینگونه فعالیتها را باید تشویق کرد نه اینکه افراد را به آن مجبور کرد. زیرا به همان اندازه که تشویق این افراد شایسته است اجبار افرادی که چنین توانایی ندارند، مشکلآفرین میشود.
این اشکالات را شما به مسئولان تصمیمگیرنده گفتهاید؟
گفتهایم و بارها تکرار کردهایم؛ اما نرود میخ آهنین در سنگ.