به گزارش خبرنگار مهر، یکی از سازمانهایی که میتوان تأثیرات عملکرد مثبت و یا منفی آن را به طور واضح در وضعیت مدیریت و کنترل تهران مشاهده کرد، سازمان مدیریت و برنامه ریزی استان تهران است. این سازمان که وظایفی چون هماهنگی و راهبری نظام برنامهریزی استان در چارچوب نظام برنامهریزی کشور، نظارت و ارزشیابی جامع مدیریت عملکرد اعم از برنامهها، سیاستها و پروژهها، توسعه و تجهیز منابع و نظارت و ارزیابی برنامه و بودجه استان را بر عهده دارد، میتواند با ایفای صحیح وظایف خود به توسعه هرچه بیشتر تهران کمک کند. حال خبرنگار مهر به سراغ شهرام عدالتی سرپرست این سازمان رفته تا از آخرین وضعیت سازمان و مدیر جدید آن با خبر شود.
در قسمتهای اول و دوم این مصاحبه، به موضوع آمایش سرزمین و نقش آن در لایحه بودجه ۱۴۰۱ پرداختیم. طبق اعلام سرپرست سازمان مدیریت استان تهران، پس از سالها انتظار اکنون سند آمایش سرزمین تدوین، ابلاغ و تصویب شده است که میتواند در جهت بخشی به سرمایه گذاری ها و توسعه متوازن کشور بسیار مفید واقع شود. از طرف دیگر بیان شد که کمیته دولت الکترونیک در این سازمان شکل گرفته که میتواند به اینترنتی شدن فعالیتهای مختلف در استان و کاهش حجم ترددها کمک کند. بخش سوم این گفتگو در ادامه از نظرتان میگذرد.
یکی از مسائلی که همیشه در کنار تهران در اذهان متبادر میشود، آسیبهای اجتماعی، نابرابری و تبعیضی است که در این استان وجود دارد. در شکلگیری این آسیبها عوامل متعدد دست به دست هم دادند که به زعم بسیاری، نقش سازمان مدیریت هم چشمگیر است. قبول دارید که سازمان مدیریت در کنترل آسیبهای اجتماعی شکست خورده است؟
اولاً صورت مسئله دچار یک عیب ساختاری است. سازمان مدیریت و برنامهریزی مسئول کاهش آسیبهای اجتماعی نیست و چون ما فکر میکنیم سازمان برنامه متولی بودجه است، پاسخگوی همه چیز است؛ درحالیکه اینطور نیست. ما نهادها و دستگاههای تخصصی متکثری در کشور داریم که مرجعیت و تولیت این مسائل را به عهده دارند. متولی اصلی موضوعات آسیبهای اجتماعی، بهزیستی است. هر چند نهادهای دیگری از جمله نیروی انتظامی، قوه قضائیه و نهادهای غیردولتی مانند کمیته امداد و بنیادها هم وجود دارند. بنابراین شاهد خواهید بود که با مجموعهای طرف هستید که هر کدام به نوعی دستی بر آتش دارند. متولی اصلی کاهش آسیبهای اجتماعی، سازمان مدیریت نیست.
بهزیستی جزو دستگاههایی است که هم در کشور تعداد نیروهای انسانی بالایی دارد و هم در استانها و شهرستانها، نمایندگی و ادارات آن وسیع است. اینکه چرا ماهیت آسیبهای اجتماعی در تهران زیاد است؛ چون مهاجرت و پدیده حاشیهنشینی در این شهر بالا است و در بعضی جاهای مناطق استان شاهد یک روابط چهره به چهره نیستیم. در این حوزه سازمانی در کشور به نام «سازمان امور اجتماعی» در کشور وجود دارد که زیر نظر وزارت کشور است. این سازمان یکی از بزرگترین و جدیترین متولیان کاهش آسیبهای اجتماعی است و بالطبع باید به سراغ این سازمانها برویم که ببینیم متولیان امر در پدیدههایی مانند طلاق، متکدیان، اعتیاد، آسیبهای اخلاقی و رفتاری نسبت به منابع مالی که دریافت کردند، پاسخگو هستند یا خیر.
به عنوان کارشناس میگویم وحدت و تمرکز فرماندهی در این مسئله وجود ندارد. این فقدان وحدت راهبری باعث شده که دستگاههای مختلف اجرایی در بحث آسیبهای اجتماعی به صورت بخشی مداخله کنند. به طور مثال نیروی انتظامی متکدیان را از سطح شهر جمع میکند و به فلان اردوگاه میبرد؛ اما در آنجا بهزیستی فضایی ندارد و دوباره همانجا آنها را رها میکنند. دلیل آن است که هیچ اتصالی مابین این نهادها، وجود ندارد. از یک مثال ساده میتوان وارد یک روابط پیچیده و شبکهای شد که اتصال ماهیتی ما بین بخشها یا یک تلقی مشترک و برنامه مشخصی که دستگاههای اجرایی متفاوت در کنار هم کار را انجام دهند، وجود ندارد؛ این موضوع تأکید دستگاهی نیست و تمام دستگاهها را شامل میشود. اگر از این منظر نگاه کنیم، سه سال قبل سندی با عنوان «سند کاهش آسیبهای اجتماعی» تهیه کردیم، شاید میتوانستیم متولی این باشیم و بودیم. جزو تنها استانی بودیم که سراغ این موضوع به صورت برنامهای رفتیم که اعتقاد داریم کاهش آسیبهای اجتماعی نیازمند برنامه است.
اینکه دقیقاً چه کاری میخواهیم انجام دهیم و چگونه میتوانیم طی یک روند مشخص زمانی شاهد کاهش آن باشیم و به صورت دستوری بگوییم ۲۰ درصد کاهش هزینهای در سال ۱۴۰۱ نسبت به سال ۱۴۰۰ کاهش پیدا کند، تبدیل به یک مفهوم انتزاعی میشود. بنابراین این سند را تهیه کردیم ولی هنوز در اجرای آن چالش داریم. این سند تدوین، تصویب و ابلاغ شده البته فقط در استان تهران این کار را انجام دادیم. چون تکلیف ملی در این مسئله وجود نداشته است؛ چرا که احساس کردیم باید با حضور تمام دستگاههای اجرایی مؤثر به این موضوع ورود کنیم فارغ از اینکه نهادی به ما تکلیف کند. به زعم بنده این مسئله الگویی است که میتواند حتی در کشور هم اتفاق بیفتد.
شما در آخرین نشست خبری خود به تمرکززدایی اشاره کردید. تا چه میزان این امر را اجرایی میدانید؟ انتقال پایتخت تا چه حد پیش رفته است؟
در پاسخ به اینکه آیا تمرکززدایی سیاست درستی در مورد تهران است، باید گفت هر چقدر تهران را تقویت کنید، ایران را قطبی کردید. هر چقدر شهرهای بزرگ را تقویت کنید، سرزمین در چند نقطه متمرکز میشود. وقتی در مورد تمرکزگرایی صحبت میکنیم فقط تهران نیست بلکه تمرکززدایی در مورد هشت نقطه شهری تحت عنوان کلانشهرها صدق پیدا میکند و در تهران شدت آن بیشتر است. به لحاظ سیاسی، یک شهر پایتخت است و هر جای دنیا همین است و دو پایتخت وجود ندارد. تهران تمرکز سیاسی دارد که این اشتباه نیست و هر جا در هر جغرافیای سیاسی، هر شهری به عنوان پایتخت نقشآفرینی میکند.
در مورد تهران باید گفت که تهران پایتخت همه این اتفاقات شده است. مسائل اقتصادی، گردش مالی و تنوع شغلی آن هم در این شهر است. بزرگترین ورزشگاهها و فضاهای درمانی در تهران وجود دارند. تصور کنید همه تحولات در یک نقطه اتفاق میافتد و خواسته یا ناخواسته همه را در گِرد خود جمع میکند بنابراین چیزی که در تمرکززدایی مهم است، توزیع عادلانه امکانات است. این مشکل تهران و تمرکز همه عموم است؛ مطلقاندیشی نمیکنم ولی منظور عموم ساختارها و عملکردهای ورزشی، فرهنگی، اجتماعی است. برای نمونه ما در حوزه فرهنگی، شیراز را به عنوان یکی از شهرهای تاریخی، باستانی و فرهنگی، مرجع میدانیم اما جشنوارههایی مانند فجر را در تهران برگزار کرده و به شیراط منتقل میکنیم. تمرکززدایی یعنی من تا آنجایی که میتوانم فرصتهای توسعه را به مناطق مختلف کشور ببرم. چون اگر این اتفاق رخ دهد، عدم تقارن و توازن در کشور به وجود میآید که در حال حاضر با این بیماری مواجه هستیم.
سوال اینجاست که آیا سند آمایش میتواند این کار را دنبال کند؟ صد درصد. یعنی اگر ما طی چهار برنامه میان مدت که ۲۰ ساعت است، اصول سند آمایش و رهیافتهای آن را محقق کنیم، تمرکززدایی از تهران اتفاق خواهد افتاد. آیا انتقال پایتخت میتواند مشکل را حل کند؟ خیر. سال ۹۶ یک ماده قانونی در مجلس تصویب شد مبنی بر لزوم مطالعات انتقال پایتخت که از انتقال اداری و سیاسی صحبت شد. شاید بتوانید از نظر حقوقی پایتخت را عوض کنید ولی از نظر اجرایی نمیتوانید بگویید که همه امکانات اقتصادی را به نقطه دیگری ببرید و بگذارید. به هر حال مؤیدی وجود دارد، پوست و استخوانی شکل گرفته و نمیتوان به راحتی، دستوری و ابلاغی با موضوع برخورد کرد.
مطالعاتی که از سال ۹۶ در این حوزه انجام شد، بخشی از تمرکز را از تهران کاهش داد. تصور کنید اگر بگوییم فردا پایتخت تهران از یک نقطه به نقطه دیگری منتقل میشود. آیا مسائل تهران تمام میشود و مشکلاتش از بین میرود؟ خیر چون نباید دفعتاً فکر کنیم البته قابل تأمل است شاید حدود یک و نیم میلیون نفر از جمعیت تهران با انتقال پایتخت اداری سیاسی تحتالشعاع قرار گیرد ولی چون تهران خصلتهای دیگری هم دارد، آن خصلتها باقی هستند.
یادتان باشد تحرکات جمعیتی عموماً از مسائل اقتصادی تبعیت میکنند. میتواند از قواعد دیگری مانند مسئله اجتماعی و فرهنگی و … تبعیت کند ولی اساس آن روی معیشت است. اقتصاد یعنی هر چقدر شما اقتصاد مناطق کشور را تقویت بکنید به آن شخصیت بدهید، به آن هویت بدهید و به آن افزایش ضریب تکاثر را یعنی اینکه میزان سرمایه گذاری و بازگشت سرمایه رابطه منطقی پیدا کند از تهران خود به خود یک فضای تمرکز زدایی شکل میگیرد.
شهرها و شهرهای بزرگ در یک مرحلهای به واپس زدگی شهری میرسد. این یک تئوری است که شما آرزو میکنید دیگر تهران زندگی نکنید و بروید. این نظام مکانیزمهای خود به خودی است کاری هم خیلی به دولت و نهادها و قوانین ندارد. برای آن مفهومی به نام زندگیهای ییلاقی شکل میگیرد بخصوص در سنین بالا و تهران دارد به آن سمت حرکت میکند. یعنی شما دیر نخواهد شد روزی که ما پیرامون تهران را بیشتر با خانههایی خواهیم دید که ویلا نیستند دیگر اسکان دارند یعنی خانه دوم نیستند خانه اول هستند و آرام آرام از آلودگی، ترافیک، اصلاً خاصیت کلان شهرها است به تهران ربطی ندارد.
ما به عنوان مراجع برنامه ریز باید سراغ این چنین فضاهایی برویم برای تهران. تهران یک تنفس گاههایی میخواهد که شاید در پدیدهای به نام نو روستا تعریف بشود که باید این طوری از خودش هم تمرکز زدایی کرد. یعنی از خود همین مسائل زیست محیطی کاهش داد مسئله ترافیک را کاهش داد. نیاز است که ما حلقههایی مثل کهکشان در دور تا دور تهران داشته باشیم. بخشی از آن به صورت کاملاً قطعی شکل گرفته ولی شاید شکل آن نازیبا بود، بی برنامه بود ولی میشود با برنامه ریزی ورود کرد و مداخله کرد و این تمرکززدایی را ایجاد کرد.