خبرگزاری مهر _ گروه فرهنگ و اندیشه: مجموعهشعر «آنگونه که دانههای انگور» سروده مهدی مظاهری چندی است توسط انتشارات مروارید منتشر و وارد بازار نشر شده است.
اکبر اکسیر شاعر و پژوهشگر حوزه شعر درباره اینکتاب یادداشتی نوشته و آن را در اختیار خبرگزاری مهر قرار داده است.
در ادامه مشروح متن اینیادداشت را میخوانیم؛
شاعران، کاشفان فروتن شوکرانند، چشم بیدار جامعه، جویندگان طلا در متن رودخانههای وحشی زمان. میبینند چیزهایی را که ما نمیبینیم. میشنوند صداهایی را که ما نمیشنویم. شمّی قوی دارند. آمدهاند تا رسالت پیامبران راستین را ادامه دهند، تا زندگی را تفسیری تازه کنند. آب و باد و خاک و آتش، گوشبهفرمان آنهاست. آب را میفهمند، بادها را که خبر از ویرانی دارند به خاک میدوزند و خلاصه آتشی بهپا میکنند که شعلهاش دیرنده پابرجاست.
شاعران، وارثان خرد و روشنیاند، برای روشنگری آمدهاند، امیر کلمه و کلاماند، افشاگر رازهای مگو. با شاعران مهربان باشیم تا چهارگوشه این مرز پرگهر، گلستانی از شعر و شور و شعورِ شیدایی گردد. برای شناخت این قبیله معصوم، شما را به ضیافت باغی از گلهای بایسته و آزانگیز مهدی مظاهری میبرم تا در شور و سرمستی غرقه شوید «آنگونه که دانههای انگور» غرقه شدند!
مجموعهشعر «آنگونه که دانههای انگور»، از مهدی مظاهری، ارمغانی است از سوی انتشارات مروارید که حرفی برای گفتن دارد. کتاب، آمیزهای از شعر کوتاه و فرانو است با شعر آزاد که خیلی ملموس، عینی و سوژهمدار است و مخاطب امروز را میتواند درگیر ظرایف و لحظات ناب خود کند. موضوعات ابتدای مجموعه به ضد جنگ اختصاص دارد که خیلی نجیبانه و ملایم، صدای وحشت جنگ را به گوش جهان میرساند:
شیپور پرچم نواخته شد
اما هیچکس بر جای خود نایستاد
هیچکس به پرچم احترام نگذاشت
هیچکس سرش را بالا نگرفت و
پوتینهایش را برهم نکوبید
عصر بود و جنگ تمام شده بود (ص ۵)
در شعر دیگری از این بخش میخوانیم:
تهران
پادگان آموزشی
یک کولهپشتی کوچک
یک کلاه فلزی گرم
و یک تفنگ چهارونیم کیلویی خالی
جنگ اگر همین هم بوده باشد
کُشنده است (ص ۸)
شاعر پیروزی را اینگونه دوست دارد، نه آنچه در نگاه جامعه و جهان موجود است و موج میزند:
اما این پیروزی نیست
حتی اگر نقشههای جغرافیایی عوض شوند
حتی اگر پرچمها عوض شوند
حتی اگر زبانها عوض شوند
پیروزی آن است که کارخانهها
بهجای تفنگها و گلولهها
پارچههای سفید ببافند
رنگی که در همهٔ پرچمها هست! ( ص۱۰)
شعرهای این مجموعه، ساده و روان بر ذهن مخاطب جاری میشود و گاهی تا جایی پیش میرود که میشود شعر فرانو با پایان غیرمترقبه و غافلگیرانه که قادر است هر شور سادهای را به یک معضل اجتماعی پیوند دهد. مظاهری به تجربهای والا در شعر کوتاه رسیده و باید راهش را مشخص کند؛ ذوق و ذائقهٔ مخاطب امروز را بشناسد و آتشی از شور و جنون برپا کند که شعلهاش کوهستانهای خاموش شعر را روشن کند.
به چند شعر کوتاه فرانوی مظاهری توجه کنید:
در روزگار من
پزشکها بیماریهای تازه اختراع میکنند
باغبانها آفتهای تازه
و عاشقها، دروغهای تازه
محبوب من!
روزگار من
روزگار نوآوری است (ص۲۳)
در شعر انقلاب به نوعی طنز و تعریض، که از وضعیتی کمیک-تراژیک خبر میدهد، سخن میگوید:
راهآهن نیشابور
سد کارون
شهربازی فارس
آه سرزمین من!
با نامهای تو چه کردهاند (ص۲۴)
در هرمنوتیک، از زمانی میگوید که عشق، جای خالی ساعت را پر کرده است:
میتوانیم تا هر وقت بخواهیم حرف بزنیم
و خاطرههایی را به یاد بیاوریم
که ما را از یاد بردهاند
به دیوار نگاه کن!
جای خالی ساعت
آن را زیباتر کرده است (ص۱۶)
خودسری گاهی، مانع از درک و دید درست میشود. خودکامگی با ما از چنین وضعوحال دردناکی میگوید:
موج
صندوقچه را به ساحل آورد
گنج اما کودکی بود که میگریست
پادشاه هدیه را نپذیرفت
و دریا را به آب پس داد ( ص ۳۴)
گاهی زندان، فراتر از چارچوب تعریفی است که انسان در ذهن دارد. شاعر در «آزادی»، از زندانی میگوید که نسبت و رابطهای با میلهها ندارد:
میلهها
مرا هم به یاد زندان میاندازند
اما تو بگو زندان
کدام سمت میلهها نیست (ص ۵۷)
شعر «نوستالژی»، از داغی قدیمی سخن میگوید که همچنان تازه است:
دوباره
شاهنامه را خواندم
و دوباره آرزو کردم
ای کاش پدر
مرا نمیشناخت (ص۵۸)
و در «سوغاتی»، نوعی خیال خردورز جنونرنگ، ذهن مخاطب را درگیر فرم و فضای خود میکند:
مرد
چمدانش را باز کرد
و دریایی را بیرون آورد
که روزی در آن غرق شده بود (ص۶۵)
هر مجموعه شعر را یکی دو شعر خوب نجات میدهد، سه چهار شعر خوب، محبوب میسازد، پنج شش شعر خوب، پرفروش میسازد و به چاپهای چندم میرساند، به گوشیهای هوشمند میبرد، سینه به سینه نقل میشود و شعر جانی تازه میگیرد. مجموعه شعر «آنگونه که دانههای انگور»، از مهدی مظاهری، در ردیف کتابهایی است که فراوان شعر خوب دارد و شاعرش را پرتاب خواهد کرد به بیکران شهرت م محبوبیت، کاین هنوز از نتایج سحر است...
مظاهری باید تکلیف خود را بعد از این مجموعه روشن کند و در مسیر گام نهد که مقصدش، بیشتر، شعر کوتاه ملموس باشد. علاوه بر این، مضامین و موضوعات اجتماعی را بیشتر در نظر داشته باشد و طنزپنهان در شعرهایش را به تدبیر و درایت بیشتری گره بزند و از تکرار بپرهیزد. در شعر «رجعت» مینویسد:
ما گم شدهایم
و زندگی پر از خوابهایی است
که وقتی از آن برمیخیزی
نمیدانی
آنچه دیدهای خواب است
یا آنچه میبینی! ( ص۲۷)
بعد در پایان شعر «کریسمس» (ص۹۳) باز همین سطرها به شکلی تکرار میشود.
مهدی مظاهری، باید در پرداختن به شعرهای اجتماعی و سیاسی بر احساسات غلیظ خود غلبه کند تا شعر به خود رنگ و بوی شعار نگیرد:
... اگر برای نجات این خاک
نیاز به رویارویی بزرگ
با آفریدگار است آمادهام
این خاک
همانقدر که عاشقکش است
اسطورهپرور است (ص ۸۴)
مظاهری در این کتاب به لحظات شگرف و شگفتی رسیده است؛ درود بر او که ما را به انتهای هراس ویرانی میبرد و امیدوارمان میکند. شعر «خالکوبی» او، یک سکانس از فیلمهای ارتش نازی است که نفسها را در سینه حبس میکند، با پایانی طربناک:
شبانه به خانه ریختند
چراغها را روشن کردند
و بیهیچ کلامی
زیر همهٔ فرشها
لای همهٔ کتابها
و پشت همهٔ تابلوها و ساعتها را گشتند
سربازها
چیزی پیدا نکردند
ما، غمهایمان را
در دلهایمان
پنهان کرده بودیم (ص۳۷)
در شعر «فلسفه»، طنز ظریفی کار گذاشته که در پایان میترکد:
آیا ملوانها
میتوانند دریا را
آنچنان ببینند که ماهیها؟
آیا انسانها
میتوانند دنیا را
آنچنان ببینند که شاعرها؟
در قهوهخانه
گفتوگوی عجیبی درگرفته بود (ص۴۵)
مهدی مظاهری میداند هر پرچمی، برای پایینآمدن، افراشته میشود. اما او پرچم خود را بر بلندای آرزوهای بشری آویخته و اگر با مردم و برای آرزوهای مردم همگام شود، پرچمش در تاریخ ادبیات معاصر ما برافراشته خواهد ماند. او فرق شاعر و سیاستمدار را میداند و همچنین فرق شعر و شعار را. لذا برای شعر خوب امروز وقت میگذارد و کتابسازی را آفتی در عرصهٔ ادبیات میداند:
برای گشتوگذار
به جغرافیا نمیاندیشد آهو
گلوله اما
آنگاه که از مرز بگذرد
هیچ آهویی را زنده نمیگذارد
مرزها آنقدر دروغاند
که هیچ حیوانی
آنها را نمیبیند (ص۹۴)
در شعری، پیامآور این راز تاریخی نهچندان سربهمهر است:
نه شرق همیشه خدمت کرده است
نه غرب همیشه خیانت
آنکس که عید را در زمستان دید
شاعری بود که مردم را
در زمهریز نیز، شادمان میخواست (ص۹۵)
متولد ۱۳۶۳ ما، در عنفوان شعر و شعور است. با این تجربهٔ گرانسنگ، او را در ردیف شاعران مردممدار خواهیم دید؛ شاعری که برای شعر متعهد، خود را به آب و آتش میزند تا شعلهور از روح بلند اهورایی شعر شود. برای مهدی مظاهری و شعرهای خوب این دفتر باید از جان و دل مایه بگذاریم. خوب بخوانیم و خواندنش را به دیگران توصیه کنیم، تا شاعرانی از این دست، به حق خود برسند و الباقی به قول حافظ: پی کاری گیرند...!
«آنگونه که دانههای انگور»، در این زمانهٔ عسرتِ مجموعههای شعر خوب، غنیمتی است. باید نقدهای روشنگرانهٔ همراه با تشویق نوشته شود تا شاعرانی نظیر مظاهری، به آینده دلگرم شوند، هرچند با توجه به سابقهٔ شعر و شاعری، جناب مظاهری نیازی به مثبتنویسی ندارد. او را من تشویق کردهام، تشویق میکنم و تشویق خواهم کرد تا از غزل ناب، به شعر امروز برسد و اندیشههای والای خود را در شعر کوتاه مستقر کند.
از شعر مهدی مظاهری دلکندن آسان نیست؛ در هر شعرش، اندیشهای پنهان است که باید به کشف آن کوشید. او در شعر «نمایش»، با تکرار روزمرگی، شعری را ترسیم کرده و به تصویر کشیده که در پایان موفق آن، به تفاوت زندگی و نمایش میرسیم:
از اول شروع میکنیم:
ببخشید اگر نتوانستم
درست چیزی را بگویم که باید
ببخشید اگر نتوانستم
آنگونه خشمگین شوم
که باور کنم خودم هستم
ببخشید اگر به اشتباه نشستم و
با دیگری سخن گفتم
اگر به یاد کسی بودم
که از اتفاق
در نقش یک معلم مهربان بود
ببخشید اما
زندگی نمایش نیست
زندگی را از قبل تمرین نکردهایم!
برای مهدی مظاهری عزیز، موفقیت آرزو میکنم و منتظر شعرهای کوتاه فرانوی ایشان نشستهایم، آنگونه که دانههای انگور...