خبرگزاری مهر – گروه استانها: لزوم تحول در ساختار فرهنگی کشور موضوعی است که سالهاست در مجامع مختلف مورد بحث و بررسی قرار گرفته است، تحولی که تاکنون تنها روی کاغذ و مصوبات به آن اشاره شده اما در عمل خروجی ملموسی از آن را شاهد نبودهایم، شاید نداشتن نقشه راهبردی درست برای ایجاد تحول اساسی در این حوزه از دلایل عدم تحقق این امر است.
اما این روزها که زمینه نفوذ فرهنگی دشمن به راحتی فراهم شده و فضای مجازی نیز تسهیلگر جدی این امر بوده است، تحول و انقلاب اساسی در حوزه فرهنگی کشور چه از نظر سخت افزاری و چه از نظر نرم افزاری و فرایندها بیش از پیش ملموس شده و رهبر معظم انقلاب نیز در دیدار نخست با هیئت دولت سیزدهم به این امر تاکید ویژه داشتند.
به منظور بررسی چرایی ایجاد تحول در حوزه فرهنگی در کشور گفتوگویی را با مصطفی نباتی نژاد، رئیس مرکز پژوهشهای شورای اسلامی شهر اصفهان داشتهایم که متن آن را در ادامه میخوانید.
معماری ساختارهای فرهنگی در کشور از گذشته تاکنون را چطور ارزیابی میکنید؟
من تصورم این است که نهادهای فرهنگی که موقعی تشکیل شده و ادامه پیدا کرده خواستگاه تشکیل آنها فضاهای آرمانی و مبتنی بر هدفی بوده که بعد از انقلاب اسلامی شکل گرفته و هر روز هم توسعه یافته، در عین حال صاحب منصبان آنها را شکل دادهاند و تصورم این است که برخی از نهادها به اعتبار اشخاص شکل گرفته و زمانی که آن شخص دیگر نباشد آن نهاد نیز دیگر سبک و سیاق ندارد.
یک زمانی در نظام سابق کل حوزه فرهنگ را به دو بخش فرهنگ و هنر و حج و اوقاف تقسیم بندی کرده بودند، بعدها حج از اوقاف منفک شده و در حج ساختار توسعه یافته و تا بخش قابل توجهی از زمان نیز این نهاد به صورت دولتی اداره شده است و این آسیب بوده چرا که ساختاری بوده که باید اقتصادی پیش میرفته و دولت تنها نقش سیاستگذاری ایفا می کرده است.
در عرصه اوقاف نیز که برخی اعلام میکنند که باید شانیت تخصصی از فقه داشته باشد، موضوعات مالی و هوش مالی در مدیریتهای کلان دیده نمیشود و این امر در حوزه مدیران میانی و کارشناسان دور میخورد. بدبینانه این است که برخی از موقوفات ماجراها دارد و اینکه چطور و با چه اعتباری مدیریت میشود.
فرهنگ و هنر نیز در سطح کلان ساختارهایی مانند فرهنگستان هنر، حوزه هنری و … را در خود جای داد و در مجموع میتوان گفت به ازای هر پروژهای که احساس میکنیم در آن لنگ میزنیم یک ساختار تعریف کردهایم و از این رو میزهای مدیریتی عریض و طویل در زمینه فرهنگ داریم که بسیاری از آنها نیز کارایی ندارند.
در واقع باید توجه داشت برخی اوقات عاملیتها ساختار را ایجاد کرده و برخی اوقات نیز جسارتا ساختارها بدون هیچ عاملیتی تشکیل شده است.
آیا از دیدگاه شما نیز تحول ساختاری در نظام فرهنگی کشور نیاز است؟
تحول ساختاری نیاز امروز است اما مقاومتهای زیادی را در برابر آن شاهد خواهیم بود، ما در شهرداری به عنوان نمونه برای ادغام سازمان فرهنگی و سازمان ورزشی را که هر کدام برای خود ساختار جدا تعریف کرده بودند و طول و عرض داشتند، دو رئیس، دو معاونت، حقوق و مزایا، خودروی در اختیار و دیگر مخارج را داشتند و آنطور که باید، بهره وری نداشتند با چالشهای زیادی روبه رو بودیم.
این مدیران نگرانیهایشان را با استدلالهای ایدئولوژیک مطرح میکنند که وای چه میشود که اگر این سازمان از دست ما برود؟ در اینجا باید مصلحت سنجی مدبرانه داشت و نه قائم به اشخاص؛ از یک طرف میتوان به اشخاص گفت شما به منزل بروید ما مستمری مادام العمر به شما میدهیم در همان سطحی که حقوق میگرفتید، این یک دوره گذار است و تا زمان بازنشستگی این افراد ادامه دارد.
تجمیع موضوع قطعی و حتمی است که باید انجام شود اما برای اجرای آن باید فکر و برنامهریزی دقیق داشته باشیم، ساختارسازیهای جدید، بازمهندسی ساختار و عناوینی که قرار است گرفته شود از دو حوزه به غیر از عرصهها که بیشتر حالت تم دارد مانند فرهنگ، هنر، گردشگری و … در حوزههای مبتنی بر آسیب و پایین بودن شاخصها تعریف شوند.
مثلاً در حوزه آسیبهای اجتماعی تاکنون سازمان مناسبی در کشور در برشهای استانی ندارد یک اداره کل داریم که فضای ستادی دارد و امکانات و اعتبارات لازم را ندارد.
در برشهای شهری این تحولات را چطور می دانید و چه راهکاری برای تحقق آن دارید؟
بخشی از حوزهها باید در سطوح و مقیاسهای شهری و استانی تعریف شود، ناخواسته و بدون اینکه ما ارادهای داشته باشیم این اطلاق در ذهن مردم وجود دارد که شهرداری متولی حوزه فرهنگ و ورزش و حتی آموزش است و ما این امر را در مراجعاتی که به اعضای شورای شهر میشود به خوبی میبینیم.
اگر مقداری در سطح محلی اقتدار سازمانی مدیریت شهری را افزایش دهیم و مدیریت جامع و یا واحد شهری را محقق سازیم و بخشی از مسئولیت را به این نهاد بسپاریم تأثیر گذار خواهد بود؛ دلیل این امر نیز این است که معمولاً ساختار شورای شهر و شهرداری بومی شهر هستند و با ساختار و فرهنگ شهر آشنایی دارند و خیلی از این افراد رأی آنها بر اساس فرهنگ است و مسئولان چه بخواهند و چه نخواهند مجبورند با جریان فرهنگی ارتباط داشته باشند.
نقش مردم در ایجاد تحولات فرهنگی چیست و چطور باید از نظریات آنها استفاده کرد؟
مردم میتوانند نیازها، نظرات و … را تعریف کنند و انتظار دارند مسئولان نظرات آنها را محقق سازند و نتیجه نظریات خود را ببینند. برای مثال ساختارهایی مانند تربیت بدنی هیچ کارایی ندارند، این امر باید به شهرداری واگذار شود و شهردار متولی امور تربیت بدنی و ورزش، آموزش وپرورش، فرهنگ و… شود تا بهره وری افزایش یابد، این امر در دنیا رواج داشته اما سالهاست که در کشور به دنبال تحقق آن هستیم.
در سطح کلان نیز اول باید مبتنی بر مسائل باشیم، برای مثال اول دریابیم که مشکل چیست؟ برای مثال این روزها آسیبهای اجتماعی است که چارچوب خانواده را تهدید میکند و مهمترین آن اعتیاد است که متأسفانه اعتیاد در حال حاضر تنها در برش استانی دبیرخانه دارد که اختیارات و بودجهای ندارد.
دوم فرایندها است که متأسفانه رصد و پایش در این بین هیچ جایگاهی ندارد؛ البته در این زمینه در شهر اصفهان در شورای فرهنگ عمومی استان اقداماتی را شروع کردیم که برای هر محله اصفهان یک کتاب را تدوین کنیم، این امر محقق شد، در شورای پنجم نیز بارها تصریح شد که این کتاب برای سیاستگذاران بسیار مهم بوده است اما این کتاب بروز رسانی نشد و در این دوره بروزرسانی آن را نیز در دستور کار داریم.
در زمینه رصد و پایش در حال حاضر در کشور نهاد مسئولی داریم؟
سامانه رصدخانه فرهنگی در پژوهشگاه فرهنگ و ارتباطات تشکیل شده است اما مشخص نیست این پژوهشگاه چه عملکردی در این زمینه داشته است و اینکه آیا مأموریت این کار را داشته است یا خیر نیز جای بررسی دارد.
برای انجام رصد و پایش چه پیشنهادی دارید؟
تجمیع پژوهشگاهها و مأموریت دادن به آنها از روی نقشه و تقسیم کار در اجرا در همه حوزههای پژوهش، نظارت و ارزیابی باید انجام شود و تا میشود این امر با رویکرد استفاده از ظرفیت و اعتبارات بخش خصوصی و اعتبارات بخش پژوهشی دانشجویی دانشگاهها اجرایی شود.
در این راستا باید اضافه کرد که امروز مسألهای که وجود دارد این است که مدام میگویند علوم انسانی ما اسلامی نشده است و در این زمینه باید بررسی شود که چه تعداد از این پروژهها به صورت سفارشی از حوزه دستگاههای حاکمیتی به دانشگاهها داده شده که دانشجو ذهنش معطوف به این پژوهشها شود و در شرایط فعلی چه بخواهیم چه نخواهیم دانشجویان به سمت مدل غربی میروند از آنها تقلید میکنند و پژوهشهایی را ارائه میدهند که مبتنی بر واقعیتهای جامعه نبوده و حتی در زمینه رصد و پایش نیز همین طور بوده است.
با توجه به نظریه شما در خصوص تغییر ساختار فرهنگی کشور و به ویژه واگذاری اختیارات به نهادهای بومی چه تضمینی وجود دارد که اقدامات قبلی روی ندهد و تنها شاهد عریض و طویل شدن نهادها نشویم؟
تصمیم گیریها باید بومی شود، سبک زندگی مردمان در کردستان با اصفهان متفاوت است و از سوی دیگر برای مثال در زمینه صدور مجوز چاپ یک کتاب که اگر این امر در سطح محلی باشد رفتار فدرالی را شاهد خواهیم بود و حتی میتوان مجوز یک کتاب را فقط برای توزیع در اصفهان صادر کرد.
اتخاذ تصمیمات در بُعد کشوری هیچ تأثیر مثبتی ندارد و تنها باید توجه داشت که هر چه اعتبارات فرهنگی در کشور وجود دارد در برآورد اولیه خرج امورات جاری و حقوق و دستمزد میشود یعنی برای بخش عمرانی اعتباری نمیماند و شهرداریها باید اجرای پروژه داشته باشند، چرا که همه از شهرداری انتظار دارند، از سوی دیگر باید یادآور شوم که توان و ظرفیت مدیریت شهری این میزان است که بار را بردارد، بهره وری را بالا ببرد و میزان نارضایتیها را کاهش دهد.
این برآورد را در شورای فرهنگ عمومی استان شاهدیم، شورایی که در آن بیشتر شاهد خطابه و وضع هستیم، برخی از اعضای شورای فرهنگ عمومی چیزی در دست ندارند و اقدامی انجام ندادهاند اما حق رأی دارند. جنس کار در شورای فرهنگ عمومی شورای فرماندهی است و در سطح کلان نیز باید این امر مورد توجه باشد. در این سالها قرائتهای فرهنگی رؤسای جمهور را شاهد بودهایم و باید در این زمینه در این دوره شاهد تحول باشیم، در این دوره همه انتظار تحول دارند و باید توجه داشت که فصل، فصل تحول است، در همه حوزههای اقتصادی، اداری و … نیاز به تحول داریم.
برخی از فرایندهای فرهنگی نیاز به ساختاری دارند که ممکن است در کوتاه مدت کارآمد و پس از مدتی کارایی آن از بین برود، برای تحول در این ساختارها چه پیشنهادی دارید؟
باید توجه داشت که در حوزه فرهنگ اگر اجزا و ساختار آن را تعریف کنیم میتوان برای آنها بر اساس فضا برنامه ریزی کرد، در مسائل و موضوعات غیرملموس میتوان ساختارهای غیر دائمی و در واقع مدیر پروژهای تعریف کرد، آغاز آن با مساله به وجود میآید که این مدیر پروژهها در زمان بهرهبرداری کارش تمام میشود. اما در این بین نیز شاهد طولانی شدن برخی از پروزهها هستیم و باید در این بخش نیز نظارت درستی تعریف شود.
برای مثال پروژه کاهش طلاق را تعریف میکنیم بر اساس کلان روندها و برنامه ریزی ها در ۱۰ سال آینده به نرم میرسد و این پروژه تمام میشود و برای اینکه این روند طولانی نباشد باید فرایند رصد و پایش را به صورت مناسب دنبال کنیم.
برخی از نظارتها و رصد و پایش با وابستگیها انجام میشود، در این زمینه چه پیشنهادی برای مستقل انجام شدن پایشها دارید؟
مرکز پایش مستقل نیاز داریم که وامدار نباشد، البته نمیتواند مستقل باشد، برخی پروژهها سفارشی شده است و نباید اجازه دهیم در این زمینه این روند ترویج یابد.
برای این امر میتوانیم پژوهشکده ملی را تعریف کنیم که برش استانی داشته باشد، جهاد دانشگاهی میتواند مدل خوبی باشد، جهاد دانشگاهی برای این امر ایسپا را راه اندازی کرد که دستاوردهای خوبی داشت و با این روند میتواند از سفارشی شدن رصدها جلوگیری کند.
بهتر است این مرکز به صورت هیئت امنایی اداره شود و از شخصیتهایی استفاده شود که کاریزما دارند و امکان جذب اعتبار برای مرکز را داشته باشند و از وابستگی اعتباری این مرکز به واحدهایی که قرار است رصد شود کم شود.