خبرگزاری مهر فرهنگ و اندیشه: در پی اکران چهارمین فیلم از سری ماتریکس با عنوان «رستاخیز ماتریکس» در سینماهای آمریکا و به تبع آن، اطلاع مخاطبان از محتوای فیلم، بهزاد اسدی فیلمساز و دانشجوی دکتری فلسفه هنر دانشگاه تهران شمال یادداشتی درباره اینفیلم نوشته و برای انتشار در اختیار خبرگزاری مهر قرار داده است.
اولین فیلم از سری علمی تخیلی ماتریکس سال ۱۹۹۹ منتشر شد و سومینقسمت آننیز سال ۲۰۰۳ با عنوان «انقلابهای ماتریکس» اکران شد که قسمت چهارم آن، از نظر موضوع و ماجرا دنباله قسمت سوم محسوب میشود.
مشروح متن یادداشت اسدی درباره چهارمین فیلم ماتریکس در ادامه میآید؛
ماتریکس؛ موطن، رحم، پیدایش یا شبکه هرچه هست ما را با مساله کی هستیم و ما از کجا آمدیم، رو به رو میکند. در ماتریکس اولین سوال که پیش روی ماست، این است که جهان واقعی است توهم مجازی است یا خیال ساخته یک سیستم است؟!
در جهان و دنیای تکنولوژیزده امروز تمامی معنای، مفهومها، دالها و واژهها یا تغییر کردند یا قدرت خود را از دست دادند و بزرگترین بخش این هدایت به دست اینترنت، شبکه ها و سوشال مدیا اتفاق می افتاد. در دو دهه گذشته تهدیدی که بچه ها و دنیای آینده شان را هدف میگرفت گیم و بازی های مختلف واقع گونه بود که بچه ها و حتی اغلب بزرگسالان را در خود غرق می کرد ولی حالا بودن اینستاگرام، تیکتاک، گیم های بزرگ و عظیم، شبکههای متصل جهانی تمامی مردم جهان را در دنیای خود جای داده است و آنها را از دنیای واقعی به اصطلاح خود بی خود و خسته کننده به دنیای مفرح و هیجان انگیز می برند آنها که تعلیم یافته و دستاورد هولناک دنیای سرمایه پول و سلطه هستند. به فرد القا می کنند تو و اُمثال تو مهم هستید و هیچ فرقی بین شخص تو با افراد و بزرگ معنایی جامعه نیست! [این همان من کردن یک جامعه ، بی دیالکتیک کردن آنها ، فردگرا و نسبی شدن مفرط هست]
اطلاعات ، دیتاها ، تصاویر ، داده ها طوری تنظیم می شود که همه چیز در یک راستاشدگی قرار می گیرد یعنی هم راستایی (Horizontally) این همان برنامه بزرگ دنیای نئولیبرال است که در دهه های گذشته در پی آن بوده و حال به آن دارد می رسد افراد جامعه را از مغز ، تفکر ، آرمان ، آگاهی و.... خالی میکند انسان باتمامی نژاد ، رنگ ، ژن ، فرهنگ ، دین ، آیین ، سرزمین را به شکل یک مفهوم و همراستا در می آورد در جایی که دیگر فرقی بین واقعیت و مجازی متوجه نمی شود وقتی از گوشی و شبکه ها خارج می شود به طور مثال به سر کلاس می آید هنوز در توهم و ایماژ (Image) به سر میبرد و نمی تواند بین خود ، واقعیت و مجاز فرق و فاصله بگذارد. و به هر شکل و نحوی که در تنهایی با گوشی خود به سر میبرد در اجتماع و جامعه پیرامون خود با افراد دیگر به همان شکل رفتار می کند. یکی از اِلمان های این رفتار و وجه توهم گونه و زامبی مانند مخالفت گرایی ، منفی بودن است و نظرات دیسلایکی (Dislike) به هر چیزی و هر حرفیست می تواند به استاد خود سر کلاس باشد یا پدر و مادر یا با دوستان یا در مهمانی یا..... دیگر اِلمان این وجه بیحوصلگی، بدون رضایت بودن به هر چیزی ، غرغرو بودن و بی انگیزگی ست یعنی یک فرد بی حس و آماده زامبی شدگی بدون عشق ، آرمان ، انگیزه ، شهوت های انسانی و خواسته های مهم بشری.
این ایده آل و مانیفست (Manifesto) دنیای نئولیبرال و نظام سرمایه است آنها با یکپارچگی تمام تصاویر و ایماژها را بمباران بر سر افراد جامعه می کنند و جامعه به اصطلاح پویا و اَکتیو را به یک جامعه فرسوده و نسبی گرا تبدیل میکند یعنی دیگر فرد یکراستایی و افقی شدگی (Horizontally) به طور مثال فرقی مابین نظریات و اصطلاح هگل و نیچه با ابتذال و پورن نمی بیند یا فرقی بین موسیقی آمادئوس موتزارت (Amadeus Mozart) لودویگ ون بتهوون (Ludwigvan Beethoven) با یک صدای ناهنجار و دهشتناک ندارد همه چیز در یک سطح و یک راستا قرار میگیرد.
در دنیای توهم و خیال افرادی با پوچ گرایی به شهرت میرسند و برای افراد این جامعه توهم زده، یک مسیح میشوند همگی با لایک (Like) کامنت (comment) پیرو امثال این دست آدمها که با عکسهای برهنه از بدن خود و فیلم از زندگی خصوصی به مرکز و کانون این بستر میرسند دیگر هیچ تفاوتی بین این دست آدمهای بیهیچ گرا با یک فرد برجسته که جان، تفکر و روح بشر را نجات میدهد نیست چون فرد در توهم و خیال قادر به تشخیص حقیقت نیست. (چون سطح و ابتذال ساده و جذابست برخلاف عمق و تفکر که سهمگین و تلخ است)
در جایی از فیلم رستاخیز ماتریکس که دارد به نوعی به این جهان اشاره میکند ، روانپزشک که خود باعث بخشی از این جهان وهم گونه است نظریه ای میدهد و میگوید «این مردم گوسفند مانند دنیای من را دوست دارند این شکل احساسات را نمیخواهند آنها به دنبال آزادی اند نه توانمندی اینها (یعنی مردم) میخواهند کنترل بشوند آنها به دنبال احساس آرامش و اطمینان هستند» این دقیقا همان چیزی است که بیونگ چول هان در کتاب روان سیاست خود در فصل های به آن اشاره کرده است یعنی نظام سرمایه و نئولیبرال آزادی را در کنترل تمام به جامعه می دهد و فرد جامعه همیشه در تصویر چشم قدرت مانند کتاب جورج اورول است. احساس آرامش همان روان سیاست هست یعنی مغز ها را می گیرند تا به شکل زامبی در اختیار آنها باشید و هر کس که در این زامبی شدگی و توهم نیست یک عقب مانده یا دیوانه اسم میگیرد.
در دنیای ماتریکس که نشانی از همین جهان گیم ، شبکه لایکی و اینستاگرامیست افراد جامعه دیگر قادر به شناخت و فهم شرایط نیستند و نمی دانند که این جهان حقیقی یا مجاز. آنها قادر به فهم حقیقت که هیچ.... آنها قادر به فهمِ خود و جهان مجازی یا واقعی نیستند در این میان همه به دنبال یک مَسیح موعود میگردند که به شکل رستاخیز به پا خیزد و آنان را نجات دهد تا جایی که نئو می گوید من هیچ وقت فکر نمیکردم منجی هستم و این اشاره به مسیح موعود و رستاخیزی مسیح دارد.
در دنیای مجازگونه مخالفت با هر چیزی و عناد فرد بی تفکر و بی آگاه جامعه حتی قادر به تشخیص مسیح موعود از یک تن فروش مشهور دنیای لایک ها نیست! سیستم قدرت جوری برنامه ریخته که فرد از سیستم همیشه راضیست و مخالفت و منفی گری را از مادر ، پدر ، معلم ، دوستان و جامعه دارد و سیستم قدرت محبوب ، مهربان و سخاوتمند است و دنیای حقیقی پیرامون سخت گیر و بی رحم او فکر می کند با افزایش سن، بمباران اطلاعات و گسترش علوم انسان فلک زده امروزی در اوج تلألؤ خودش است.
فرد جامعه لایک خور (like) خود را مرکز این جهان مجازی میبیند و خود را مهم و محقق برای نظر در باب هر چیزی میداند. او زندگی را نه میچشد نه میخورد و نه میفهمد او در غشاء مغزی خود دیتاهای عظیمی از حضور بودن را میگیرد و مانند یک فرد معتاد مصرف شیشه لذت هزار درصدی را به مغز میدهد در حالی که حتی نمی داند لذت چیست؟!
و بعد از مصرف، پوچ و واهی تمامی غشای مغزی از بین می رود و سلول های خاکستری مغز می سوزد و فرد جامعه نئولیبرال دیگر انسان نیست یک زامبی آماده شده برای جهان سرمایه و سلطه است جایی که او ، یعنی فرد جامعه آلت دست (تناسلی) برای تولید سرمایه بیشتر برای طراحان این بازی خطرناک و نابودگر بشری است.