به گزارش خبرنگار مهر، جواد نمکی بازیگر تئاتر که سال ۹۲ در نمایش «مخاطب خاص» که به کارگردانی علی شمس در کافه تریای مجموعه تئاتر شهر به صحنه رفته بود در نقش حمید لبخنده ایفای نقش کرد در یادداشتی درباره حضورش در این نقش و خاطراتی که از زنده یاد حمید لبخنده داشته است، توضیح داد و یاد این هنرمند تازه درگذشته را گرامی داشت.
زنده یاد حمید سمندریان در مقطعی از زندگی حرفهای خود به راه اندازی رستورانی با عنوان «رستوران ۱۴۱» در خیابان فلسطین پرداخت تا دوره دوری خود و تعدادی دیگر از هنرمندان تئاتر از صحنه را سپری کند. در آن رستوران بسیاری از هنرمندان نامآشنای تئاتر، سینما و تلویزیون ایران همچون زنده یاد احمد آقالو و حمید لبخنده نیز مشغول به کار بودند و «رستوران ۱۴۱» بهانهای برای گردهمایی هنرمندان تئاتر بود.
علی شمس از نمایشنامه نویسان و کارگردانهای جوان تئاتر ایران در سال ۹۲ بعد از گفتگوهای متعدد با زنده یاد هما روستا همسر زنده یاد حمید سمندریان و هنرمندانی همچون حمید لبخنده که آن مقطع زمانی از زندگی حمید سمندریان را از نزدیک تجربه کرده بودند، نمایشنامه «مخاطب خاص» را نوشت و در کافه تریای سالن اصلی مجموعه تئاتر شهر روی صحنه برد.
در این نمایش رضا مولایی در نقش حمید سمندریان، وحید آقاپور در نقش احمد آقالو و جواد نمکی در نقش حمید لبخنده حضور داشتند و الهام شعبانی نیز ایفاگر نقش خبرنگاری بود که با حمید سمندریان مصاحبه میکند.
در یادداشت جواد نمکی آمده است:
«آقای لبخنده اجازه هست؟
روزهایی که برای اجرای نمایش «مخاطب خاص» کار دوست عزیزم علی شمس تمرینها را آغاز کرده بودیم، تمام دلهره ام آن بود که چگونه شخصیتی معاصر را که میشناسم و از او بسیار آموختهام باید به روی صحنه بازی کنم!؟ به ویژه آنکه او یار و همراه استادان همه ما تئاتریها، یعنی استاد حمید سمندریان و بانو هما روستا بود و من باید لحظهها و روزهایی را میساختم که او زندگی کرده بود. روزهایی که صحنههای تئاتر با بی مهری و بی رحمی از آنها دریغ شده بود و جبر روزگار آنها را به رستوران ۱۴۱ رسانده بود. یعنی جایی که آنها را در کنار هم نگاه میداشت. رستورانی که بیشتر بوی تئاتر و تمرین تئاتر از آن میآمد.
نخستین بار که آقای لبخنده برای دیدن تمرین آمدند، پیش از آغاز تمرین و پس از خوش و بش هایی که سرشار از شادی و سرزندگی بودند، از او پرسیدم: استاد اجازه هست؟ و پاسخی که آن صدای متین و مهربان به من داد که تا امروز در گوشم تکرار میشود این بود: «خواهش میکنم جواد جان، راحت باش عزیزم.»
تمرین آغاز شد و آنچه ما میگفتیم و اجرا میکردیم روایت خاطرات و زندگی او بود و دیدم که چشمانش از یاد گذشته هم تر شد و هم درخشید. حالا آن نگاه آرام، آن صدای مهربان و آن چشمهای درخشان تنها در خاطرم تا ابد میمانند و انگار بخشی از وجودم برای همیشه رفته است.
برای من سعادت بزرگی بود که روزگاری از خاطرات استادی را به روی صحنه بازی کنم که وجودش برای تئاتر ما همیشه به نیکی و به متانت به یادگار خواهد ماند.
آقای لبخنده عزیز خبر را که خواندم بهت زده و سرگردان برای علی شمس نوشتم، برای رضا مولایی هم. انگار یک دفعه در رستوران ۱۴۱ تنها شده بودم و میخواستم همه را صدا بزنم. حتی خواستم برای شما هم بنویسم. اما افسوس که دیر شده بود. خیلی دیر.
آقای لبخنده عزیز چشمانم در زمان نوشتن این سطرها به یاد شما تر شده است. جای شما و یاد شما همیشه تا ابد در قلب ماست. سلام ما را به استاد سمندریان و هما جان برسانید.
به خانواده محترم استاد حمید لبخنده و جامعه شریف تئاتر ایران تسلیت میگویم.
روانش شاد و یادش گرامی.
از حمید لبخنده جوان در رستوران ۱۴۱ به استاد حمید لبخنده که حالا در آسمانهاست.»