نخستین بار شیرعلی بنایی از تفنگ به صورت «تفک» در شعر فارسی بهره برد. بعدها بیدل، قدسی مشهدی و... از این واژه بسیار استفاده کردند.

به گزارش خبرنگار مهر، خلیل‌الله افضلی مدیر و بنیان‌گذار مؤسسه پژوهشی بایسنغر در هرات است که در زمینه پژوهش در تاریخ و فرهنگ هرات و افغانستان کار به فعالیت اشتغال داشت. همه کتاب‌ها و پژوهش‌های آنها، بخشی تاریک از فرهنگ ایران کهن را روشن می‌کرد که متأسفانه با قدرت گرفتن دوباره طالبان در افغانستان فعالیت‌های این مؤسسه تعطیل شد.

افضلی متولد ۱۳۶۲ در تربت جام، ایران است. او سال ۱۳۹۳ مدرک دکتری زبان و ادبیات فارسی را از دانشگاه فردوسی مشهد اخذ کرد. «چریک‌های سر برهنه» و «سال‌های سرخ هری» و ویرایش کتاب‌هایی چون «بیدل‌شناسی، «یادنامه علامه صلاح‌الدین سلجوقی»، «مطایبات حاجی اسماعیل سیاه» و … از جمله فعالیت‌های کتابی اوست. وی همچنین مدتی رئیس امور فرهنگی بنیاد شهید احمدشاه مسعود بود و زمانی را نیز در سمت مشاور فرهنگی وزارت کار و امور اجتماعی افغانستان به فعالیت اشتغال داشت.

او یادداشت مختصری درباره حضور واژه تفنگ در شعر فارسی نوشته است که مشروح آن در ادامه می‌آید:

«بر اساس پژوهش‌های انجام شده نخستین بار تفنگ در دوره آق‌قویونلوها توسط ونیزی‌ها به ایرانیان معرفی شد. مشخص نیست که چه کسی برای بار نخست این واژه را در شعر و نثر فارسی به کار برده است. کمال‌الدین شیرعلی بنایی (مقتول در ۹۱۸ ق.) شاید به سبب مدتی حضور در دربار سلطان یعقوب آق قویونلو و آشنایی با این وسیله از نخستین کسانی باشد که در شعر خود با املای «تفک» به قول فریدون مشیری از این اهریمنی ابزار بنیان‌کن، یاد کرده است:

به یک دم از تفک ابر و مُهره ژاله / بنای قلعه او کرد بر زمین هموار
تفک گشاده دهان افعی است مردافکن / که می‌کند گه کین خصم را به مهره شکار

بعدها این واژه تحولات اندکی به خود دید. بیدل، قدسی مشهدی، کلیم، سلیم تهرانی، جویای تبریزی و دیگر شعرای سبک هندی در سده یازدهم و دوازدهم از آن با املای «تفنگ» بارها در شعرشان استفاده کرده‌اند. در سده سیزدهم محمدرضا برنابادی در تذکره‌اش از آن به شکل «توفنگ» نام برده است.

برای همزبانان ما شاید جالب باشد این که در زبان پشتو به این واژه «توپک» می‌گویند که به املای نخستین این واژه در زبان فارسی خیلی نزدیک است و با ساخت صرفی آن به معنی توپ کوچک (توپ+ک) کاملاً منطبق است.»

برخی از ابیات که در آن واژه «تفنگ» استخدام شده است:

زانو زدن ز خصم مپندار عاجزیست * پیداست این ادا دم کین از تفنگ هم (بیدل)

دمی که تیر نبارد تفنگ می بارد * ز دام حادثه بیدل رهایی امکان نیست (بیدل)

لب زه می‌گرفت از کین به دندان * ز بیداد تفنگ خصم بد کیش (وحشی بافقی)

تفنگ از غصه بر خود می‌زد آتش * به ماتم کوس طرح شیون انداخت (وحشی بافقی)

که دید آسمانی ز یک پاره سنگ * که تیر شهابش بود از تفنگ (قدسی مشهدی)

تفنگ شاه جهان دلبریست تنگ دهان * که کس دریغ ازو جان و سر نمی‌دارد (کلیم کاشانی)