خبرگزاری مهر؛ گروه مجله – جواد شیخالاسلامی: «پسر سبز طبیعت ایران». این لقبی است که ابوالفضل را با آن میشناسند. ابوالفضل جغتایی نوجوان ۱۳ ساله مشهدی که کوچکترین فعال محیط زیستی کشور ما محسوب میشود و با علاقه و تسلطی که به مسائل محیط زیستی و حیوانات دارد، یکی دو سالی هست که اسمش روی زبانها افتاده است. ابوالفضل با اشتیاق منحصر به فردی درباره حیوانات حرف میزند و با سن کمی که دارد توانسته بسیاری از نوجوانان کشورمان را به طبیعت علاقهمند کند. با ابوالفضل و مادرش درباره علاقهاش به طبیعت حرف زدیم.
از چه زمانی فهمیدی به محیط زیست، طبیعت و حیوانات علاقهمند هستی؟
حدوداً چهار ساله بودم که با دیدن یک کارتون به اژدهاها علاقهمند شدم و به همین واسطه با دایناسورها هم آشنا شدم. دایناسورها موجودات شگفتانگیزی بودند و من همان موقع کلی اطلاعات در موردشان کسب کردم. دایناسورها هم مثل اژدهاها بودند، با این تفاوت که واقعی بودند. موقعی که با دایناسورها آشنا شدم، آنقدر در موردشان اطلاعات کسب کردم که تعجب همه دور و بریها را برانگیخته بودم. از پنج سالگی علاقهام به دایناسورها شروع شد و تا حدود ده سالگی ادامه داشت. مثلاً اسامی دایناسورها را که خیلی هم اسامی سختی و کلمات پیچیدهای دارند، حفظ بودم و بلد بودم. به غیر از اسم درباره همه آنها اطلاعات داشتم. مدام در حال کتاب خواندن درباره دایناسورها بودم و هرچیزی درباره آنها میدانستم. این برای اطرافیان جالب بود که من چطور با این سن کم هم اسمشان را درست تلفظ میکنم و هم درباره قد و وزن و دوران حیات و … آنها اطلاعات داشتم. ده ساله بودم که کم کم به حیوانات امروزی علاقه پیدا کردم و از همان موقع تصمیم گرفتم جانورشناس بشوم.
میتوانی اسم چند تا از آنها را بگویی؟!
بله. البته الآن تخصص قبل را ندارم! چون خیلی از آنها را فراموش کردم ولی یادم است که آن زمان خیلی به آلاساروس علاقه داشتم. آلاساروس یکی از دایناسورهای گوشتخوار دوران ژوراسیک است. یا مثلاً گونه دیگری که خیلی دوست داشتم سارولوفوس بود که روی سرش چیزی مثل کلاهخود داشت. وقتی درباره این دایناسورها حرف میزدم برای دیگران جذاب بود.
چه چیزی باعث شد که تو در آن علاقه سطحی نمانی و یک نگاه جدیتر به طبیعت و حیوانات پیدا کنی؟
بیشترین چیزی که من مدیونش هستم، از کتابها و منابع اطلاعاتی است که از بچگی تا امروز آنها را خواندم و هرچه اطلاعات دارم از آن طریق به دست آوردم. همواره سعی کردم تا جایی که میتوانم کتاب بخوانم و خیلی به کتاب علاقهمند هستم. در کنارش هم مستند میبینم، مقالات خوب و علمی را میخوانم، رفتن به طبیعت هم باعث شد خیلی چیزها را به صورت میدانی یاد بگیرم.
نقش پدر و مادرت در این علاقه چه بود؟
مادرم هیچوقت من را مجبور نکرد که تو باید این کاره بشوی. گذاشت که من علاقه خودم را پیگیری بکنم و در علاقهای که داشتم خیلی به من کمک کرد. همراه من شد، وقتی خودم سواد نداشتم برایم کتاب خواند و کتابهای مختلف تهیه کرد. همین الآن هم مثل یک مشاور در کنار من هست و همیشه کمکم میکند. بابا هم همواره رفیق و یار طبیعتگردی من بوده است. هر وقت طبیعت میروم همراهم است و من واقعاً از هردوی آنها بابت این حمایت همیشگیشان ممنونم.
میدانی تا حالا چقدر برائت کتاب خریدهاند یا در این مسیر چقدر برائت هزینه کردهاند؟
خرج زیاد و عجیب غریبی نبوده است، ولی واقعاً برای من کتاب زیاد خریدهاند. کتابخانه من پر از کتاب است و یک مقداری از کتابها را خارج از کتابخانه گذاشتهایم. اکثر کتابها هم علمی و درباره حیات وحش هستند. البته ممکن است کتابهای داستانی هم باشد، ولی نود درصدشان درباره حیات وحش هستند. ضمن اینکه خیلی از کتابهایی که خواندم را از کتابخانهها میگرفتیم و میخواندم. بعضی از کتابها را هم هدیه گرفتهام.
مطالعهات روزانه است؟ چقدر مطالعه میکنی؟
الان به خاطر درسها و مشغلههای بیشتری که دارم یک مقدار فرصت کتاب خواندن کمتر شده است، ولی باز هم سعی میکنم تا جایی که میتوانم کتاب بخوانم و به اطلاعاتم اضافه کنم. حالا که بزرگتر شدم، میتوانم در کنار محیطبانان و فعالان محیط زیست طبیعتگردی کنم و اطلاعاتی که از این مسیر به دست آوردم، خیلی به من کمک کرده است.
فیلمی از تو در صفحه اینستاگرامت هست که خیلی دیده شد. در آن فیلم به خاطر دیدن صحنه شکار یک شکارچی گریه میکنی و از شکارچیان میخواهی که این کار را نکنند. ماجرای آنچه بود؟
آن فیلم مال دو سال پیش بود. آن موقع پوستم نازکتر بود و حساستر بودم. الآن پوستکلفت شدم و سختتر اشکم درمیآید. ولی آن موقع خیلی اذیت شدم و وقتی کسی را دیدم که آنهمه شکار کرده و تصاویر شکارش را هم منتشر کرده است خیلی حالم گرفته شد. الآن قویتر شدم و سعی میکنم با راهکارهای اصولی و به صورت منطقی با این مسائل روبرو شوم و به جای حساسیت و گریه، برایشان راه حل پیدا بکنم.
تو در برنامههای مختلف تلویزیونی شرکت کردی و در بعضی از آنها مجری بودی. به نظر خودت توانستهای بین بچههای همسن و سال خودت تأثیری بگذاری و توجه آنها را به محیط زیست جلب کنی؟
بله. خیلی از دوستان من به حیات وحش علاقهمند شدهاند. مثلاً الآن دیگر بعید میدانم کسی از دوستانم حیوانی را اذیت بکند. خیلی از بچهها که یا در صفحه اینستاگرامم هستند یا برنامه تلویزیونیام را دیدهاند ابراز خوشحالی میکنند و میگویند که ما هم میخواهیم جانورشناس شویم. این خیلی به من روحیه میدهد. خیلی خوشحال میشوم وقتی که فکر میکنم تعداد زیادی از بچههای نسل جدید در مسیری که در آینده خواهیم رفت همراه من هستند. این برایم خیلی جالب است.
چرا اینقدر طبیعت را دوست داری و نگرانش هستی؟
اینکه من حیات وحش را دوست دارم، تنها مختص به من نیست. من فکر میکنم همه ما طبیعت را دوست داریم. هرکسی که انسانیت داشته باشد حیوانات را دوست دارد. دلیل نگرانیام برای طبیعت و حیوانات هم این است که دوست ندارم این موجودات دوستداشتنی از بین بروند. وقتی یک زیستگاه از بین میرود، همه حیوانات و انسانها از آن آسیب میبینند. با تخریب یک منطقه بسیاری از گونههای حیوانی و گیاهی و جانوری، حتی موجودات میکروسکوپبی، نابود میشوند و این وحشتناک است. با از بین رفتن این حیوانات و گونهها اولین آسیبش به خود ما انسانها میرسد. به همین خاطر حفاظت از طبیعت حفاظت از خود انسان و آینده بشریت است.
فعالان محیط زیست و مردم تو را با عنوان «پسر سبز طبیعت ایران» میشناسند. این لقب چطور روی تو گذاشته شد؟
پسر سبز طبیعت ایران لقبی است که خودم خیلی دوستش دارم. اگرچه این لقبی است که من و مامان از همان ابتدای فعالیت در بی و صفحه اینستاگرامم نوشتیم. دوست داشتیم لقبی داشته باشیم که دیگران هم من را با آن بشناسند. لقب خیلی دلی بود و بعد که مردم من را شناختند و به من لطف داشتند، آنها هم من را با همین اسم خطاب میکنند. من این لقب را خیلی دوست دارم و فکر میکنم کلی انرژی مثبت با خودش دارد.
کنار سیسمونی ابوالفضل کتاب گذاشته بودم
زهره قدیمی، مادر ابوالفضل جغتایی، خودش یک علاقهمند محیط زیست است. خانم قدیمی میگوید از بچگی اهل صرفهجو بوده است. روی مصرف برق حساس بوده، اگر شیر آبی چکه میکرده، نمیتوانسته است بی خیال از کنارش بگذرد و از این حساسیتها. با این همه، از وقتی برای ابوالفضل توی فضای مجازی صفحه باز کردهاند، توانسته است اطلاعات محیط زیستیاش را افزایش دهد. به خاطر همین است که حالا پسماندشان را در خانه مدیریت میکند و آشغال کمتری هم تولید میکنند. خودش میگوید: «توی خانه، زبالهها را تفکیک، و تا حد امکان خشک میکنم که به صورتتر وارد طبیعت نشود، چون برای محیط زیست فاجعه میشود. حتی توی خانه کمپوست درست میکنیم و برای گلدانها از همان استفاده میکنیم».
از خانم مادر ابوالفضل میپرسم «چه شد که ابوالفضل در این مسیر افتاد؟ شاید تجربه شما به دیگر پدر و مادرها هم کمک کند». جواب میدهد: حمایت من بیشتر به دوران کودکی ابوالفضل و تا یک سال پیش برمیگردد. از وقتی که ابوالفضل سفرها و طبیعتگردیهای خودش را شروع کرده، بیشتر با پدرش همراه است که میتوانند پا به پای هم پیش بروند. درباره تربیت ابوالفضل این را هم باید بگویم که من هیچوقت هیچ ذهنیتی برای بچهام نداشتم و نگفتم که او باید دکتر بشود. نه من نه پدرش از پیش تعیین نکردیم که قرار است چکاره شود.
خانم قدیمی درباره نقش کتاب در تربیت و علاقه ابوالفضل به طبیعت میگوید: چون خودم از بچگی به کتاب علاقه داشتم، حتی قبل از تولد ابوالفضل وقتی کتابی مناسب بچهها میدیدم برایش میخریدم. این کتابها در خانه ما بودند تا ابوالفضل به دنیا آمد. شاید برایتان جالب باشد که در کنار اسباب بازیها و سیسمونی که برای ابوالفضل آماده کرده بودیم، کتاب هم بود. کتاب برای من خیلی مهم بود و دوست داشتم بچهام کتابخوان باشد. به خاطر همین از بچگی جلوی دست او کتاب و تصویر میگذاشتم. هشت نه ماهه که بود کتابها و تصاویرشان را به او نشان میدادم، برایش قصه میگفتم و او را با کتاب بزرگ کردم. اینها بود تا زمانی که دیدیم دارد به حیوانات علاقهمند میشود. همانطور که خودش گفت شروع این قصه با دیدن اژدها در یک کارتون بود. من هم رفتم از بازار دو تا اژدهای اسباببازی تهیه کردم و به او توضیح دادم که اینها موجودات خیالی هستند. دقیق یادم نیست چطور به دایناسور رسیدیم ولی فکر میکنم به خاطر شباهتی است که بین اژدها و دایناسورها وجود دارد. یادم است اولین کتابی که برایش گرفته یکسری عکس با تعدادی عدد و رقم درباره دایناسورها بود. من آنقدر این کتاب را برای ابوالفضل خوانده بودم که حال خودم از آن کتاب بهم خورده بود! اما ابوالفضل دوست داشت بخوانم و من هم میخواندم. اینها گذشت تا وقتی که به مدرسه رفت و خودش خواندن و نوشت یاد گرفت. از اینجا به بعد حمایت ما به این سمت رفت که کتابهای مناسب برایش تهیه کنیم و بخریم. اگر میتوانستیم کتاب را بخریم که میخریدیم، اگر قیمت کتاب بالا بود سعی میکردم از توی کتابخانهها پیدا کنم. من همزمان ابوالفضل را در سه تا کتابخانه ثبت نام کرده بودم، او را به کتابخانه میبردم، کتابها را نگاه میکرد، انتخاب میکرد و از کتابخانه قرض میگرفتیم. یادم است یکبار کتاب مرجعی را میخواست که نمیشد از کتابخانه خارجش کرد. متصدی کتابخانه وقتی اشتیاق ابوالفضل را دید خودش کتاب را آورد و اجازه داد با مسئولیت خودش آن را به خانه ببریم. الآن هم یکسری از کتابها را برای ابوالفضل هدیه میفرستند. خدا را شکر حالا منابع راحتتر به دستش میرسد.
او درباره نگرانیهایش هم میگوید: یک عده در فامیل هستند که میگویند این شغل درآمد و آینده شغلی ندارد. چرا دروغ بگویم؟ من هم به عنوان مادر گاهی مردد میشوم که آیا این مسیر به درد آینده شغلیاش میخورد یا نه؟ ولی خودم را این طور راضی میکنم که اگر علاقهاش این است حتماً میتواند در آن موفق شود و حتماً به رفاه مالی هم میرسد. اگر یک روزی تصمیم بگیرد و بگوید که مامان من دیگر دوست ندارم جانورشناس شوم، میخواهم فلان رشته را دنبال کنم، من و پدرش باز هم پشتش هستیم.
بعضی از کارشناسان و فعالان محیط زیست معتقدند کودک باید کودکی کند و اگر دوست داریم فرزندمان به طبیعت علاقهمند باشد، راهش نشان دادن زیباییهای طبیعت را به کودکان است. این در صورتی است که ابوالفضل در کنار شور و شوق کودکانهای که دارد، استرسها و نگرانیهای زیادی در رابطه با طبیعت نیز دارد. مادر ابوالفضل درباره این نقد پاسخ میدهد: وقتی بچهای بالاتر از سن خودش میفهمد و پیش میرود، باید او را درک کرد. وقتی ابوالفضل خودش فهم و درک دارد، صفحه اینستاگرام دارد و اخبار و اطلاعات را میبیند، نمیتواند بگوید من این خبر خوب را بخوانم و آن خبر بد را نخوانم. به نظر من این شدنی نیست. ولی اگر نگرانی این عزیزان درباره این است که آیا ابوالفضل کودکی میکند یا نه، باید بگویم که بله، قطعاً همینطور است. منتها چون مخاطبین ابوالفضل را فقط از طریق صفحه یا برنامههای علمی تلویزیون میشناسند فکر میکنند او بچگی نمیکند. من برای اینکه این نگاه برطرف شود گاهی اوقات از او فیلمهایی در اینستاگرام منتشر میکنم تا مردم ببینند که او در کنار این دغدغهها بسیار بچه شاد و پر انرژی و اصطلاحاً شیطونی است.