خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و اندیشه _ محمد آسیابانی: فاصله شهر تهران تا زاهدان (مرکز استان سیستان و بلوچستان) ۱۵۶۷ کیلومتر است. این مسافت صرفاً یک راه طولانی فیزیکی نیست، بلکه فاصله بین سبک زندگی اهالی پایتخت با اهالی این استان، فاصله بین تخصیص امکانات به اهالی پایتخت و اهالی این استان و بسیار فاصلههای دیگر است. روزهایی که گذشت بازهم بخشهایی از این استان درست مثل چند سال پیش درگیر سیل شد و بخشی از خانهها و داراییهای اندک این مردم از دست رفت.
معلوم نیست چرا پس از سیل اول، راهکارهایی برای مهار سیل در سالهای آینده اندیشیده نشد؟ متاسفانه این استان پس از گذشت چهار دهه از انقلاب هنوز محروم است و رهبر معظم انقلاب نیز بارها بیان فرمودهاند که این استان نیاز به خدمت مضاعف دارد. مشکلاتی که عدم توسعه در این استان پیش آورده واقعاً عجیب و غریب است. از یک طرف خشکسالی بیداد میکند و کشاورزی این استان را با خطر جدی مواجه کرده و از طرف دیگر سیلهای گاه و بیگاه مردم را میآزارد. البته باید اشاره کرد که مشکلات این استان تاریخی دیرینه دارد و ضروری است که دولتمردان جدید که قرار است رویهای متفاوت از دولتهای پیشین را پیشه کنند، به این تاریخ توجهی جدی داشته باشند.
این استان پیشتر در طول دورههای مختلف تاریخی منطقهای آباد بود. در «عجایب المخلوقات و غرایب الموجودات» محمد بن محمود همدانی آمده است: «عجایب اقالیم و بلاد؛ سیستان اقلیمی است بزرگ، جایی مبارک، پرنعمت. حدود وی از خراسان تا مفازه کرمان و تا بامیان. شهرهای نیکو چون غور واسفِزار و بُست و زرنج و بزرگترین جوی آنجا نهر هندمند است. در بحیره زره آید و زره دریایی است کوچک سی فرسنگ گرد بر گرد وی و در آن ماهی باشد بسیار.» در همین متن درباره عجایب رود هیرمند آمده است: «نهر هندمند؛ آبی است به سیستان. از هزار جوی آب در آن درآید و زیادت نشود و هزار نهر از آن بیرون میآید. از حدِ غور آید، در بحیره زره میافتد. سی فرسنگ طول وی بُود و در آن ماهی بسیار بُود.» دریاچه هامون و نهر هیرمند یکی از دلایل برکت شمال این منطقه بودند. از این منطقه به عنوان انبار غله آسیا یاد میشد و این نشان از سرسبزی آنجا داشت. البته مناطق جنوب این استان هم کم آب نبودند.
از آبادانی به فلاکت
اما این آبادانی و نعمت به دوران معاصر راهی پیدا نکرد. یکی از نخستین سندها درباره محرومیت این منطقه (به ویژه بلوچستان) سفرنامه ادوارد براون با عنوان «یکسال در میان ایرانیان» است. براون هرچند که خود به بلوچستان نرفت و اصولاً برنامهای هم برای این کار نداشت اما با فلاکت این منطقه به این شرح مواجه شد: «۱۸ ژوئن مطابق با ۸ شوال، امروز بعد از ظهر افضلخان بلوچ یک مرتبه دیگر به ملاقات من آمد و درخواست کرد که توصیهنامهای برای او برای دوستم میراز حسن علی خان نواب که در مشهد است بنویسم و بعد از من تقاضا کرد که با او به مشهد بروم و سپس از راه قندهار و کلات ناصری به طرف مسقط الراس او بلوچستان بروم. افضلخان گفت من میدانم که شما جهانگرد هستید و میل دارید که سیاحت کنید و بلوچستان هم یک منطقه تماشایی است و در آنجا چیزهای جالب توجه را خواهید دید ولی بلوچستان ایران جای خوبی نیست و فقیر و ویران است در صورتی که بلوچستان انگلستان برعکس جای خوبی است.» این نخستین سند درباره بیتوجهی دولتهای عصر جدید ایران به این استان تاریخی و پهناور است.
چرا سیستان و بلوچستان به فلاکت دچار شد؟
پس از جدایی هرات از ایران به دسیسه انگلستان، طبق معاهده پاریس که در سال ۱۸۵۷ به امضای حکومتهای ایران و انگلستان رسید، فردریک جان گلدسمیت مأمور تعیین مرزهای بلوچستان شد. گلدسمیت نیز در ۱۸۷۱ مرزهای ایران و پاکستان را از خلیج گواتر تا کوهک معین کرده و برای تصویب نهایی به ناصرالدینشاه قاجار تسلیم کرد. به سال سال ۱۸۷۲ نیز منطقه سیستان به دو قسمت اصلی و خارجی تقسیم شد. سیستان اصلی که مناطق غربی هیرمند از نیزار تا ملک سیاه کوه را شامل میشد به ایران واگذار شد و سیستان خارجی که مناطق شرقی هیرمند را تشکیل میداد به افغانستان تعلق گرفت.
پس از گذشت چهار دهه از انقلاب هنوز محروم است و رهبر معظم انقلاب نیز بارها بیان فرمودهاند که این استان نیاز به خدمت مضاعف دارد پس از حکمیت گلداسمیت در منازعه میان ایران ناصرالدین شاهی و انگلستان، مرزهای استان سیستان و بلوچستان محدود شد و به دلیل قرار گرفتن سرچشمه رود هیرمند در داخل خاک کشوری جدید، نظام آبیاری سنتی در این استان از بین رفت. از آن تاریخ تاکنون حکومتهای وقت ایران نتوانستهاند از طرق دیپلماتیک حق این استان [و البته کل ایران] را از آب هیرمند دریافت کنند و رفته رفته این استان به خشکسالی شدید دچار شد. دریاچه هامون یکی از بزرگترین دریاچههای آب شیرین در جهان، که زمانی غذای بسیاری از مردم را تامین کرد و همه چیز استان به آن وابسته بود، خشک شد.
پس از نخستین تسلط طالبان بر افغانستان، بیشترین کشتزارها و مزارع این کشور که با آب هیرمند و سرچشمههایش مشروب میشوند، به زیر کشت خشخاش رفت. صادرات تریاک و دیگر مواد افیونی به حدی سودآور شد که ایالت متحده آمریکا نتوانست از آن چشمپوشی کند. پس از سقوط طالبان و تشکیل دولتی دموکراتیک و حضور نیروهای بینالمللی، کشت خشخاش فراموش نشد. نخستین مرز زمینی برای صادرات این خشخاش و مواد افیونی حاصل از آن قطعاً مرز استان سیستان و بلوچستان ایران است. سادگی است اگر تاثیر این ترانزیت مخدر بر اهالی استان سیستان و بلوچستان را ناچیز بدانیم.
بنابراین سنگ بنای عمده مشکلات منطقه سیستان به دلیل سیاستهای استعمار پیر انگلستان در جداسازی افغانستان از خاک ایران است. در جریان جداسازی و حکمیت گلداسمیت سرچشمه هیرمند از ایران جدا افتاد تا دعوای آبی همیشه بین ایران و افغانستان و لزوم ارجاع داوری به انگلستان وجود داشته باشد. پس از قاجارها نیز حکومت پهلوی پدر و پهلوی پسر مدام از این حقآبه کوتاه آمدند تا اینکه کشاورزی در این استان بویژه در منطقه سیستان که شغل اصلی مردم بود کم کم رو به نابودی گذاشت.
کابوس مرد خدا
این استان محل زندگی سیستانیها با اکثریتی شیعه و بلوچستانیها با اکثریتی اهل سنت است. نخستین بحران پس از به سرانجام رسیدن انقلاب اسلامی ایران، بحرانهای قومیتی و مذهبی بود. این بحرانها در کردستان به درگیری مسلحانه با نظام نوپای جمهوری اسلامی انجامید. بنیانگذار انقلاب حضرت امام خمینی (ره) برای پیشگیری از رخ دادن اتفاقی مشابه در استان محروم و در عین حال حساس سیستان و بلوچستان در روز نهم فروردین ۱۳۵۸ طی حکمی خطاب به حضرت آیتالله سیدعلی خامنهای، میفرمایند: «به آن منطقه [استان سیستان و بلوچستان] رفته به خواستههای اهالی محترم آن مناطق رسیدگی نمایید و انتظارات مردم دلیر آن دیار را برای اینجانب و اولیای امور گزارش دهید.»
چرا امام خمینی (ره) آیتالله خامنهای را برای بررسی امور به این استان مامور کردند؟ در اواخر سال ۱۳۵۶ رژیم پهلوی رهبر انقلاب را به این استان تبعید کرد که البته منشا خیر برای اهالی استان شد. از آن تاریخ تاکنون دغدغه این استان مدام در کلام رهبری حس میشود. پیش از پرداختن به یکی از بیانات مهم ایشان درباره کشاورزی در سیستان و بلوچستان به یک سند مهم در زمینه بی اعتنایی حکومت پهلوی به این استان بپردازیم.
حقآبه رود هیرمند در خاطرات امیر اسدالله علم / باجی که از طرف اهالی سیستان به داده شد
امیر اسدالله علم فرزند امیر شوکت الملک علم یکی از سیاستمداران جنجالی در دوره حکومت پهلوی دوم بود. وی بهجز یک دوره کوتاه نخستوزیری سالها در پست وزارت دربار ارتباط نزدیکی با محمدرضا پهلوی داشت. علم یادداشتهای روزانه خود را مینوشت و وصیت کرد که پس از مرگش زمانی که حکومت پهلوی بر سر کار نباشد، منتشر شوند. این یادداشتهای سند زنده و ارزشمندی از وضعیت سیاسی و فرهنگی دوران پهلوی دوم هستند.
یکی از نخستین پستهای دولتی علم فرمانداری سیستان و بلوچستان در سال ۱۳۲۷ و در دوران نخست وزیری احمد قوام بود. همچنین تحصیلات آکادمیک علم نیز در رشته کشاورزی بود و خود میدانست که نبود آب در هیرمند چه بلایی بر سر مردم کشاورز سیستان و بلوچستان میآورد. بنابراین وی در دوران نخست وزیری سعی در بستن قراردادی با مسئولان دولتی افغانستان برای گرفتن حقآبه مناسب داشت که گویا به نتیجه نرسید.
رهبری: آن منطقه (سیستان و بلوچستان) از لحاظ عظمت استعداد، چیز عجیبی است. یا مثلاً در آنجا گوجهفرنگی بهقدر یک گرمک یا طالبی میرویید! البته چون نمیتوانستند استحصال کنند، آن را دور میریختند
علم در برخی یادداشتهایش درباره تلاش در بستن قرارداد حقآبه اشارههایی کرده است. به عنوان مثال در یادداشت دوشنبه سوم اردیبهشت ۱۳۵۲ (منتشر شده در جلد سوم صفحه ۲۳ آمده است: «خانلری… عرض میکند با آنکه شاه و صدراعظم [افغانستان] خیلی مایل به تصویب قرارداد هیرمند در مجلس میباشند، زمینه فراهم نیست و تصویب نخواهد شد. شاهنشاه فرمودند… قراری که به این اندازه به نفع افغانستان را چرا تصویب نکنند؟ عرض کردم من که نخستوزیر بودم، صحبت از ۳۰ متر مکعب میداشتیم، حالا [در دولت امیرعباس هویدا] به ۲۶ متر خاتمه شد.»
یکی از مهمترین نکات درباره مساله حقآبه را علم در خاطرات ۲۷ اردیبهشت سال ۵۶ (منتشر شده در جلد ششم صفحه ۴۲۰) مطرح کرده است: [در دیدار با محمدرضا پهلوی] بلافاصله قرارداد حق آبه هیرمند و کار سیستان را عرض کردم. فرمودند آخر اگر ما به افغانها سختگیری بکنیم در دامن روسها میافتند. عرض کردم، این یک مساله جداگانه است و اینها به هر حال در دامن روسها افتادهاند… چرا ما سند را مبادله کنیم و یک سند محکمی به دست دولت کمونیست بعدی افغان بدهیم؟ بهتر است قرارداد مبادله نشود. فرمودند، به هر حال ما باید از همین آبی که داریم استفاده خوب بکنیم. عرض کردم، خشکی دریاچه هامون یک بدبختی بزرگ منطقه است، زیرا گاوداری سیستان از بین میرود. معلوم میشود استدلالات غلط دولت قبل را قبول فرمودهاند.
در این یادداشت بر نکته مهمی تاکید میشود و آن باج دادن ایران به افغانستان برای نیفتادن آنها به دام کمونیسم است. محمدرضا پهلوی با حاتم بخشی مایه حیات اهالی سیستان و بلوچستان به افغانها سعی در رسیدن به آرزویش به عنوان نقش ژاندارمی در منطقه را داشت. متاسفانه این مساله در دوره جمهوری اسلامی نیز با عناوین دیگری تکرار شد.
علم همچنین در یادداشت سهشنبه ۱۷ خرداد ۱۳۵۶ (جلد ششم صفحه ۴۸۱) نیز مینویسد: «دیشب تا صبح بیدار بودم، چون وقت خواب چشمم به خبر مبادله اسناد هیرمند بین وزیر خارجه و سفیر افغانستان افتاد، آن چنان ناراحت شدم که با قرص خواب هم خواب سنگین چند ساعته بر چشمم نیامد. به محض آنکه اندکی به هوش میآمدم، این کابوس مرا در خود فرو میبرد. مدتی راه رفتم، مدتی فکر کردم، چندین دفعه استعفا از خدمت نوشتم، باز پاره کردم… هزار بار به نعیم خان درود فرستادم و به دولت لعنت. مرد که مثل شیر آمد و تهدید کرد که اگر میخواهید کمک به ما را در گرو آب هیرمند نگاه دارید، ما کمک نمیخواهیم؛ و این بدبختها آنقدر از چپگرایی افغانستان ترسیدند که همه شرایط را قبول کردند و بالاخره دیشب ضربه آخر را زدند کسی چه میداند؟ شاید هم از اربابهای نامرئی دستور این خیانت را داشتند.
البته تنی چند از تاریخنگاران اعتقاد دارند که نگرانی علم از این قرارداد کمآبی احتمالی برای زمینهای خود بوده است. شماری از این اسناد را ایرج افشار سیستانی در کتاب «خاندان علم و سیاستهای استعماری در خاور ایران» درج کرده است.
یادم نمیرود که در خاش یک وقت بالای سر چاهی رفتیم؛ آب آن چاه واقعاً مثل یک رودخانه عظیم میجوشید. سه متر کنده بودند و با موتور آب میکشیدند؛ یک رودخانه راه انداخته بود. در منطقه ایرانشهر هم که ما رفتیم، اینطور بود. متأسفانه کار لازم در آنجا نشده است همچنین از محتوای برخی یادداشتها نیز برمیآید که علم نسبت به مدت زمان نخستوزیری امیرعباس هویدا حسادت داشته و بر همین اساس مدام به نقد کارها و برنامههای او میپرداخته است.
در نهایت با تمام این حاتمبخشیها در روز ۲۷ آوریل سال ۱۹۷۸ میلادی یک گروه از افسران طرفدار شوروی با کمک ماموران ک. گ. ب سازمان جاسوسی اتحاد جماهیر شوروی در کابل دست به کودتا زده و به شیوهای خشونت بار به حکومت ژنرال محمد داوود خاتمه میدهند. همچنین بر اساس مناسبی نیز در روز ۲۴ دسامبر سال ۱۹۷۹ میلادی ارتش شوروی هواپیماهای شامل هزاران سرباز خود را وارد فرودگاه کابل میکنند. پس از این دوران نیز هنگامه جنگهای داخلی افغانستان و ظهور طالبان و ویران شدن این کشور میرسد.
دغدغه رهبری به کشاورزی در استان سیستان و بلوچستان
همانطور که اشاره شد حضرت آیتالله خامنهای پیش از پیروزی انقلاب مدتی را به استان سیستان و بلوچستان تبعید شدند و پس از انقلاب نیز با حکم امام خمینی (ره) برای بررسی اوضاع مردم شریف این خطه مهم از میهن به آنجا سفر کردند و گزارش سفر را به امام ارائه دادند. پس از آغاز دوران رهبری نیز دغدغه توسعه این استان مدام با ایشان همراه بوده است. همچنین سپاه نیز در این استان طرحهای عمرانی خوبی را اجرا کرده است. عملکرد سپاه در خدمت به مردم منطقه بویژه جنوب استان ستودنی است. از سردار شهید شوشتری به عنوان مسیح بلوچستان یاد میشود و بلوچهای عزیز نسبت به ایشان بسیار احترام قائلند و با شنیدن نام او به احترامش برمیخیزند.
اما همانطور که اشاره شد عمده مشکل استان در مسئله شغل است. رهبری در بیاناتی که در دیدار قضات هیأتهای هفتنفره واگذاری زمین به تاریخ ششم آبان ۱۳۷۰ داشتند، به نکاتی مهمی اشاره کردند.
ایشان در بخی از این دیدار فرمودند: «از این یک میلیون و ششصد هزار کیلومتر مربع زمینی که در کشور ما وجود دارد، به احتمال زیاد بخش عمدهاش قابل کشت است. ما هنوز استفاده از آب کویر را تجربه نکردهایم. کسی نمیتواند بگوید که در کویر امکان کشت نیست. مثلاً بلوچستان یک قلم است. بلوچستان از لحاظ مساحت، بعد از خراسان، دومین استان کشور است. تصور عمومی هم این است که بلوچستان یک منطقهی خشک و بیآب و علف است؛ و حال آنکه منطقه خشک و بیآب و علفی نیست. البته بی علف است، اما بیآب نیست. در بلوچستان، آبهای نزدیک به سطح زمین بسیار است و قاعدتاً اگر چاههای عمیق بزنند، ممکن است آبهای تحتالارضی خیلی زیادی هم داشته باشد، که من از آن اطلاعی ندارم؛ اما آنکه من اطلاع دارم، آنجا آبهای نزدیک به سطح زمین فراوان است؛ یعنی مثلاً در مناطقی یک متر، و در مناطقی سه متر که زمین را بکنند، آب فراوانی پیدا خواهد شد.»
رهبری در ادامه به خاطرات خود از این دیار اشاره کردند و گفتند: «من یادم نمیرود که در خاش یک وقت بالای سر چاهی رفتیم؛ آب آن چاه واقعاً مثل یک رودخانه عظیم میجوشید. سه متر کنده بودند و با موتور آب میکشیدند؛ یک رودخانه راه انداخته بود. در منطقه ایرانشهر هم که ما رفتیم، اینطور بود. متأسفانه کار لازم در آنجا نشده است. البته خیلی کار شده است؛ چه دستگاههای رسمی دولت، چه جهاد سازندگی و چه گروههای کوچکی که اول انقلاب خود ما در جریانش بودیم، میرفتند و کار میکردند؛ من کارهای آنها را منکر نیستم و میدانم که خیلی کار انجام شده؛ اما آن کاری که باید بشود، نشده است.»
رهبری: آن منطقه، یک مقدار کوهستانی و یک مقدار هم دشتهای بازی است که کمتر دشتی به آن خوبی هست؛ دشتهای صاف و مسطح، که واقعاً برای زراعت خیلی خیلی مناسب و مساعد است. این دشتها پُر از بوتههای علف است؛ یعنی کاملاً حاکی از وجود رطوبت در زمینهاست که بوتههای علف زیادی را ایجاد کرده است رهبری اضافه کردند: «من فراموش نمیکنم وقتی که ایرانشهر بودم، یک بار با لباس بلوچی با ماشین به طور قاچاق از ایرانشهر به زاهدان میرفتم، تا مسافری را که از خانواده ما به زاهدان آمده بود، بیاورم. من به طور قاچاق تردد میکردم؛ زیرا مجاز نبودم که این راه را بروم. یک تبعیدی دیگر هم از اهل نقده پهلوی من سوار بود؛ او را هم با خودم میبردم. وقتی که میرفتیم، من در راه همینطور به این دشتهای افتاده و بدون استفاده نگاه میکردم. میدانید که آن منطقه، یک مقدار کوهستانی و یک مقدار هم دشتهای بازی است که کمتر دشتی به آن خوبی هست؛ دشتهای صاف و مسطح، که واقعاً برای زراعت خیلی خیلی مناسب و مساعد است. این دشتها پُر از بوتههای علف است؛ یعنی کاملاً حاکی از وجود رطوبت در زمینهاست که بوتههای علف زیادی را ایجاد کرده است. آن وقتها با اینکه واقعاً هیچ امید نقدی هم در دل نداشتیم، اما درعینحال همینطوری در حال تبعید، به شوخی - که در آن ایام از این شوخیها با دوستان و رفقا میکردیم - به همراهم گفتم: انشاءاللَّه در تشکیلات آینده، تو را استاندار بلوچستان میکنیم؛ به شرط اینکه این زمینها را مثل «ریکه پوت» بکنی! «ریکه پوت»، باغی در نزدیک ایرانشهر است که یکوقت ایتالیاییها - حدود سی، چهل سال قبل از این - آمدند آنجا را سرسبز کردند؛ که وقتی انسان وارد «ریکه پوت» میشود، خیال میکند مازندران است. واقعاً «ریکه پوت» مثل مازندران است. درخت اکالیپتوس آنجا، بیست متر ارتفاع دارد! ما همیشه اکالیپتوس را دو متر، سه متر، چهار متر دیده بودیم؛ اما در آنجا این درخت بیست متر ارتفاع داشت!»
رهبری درباره استعدادهای آن منطقه نیز چنین اشاره کردند: «آن منطقه از لحاظ عظمت استعداد، چیز عجیبی است. یا مثلاً در آنجا گوجهفرنگی بهقدر یک گرمک یا طالبی میرویید! البته چون نمیتوانستند استحصال کنند، آن را دور میریختند. یک مقدارش را آب میگرفت، و یک مقدار دیگر را بزور به ماها و به دوست و آشناها و به مردم شیعه آنجا میدادند؛ غالبش را هم دور میریختند. یا مثلاً پیازهای محصول آنجا را برای ما میآوردند، که به قدر یک طالبی بود؛ مبالغه نیست! غرض، من به همراهم گفتم که وقتی استاندار این منطقه شدی، باید اینجا را مثل «ریکه پوت» بکنی؛ و این میشود. متأسفانه نه او - که البته توان این کارها را نداشت - بلکه آن استاندارهایی هم که بعد از تشکیلات جدید گذاشتیم، واقعاً هیچکدام نتوانستند یک «ریکه پوت» دیگر در آن جاها درست کنند.»
رهبری در این دیدار به درستی بر مسئله کشاورزی دست گذاشتهاند. کشاورزی و همچنین گسترش صنعت توریسم میتواند این استان را نجات دهد. اکنون در مرزهای این استان دوباره طالبان سربرآورده است و زمزمههایی از داخل مبنی بر به رسمیت شناختن سلطه این گروه بر افغانستان شنیده میشود. کاش سیاستمداران و دولتمردان در دولت جدید با درس گرفتن از تاریخ در زمینه شناسایی طالبان حداقل نظام مسائل استان سیستان و بلوچستان را در نظر داشته باشند. درخواست احترام به حقآبه هیرمند میتواند یکی از درخواستهای ایران برای شناسایی طالبان باشد، اگر بنا به شناسایی است. در مناطق جنوبی استان نیز با اجرای پروژههای هدایت آبهای سطحی و… میتوان به رونق کشاورزی و باغداری و حمایت از تولیدکنندگان محصولات کشاورزی در این استان امیدوار بود.
در جنوب استان باغهای موز خوبی وجود دارد و از نظر پرورش موز یگانه است. اما تولید کنندگان در زمینه رساندن محصول به دست مشتری و بازارسازی مشکل دارند. متاسفانه در دولت قبل برای واردات موز ارز دولتی اختصاص پیدا میکرد، در صورتی که دولت میتوانست با حمایت از تولیدکنندگان این استان، بازار موز کشور را تامین کند. این نکته را نباید فراموش کرد که رونق کشاورزی و رونق تولید و بهبود شرایط اقتصادی مردم این استان مرزی امنیت کل ایران را به همراه دارد.