فاز دو مرکز مهر سروش افتتاح شد و به بهانه این موضوع نصف روز در بین مددجویان قدم زدیم و از حال و احوال افرادی که دو ماه از هرگونه مواد مخدر دور بودند با خبر شدیم.

خبرگزاری مهر، گروه جامعه؛ چند کیلومتری از تهران باید خارج شوی، جاده‌هایی که نه از علائم راهنمایی و رانندگی در آن خبری است و نه آسفالت خوب را باید پشت سر بگذاری تا به محل مورد نظر برسی. سر تا سر مسیر زمین خاکی و انبارهایی هستند که اکنون محل دپوی ضایعات شده‌اند و جز چند سگ ولگرد کسی آنجا جولان نمی‌دهد.

جز ما چند کامیون و تریلی در مسیر هستند و اگر از واژه «خوف» برای این راه استفاده کنی چندان هم بیراه نگفته‌ای. در تمام مسیر خودم را جای یکی از معتادان متجاهری گذاشتم که پلیس آنها را جمع می‌کند و به مراکز ترک اعتیاد ماده ۱۶ منتقل می‌کند؛ چرا که از پلیس مبارزه با مواد مخدر تهران بزرگ حرکت کردم و مقصد هم مرکز ترک اعتیاد مهر سروش است.

این مرکز در حوالی زندان کهریزک واقع شده است. ۲-۳ ساعتی باید در مسیر باشی تا به ورودی این اردوگاه برسی. محیط کاملاً نظامی است و هرکسی نمی‌تواند به دلبخواهش رفت و آمد کند. به قول یکی از مددجویان اینجا آخر دنیاست یا باید موتور اراده را روشن کنی و ترک کنی یا باید بمیری!

دو سال پیش که برای افتتاحیه این مرکز آمده بودم فضا کاملاً متفاوت بود، در محل‌هایی که معتادان را نگهداری می‌کردند خبری از در و دیوار رنگی و بوی خوش خوشبو کننده هوا نبود. هر چند همان دو سال پیش معتادانی که با آنها صحبت کرده بودم از شرایط راضی و عزم خود را برای ترک اعتیاد جزم کرده بودند.

آن سال‌ها کلیدواژه صحبت‌های آنها «خانواده» بود، می‌گفتند درست است که جامعه و رفیق تأثیر زیادی بر رفتارهای آنها دارند اما اگر خانواده به وظیفه خودش درست عمل کند افراد در برابر ناهنجاری‌های جامعه می‌توانند با اراده قوی‌تری حاضر شوند.

امسال شرایط به گونه‌ای تغییر کرده است که قبل از ورود به سالن‌ها می‌شود این تغییر را کاملاً حس کرد؛ بعد از عبور از جاده خاکی و نشان دادن کارت شناسایی به دژبان و عبور از چند خاکی به ساختمان اصلی می‌رسید.

حوضچه کوچکی در وسط حیاط قرار دارد و باید از چند پله بالا روی تا وارد سالن‌ها شوی. همین که وارد سالن می‌شوی محیط رنگی رنگی فاز دو مرکز ترک اعتیاد مهر سروش نظرت را به خودش جلب می‌کند.

هر اتاق از ۱۰-۱۲ تا تخت دو طبقه تشکیل شده و همه چیز مرتب است، حجت الاسلام منتظری دادستان کل کشور، سردار رحیمی رئیس پلیس پایتخت و اسکندر مؤمنی دبیرکل ستاد مبارزه با مواد مخدر قرار است ضمن بازدید از این مرکز پای درد دل مددجویان بنشینند و از گلایه‌های آنها با خبر شوند.

از راهروها عبور می‌کنیم، درمانگاه، دندانپزشکی، روان پزشک، سالن غذاخوری و … تابلوهایی است که بر سر در هر اتاق نصب شده است. افرادی که مسئولیت نظم را برعهده داشتند همان مددجویان بودند و از زندان بان و مافوق خبری نبود. محیط گرم و صمیمی است.

نشاط را می‌توان از چهره‌های شاد و رنگ پوست‌های روشن افرادی که حداقل دو ماه است اعتیاد را ترک کرده‌اند مشاهده کرد، اما چشم‌های همگی غم داشت؛ انتخاب سوژه از بین آن همه سوژه سخت است، پشت سر دادستان حرکت می‌کنم تا ببینم قرار است به سمت کدام سوژه کشیده شوم، وارد گلخانه می‌شویم و ۳ نفر مشغول کار کردن هستند.

یکی از آنها که حدوداً ۴۰ سال دارد جلو می‌آید و خطاب به دادستان می‌گوید: «آقای منتظری ما شما را می‌شناسیم می‌دانیم که دادستان هستید از شما می‌خواهیم که کاری کنید که مواد مخدر به راحتی پیدا نشود، ما به اینجا می‌آییم و ترک می‌کنیم، این مواد را از بدنمان خارج می‌کنیم، اما به بیرون که برمی‌گردیم باز به راحتی می‌توانیم به مواد دسترسی داشته باشیم».

دادستان سعی می‌کند راه‌های تقویت اراده را برای آنها بگوید، بیست دقیقه‌ای با آنها مشغول صحبت می‌شود تا به آنها بگوید در این محل جدا از سم زدایی و یادگیری مهارت باید بر تقویت اراده خود کار کنید تا حتی اگر بیرون از این محل دستتان به مواد مخدر رسید شکست نخورید؛ یکی از آن ۳ نفر رو به دادستان می‌کند و می‌گوید اما وقتی خانواده ما اهل مواد هستند چه کنیم؟

واحد جوشکاری محل بعدی هست که می‌رویم، زکریا و علی ۵-۶ سال است که پاکند، در این سال‌ها حتی لب به سیگار نزده‌اند، آنها هم در مراکز ماده ۱۶ ترک کرده بودند و اکنون که استاد کار شدند تمایل دارند که مهارتشان را به افرادی که روزی روزگار آنها را تجربه کرده‌اند یاد بدهند و در کنار آنها وقت بگذرانند. در آن محل افراد خوشحال هستند و می‌گویند همین که سرمان گرم است یعنی بهترین کار چون دیگر به مواد و روزگار قبل فکر نمی‌کنیم، الان دغدغه داریم.

به خیاط خانه می‌رویم، افرادی که در این محل هستند آنهایی بودند که وضعیت اعتیادشان آن قدری وخیم بود که حتی برای به دست آوردن مواد از زندگی خود می‌گذشتند و یا دست به سرقت می‌زدند. اکنون اما روزگار بهتری دارند، یکی از آنها دسته عینکش شکسته است و با بند یک دسته برای عینکش درست کرده به سراغش می‌روم.

از اینکه او نشسته و من ایستاده‌ام معذب است، کنارش می‌نشینم و مشغول صحبت می‌شوم، دو ماه است که در این محل حضور دارد و دلتنگ خانواده اش است اما می‌گوید از اینکه بعد از اینجا با تنی پاک به خانواده می‌روم خوشحالم.

از سرگذشتش می‌گوید: «اول فقط دوا (هروئین) استفاده می‌کردم، اما بعد از مدتی بدنم طلب بیشتری داشت و رو به شیشه آوردم این آخری‌ها دیگر شب و روز را نمی‌شناختم، پلیس از زیرپل من را پیدا کرد، خیلی ترسیدم فکر کردم قرار است به زندان بروم و کتک بخورم اما اینجا شرایط جوری دیگری است.

احترام ما حفظ می‌شود، قبلاً که به یکی از مراکز ترک اعتیاد رفته بودم رفتار جالبی با من نداشتند. حدود ۵۰۰ نفر بودیم که هر کدام را پلیس از یک جایی جمع کرده بود. ابتدا تست کرونا از ما گرفتند و افرادی که کرونا داشتند را از ما جدا کردند، دوره سم زدایی که تمام شد به اینجا آمدیم از هرکسی مهارتی که داشت را پرسیدند و بر اساس مهارت‌ها تقسیم شدیم.»

از دلتنگی اش برای خانواده سوال کردم و گفت: «در دو ماه گذشته فقط یک بار خانواده ام به ملاقاتم آمدند میدانم راه دور است و سخت است اما من که ۴۹ سال دارم مانند بچه ۹ ساله دلتنگ می شوم»

فردی که در ردیف پشت نشسته است می‌گوید: «۳۰ سال است که مواد استفاده کرده‌ام، الان به خودم افتخار می‌کنم که ۲ ماه است لب به سیگار هم نزدم، با خانواده ام که صحبت می‌کنم می‌گویند از صدایت معلوم است که پاکی، اینجا به ما عزت داده‌اند»

دیگری در انتهای راهرو نشسته است، مشغول خیاطی است و با سر آستینش اشک‌هایش را پاک می‌کند، حس کردم شاید از حضور ما خجالت می‌کشد، به سمتش رفتم و علت حالش را جویا شدم، گفت: «اینجا من راحتم، هم غذای خوب می‌خورم و هم جای گرم دارم اما فکرم پیش زن و بچه ام است، این مرا اذیت می کند»

خواستم بگویم آن زمانی که اعتیاد داشتی به این موضوع فکر نکردی که اجازه صحبت نداد و گفت: می‌دانم الان می‌خواهید بگویید آن موقع که دنبال مواد بودی به زن و بچه‌ات فکر می‌کردی، حرفتان درست است اما الان که ذهنم پاک و آزاد شده است به خودم آمدم، نمی‌دانم چطور به شما بگویم، صاحب خانه به زنم…» گریه امانش را برید.

دادستان کل کشور در همان ردیفی که این مددجو نشسته بود در حال حرکت و صحبت کردن با دیگر مددجویان بود، به نزدیک این فرد که رسید خواست به ردیف بعدی برود و با دیگر مددجویان صحبت کند، او را صدا کردم و شرح حالی از وضعیتش برای دادستان گفتم، دادستان ضمن صحبت با او و با خبر شدن از سرگذشتش به دادستان تهران دستور داد تا این یک مورد را شخصاً و سریعاً بررسی کند تا خیال این فرد راحت شود.

یکی دیگر از مددجویان هم از سر جایش بلند شد و به دادستان گفت «می‌شود فکری به حال من هم کنید؟» دادستان خطاب به او گفت مگر چه مشکلی داری؟ و مددجو گفت: می‌دانم باید مدت مشخصی اینجا بمانم تا ترک کنم این هم میدانم قبلاً اشتباه کرده‌ام که به سمت مواد رفته‌ام اما عروسی پسرم است، می‌شود یک روز به من اجازه بدهید تا به مراسمش بروم و الان که ظاهرم مرتب شده است باعث سربلندی زن و بچه ام باشم؟» دادستان هم با قید شرایطی اجازه داد تا او به مراسم عروسی پسرش برود.

زمان رو به اتمام است و باید از آن محل خارج شویم، به سمت یکی دیگر از مددجویان رفتم، دادستان و هیأت همراه هم به آن سمت آمدند، مددجو گفت: «۵ سال است که خانواده ام را ندیدم، یعنی سمت من نمی‌آیند و حتی من را راه نمی‌دهند، عروسی دخترم بود و از دور در لباس عروسی دیدمش، توان و اراده ترک کردن را نداشتم اما الان که این افراد را در کنار خودم می بی نم، الان که می بی نم که مثل من کم نیست، جرأت فکر کردن به ترک اعتیاد را به خودم داده‌ام و دو ماه است که پاکم؛ اما از خانواده ام خبری ندارم، از شما می‌خواهم تا خانواده ام را برایم پیدا کنید.»

سرهنگ حسنوند رئیس پلیس مبارزه با مواد مخدر تهران به او قول داد تا خانواده اش را پیدا کند؛ از سالن بیرون آمدیم، یکی از مددجویان به دنبالم آمد و گفت: «اینجا زدن نداریم بی ادبی هم نداریم، تنها دغدغه ما خانواده‌هایمان است، خانواده‌هایی که روزهایی که درگیر اعتیاد بودیم آنها را فراموش کرده بودیم.»

خانواده حلقه مفقوده پیشگیری، درمان و کاهش آسیب در حوزه اعتیاد

رهبر معظم انقلاب سال‌ها قبل در ابلاغ سیاست‌های کلی مبارزه با مواد مخدر بر مساله «خانواده» چه در پیشگیری و چه در درمان تاکید بسیاری داشته اند، معظم له در بند ۷ این سیاست‌ها تاکید کرده است اتخاذ تدابیر لازم برای زمینه سازی حمایت‌های اجتماعی پس از درمان مبتلایان به مواد مخدر و انواع روان گردان در زمینه اشتغال، اوقات فراغت، ارائه خدمات مشاوره و پزشکی و حمایت‌های حقوقی و اجتماعی برای افراد بازتوانی شده و خانواده‌های آن‌ها و نیز فراهم نمودن امکانات خدمات در مانی و نیازهای حمایتی افراد مذکور باید مورد توجه تمام دستگاه‌های دخیل در امر مبارزه با مواد مخدر قرار گیرد.

بعد از سال‌ها که در حوزه جمع آوری معتادان متجاهران و نگهداری از آنها هیچ نهادی مسئولیت قبول نمی‌کرد اکنون پلیس، ستاد مبارزه با مواد مخدر و قوه قضائیه پای کار آمدند تا ۲۱ هزار معتاد متجاهری که به دام اعتیاد گرفتار هستند را بازپروری کنند؛ اما سازمان‌هایی مانند بهزیستی هم باید به منظور حمایت از خانواده‌های این افراد پا به میدان بگذارد تا این افراد که خودشان به خودشان ظلم کرده‌اند دغدغه خانواده و ناموس را نداشته باشند و بتوانند با مهارتی که در این محل آموختند به جامعه برگردند و زندگی سالمی داشته باشند.