خبرگزاری مهر - گروه هنر- زهرا منصوری: کارگردانش را با «ویلایی ها» میشناسید؛ فیلمی که اولین گام منیر قیدی در عرصه کارگردانی محسوب میشد و روایتی از ایثار زنان را در دوران دفاع مقدس به تصویر میکشید، فیلمی که در همان سالها نوید کارگردانی نوظهور را میداد و گرچه جایزه ویژه استعداد درخشان را برای این کارگردان به ارمغان آورد اما منیر قیدی از پذیرفتنش انصراف داد.
منیر قیدی حالا در دومین گام باز هم به سراغ قصهای از دفاع مقدس رفته و باز هم زنان را سوژه اصلی فیلم خود قرار داده است، او حالا با «دسته دختران» روایتگر مصائب زنانی شده که نه در پشت خط نبرد که این بار دل به خط مقدم میزنند.
با منیر قیدی کارگردان، محمدرضا منصوری تهیه کننده و ابراهیم امینی و میلاد اکبرنژاد فیلمنامه نویسان این اثر گفتگویی داشتیم که در زیر بخش نخست این مصاحبه را میخوانید:
* کم نیستند فیلمسازانی که پس از تجربه فیلمسازی در حوزه دفاع مقدس، به دلیل دشواریها و بیمهریهایی که مشاهده میکنند، از ادامه این مسیر دلسرد میشوند و ترجیح میدهند سراغ حوزههای موضوعی دیگر بروند. بعد از حواشی «ویلاییها» و شرایطی که تجربه کردید، بد نیست بحث را از انگیزه شما برای ادامه این راه آغاز کنیم و اینکه خودتان چه نسبتی میان تجربه «دسته دختران» با فیلم قبلی خود برقرار میکنید؟
منیر قیدی: واقعیت این است که بعد از «ویلاییها» من هم تصمیم نداشتم دیگر فیلم جنگی بسازم که دلیلش هم همان حواشیای بود که به آن اشاره کردید. اما مجموعه اتفاقی رخ داد که به سمت این قصه کشیده شدیم و آنقدر مجذوب آن شدیم که به نوعی میتوان گفت قصه «دسته دختران» بود که خودش را به ما تحمیل کرد. ما روی پروژه دیگری کار میکردیم. حین مطالعه یک سری کتاب برای تکمیل آن طرح، به این داستان برخوردیم که همه طرحهای دیگران کنار رفت و تمرکزمان متوجه این قصه شد.
* پروژهای که داشتید بهطور کامل نامرتبط با دفاع مقدس بود؟
قیدی: کاملاً نامرتبط نبود ولی این داستانی که الان مشاهده میکنید نبود. در مسیر تحقیقات وقتی به این قصه رسیدیم، آنقدر قوی و پررنگ شد و خودش را به ما تحمیل کرد که ناگزیر شدیم سراغ آن برویم. گاهی همه چیز آنطور که انتظار دارید و برنامهریزی کردهاید، پیش نمیرود. به همین دلیل هم تصمیم گرفتهام بعد از این، در مورد اینکه در آینده چه کار میخواهم انجام دهم، نظر قطعی ندهم. دیگر خیلی به دور نگاه نمیکنم و احساس میکنم بخشی از اتفاقات خارج از برنامهریزی ما پیش میرود. این تجربهای است که از لحظه اول آغاز نگارش «دسته دختران» تا امروز که ساخت آن به پایان رسیده است، به آن رسیدهام.
* اشتراک فضای دفاع مقدس و محوریت زنان در داستان این نگرانی را برای شما ایجاد نکرد که در کنار «ویلاییها» احساس کنند که شما در فضای خاصی بهدنبال تثبیت فیلمسازی خود هستید و آنچه بلد هستید را میخواهید تکرار کنید؟
قیدی: به نظرم «دسته دختران» هم به لحاظ فضای داستانی و هم به لحاظ ساختاری کاملاً متفاوت از «ویلاییها» است. نمیتوانم بگویم اگر «ویلاییها» موفق بوده است، حتماً «دسته دختران» هم موفق خواهد بود، چون ساختار و موضوع و جزئیات این دو پروژه روندی کاملاً متفاوت داشتهاند.
ابراهیم امینی: جنس سینمای این ۲ فیلم اساساً متفاوت است. حتماً مخاطبان در «دسته دختران» سینمایی متفاوت از خانم قیدی را مشاهده خواهند کرد.
قیدی: «دسته دختران» اساساً در ادامه «ویلاییها» نیست و حتی میتوانم بگویم بهنوعی مسیر فیلمسازیام از نظر سینمایی بهکل متفاوت شده است. تنها وجه اشتراک این دو فیلم همان زن و جنگ است اما در دو فضای کاملاً متفاوت.
* آقای امینی بهعنوان یکی از فیلمنامهنویسان شما هم توضیحی درباره شکلگیری ایده و داستان «دسته دختران» بدهید. جسته و گریخته هم برخی مطرح کردهاند که این فیلم اقتباسی از چند کتاب خاطرات واقعی است؛ از نظر شما آیا میتوان این فیلم را یک اثر اقتباسی دانست؟
امینی: من در پروژه «درخت گردو» با آقای منصوری همکاری داشتم و بعد از آن بود که از طریق همان آشنایی به خانم قیدی معرفی شدم. وقتی آشنا شدیم خانم قیدی روی یک داستان جنگی منتشرشده کار میکرد. درباره آن پروژه گپ زدیم و در ادامه به یک داستان اورجینال جنگی رسیدیم. در همان صحبتهای اولیه ایده یک داستان خانوادگی هم مطرح شد که تا مرحله طرح هم پیش رفت.
در اواخر سال ۹۸ که هنوز کرونا فراگیر نشده بود، روی این ۲ داستان موازی کار میکردیم. از مرحلهای به بعد میلاد اکبرنژاد هم به جمع ما اضافه شد تا روی فیلمنامه کار کنیم. طرح در آن مرحله هنوز خانم قیدی را راضی نکرده بود. هر سه نفر ما هم سابقه خواندن و پژوهش برای فیلمنامه را داشتیم. شروع کردیم به تحقیق و مطالعه بیشتر برای گردآوری مواد خام. در همین مرحله جستجو با ایده دستههای دختران خرمشهری که در روزهای آغاز جنگ اسلحه به دست گرفته و در میدان ایستاده بودند مواجه شدیم. این ایده به معنای واقعی ما را ذوقزده کرد و همانطور که خانم قیدی اشاره کردند، این داستان خودش را به ما تحمیل کرد. از فیلمسازان متفاوتی این نکته را شنیدهام که گاهی مسیری برای کار خود در نظر گرفتهاند اما در مرحلهای با ایدهای مواجه میشوند که منجر به یک جوشش در درون آنها میشود. یکی از اولین نشانههای این جوشش هم همین است که خودمان سر ذوق میآییم.
در آن مرحله گویی خودمان هم مخاطب این داستانها بودیم. ما به نوعی اولین مخاطبان اثر خود هستیم. الان شاید ما صاحبان اثر باشیم اما در آن لحظات اولیه ما هم مخاطب هستیم. احساس میکنیم آنچه در آن مرحله ما را به ذوق میآورد، شاید بتواند مخاطبان را هم به ذوق بیاورد. این همان چیزی بود که طرح اولیه ما نداشت. درباره اقتباسی بودن فیلم هم باید بگویم اینگونه نیست. میتوانیم بگوییم موضوع فیلم واقعی است. فیلم اقتباس از یک اثر مشخص نیست اما از یک واقعیت الهام گرفته شده است. کتابهای زیادی مطالعه کردیم، مصاحبههای بسیاری گرفتیم و پژوهشگر داشتیم.
محمدرضا منصوری: در عین اینکه «دسته دختران» اقتباسی نیست، اما هر فیلمی میتواند منابعی هم داشته باشد. در تیتراژ فیلم هم اشاره شده است که ما از یک سری کتاب و پژوهش برای منابع نگارش فیلمنامه استفاده کردیم. دوستان وقت زیادی برای پژوهش این کار گذاشتند. چندین کتاب مورد مطالعه قرار گرفت که اکثر آنها هم از انتشارات سوره مهر بود. این آثار منابع ما بودند. وقتی شما وارد موضوعی بهنام «دفاع مقدس» میشوید، برخی افراد حتی پیش از آنکه فیلم را ببینند، میخواهند بدانند که چقدر از داستان ما واقعی بوده است. نمیدانم این سوال چقدر درست است اما واقعیت این است که داستان «دسته دختران» به واقعیت نزدیک است.
امینی: برخی فیلمها در آغاز مینویسند «براساس یک داستان واقعی» اما از آنجایی که ما چندین داستان را با هم ترکیب کردهایم، استفاده از چنین تعبیری نمیتواند برای آن دقیق باشد. به تعبیری کاراکترهای داستان ما از جاهای مختلف آمدهاند و در کنار هم قرار گرفتهاند.
قیدی: حتی میتوان گفت کاراکترهای ما هم به هیچوجه واقعی نیستند ولی برخی از حوادثی که در طول این مسیر بر این کاراکترها میگذرد، برگرفته از واقعیتهایی است که شاید در موقعیتهای دیگری تجربه شده باشد. ما همه این وقایع را به مسیر ساختگی داستان فیلم آوردهایم.
میلاد اکبرنژاد: ۲ نکته از زمان ارسطو تا به امروز وجود داشته است. برای آنکه یک داستان باورپذیر باشد باید ۲ شرط داشته باشد؛ یکی «ضرورت» و دیگری «احتمال». اینجا تأکید روی احتمال یا همان «محتمل بودن» وقایع زیاد است. اگر جایی هم بخشی از داستان به تخیل سپرده شده باشد، مدام در پی آن بودیم که یک امر خارج از فضای خرمشهر در روزهای ابتدایی جنگ نباشد. یا احتمال وقوع اتفاق آنقدر بالا باید باشد که وقتی آن را میشنویم نگوییم چنین چیزی ممکن نیست، یا نمونه آن را در ساحت دیگری پیدا کرده باشیم. به تعبیری این داستان اقتباس از آن چیزی است که یا میتوانسته اتفاق بیفتد، یا واقعاً اتفاق افتاده است.
امینی: اینکه فیلمهای ساخته شده براساس واقعیت آیا فیلم اقتباسی محسوب میشوند یا خیر، خودش یک بحث مفصل است. فیلم ما بهطور مشخص از یک رویداد واقعی هم گرفته نشده است اما آنهایی هم که براساس یک رویداد مشخص ساخته میشوند، در برخی منابع بهعنوان اقتباس معرفی میشوند و منبع اقتباسشان هم «واقعیت» درج میشود.
* بهعنوان فیلمنامهنویس برای رفتن سراغ این جنس «الهام از واقعیت» به جای «اقتباس مستقیم از یک روایت» دست به انتخاب زدید؟ به تعبیر دیگر چرا یک یا دو کتاب مشخص را برای اقتباس انتخاب نکردید؟
اکبرنژاد: طبیعتاً باید دست به این انتخاب میزدیم. وقتی قرار نیست از یک منبع مشخص داستان را اقتباس کنیم، دست به انتخاب میزنیم.
*از نظر اثرگذاری بیشتر روی مخاطب درج همان عبارت «بر اساس یک داستان واقعی» در ابتدای فیلم نمیتوانست منجر به تأثیرگذاری بیشتر شود؟
اکبرنژاد: آن وقت اشکال دیگری بهوجود میآمد؛ وقتی میگوئیم فیلم بر اساس وقایع واقعی است، ناخواسته ذهن مخاطب را دچار پیشفرض میکنیم و امکان مواجهه بلاواسطه او با داستان را از او میگیریم. مخاطب مدام، پیش از آنکه با داستان مواجه شود از خودش میپرسد، کجای این ماجرا واقعی است و کجا اتفاق افتاده است. در حالی که درباره «دسته دختران»، هم در مرحله نگارش متن و هم در مرحله اجرا، کارگردان تمام تمرکزش بر این بوده است که مخاطب درون فیلم باشد و غرق در داستان شود.
امینی: در تکمیل این توضیحات، اشاره کنم که واقعاً اینگونه نبود که از ابتدا تصمیم گرفته باشیم اقتباس کنیم یا سراغ الهام از واقعیت برویم. خود کتابهایی که میخواندیم نوع برخورد ما را تعیین میکردند. واقعیت این است که این آثار چون در قالب کتاب تدوین شدهاند، هیچکدام بهطور کامل نمیتوانند تبدیل به یک فیلم سینمایی شوند.
قیدی: من هم با این نکته موافقم.
امینی: این نکته تنها مرتبط با کتابهایی که ما درباره آنها صحبت میکنیم نیست. معمولاً کتابهایی که براساس خاطرات نوشته میشوند، اکثراً ظرفیت کامل برای تبدیل شدن به یک فیلم را ندارند. ما با این امید سراغ یک کتاب میرویم که اگر میتوانیم همان را تبدیل به فیلمنامه کنیم اما بعد میبینیم تنها یک کاراکتر و یک موقعیت را از آن میتوانیم برداریم. بعد سراغ کتابهای دیگر میرویم.
قیدی: در برخی موارد حتی شاهد قصههای مشترک در برخی کتابها بودیم. داستانها به هم میرسیدند و گاهی در تضاد با یکدیگر هم میشدند.
امینی: برای اینکه هر کدام خودشان را روایت میکردند. مثلاً کاراکتری که در یک کتاب فرعی است، خودش کتاب خاطرات داشت که وقتی آن را میخواندیم، حالا او میشد کاراکتر اصلی و روایت خودش را ارائه میکرد.
*که این روایتها همدیگر را تکمیل میکردند؟
قیدی: (باخنده) گاهی هم تکمیل نمیکردند و در تضاد بودند!
اکبرنژاد: مجبور به انتخاب میشدیم.
قیدی: نکته اما این است که متریال موجود در هر کتاب به تنهایی، قابلیت تبدیل شدن به یک فیلم سینمایی را نداشت.
منصوری: اساساً پرداختن به موضوع جنگ ایران و عراق که مهمترین جنگ صد سال اخیر ما بوده است، در قالب یک فیلم سینمایی چگونه میتواند روایتی غیرواقعی داشته باشد؟ آیا شما فیلم دفاع مقدسی را در تمام این سالها به یاد دارید که وابستگی به واقعیت نداشته باشد؟ من که در ذهن ندارم. بهترین فیلمهای دفاع مقدس ما از دهه ۶۰ تا به امروز، تماماً برگرفته از واقعیت هستند. چگونه میتوان براساس تخیل، فیلمی درباره دفاع مقدس ساخت؟ نمونهاش فیلمی که خودمان ساخته بودیم؛ مگر میتوان «ویلاییها» را ساخت بدون آنکه مبنای واقعی داشته باشد؟ این ابهام از آنجایی نشأت میگیرد که با داستانهای ناگفته بسیاری از دفاع مقدس داریم. ما زمان «ویلاییها» بیشتر مورد پرسش قرار میگرفتیم. مثلاً به ما میگفتند مگر میشود زنی همسر یک سردار جنگ باشد که هنوز شهید نشده است، بعد جلوی آینه بایستد و ماتیک بزند!؟ بله اینها واقعیت دارد اما جزو قصههای ناگفته است. ما موضوعات ناگفته از دفاع مقدس از جنس «ویلاییها» و «دسته دختران» بسیار داریم. وقتی سراغ گوشهای از آنها میرویم، اولین سوال این است که مگر اینها واقعیت دارد؟
* خانم قیدی با توجه به روند گرتهبرداری از روایتهای مختلف که تا اینجا به آن اشاره داشتید، کمی درباره شکلگیری ترکیب فعلی کاراکترهای فیلم و شخصیتپردازی آنها توضیح دهید. خودتان چه حسی نسبت به موقعیت داستانی هرکدام از این کاراکترها داشتید؟
قیدی: این یک روند خیلی سخت برای هر سه نفر ما در فرآیند نگارش فیلمنامه بود. به سختی هم به تفاهم رسیدیم! من به دلایلی، برخی علایق شخصی داشتم که بچهها با بخشهایی از آن مخالف بودند اما در نهایت زور من چربید! (خنده جمع). واقعیت این است که در انتخاب کاراکترها، نگاهم به امروز هم بود. درست است که ما میخواستیم قصه زنان آن دوران را روایت کنیم اما وقتی فکر میکردم که برای چه کسی میخواهیم این داستان را روایت کنیم، میدیدم که مخاطب ما جامعه امروز و جوانان امروز هستند.
در زمان «ویلاییها» هم چنین بحثی وجود داشت. ما میخواستیم برای افرادی که با این موقعیتها آشنایی نداشته و ندارند، قصهای را تعریف کنیم نه لزوماً برای افرادی که خودشان آن سالها را تجربه کرده و از آن خاطره دارند. به همین دلیل سعی کردم با نگاهی که به امروز و مخاطب فعلی اثر داشتم، تعمداً در برخی ویژگیهای کاراکترها دست ببرم و آنها را به گونهای طراحی کنم که مخاطب امروز بتواند خودش را در هرکدام از این کاراکترها پیدا کند.
* نکتهای که در طراحی کاراکتری که فرشته حسینی نقشاش را ایفا میکند، کمی پررنگتر است.
قیدی: بله. در هر کدام از کاراکترها به نوعی ویژگیهایی قرار داشت که گویی قشر مشخصی را نمایندگی میکنند. در این زمینه تعمد داشتیم و اصرار من بود به این سمت برویم تا بچههای امروز راحتتر بتوانند با این کاراکترها همراهی کنند، نه اینکه احساس کنند ما داریم درباره آدمهایی دستنیافتی و فراانسانی صحبت میکنیم که شما نمیتوانید به موقعیت آنها نزدیک شوید.
* یک نکته مشترکی این کاراکترها دارند که بد نیست درباره آن هم توضیح دهید. نسبت هر کدام از این کاراکترها با «خانواده» بهنظر میرسد برمبنای یک تقابل طراحی شده است؛ یکی با پدر، یکی با همسر سابق و دیگری با همسر فعلی. چقدر به این نسبت فکر کرده بودید و چقدر آن نگاه امروزی که مدنظر داشتهاید در این مورد دخیل بوده است؟
قیدی: بخشی از این واقعیت از همان کتابهایی که به آنها اشاره کردیم میآمد. همه کاراکترهایی که در آن کتابها دربارهشان خوانده بودیم، بهنوعی برای آنکه بتوانند در این موقعیت مقاومت در خرمشهر بمانند، بهناچار در برابر خانوادهشان قرار گرفته بودند.
امینی: اساساً ناگزیر از این تقابل بودند. مسئله این است که این دختران دست به اقدامی نامتعارف زده بودند. بهخصوص نسبت به زمانهای که در آن زندگی میکنند. این اقدام همین امروز هم یک اقدام نامتعارف محسوب میشود چه برسد به ۳۰ سال پیش. ببینید در آن سالها و در اتمسفر خوزستان و خرمشهر، چقدر کار غیرمتعارفی بوده است. آنها حق داشتهاند چنین تصمیمی بگیرند و به همین اندازه خانوادههایشان هم حق دارند. نمیشود این دید را هم داشته باشیم که اینها دارند ظلمی میکنند، این خانوادهها واکنشی را از دختر خود میدیدهاند که تا پیش از آن تجربه نکرده بودند. درباره این سوال شما که پرسیدید چگونه به این تعداد و این ترکیب رسیدیم هم بگویم از همان زمان که با این ایده مواجه شدیم، اولین چیزی که شکل گرفت و تا پایان هم تغییر نکرد، عنوان فیلم یعنی «دسته دختران» بود. این عنوان هم یک معنای عام بهعنوان گروهی از دختران دارد، هم میتواند یک معنای نظامی بهعنوان «دسته» داشته باشد. در نگارش هر فیلمنامه معمولاً آنچه به ذهن من میرسد، رجوع به فیلمها و ژانرهایی است که احساس میکنم میتواند به فضای کار نزدیک باشد. این ایده هم من را به یاد آثار میاندازد که ساختاری چند قهرمانی دارند و گروه در مرکز فیلم قرار دارد. شاخصترین نمونهها از این دست هم آثار وسترنی مانند «هفت دلاور» و یا «این گروه خشن» هستند.
* خودتان هم تجربه مشابهی مانند فیلمنامه «ماجرای نیمروز» را در کارنامهتان دارید.
امینی: بله آن هم تقریباً چنین ساختاری داشت. در این موارد بخشی از ماجرا مربوط به فیلمهایی است که در ذهن داریم و بخشی از آن هم برگرفته از مواد خامی است که جمعآوری کردهایم. ما بهصورت جداگانه آثاری را میخواندیم و نتبرداری میکردیم. کاراکترهای محبوب خود را هم انتخاب میکردیم و در جلساتی با هم به اشتراک میگذاشتیم. در آغاز دستمان را باز گذاشته بودیم و خاطرم هست که در نسخههای ابتدایی ما ۹ کاراکتر اصلی داشتیم. هر چه کار پیش میرفت، متناسب با ضرورتها این تعداد تغییر کرد.
قیدی: برخی کاراکترها هم در هم ادغام شدند.
امینی: این ادغام کاراکترها را قویتر میکرد و ابعاد بیشتری به آنها میداد. پلهپله از ۹ کاراکتر کم شد تا به پنج نفر رسیدیم. بهخصوص که از نظر ظرفیت فیلمنامه اگر میخواستیم ۹ یا ۸ کاراکتر داشته باشیم و قصه همه را هم روایت کنیم، با یک فیلم بیش از ۱۷۰ تا ۱۸۰ دقیقه مواجه میشدیم.
ادامه دارد...