این‌روزها سلبریتی‌ها همه‌جا هستند. گویی حضور در یک جا بدون بودن سلبریتی‌، سخت است و عادت کرده‌ایم جایی برویم که پیش‌تر توسط یک سلبریتی تبلیغ و معرفی شده است.

خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و اندیشه- سارا فرجی: این‌روزها هرطرف سرت را می‌چرخانی سلبریتی‌ها را می‌بینی؛ گویی سلبریتی‌ها آمده‌اند که همه‌جا باشند و زندگی بدون حضور آنها برای ما چیزی کم دارد. کافی است تا سر خیابان برای خرید چیزی بروی تا بهتر متوجه این محاصره با سلبریتی‌ها شوید. از تبلیغ و تشویق برای فرزندآوری یا فروش فرش و بیمه و تقریباً هرچیزی که فکرش را بکنید همگی با حضور سلبریتی‌ها گره خورده است. همین الان که می‌خواهید این مطلب را بخوانید احتمالاً روی مانیتور یا صفحه‌های گوشی تلفن همراهتان یک تبلیغ با حضور یک سلبریتی می‌بینید.

سوالی که در اینجا به وجود می‌آید این‌که چرا؟ چرا زندگی برای ما بدون حضور سلبریتی‌ها کم دارد و آنها همه جا هستند. جوابش واضح است سلبریتی‌ها آمدند که پول بیشتری در چرخه مالی یک کسب وکار بچرخد. تا قبل از ورود شبکه‌های اجتماعی، سلبریتی‌ها چیزی برای ارائه داشتند اما با ورود شبکه‌های اجتماعی و رونق گرفتن فضای مجازی برای سلبریتی‌شدن دیگر لازم نیست هیچ چیزی داشته باشی و هرکسی می‌تواند سلبریتی باشد در واقع شبکه‌های اجتماعی به نوعی تعریف سلبریتی‌ها را تغییر دادند اگرچه هدف همان است که بود اما امکان حضور همگانی در فضای مجازی به هرکسی این امکان را می‌دهد که خیلی زود سلبریتی شود و پول‌ساز و به همین‌دلیل می‌توان گفت یکی از شاخصه‌های سلبریتی بودن «مصرف‌کردن» است. سلبریتی‌ها آمدند تا به ما بگویند بیشتر مصرف کنید و در این چرخه خودشان هم به نوعی مصرف و روزی هم تمام می‌شوند و این مصرف‌گرایی خصیصه بارز قرن بیستم و جهان سرمایه داری است.

سلبریتی‌ها آمدند که ما درباره آنها حرف بزنیم و سرگرم باشیم و اینکه چرا این روزها همه (استعاره از بیشتر مردم و نه معنای واقعی همه افراد) دوست دارند سلبریتی باشند هم به این دلیل است که همه ما دوست داریم مهم باشیم و همه جا درباره‌مان حرف بزنند. اساساً دیده شدن و جلب توجه امری جذاب است و سلبریتی بودن این امکان را به فرد می‌دهد که همیشه نامت سرزبان‌ها باشد. در یک نظرسنجی که از نوجوانان شانزده‌ساله در انگلستان صورت گرفته، ۵۴ درصد از آن‌ها می‌خواهند سلبریتی شوند.

ماجرا اما وقتی قابل تامل می‌شود که سلبریتی‌ها جایی باشند که اصلاً نباید باشند؛ مثل حضور در برنامه‌های ریلتی شو (reality show). سریال جوکر که این‌روزها خیلی هم طرفدار دارد یک نمونه از همین reality show هاست که در اصل نباید هیچ سلبریتی داشته باشد چون اصل اساسی ساختن چنین برنامه‌هایی حضور مردم عادی و معمولی است همانطور که از نامش پیداست. reality show. یعنی نمایشی که براساس واقعیت است اما سلبریتی‌ها امروز طوری ما را محاصره کردند که انگار اگر در یک برنامه، رویداد، فیلم یا تئاتر نباشند یکی چیزی کم است و ما هم خیلی توجهی به چنین آثاری نمی‌کنیم.

اگر برنامه‌ای هم با حضور افراد عادی ساخته شود مثل مسابقات استعداد یابی و اینها که نمونه ایرانی و خارجی‌ش فراوان است باز خروجی این برنامه‌های بی سلبریتی، پدید آوردن یک سلبریتی می‌شود چون فرد بعد از دیده شدن در رسانه شناخته می‌شود و بعد از آن به سمت بیشتر دیده شدن می‌رود و از طریق کانال‌های ارتباطی که دارد شروع به سلبریتی شدن می‌کند. نمونه‌ش افراد معمولی‌ای که در استندآپ کمدی‌های تلویزیون یا مسابقات استعداد یابی حاضر شدند و بعد از آنکه شناخته شدند در صفحات شبکه‌های اجتماعی خود در فضای مجازی شروع به فعالیت کردند و الان یک سلبریتی شدند که همه کاری می‌کنند الا همان کاری که در آن استعداد داشتند.

به گفته هالی گراوت، نویسنده و استاد دانشگاه آلابامای آمریکا فرق سلبریتی با سایر شکل‌های تأیید و پسند عمومی آن است که بر مَدار شخصیت فردی می‌چرخد. سلبریتی‌ها، با آن کمالِ به‌ظاهر جاودانه‌شان، برای ما مفرّی از روزمرگی‌اند، سرگرممان می‌کنند، لذت به ما می‌بخشند یا یارمان می‌شوند تا دردمان را ابراز کنیم. و، با همۀ نقص بشری‌شان، تسلی‌بخش کمبودهای مایند، حس تعلق می‌آفرینند، و یادمان می‌آورند که کشمکش همانا ضرورت تجربه بشری است. سلبریتی‌ها بازتابی از شخص‌بودن ما هستند، یعنی نشانمان می‌دهند چه کسی هستیم. ولی درعین‌حال با خیال هم ما را افسون می‌کنند، یعنی نشانمان می‌دهند چه کسی می‌خواهیم باشیم.

به گفته او شهرت با سلبریتی فرق دارد و شهرت محتاج یک شخص برجسته است اما سلبریتی محتاج مخاطبان قضاوتگر.

جورج مونبیو یکی از ستون نویسان مجله گاردین در مقاله‌ای که پنج سال پیش برای گاردین نوشته بود اشاره کرده براساس مطالعه‌ای که در مجله سایبر سایکالوجی انجام شده، بین سال‌های ۱۹۹۷ تا ۲۰۰۷ تغییری اساسی در ایالات متحده رخ داده است. در سال ۱۹۹۷ (براساس نظر مخاطبان بزرگ‌سال) ارزش‌های غالب در برنامه‌های تلویزیونیِ محبوب برای نُه تا یازده‌ساله‌ها عبارت بودند از احساس مسئولیت‌های اجتماعی و نیکوکاری. در این‌سال، در بین شانزده ارزشِ بررسی‌شده، شهرت در جای پانزدهم بود. اما شهرت در سال ۲۰۰۷ و بعد از رایج‌شدن برنامه‌هایی مانند «هانا مونتانا» به جایگاه اول رسید و، پس از آن دستاورد، این‌عناوین قرار گرفتند: وجهه عمومی، محبوبیت و موفقیت مالی. احساس مسئولیت‌های اجتماعی در این سال به جایگاه یازدهم سقوط کرد و نیکوکاری پس‌ازآن به جایگاه دوازدهم رسید.

مطمئناً الان که حدود ۱۵ سال از ۲۰۰۷ گذشته این موضوع پررنگ‌تر هم شده است. به نظر می‌رسد سلبریتی‌ها ذهن ما را هک کردند و ما دیگر از خودمان چیزی نداریم آنها سلیقه ما را تعیین می‌کنند و گاهی هم جای ما تصمیم می‌گیرند به همین دلیل ارزش‌های ما هم در این‌چرخه تغییر می‌کند چون آنها هستند که دیدگاه‌های ما را هدایت می‌کنند.

به قول تیموتی کالفیلد، پژوهشگر و استاد دانشگاه آلبرتا کانادا ما در چرخه‌ای جاودان اسیر شده‌ایم که سوختش شهرت ودیده شدن است. این چرخه اینگونه کار می‌کند: کاهش تحرک اجتماعی و ازبین‌رفتن گزینه‌های زندگی، منجر می‌شود به رؤیاهای روبه‌رشد دربارۀ بخت و شهرت آدم‌های معروف. این نیز به سهم خود، قدرت و طمع شهرت را افزایش می‌دهد و این افزایش، شاید با نوعی تصمیمِ ناشی از خودشیفتگیِ روبه‌فزونی، موجب تمرکز بر انگیزه‌های بیرونی می‌شود. این تمرکز، شادیِ کمتر را در پی دارد و ذهن ما (و به‌طور عموم ذهن جامعه) را از فعالیت‌هایی مانند تحصیل و طرف‌داری از تحولات اجتماعی، منحرف می‌سازد. این در حالی است که اینگونه فعالیت‌ها احتمالاً تحرک اجتماعی را افزایش می‌دهند.

سخن پایانی این‌که امروز طوری با حضور سلبریتی‌ها محاصره شده‌ایم که راهی برای رهایی نیست. اما واقعیت این است که سلبریتی ها به ما توهم دانایی می‌دهند و آمده‌اند که ما را سرگرم و مفرح کنند. پس نباید خیلی جدی‌شان گرفت. بهتر است آنها را سرجای درست خودشان قرار دهیم و به سلیقه و دیدگاه‌های شخصی و فردی خودمان اعتماد کنیم. ما بدون سلبریتی‌ها هم می‌توانیم تصمیم بگیریم و زندگی کنیم.