خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و اندیشه _ صادق وفایی: روز شنبه ۱۷ دی ۱۳۵۶ مقالهای با عنوان «ایران و استعمار سرخ و سیاه» در روزنامه اطلاعات منتشر شد که بهگفته بسیاری از صاحبنظران باعث سرعتگرفتن اتفاقات انقلاب اسلامی ایران و پیروزیاش در سال ۵۷ شد. نام «احمد رشیدی مطلق» بهعنوان نویسنده این مقاله منتشر شد اما بسیاری معتقد بودند چنینفردی وجود خارجی ندارد و چنیننامی، اسمی مستعار است که پشت آن، شاید خود محمدرضا پهلوی و هر فرد دیگری مخفی شده باشد.
مقاله مورد اشاره، امام خمینی (ره) را مرتجع و مخالف اصلاحات و عامل استعمار انگلیس معرفی کرد. همچنین القاکننده این معنی بود که او اصل و نسب هندی دارد و به سرودن اشعار عاشقانه مشغول بوده است. مردم قم پس از انتشار این مقاله شروع به اعتراض و راهپیماییهای متصلبههم و زنجیروار کرده و با تعطیلکردن درسهای حوزه علمیه و بازار، از مسجد اعظم و حرم حضرت معصومه (س) بهسمت خانه علمایی چون علامه طباطبایی و مدرسه امیرالمؤمنین رفتند که در این اماکن، علامه طباطبایی، شیخ محمد یزدی و آیتالله ناصر مکارم شیرازی سخنرانی کردند. همچنین بعد از این سخنرانیها و تجمعات، جمعیت بهسمت منزل آیتالله وحید خراسانی، خیابان ارم و صفاییه و سپس منزل آیتالله حسین نوری همدانی رفت.
در پی درگیریهایی که در قم رخ داد، تعداد کشتهشدگان شهر قم، ۵ نفر اعلام شد که ۴ نفرشان در اثر اصابت گلوله و یکنفرشان که نوجوان بود، در اثر ازدحام جمعیت کشته شدند. با رسیدن خبر کشتار قم به دیگر شهرهای کشور، اصفهان، مشهد، نجفآباد و برخی شهرها برای چندروز تعطیل شدند. وقتی صفحات لایی روزنامه اطلاعات به تبریز رسید، در آنجا هم تظاهرات شد و مردم نمایندگی روزنامه اطلاعات را آتش زدند. به این ترتیب مردم شهرهای مختلف در اربعین شهدا و کشتهشدگان تجمعات، به خیابانها ریختند و زنجیره چهلمها شهر به شهر ادامه پیدا کرد تا موج انقلاب تمام کشور را فرا گرفت.
سید فرید قاسمی نویسنده و پژوهشگر تاریخ مطبوعات ایران، تابستان سال ۹۹ کتابی را درباره این مقاله توسط انتشارات جهان کتاب منتشر کرد که پیشینهها و پیامدهای آن را از نظر اسناد تاریخی مورد بررسی قرار داده است. این کتاب با عنوان «اخگر انفجار، پیشزمینه و پیآمد مقاله "ایران و استعمار سرخ و سیاه"» به چاپ رسید. قاسمی در این کتاب، درباره تبعات این مقاله، به گزارشهای هفتهنامه اشپیگل، روزنامه آبزرور و لوموند فرانسه اشاره کرده که به انتشار آمار کشتهشدهها پرداختند. لوموند هم در گزارش خود، مقاله «ایران و استعمار سرخ و سیاه» را دلیل شورشهای متوالی توصیف کرد که هر چهلروز یکبار ایران را به لرزه درآورد.
اسناد تاریخی میگویند حکومت وقت، پیکر کشتهشدگان در تظاهراتهای اعتراضی به چاپ مقاله مورد اشاره را به سهشرط به خانوادههایشان بازمیگرداند: پرداخت ۵۰۰ تا ۵ هزار تومان هزینه گلوله، دفن در بهشتزهرای تهران و نگرفتن مجلس ختم. در یکی از روایتهای درگیریهای اعتراضی که فرید قاسمی در کتابش به آن اشاره کرده و مربوط به چاپ سال ۶۲ «تاریخ سیاسی معاصر ایران» اثر سید جلالالدین مدنی است، ضمن اینکه گفته شده مأموران پلیس خطاب به مردم فریاد میزدند سد معبر حرام است، گفته شده: «در این موقع یک نفر ساواکی پایش را محکم به شیشه بانک زد و همان وقت یک ساواکی دیگر با لباس شخصی و یک پاسبان که در کامیون نشسته بودند با هم هرکدام سنگی به طرف شیشه بانک پرتاب کردند.» (صفحه ۸۳)
* جریانهای خودکامه و مانورهای ناشیانهشان
قاسمی میگوید روزنامهنگار باوسواس و بالغ در مسیر کاری خود، با جریانهای اداری روبرو میشود که هیچ درک و دریافتی از پرهیزهای این حرفه ندارند. این جریانها، به محتوا و گیرنده بیتوجهاند و برداشت خود را بر استنباط روزنامهنگارانه ترجیح میدهند. این نویسنده میگوید این خودکامههای خودخواه، چشمانداز ناداشته خود را به دورنما و افق روزنامهنویسها چیرگی میبخشند و با ناسزاگویی آتشی به پا میکنند که به پیشه خودسوزی و دیگرسوزی برسند.
به این ترتیب، چاپ مقاله «ایران استعمار سرخ و سیاه» در روزنامه اطلاعات، نمونهای از همین مانورهای ناشیانه بود که باعث شروع شمار معکوسِ شماری فرد قدرتمدار شد. به این ترتیب مقاله مورد اشاره، اخگر یا جرقه حوادثی شد که به انقلاب اسلامی منجر شدند. قاسمی معتقد است ماجرای آن مقاله به یکتکمقاله ختم نمیشود و در روزهای پیش از انقلاب، زنجیرهای از نگارشها توسط حکومت پهلوی به روزنامهها تحمیل شد که بهرغم ایستادگی برخی از مطبوعاتیهای آن دوران به چاپ سپرده شدند. قاسمی به نقل از یوسف جوانرودی (مهدی سحابی) در کتاب «تسخیر کیهان» (تهران: حاشیه، ۱۳۵۹) میگوید چاپ مقاله «ایران استعمار سرخ و سیاه»، تودههای مطبوعاتی را نیز عمیقاً متأثر کرد، بهویژه که در تهیه، چاپ و توزیع آن، کوچکترین نقشی نداشتند اما بهطور غیرمستقیم به همدستی در انتشار آن متهم شدند.
قاسمی در معرفی کتاب «اخگر انفجار» میگوید این اثر نقیض یا باژگونه روایتهایی است که تا بهحال درباره آن مقاله منتشر شدهاند. او در این کتاب، ابتدا به پیشزمینههای چاپ مقاله مورد اشاره میپردازد و سپس روایتهای مختلف تهیه این مقاله را بررسی میکند. در ادامه هم دو فرضیه را درباره تهیه محتوای این مقالات مورد بررسی قرار داده است.
* پیشزمینههای چاپ مقاله
چاپ مقاله روزنامه اطلاعات، مربوط به روزگاری است که بهجای وزارت فرهنگ و ارشاد، وزارت اطلاعات و جهانگردی فعالیت میکرد و داریوش همایون هم مسئولیت آن را به عهده داشت. سید فرید قاسمی، پیشزمینه این اتفاق را در روز دوم آبان سال ۵۶ جستجو میکند که خبر درگذشت آیتالله سیدمصطفی خمینی از عراق به ایران رسید و پس از آن، محافل و مجالس ختم و یادبود پرشوری برای فرزند بزرگ امام خمینی (ره) در ایران برگزار شد. او در این زمینه گزارشهای پرویز ثابتی مدیرکل امنیت داخلی سازمان اطلاعات و امنیت کشور (اداره سوم ساواک) را در کتاب نقل کرده که در آنها ثابتی گفته بود گزارش بازتاب درگذشت سیدمصطفی خمینی و سپس جوابیههای امام خمینی (ره) برای چهلم سیدمصطفی را تنظیم کرد و به نعمتالله نصیری رئیس وقت ساواک داد تا به شاه برساند. سپس شاه، پس ششهفته که از تحرکات مربوط به درگذشت سیدمصطفی خمینی میگذشت، عصبانی شد و به نصیری گفت دستور تهیه دو مقاله را بدهد که نصیری هم این دستور را به ثابتی منتقل کرد و در هماناحوالات، با رسیدن هویدا به حضور شاه، محمدرضا پهلوی عین این دستور را به هویدا نیز داد.
نتیجهگیری سید فرید قاسمی از گزارش پرویز ثابتی اینچنین است: «به گفته ثابتی، محمدرضا پهلوی ششهفته بعد از درگذشت سیدمصطفی خمینی، در دیدار با نعمتالله نصیری دستور نگارش دو مقاله را به ساواک و یکمقاله را به هویدا میدهد.» (صفحه ۱۳) که در ادامه به علت وقایعی، انتشار مقالات تهیهشده توسط ساواک منتفی شد.
* بررسی روایتهای مختلف؛ نویسنده مقاله کیست؟
درباره مقاله روزنامه اطلاعات، روایتهای مختلفی وجود دارد که قاسمی هم در اینباره گفته اقوال پرجوش و اسناد خاموشی وجود دارد؛ به این ترتیب که برای ۲۵ سال، بسیاری داریوش همایون وزیر وقت اطلاعات و جهانگردی را بهعنوان نویسنده این مقاله میشناختند. اما همایون این مساله را تکذیب کرد و گفت در نوشتن مقاله و دادن دستور نوشتناش سهمی نداشته اما دستور چاپ آن را صادر کرده است. همایون گفته این مقاله بهدستور مستقیم شاه در دفتر مطبوعاتی امیرعباس هویدا وزیر وقت دربار تهیه شد و متن اولیهاش که با ملاحظاتی تهیه شده بود، به دستور شاه بازنگری و تندتر و هتاکانهتر شد. قاسمی مینویسد داریوش همایون از سال ۸۱ که علی شعبانی (از نزدیکان فرهاد نیکوخواه) درگذشت، در گفتگو با رسانهها، شعبانی را بهعنوان نویسنده مقاله معرفی و روایت کرد که شاه بهدنبال یکی از اعلامیههای آیتالله خمینی (ره) که دربردارنده انتقادات مستقیم به او بود، بسیار خشمگین شد و دستور حمله شدیدی را در قالب آن مقاله به او صادر کرد. «حتی خودش یک مصاحبهای شاید دوسال قبل از انقلاب، حالا من یادم نیست یا دو سال قبل از آن مقاله که در اطلاعات چاپ شد، کرد و خیلی از مطالبی که در آن مقاله آمده خود شاه گفت که این شخص اصلاً ایرانی نیست و اینکه مخالف است با پیشرفت و آزادی و اینکه با انگلیسها ارتباط داشته…» (صفحه ۱۹) علی شعبانی هم به روایتی گفته نویسنده مقاله خودش بوده که این کار را به کار سفارش فرهاد نیکوخواه انجام داده است.
محمود جعفریان معاون سازمان رادیو تلویزیون ملی ایران و قائممقام دبیرکل حزب رستاخیز، در جریان محاکمات پس از انقلابش که به اعدام منجر شدند، گفته بود نویسنده مقاله، پرویز نیکخواه مدیر گروه تحقیق و دفتر مرکزی رادیو و تلویزیون بوده که مقاله را به دستور شاه نوشت و آن را به هویدا سپرد تا با تائید شاه به روزنامه اطلاعات سپرده شود.
مقابل روایت احمد احرار، روایت امیراصلان افشار قرار دارد که نقش شاه را در نگارش مقاله بهطور کلی انکار میکند. حسین فردوست هم، بانی نگارش و چاپ مقاله را جمشید آموزگار معرفی کرده سیدفرید قاسمی میگوید احمد احرار روزنامهنگار و نویسنده، بر این اعتقاد بود که احمد رشیدی مطلق نویسنده مقاله خود شاه بوده است. طبق گفتههای احرار، شاه تاکید داشته یکبار برای همیشه و به هر قیمتی که شده، پرونده امام خمینی (ره) و حامیانش را ببندد. به این ترتیب با روایاتی که در کتاب پیش رو مرور میشوند، فرض اینکه انتشار نامه مورد نظر اقدامی ناشیانه بوده و حکومت شاه به عواقبش توجه نداشته، صحیح نیست. استراتژی شاه این بود که با تحریک طرفداران امام خمینی (ره) آنها را به میدان کشانده و حذف کند. طبق همینروایت احمد احرار، با وجود آنکه تصریح شده بود در مقاله، چهمطالبی درباره امام خمینی (ره) گفته شود، اما نویسندگان مقاله حدود ادب را تا اندازهای حفظ کرده و به کنایه و اشاره اکتفا کرده بودند که وقتی مقاله به دست شاه رسید، با عصبانیت به هویدا گفت نویسندگان تعارف نوشتهاند و باید فلان موضوع و فلان موضوع را به تفصیل بگویند. در روایت احمد احرار، به این نویسندگان اشاره و گفته شده دو تن بودهاند که یکی از آنها گاهی برای شاه نطق مینوشت. احرار میگوید دو تن مورد اشاره، با همکاری یکی از مشاوران نزدیک هویدا مقاله را نوشتند.
مقابل روایت احمد احرار، روایت امیراصلان افشار قرار دارد که نقش شاه را در نگارش مقاله بهطور کلی انکار میکند. حسین فردوست هم، بانی نگارش و چاپ مقاله را جمشید آموزگار معرفی کرده و از غرور آموزگار و احساس قدرتاش صحبت کرده که جهانگیر آموزگار برادر جمشید آموزگار هم این احساس غرور و قدرت و ثبات را مانند فردوست مطرح کرده اما چاپ مقاله را حرکتی غیرمسئولانه و نتیجه تفرعن و غرور شخص شاه دانسته است.
سیدفرید قاسمی روایتهای هوشنگ نهاوندی و احسان نراقی را هم در فصل «روایتهای نگارش» بررسی کرده است. نراقی درباره روزی که مقاله مذکور چاپ شد، گفته است:
همین که نگاهم به مقاله افتاد فوراً به جمشید آموزگار تلفن کردم و گفتم میخواهم هرچه زودتر شما را ببینم. گفت ساعت ۶ بیا. وقتی وارد اتاقش شدم. گفتم: اطلاعات را خواندی؟ گفت: بله. بعد سرش را به عقب چرخاند و بهعکس شاه در بالای سرش نگاه کرد. میخواست نشان بدهد که کار شاه است ولی برگشت و گفت: هویدا، بله کار اوست «بنده در مؤسسات تحقیقات و برنامهریزی آموزشی بودم. در حدود ساعت ۳ بعد از ظهر روزنامههای کیهان و اطلاعات را به من رساندند و همین که نگاهم به مقاله افتاد فوراً به جمشید آموزگار تلفن کردم و گفتم میخواهم هرچه زودتر شما را ببینم. گفت ساعت ۶ بیا. وقتی وارد اتاقش شدم. گفتم: اطلاعات را خواندی؟ گفت: بله. بعد سرش را به عقب چرخاند و بهعکس شاه در بالای سرش نگاه کرد. میخواست نشان بدهد که کار شاه است ولی برگشت و گفت: هویدا، بله کار اوست. آموزگار میدانست که اگر بگوید شاه، دردسر خواهد داشت. به او گفتم: بههرحال وقتی آتش سر بگیرد و شعله بلند شود همه را میسوزاند. میدانید؟» (صفحه ۳۲)
نراقی در روایت خود گفته پس از آموزگار به دیدار هویدا رفته و با او گفتگو کرده که هویدا در این گفتوشنود، گفته نوشتن و دستور انتشار مقاله کار او نبوده و شاه و دستگاههای امنیتی این طرح را ریختهاند.
یکی از روایات موجود در اینباره، از این قرار است که شاه از محمود جعفریان، پرویز نکیخواه و شجاعالدین شفا معاون فرهنگی وزارت دربار خواسته هر یک مقالهای جداگانه بنویسند و از تلفیق آنها با یکدیگر، مقالهای تازه نوشته است. عباس میلانی نیز بدون آوردن نام فردی خاص گفته هویدا بنا به دستور شاه نوشتن مقاله را به دو نفر از همکارانش محول کرده است.
جمعبندی قاسمی از این بحث، این است که افراد مطلع در انتخاب واژههای مقاله دقت نداشتهاند و گویا پیشنویس آن را یکفرد با قلم بر کاغذ سفید نوشته و سپس برای کاستن و افزودن متن اولیه، کمیسیونی تشکیل شده که پس از آن، دستنوشته را بازنویسی و پاکنویس کردهاند. سپس در گام چهارم، بهوسیله وزیر درباره، تائید شاه برای چاپ مقاله گرفته شده است.
* دو نظریه درباره محتوای مقاله
سید فرید قاسمی میگوید درباره محتوای مقاله و سیر شکلگیری آن دو فرضیه وجود دارد؛ اول اینکه هویدا به فرمان شاه دستور آمادهسازی مقاله را داده و شاه از نصیری خواسته برای این کار، پروندههای سازمان امنیت و اطلاعات کشور را در اختیار هویدا قرار دهد. هویدا نیز این گزارشها را به فرهاد نیکوخواه سکاندار دفتر مطبوعاتی وزارت دربار تحویل داده و نیکوخواه هم با تشکیل کمیسیونی، از علی شعبانی خواسته براساس گزارشهای ساواک متنی آماده کند. سپس شعبانی نوشتهاش را به نیکوخواه میسپارد که او آن را به هویدا داده و به این طریق متن اولیه به دست شاه میرسد که آن را نمیپسندد و خواستار متن تندتری میشود. در نتیجه هویدا ویراستاری متن را به مهدی برادران قاسمی میسپارد و پس از بازنویسی دوباره، آن را بهصورت تلفنی برای شاه میخواند و تائید او را برای چاپ میگیرد. در این فرضیه گفته میشود پس از تائید شاه، داریوش همایون وزیر اطلاعات و جهانگردی از علی غفاری وزیر دربار خواسته مطلب را در قالب چهار نسخه تکثیر کند و به او برساند که به چهار روزنامه آیندگان، اطلاعات، رستاخیز و کیهان بسپارد.
در فرضیه دوم هم طبق روایت کارگزاران حکومت پهلوی، شاه فرمان نگارش مقاله را به هویدا، نصیری، شفا، محمود جعفریان و پرویز نیکخواه داده و پس از آن، چهار مطلب به درباره رسیده است. سپس با نظر شاه کمیسیونی توسط هویدا برپا شده که نوشتهها در آن بازنویسی شدند. سپس هویدا با گرفتن تائید شاه، این چهار نوشته را بدون واسطه به داریوش همایون تحویل میدهد تا در چهار روزنامه چاپ شوند.
نتیجهگیری قاسمی از بررسی ایندوفرضیه این است که «آنچه مسلم شده، خروج چهار پاکت از وزارت دربار است.» (صفحه ۳۷)
یکی از موضوعاتی هم که قاسمی در کتابش درباره آن تذکر داده، علت پافشاری حکومت وقت بر چاپ مقاله در روزنامه اطلاعات است. او میگوید روزنامه مذکور بین دیگر روزنامههای کشور، جوانب و سنن مذهبی را بیشتر رعایت میکرد و گاهی نیز گفتگوهایی با مراجع مذهبی منتشر، و تصاویر آنها را در صفحه اول خود چاپ میکرد.
* رسیدن مقاله سفارشی به دست روزنامهنگاران و واکنشها
اسکندر دلدم، گفتههای علی باستانی خبرنگار روزنامه اطلاعات را اینگونه نقل کرده که پس از اینکه مقاله مورد اشاره توسط داریوش همایون به دستش رسید، متوجه مطالب غیرعادی و عبارات سخیف و توهینآمیز زیاد آن شده است. به این ترتیب با صلاحدید خود چندپاراگراف آن را خط زده و چندجمله و عبارت مستهجن دیگر آن را حذف کرده است. سپس آن را برای حسین بنیاحمد سردبیر وقت روزنامه اطلاعات ارسال کرده است.
هوشنگ اعلم از روزنامهنگاران قدیمی هم که همچنان در عرضه مطبوعات کشور فعال است، در سال ۵۶ خبرنگار سرویس سیاسی روزنامه رستاخیز بوده و یکی از افرادی است که یکی از چهار پاکت این مقاله توسط همایون به دستش رسیده است. او همراه با خبرنگار روزنامه اطلاعات این پاکت را از همایون دریافت کرد.
محمد حیدری هم ضمن تائید این روایت گفته با استعفای سردبیر، و بی سردبیر بودن روزنامه، و همچنین با توجه به اینکه فرهاد مسعودی مدیرمسئول مؤسسه اطلاعات در تهران نبوده، تصمیم میگیرد با مسئولیت خودش از چاپ این مقاله جلوگیری کند. اما احمدرضا دریایی متصدی اجرایی صفحات داخلی روزنامه به او خبر میدهد از بالا تهدید کردهاند اگر مقاله منتشر نشود، فردا دیگر مؤسسهای بهنام اطلاعات وجود نخواهد داشت قاسمی درباره واکنشهای درونی روزنامه اطلاعات سراغ افراد مختلفی ازجمله محمدعلی سفری رفته که در هیئت تحریریه شاهد اطلاعات و ناظر تلاش همکارانش برای جلوگیری از چاپ مقاله سفارشی داریوش همایون بوده است. او گفته تلاشها برای جلوگیری از چاپ مقاله به نتیجه نرسید و این پیشنهاد هم که ابتدا مقاله توسط روزنامه آیندگان چاپ شود بعد اطلاعات آن را چاپ کند، فایدهای نداشت. «و از قول داریوش همایون گفته شد که دستور فرمودند اول اطلاعات چاپ کند، بعد روزنامههای دیگر…» (صفحه ۴۷)
پیگیریهای قاسمی از محمدعلی سفری به آنجا منجر میشود که برای رسیدن به اطلاعات بیشتر از پشت پرده ماجرا، به اتفاق ایرج افشار و مجید مهران، سراغ احمد شهیدی / شهید ثالث سردبیر نشریات مؤسسه اطلاعات پیش از انقلاب برود. شهیدی در گفتگوهایش با اینسهتن به این مساله اشاره کرده که بهعلت چاپ این مطلب، نام خود را بهعنوان سردبیر، از شناسنامه روزنامه حذف کرد. محمد حیدری هم ضمن تائید این روایت گفته با استعفای سردبیر، و بی سردبیر بودن روزنامه، و همچنین با توجه به اینکه فرهاد مسعودی مدیرمسئول مؤسسه اطلاعات در تهران نبوده، تصمیم میگیرد با مسئولیت خودش از چاپ این مقاله جلوگیری کند. اما احمدرضا دریایی متصدی اجرایی صفحات داخلی روزنامه به او خبر میدهد از بالا تهدید کردهاند اگر مقاله منتشر نشود، فردا دیگر مؤسسهای بهنام اطلاعات وجود نخواهد داشت. حیدری میگوید تصمیم گرفت این مقاله را از لابهلای بیخوانندهترین آگهیها شروع کرده و هر پاراگرفش را در یکصفحه منتشر کند. تیتر مطلب را هم از ۱۲ سیاه یعنی کوچکترین حروف تیتر بیشتر نگذارد. اما صبح فردا که مقاله در صفحات لایی روزنامه منتشر شده، متوجه میشود علیرغم سفارش و تاکیدش، مقاله با حروف درشت، داخل کادر و جای مشخص چاپ شده است.
احمد احرار در خاطرات خود از روزهای پیش از چاپ، از بازتاب رسیدن آن به تحریریه اطلاعات، از احمد شهیدی یاد کرده که مطلب را به او داده تا بخواند و دربارهاش اظهار نظر کند. احرار با مطلبی مواجه میشود که امضای احمد رشیدی مطلق با قلم خودکار را در بالای صفحه داشته است. احرار همچنین از تماس تلفنی شهیدی با داریوش همایون و ناکامیاش برای جلوگیری از چاپ مقاله گفته است. او همچنین درباره سابقه همایون نیز گفته: «من میدانستم شهیدی در آن لحظات چه حالتی دارد و چه فکر میکند. یقین داشتم قیافه داریوش همایون را از آن زمان که به عنوان عضو سادهای در قسمت فنی اطلاعات استخدام شد به خاطر میآورد… و بعد که در بحبوحه مبارزات اعراب و اسرائیل، هنگامی که اسرائیلیها در مطبوعات به دنبال دوستان وفادار میگشتند، مترجم سرویس خارجه شد… و بعد که او را به اسرائیل و سپس به آمریکا دعوت کردند… و بعد که پای در رکاب ترقی نهاد… و دوست محرم هویدا شد… و داماد خانواده زاهدی و… و....» (صفحه ۵۵)
حسین بنیاحمد سردبیر وقت روزنامه اطلاعات درباره خود مقاله که به تحریریه اطلاعات سپرده شد، گفته: ظاهر مطلب این بود که یک شخص معمولی به نام احمد رشیدی مطلق مطلبی را به میل خود نوشته و قرار است روزنامه هم به میل و تشخیص خودش آن را چاپ کند. او درباره علت امتناعش از چاپ این مقاله هم گفته در خانوادهای که همواره پایبند دین و ایمان بوده، پرورش یافته و نمیتوانست با توهین به یک مرجع مذهبی موافق باشد. در نتیجه تصمیم گرفت بهعنوان اعتراض از سردبیری روزنامه استعفا دهد؛ به ویژه که بر این باور بوده که این کار را از جانب همه کارکنان و هیئت تحریریه روزنامه اطلاعات انجام میدهد. به این ترتیب بود که بنیاحمد از خود سلب مسئولیت کرد و گفته خبرگزاریهای خارجی هم استعفایش از اطلاعات را منعکس کردند اما در داخل کشور، خبری در اینباره منتشر نشد و حتی فشارهای مخفیانهای هم به او وارد شد تا سر کار خود برگردد تا اینطور وانمود شود که استعفایش ارتباطی به مقاله نداشته است. «که من نپذیرفتم.» (صفحه ۶۱)
در مجموع، در روایتها نوشته شده که فرهاد مسعودی مدیر مؤسسه اطلاعات و مدیرمسئول روزنامه اطلاعات ۴۸ ساعت در برابر توقعات مقامات عالیه برای چاپ این مقاله مقاومت کرد.
درباره ورود پاکت مقاله سفارشی به روزنامه رستاخیز، هوشنگ اعلم گفته این پاکت را از همایون گرفته و به مهدی سمسار سردبیر روزنامه مذکور رسانده است. او همچنین در دفتر روزنامه رستاخیر، تماس تلفنی سمسار را با همایون شنیده که گفته این مقاله را چاپ نمیکند. اعلم میگوید او و منصور / علیرضا رهبانی مطلبی را که قرار بود در روزنامه رستاخیز چاپ شود، ندیده و نمیدانند همانمطلب چاپشده در روزنامه اطلاعات بوده یا مطالبی دیگر.
درباره روزنامه کیهان هم که چند روز بعد با ویرایش و اصلاح مقاله را چاپ کرد، روایت مصطفی مصباحزاده وجود دارد. به این ترتیب قاسمی نتیجه میگیرد که این حرف که طی ۴۳ سال اخیر مطرح شده و براساس آن، کیهان هیچ گاه مطلب مذکور را چاپ نکرد و زیر بار چاپش نرفت، صحت ندارد.