کتاب «نوشیدنی کج» نوشته سمیرا بختیاری توسط نشر معارف منتشر و روانه بازار شد.

به گزارش خبرگزاری مهر، کتاب «نوشیدنی کج» نوشته سمیرا بختیاری به‌تازگی توسط نشر معارف چاپ و به بازار عرضه شده است.

نویسنده این‌کتاب معتقد است در جامعه‌ای که طرح کرامت خانواده و پاسداشت زندگی زناشویی در خیلی از موارد دچار خدشه شده، ما با زنی روبرو هستیم که برای حفظ زندگی زناشویی‌اش تلاش می‌کند و این کتاب می‌تواند در جهت حفظ و استحکام خانواده گام بردارد. برای زنان جوانی که به محض دیدن کوچک‌ترین خطایی از همسر خود کلمه طلاق را پیش می‌کشند و اقدام می‌کنند. زندگی خانوادگی حرمت دارد، اینکه بعد از طلاق قرار نیست اتفاق فوق العاده‌ای بیفتد. نگاه جامعه به امر ازدواج و نگه داشتن زندگی مشترک، نویسنده را به نوشتن این رمان ترغیب کرده است.

در بخشی از این‌کتاب آمده است:

«اگر مردی که عاشقش هستی را از دست بدهی چه می‌کنی؟ می‌توانی او را نداشته باشی یا با دیگران قسمتش کنی؟ برای به دست آوردنش از چه راهی وارد می‌شوی؟ اگر شک و تردیدها و هزاران علامت سوال به ذهنت هجوم بیاورد، بدون آنکه جوابی برایش داشته باشی؛ باز هم عاشقانه‌ات را ادامه خواهی داد؟ اگر توان داشته باشی وارد میدان مبارزه شوی کدام راه را انتخاب می‌کنی؟ مبارزه یا …؟!

نگار در نوشیدنی کج به فکرِ گرفتن یک جشن تولد می‌افتد. بدون اینکه او خبر داشته باشد. می‌خواهد او را غافلگیر کند. در این راه همه چیز دست به دست هم می‌دهد تا نگار را از پا بیندازد. افکار درونی نگار و ابر، باد، مه، خورشید و فلک … همه با هم می‌خواهند او را به زمین بیندازند. نگار خودش را روی تخته چوبی در دریای طوفانی می‌اندازد و...
کجی‌ها از نگار، دست بر خواهند داشت؟

زنبوری به جانم افتاده بود و توی مغزم وز وز می‌کرد… علامت ذره‌بین را می‌زدم، اسم‌ها را می‌نوشتم و پیِج‌ها را نگاه می‌کردم. عکس‌ها و ویدئوها را. این کار یکی از تفریحات و سرگرمی‌های دلهره‌آور بعد از ظهرهایم شده بود. بعد از ناهار بدنم نبض داشت تا بروم سراغ موبایل و اینترنتش را وصل کنم و… آرام نمی‌شدم. قلبم توی دهانم می‌کوبید و شقیقه‌هایم چکش می‌خورد. می‌چرخیدم و می‌گشتم و صفحه‌ها را ورق می‌زدم. دنبال چه می‌گشتم؟ نمی‌دانستم. نمی‌خواستم بخوابم؛ اما وزن‌های آویزان کرده بودند روی پلک‌هایم که هر لحظه سنگین‌تر می‌شد. عکسی افتاد جلوی پلک‌های نیمه بسته‌ام. عکس رفت و پلک‌ها روی هم افتاد. سرم تیر می‌کشید. صدای زنگی مثل زنگ‌های تفریح توی مدرسه در سرم می‌پیچید و یک دفعه نعره می‌کشید. تیری می‌شد که از کمان رها شده و از توی مغزم بیرون زده است. چشم‌هایم باز شد و انگشتم دنبال دکمه برگشت می‌گشت.

آنچه را می‌دیدم، باور نمی‌کردم. این چشم‌های من نیستند که اینها را می‌بینند. نه، من نیستم. نمی بی نم. دستی روی شانه احسان؟ … چسبیده به تنش؟»

این‌کتاب با ۱۳۶ صفحه، شمارگان هزار نسخه و قیمت ۴۰ هزار تومان منتشر شده است.