خبرگزاری مهر _ گروه فرهنگ و اندیشه: چندی پیش نشست «صدسالگی حوزه قم و مسائل جامعه ایران» با نگاهی به کتاب صد سالگی حوزه علمیه قم نوشته رسول جعفریان با حضور آیت الله سیدمصطفی محقق داماد، حجت الاسلام والمسلمین رسول جعفریان، اکبر ثبوت و حجت الاسلام و المسلمین رضا مختاری در خانه اندیشمندان علوم انسانی برگزار شد.
محقق داماد در نشست یادشده، مطالبی بیان کرد که واکنش برانگیز شد و پس از آن افراد مختلفی از جمله آیتالله فاضل لنکرانی پاسخهایی به سخنان محقق داماد دادند. علیرضا جوادزاده، استادیار مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره) هم در یک یادداشت مفصل، سخنان محقق داماد را نقد کرده و این متن را در اختیار خبرنگار مهر قرار داده است.
مشروح متن یا پاسخ جوادزاده در ادامه میآید:
مقدمه
نشست علمی «صدسالگی حوزه قم» در ۲۸ آذر با همکاری دو مرکز «انجمن اندیشه و قلم» و «خانه اندیشمندان علوم انسانی» در تهران برگزار شد ttp://www.aparat.com/v/dWM4X?t=15)). این نشست در آستانه صدمین سال تأسیس حوزه قم، و به مناسبت انتشار کتابی با عنوان «صدسالگی حوزه قم» که به صورت مجموعه مقالات و اسناد تنظیم شده است انجام گردید. جمعآوری مقالات و انتشار کتاب، و نیز برگزاری نشست، به اهتمام جناب آقای رسول جعفریان صورت گرفت.
آقای جعفریان که آثار ارزشمندی در زمینه تاریخ اسلام، تشیع و ایران معاصر (از صفویه به بعد)، به نگارش درآورده و انتشار داده است، سالیانی است در کنار فاصله گرفتن از نگارش کتابهای تحقیقی و تحلیلی، و روآوری به یادداشتنویسی و انتشار اسناد به تدریج تجدیدنظرهایی در مواضع و تأملات سیاسی، و نیز اندیشههای دینی و مذهبی داشته است. رویکرد سیاسی و فکری جعفریان، علاوه بر آنکه در بخشی از مقالاتِ کتابِ «صدسالگی حوزه قم» نمود دارد، از برخی سخنان ایشان در نشست مذکور نیز بدست میآید؛ از جمله، وی در قسمتی از سخنان پایانی خود، رویکرد روحانیت در قبال تمدن جدید و تکنولوژیهای برآمده از غرب، و برخی فتاوای علما و مراجع تقلید درباره فضای مجازی را تخطئه و نقد نمود.
رویکرد فکری آقای جعفریان، در دعوت از برخی سخنرانان نشست مذکور نیز بوضوح مشاهده میشود. در نشست «صدسالگی حوزه قم»، غیر از آقای جعفریان، سه شخصیت دیگر سخنرانی نمودند:
۱. جناب آقای دکتر مصطفی محقق داماد: ایشان نوادة دختری آیتالله شیخعبدالکریم حائری یزدی (مؤسس حوزه قم)، و فرزند آیتالله سیدمحمد محقق داماد (فقیه و مدرّس برجسته و دقیقالنظر حوزه قم) هستند. جناب دکتر محقق داماد در کنار تحصیلات حوزوی، در رشته فلسفه و حقوق نیز تحصیل نمود و دکترای حقوق را از دانشگاهی در بلژیک کسب کرد. وی در طول سالیان متمادی، تدریس و مسئولیت در مجامع دانشگاهی در زمینه مباحث حقوقی داشته است. ایشان که در دهه شصت از مسئولان عالی قضائی جمهوری اسلامی بود از نظر سیاسی، به جریان موسوم به اصلاحات گرایش و تعلق دارد. رویکرد فکری ایشان که در برخی آثار وی مشاهده میشود، نوعی اصالتبخشی به اندیشههای غرب جدید است. طبق نگاه و تفسیر دینی وی اجتهاد شیعی میتواند بر اساس اصول عدالت و کرامت بشری که عقل بشر این دو اصل را درک میکند انجام شود. فقیه در جریان استنباط، چنانچه به حکمی دست یافت که منطبق با این دو اصل نبود، بایستی استنباط خود را تخطئه کند و مطمئن گردد که در مسیر مزبور مرتکب خطا شده است (به صورت خاص، ر. ک: مصطفی محقق داماد، مکتب اجتهادی آخوند خراسانی، تهران، مرکز نشر علوم اسلامی، ۱۳۹۷، ص ۱۸۳، ۲۱۶ و ۲۱۷). تأثیرپذیری دکتر محقق داماد از اندیشههای مدرن را میتوان در تحلیل وی از عنصر امامت شیعی نیز دنبال نمود؛ آنجا که وی در مقام بیان جدایی حکومت از دیانت، خلافت را از امامت تفکیک نموده و بیان کرده است: خلافت امری دنیوی و غیرمقدس، و امامت امری دینی، اخروی و مقدس است (ر. ک: رضا اسلامی، «نقدی بر انگاره تفکیک خلافت از امامت (تأملی بر دیدگاههای دکتر مصطفی محقق داماد)»، نظام ولایی، سال ۲، شماره ۴، بهار و تابستان ۱۴۰۰، « 45_60»؛ https://www.mehrnews.com/news/5072275).
منطبق با همین رویکرد، دکتر محقق داماد در سخنرانی خویش در نشست «صدسالگی حوزه قم»، با بیان مقدمات تاریخی و نسبت دادن برخی مطالب به آیتالله حائری و آیتالله بروجردی، لزوم فاصلهگیری روحانیت از سیاست را طرح کرد.
۲. آقای اکبر ثبوت: وی که متولد ۱۳۲۴ است، دارای تحصیلات حوزوی و دانشگاهی بوده، نزد برخی علمای تهران و استادان دانشگاه تهران در علوم مختلف شاگردی کرده است. تألیفات وی نیز همچون تحصیلاتش، در رشتهها و موضوعات متعدد بوده است: «تاریخ موسیقی، اصول فقه، فلسفه، سیاست، هندشناسی، تحلیل جنبشهای فکری و اجتماعی، عرفان، حقوق، کلام، ادبیات و غیره». بیشتر آثار منتشرشده وی، مقالات بلند تحقیقی بوده است. اما آنچه موجب شهرت او شد، انتساب مطالبی خاص به آخوند خراسانی بویژه مخالفت آخوند با حاکمیت سیاسی فقیهان و نقد فعالیتهای سیاسی اجتماعی روحانیت و عالمان شیعی بود؛ انتشار گزارش و نسبتهای ثبوت به آخوند، موجب واکنشهایی از جمله واکنش منفی و تردید و انکار برخی مراجع تقلید همچون آیات عظام: سیستانی، شبیری زنجانی و مرحوم موسوی اردبیلی گردید. تحقیقات و بررسیهای صورتگرفته، نشاندهنده کذب و جعلی بودن گزارش وی میباشد (ر. ک: علیرضا جوادزاده، مشروطه اسلامی: زندگیو اندیشه سیاسی آخوند خراسانی، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی و دانشگاه معارف اسلامی ،۱۳۹۹، « ۳۴۰_۳۷۴».
آقای ثبوت در نشست «صدسالگی حوزه قم»، ضمن بیان برخی کاستیهای فعلی حوزه قم، درباره چالشهای این حوزه در صد سال گذشته به ایراد سخن پرداخت. سخنان وی، البته با طعنه و کنایههایی به روحانیت و عالمان دینی آمیخته بود.
۳. جناب حجتالاسلام رضا مختاری: ایشان که در سنین جوانی در اواسط دهه شصت، با نگارش و انتشار کتاب اخلاقی ارزشمند «سیمای فرزانگان» شهرت یافت، از اساتید و محققان حوزه قم میباشد. وی با تأسیس «مؤسسه کتابشناسی شیعه» در سال ۱۳۸۵، توانسته است در کنار نشریهای وزین، دهها کتاب در زمینه تراجم علمای شیعه و کتابشناسی شیعه انتشار دهد.
آقای مختاری در نشست مذکور، با رویکرد تاریخی، درباره اقدامات و تلاشهای انجام شده در طول صد سال گذشته برای تأسیس، تثبیت و رشد حوزه قم سخنرانی نمود.
گزارش تفصیلی همه مباحث ارائه شده در این نشست، و بررسی آنها، نمیتواند در یک مقاله درج شود. بر همین اساس، ازآنجا که سخنان دکتر محقق داماد، از اهمیت بیشتری برخوردار است و موجب واکنشهای زیاد بویژه در حوزههای علمیه گردید، نوشتار حاضر تمرکز بر مباحث وی خواهد داشت. در همین راستا، ابتدا گزارش سخنان وی را میآوریم و در ادامه به بررسی انتقادی آن در پنج محور میپردازیم. در تحلیل پایانی نیز، به اختصار، ضمن بیان برخی خلاءهای موجود در تحلیل کلی دکتر محقق داماد درباره روحانیت، اشارهای انتقادی به بخشی از سخنان آقای جعفریان خواهیم داشت.
الف) گزارش سخنان دکتر محقق داماد: لزوم دوری روحانیت از سیاست
دکتر محقق داماد، سخنرانی خود در نشست «صدسالگی حوزه قم»، را به تبیین علت تأسیس حوزه علمیه قم اختصاص داد. ایشان با بیان گزارشها و مقدمات نسبتاً تفصیلی درباره مهاجرت آیتالله شیخعبدالکریم حائری یزدی قم، بر جملهای از مرحوم حائری یزدی تمرکز کرد. طبق گزارش آقای محقق داماد، آیتالله حائری در پاسخ به دعوت آیتالله میرزامحمدتقی شیرازی (میرزای شیرازی دوم) برای بازگشت به عتبات و رسیدگی به امور حوزه و طلاب آن، پاسخ منفی داده، نوشته بود:
«من اوضاع ایران را در تباهی میبینم و راهحلی برای آن نمیبینم مگر اینکه حوزهای در اینجا تأسیس شود و این حوزه موفق باشد که این تباهی را جلوگیری کند و از بین ببرد».
سؤالی که دکتر محقق داماد مطرح میکند این است که منظور از «تباهی» در کلام شیخ عبدالکریم چیست؟ ایشان با اعتراف و تصریح به اینکه آنچه در ادامه میگوید، تحلیل است نه گزارش، این گونه بیان میکند:
«[در آستانه تأسیس حوزه قم توسط شیخعبدالکریم حائری، بدلیل دخالت روحانیت در سیاست و اختلاف علما در مشروطه و اعدام شیخفضلالله نوری] تمام اوضاع علیه روحانیت بود. … شیخ فضل الله فرد ملایی بوده است. او یکی از شاگردان ممتاز شیخ انصاری بوده است… اینکه کار به جایی برسد که چنین فقیهی اعدام بشود، برای همه، چه موافقین و چه مخالفین مشروطه، ناراحتکننده بود… در اینجا در هر صورت روحانیت بدنام شد.
در این شرایط که روحانیت بدنام شده و اعتبار سابق خود را از دست داده است، حاج شیخ [عبدالکریم حائری] به این نتیجه میرسد که اگر حوزهای تأسیس شود که دو عنصر داشته باشد: یکی سواد و فضل و دیگری اخلاق، و کاملاً از سیاست جدا باشد، از طریق این دو عنصر (فضیلت و اخلاق)، روحانیت دوباره در قلب مردم وارد میشود....
من شواهدی دارم؛ [برخی] حرفها و نصیحتهایی که ایشان میکرده [شواهد و دلایل من است]؛ اولاً یک حرفهایی میزده که متهم به روشنفکری میشده است [مانند توصیه طلاب و روحانیان به عدم ازدواج موقت، برنامهریزی برای تحصیل زبان فرانسه توسط طلاب، و حمایت از تدریس فلسفه در حوزه قم]. منظور اینکه ایشان تأکید داشته حوزهای تأسیس بشود که دو عنصر محوری داشته باشد (فضیلت و تقوا) … لذا مرحوم شیخعباس قمی را برای درس اخلاق دعوت میکرده است. ایشان معتقد بوده که اگر طلبهها بروند در سیاست (یا اینطرف یا آن طرف)، دو مرتبه همان بدنامی برای آنها میآید.
اینکه امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) فرمودند طلبهای که سوار [ماشین] میشد، میگفتند ماشین خراب میشود بیا پایین، [مربوط به] آن زمان بوده است. در آن زمان، طلبهها بسیار بسیار مطرود و منفور بودند؛ اما واقعش این است که [پس از تأسیس حوزه و اقدامات شیخعبدالکریم حائری] حوزه قم همین کار را کرد که بعد از مدتی دو مرتبه روحانیت در دل مردم آمد و مردم روحانیان را دوست داشتند.
... [یک شاهد و سند دیگری ارائه میدهم]: … میرزامحمد ارباب قمی (از شاگردان شیخ انصاری)، هنگامی که شیخ عبدالکریم حائری به بازدید ایشان آمده بود، به مرحوم حائری گفت: آقا این ریش ما در این جنگ مشروطه و استبداد آلوده شد و ما آبرویی بین مردم نداریم؛ گاهی چند طلبه میآیند و درس میخوانند و میروند. تو خوشبختانه از این جریان دور بودی و در سیاست دخالت نکردی، و به همین خاطر فقط شما میتوانی در اینجا حوزه تشکیل بدهید.
منظور من این است که این استنباط من دلیل دارد، این مواردی که گفتم دلایلش است. به هر حال بعد از این چهل سال [در جمهوری اسلامی و ورود روحانیت در سیاست] هم که به خوبی این ادعا ثابت شد؛ گفت: گواه عاشقِ صادق در آستین باشد».
دکتر محقق داماد، در بخش دیگری از نشست مذکور، در پاسخ به سوال مطرح شده، بیان میکند منظور وی از فاصلهگیری روحانیت از سیاست، عدم تصدیگری است نه عدم دخالت مطلق؛ در نتیجه رویکرد مطلوب، نظارت روحانیت بر سیاست است. ایشان، به مناسبت، در پاسخ به سؤالی دیگر، به رویکرد مرحوم آیتالله بروجردی پرداخته، ضمن آنکه رویکرد آیتالله بروجردی را ادامه همان رویکرد آیتالله حائری میداند، میگوید:
«در قم افرادی که میخواستند کارهای خیلی تند انجام دهند، آیت الله بروجردی آنها را بیرون کرد. میگفت نباید این تندیها باشد؛ یعنی در قم اعتدال بود. هیچ وقت کارهای تند در قم انجام نشد … جای درس بود و تحقیق و اجتهاد، و از نظر فکری هم اعتدال؛ یعنی اهل تندروی نه سیاسی و نه ضدسیاسی نبود؛ اما به جوری شد آیتالله بروجردی که واقعاً قادر به تمام معنا بود؛ یعنی دستگاه سیاست از او میلرزید. هیچ در متن سیاست دخالت نکرد؛ ولی دستگاه سیاست با یک کلمه از او میلرزید [مانند جلوگیری از اقدام رژیم در موضوع اصلاحات ارضی].... قدرتی که مرحوم آیتالله بروجردی داشت در این بود که ناظر بر سیاست بود، بدون اینکه هیچ دخالتی کند».
دکتر محقق داماد، در ادامه، با بیان وضعیت مالی طلاب در زمان گذشته، به موضوع کمکهای مالی نظام جمهوری اسلامی به حوزههای علمیه پرداخت و با اختصاص بودجه دولتی برای حوزهها به شدت مخالفت نمود.
اگر بخواهیم خلاصهای گویا از سخنان دکتر محقق داماد را بیان کنیم، میتوان چنین گفت:
روحانیت پس از نهضت مشروطیت، بدلیل دخالت در سیاست و اختلافات بوجود آمده (و اعدام شیخفضلالله نوری)، جایگاه و اعتبار اجتماعی خود را از دست داد. افول اعتبار و محبوبیت روحانیت، زمینه فاصلهگیری مردم از معنویت و دیانت، و تباهی جامعه ایران را بوجود آورد. شیخعبدالکریم برای رفع تباهی و بازگردان جایگاه و اعتبار سابق روحانیت، حوزهای علممدار و اخلاقمحور و بدور از دخالت در سیاست تأسیس نمود. اقدام ایشان مقرون به موفقیت بود و همین رویکرد ایشان بعدها در دوره آیتالله بروجردی نیز ادامه یافت. اما با وقوع انقلاب اسلامی و پیروزی در آن، مجدداً روحانیت وارد سیاست شد. عملکرد روحانیت در طول بیش از چهل سال، عملاً موجب دوری و فاصله گرفتن مردم از آنها گردید. بنابراین، بازگرداندن مقبولیت و محبوبیت روحانیت در میان مردم، در گرو فاصله گرفتن آنها از دخالت در سیاست است.
چکیده سخن دکتر محقق را میتوان در این جمله خلاصه کرد: «روحانیت جهت حفظ اعتبار و محبوبیت مردمی خود، باید از سیاست دوری گزیند».
ب) نقد
نقدهای متعددی به بخشهای گوناگون تحلیل جناب دکتر محقق داماد قابل طرح است که به اختصار ذکر میکنیم:
۱. ابهام و تضاد
مقصود جناب دکتر محقق داماد از دوری روحانیت از سیاست چیست؟ از تحلیل ایشان درباره رویکرد شیخعبدالکریم حائری، این مطلب بدست میآید که روحانیت باید «کاملا از سیاست دور باشد». اما از سوی دیگر، بخشی از مطالب بعدی آقای محقق داماد که به رفتار مرحوم آیتالله بروجردی میپردازد، بیانگر آن است که روحانیت نباید تصدیگری کند، بلکه باید «نظارت» داشته باشد.
«دوری کامل روحانیت از سیاست» و «انجام نظارت و دوری از تصدیگری» دو رویکرد متفاوت و دارای نتایج مختلفی میباشد که شایسته است دکتر محقق مقصود خود را روشن نماید. از منظر تاریخی، هم شیخعبدالکریم و هم آیتالله بروجردی، دوری کامل از سیاست نداشتند، بلکه رویکرد نظارتی اختیار کرده بودند؛ گرچه سطح نظارت این دو به تناسب موقعیت و شرایط زمانه تفاوتهایی داشت و مرحوم بروجردی در مقایسه با آیتالله حائری، از اقتدار بیشتری در برابر رژیم برخوردار بود.
نکته مهم آن است که آنچه علما در مشروطه انجام دادند (و جناب آقای محقق داماد در مقام نقد آن بوده، رویکرد مرحوم حائری و مرحوم بروجردی را در مقابل رویکرد علمای مشروطه قرار میدهد)، خارج از رویکرد نظارتی نبوده است؛ یعنی چنین نبود که در نهضت مشروطه، علما (چه موافقین مشروطه و چه مخالفین آن) در مقام براندازی سلطنت و به عهده گرفتن مسئولیت و تصدیگری حکومت باشند؛ تا بدنبال آن گفته شود که چون روحانیت میخواست تصدیگری کند، دچار اختلاف شد و این اختلاف موجب از دست رفتن اعتبار و محبوبیت آن گردید.
ممکن است آقای محقق با مفروض گرفتن لزوم دخالت و نظارت نسبی روحانیت در سیاست، بفرمایند این دخالت و نظارت، نباید زیاد باشد. در مشروطه دخالتهای زیاد روحانیت موجب بیاعتباری روحانیت شد، اما شیخعبدالکریم، دخالت و نظارت را کم کرد و به حداقل رساند. این توضیح، با این پرسش مواجه میشود که معیار و ملاک «زیاد» و «کم» بودن دخالتها و نظارتهای سیاسی چیست؟ مناسب است آقای محقق بدین سوال پاسخ دهند.
نکته دیگر آنکه جناب دکتر محقق از وجود «اعتدال» در حوزه قم سخن میگوید و بیان میکند «هیچ وقت کارهای تند در قم انجام نشد» و قم «جای درس بود و تحقیق و اجتهاد». آیا سخنشان ناظر به سالهای بعد از وفات آیتالله بروجردی نیز هست یا صرفاً تا زمان رحلت آن فقیه بزرگ است؟ آیا از نظر ایشان وقایع سالهای ۱۳۴۱ به بعد در قم که نهضت اسلامی شکل گرفت (صرفنظر از تحولات بعد از پیروزی انقلاب) خروج از اعتدال بود؟ اگر چنین است، اقتضای «اعتدال» در مواجهه به اقدامات رژیم چه بود؟ دکتر محقق، از یک سو در سخنرانی خویش، ضمن نقل برخی مطالب و حکایات، به نوعی ارادت و عنایت خود را به امام خمینی نشان داده است، و از سوی دیگر، تحلیل او از اساس با دیدگاه امام ناسازگار و متضاد است.
سوال مهم دیگر آن است که بنابر فرض دخالت حداقلی روحانیت در سیاست، در همان موارد حداقلی که طبعاً مسائل با اهمیت را هم شامل میشود چه تضمینی برای عدم اشتباه روحانیت در آنها وجود دارد؟ وقتی روحانیت خود را از صحنه و مسائل سیاسی کنار کشید، طبعاً اطلاعات کافی نیز نخواهد داشت، و ورود در همان موارد حداقلی نیز میتواند با اشتباهات جدی همراه باشد. در این شرایط، بروز اختلاف میان روحانیت نیز غیرطبیعی نخواهد بود. بنابراین، مطالب آقای محقق، خالی از تضاد نیست (عدم ورود جدی روحانیت در سیاست، به بهانه عدم اختلاف میان روحانیان و حفظ اعتبار و محبوبیت اجتماعی آنها، میتواند زمینهساز اشتباهات و بروز اختلاف و از دست رفتن اعتبار و مقبولیت اجتماعی در همان موارد حداقلی باشد).
۲. تصویرسازی نادرست از تاریخ
تصویری که از سخنان دکتر محقق داماد درباره تاریخ روحانیت (قبل و بعد از تأسیس حوزه قم) و نسبت آن با سیاست، و میزان اعتبار و محبوبیت روحانیان بدست میآید، نادرست بوده و با واقعیتهای تاریخی فاصله دارد:
فارغ از فعالیتهای سیاسی روحانیت در طول تاریخ بویژه دوره صفویه تا زمان قاجار، تاریخ روحانیت و علمای شیعه از ابتدای حکومت قاجار تا نهضت مشروطیت (بیش از صد سال)، نشانگر ارتباط روحانیت با سیاست بوده است که اوج این ارتباط در واقعه تحریم تنباکو در سال ۱۳۰۹ ق مشاهده میشود. صدور حکم تحریم توسط مرجعیت شیعه در یک موضوع به ظاهر اقتصادی سیاسی و غیردینی، و درگیری با استعمار و حکومت، حکایت از اهتمام عالمان شیعه به مسائل سیاسی داشت. این ورود، نه تنها موجب انزوای روحانیت نشد، بلکه اعتبار و محبوبیت روحانیت افزایش یافت و میتوان گفت: دوره بعد از نهضت تحریم، یکی از درخشانترین و پرتکاپوترین دورههای روحانیت و حوزههای شیعه از منظر فعالیتهای اجتماعی و سیاسی، و نیز محبوبیت مردمی روحانیت بود.
نهضت عدالتخواهی منجر به مشروطیت (در سال ۱۳۲۴ ق) در چنین فضایی شکل گرفت. در این نهضت، ابتدا اکثر روحانیت مواضع مشترکی داشتند؛ اما به مرور با اقدامات انجام شده از سوی جریانها و گروههای زاویهدار با روحانیت، فضای همدلی و اشتراک نظر، به اختلاف کشیده شد. در این میان، جریان غربگرا و منورالفکر، با پنهان نمودن مفاهیم واژههای مهمی چون قانون، آزادی و مساوات، در انحراف مشروطه و زمینهسازی شکلگیری اختلاف میان روحانیت نقش مهمی ایفا کرد و توانست بعد از اعدام شیخ فضلالله نوری (که برخلاف گفته دکتر محقق، وی شاگرد میرزای شیرازی اول بود نه شاگرد شیخ انصاری) و حذف و کنار زدن منتقدان و مخالفان مشروطه از صحنه سیاست، به تدریج در مشروطه دوم، جریان دینی حامی مشروطه بویژه مراجع و علمای نجف را نیز تا حدودی به حاشیه راند.
در کنار این جریان منورالفکری، نفوذ و اقدامات استعمار انگلیس و روس نیز در انحراف مشروطیت، اختلاف روحانیت و کنار رفتن اهداف اصیل نهضت تأثیر بسیار مهمی داشت. دکتر عبدالهادی حائری، از منظری آسیبشناسانه به مشروطه، در بخشی از نتیجهگیری کتاب مشهور خود چنین مینویسد: «سرنوشت این انقلاب بایستی در رویدادها و کشمکشهای قدرت طلبانه امپریالیستها تعیین میگردید، رویدادها و کشمکشهایی مانند قراداد ۱۹۰۷ روس و انگلیس، عزل مورگان شوستر آمریکایی از مقام مالی خود در ایران، اشغال نظامی ایران وسیله روس و انگلیس در ۱۹۱۱/ ۱۳۲۹، … و سرانجام آغاز جنگ جهانی نخست. کوتاه سخن، مشروطه گری در ایران در واقع از راهی که میبایست برود انحراف یافت» (عبدالهادی حائری، تشیع و مشروطیت در ایران و نقش ایرانیان مقیم عراق، تهران، امیرکبیر، ۱۳۶۰، «۳۳۴_۳۳۵» بنابراین انحراف مشروطیت، عمدتاً معلول فعالیتهای غربگرایان داخلی از یک سو و دخالتهای استعمارگران از سوی دیگر بود، و اختلاف روحانیت نیز خود ریشه در انحرافهای اولیه در مشروطه داشت (که بخشی از روحانیت همچون شیخفضلالله نوری متوجه آن شده بود و متقابلاً بخشی متوجه آن نشده یا آن را جدی تلقی نمیکرد)؛ نه آنکه اختلاف روحانیت عامل انحراف مشروطه باشد.
از سوی دیگر، انحراف مشروطه و شکلگیری اختلاف میان روحانیت، هر چند موجب آسیبدیدن اعتبار اجتماعی روحانیان پس از مشروطه گردید، اما این آسیب نسبی بود. دکتر محقق داماد درباره فضای بعد از مشروطه تا زمان تأسیس حوزه قم توسط شیخعبدالکریم حائری میگوید:
«تمام اوضاع علیه روحانیت بود … در این شرایط که روحانیت بدنام شده و اعتبار سابق خود را از دست داده است، حاج شیخ [عبدالکریم حائری] به این نتیجه میرسد که… حوزهای تأسیس شود که دو عنصر داشته باشد: … اینکه امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) فرمودند که طلبهای که سوار [ماشین] میشد، میگفتند ماشین خراب میشود بیا پایین، [مربوط به] آن زمان بوده است. در آن زمان، طلبهها بسیار بسیار مطرود و منفور بودند؛ اما [پس از تأسیس حوزه و اقدامات شیخعبدالکریم حائری] حوزه قم همین کار را کرد که بعد از مدتی دو مرتبه روحانیت در دل مردم آمد و مردم روحانیان را دوست داشتند».
این تصویر و گزارش، بنابر شواهد و گزارشهای متواتر تاریخی نادرست است.
طیسالهای ۱۲۹۰_۱۳۰۶ ش (بعد از وقایع مشروطه تا چند سال بعد از زمان تأسیس حوزه قم)، روحانیت به رغم آسیبهایی که متوجه آن شده بود، جایگاه و نفوذ قابل توجهی داشت که از جمله در مبارزات مردم در جنگ جهانی اول، مقابله موفق با قرارداد وثوقالدوله، استقبال از مراجع و علمای تبعیدی نجف به ایران (و اعتراضهای گسترده به دولت انگلیس)، و قیام حاجآقا نورالله اصفهانی خود را نشان داد (برای توضیح بیشتر، ر. ک: علی ابوالحسنی (منذر)، «تحرک روحانیت شیعه در سالهای ۱۳۰۰_۱۳۰۶ ش» در: مجموعه مقالات همایش تبیین آرا و بزرگداشت هشتادمین سالگرد نهضت آیتالله شهید حاجآقا نورالله اصفهانی، « ۲۳_۵۶». نه تنها مطلق روحانیت، بلکه موارد متعددی از روحانیان و عالمان سیاسی اصیل قابل ذکرند که محبوبیت زیادی در جامعه داشتند. نمونه بارز، شهید مدرس است؛ وی بعد از موفقیت در مقابله با قرارداد وثوقالدوله با حمایت مردم، در مجلس چهارم که تقریباً مقارن با ورود شیخعبدالکریم حائری به حوزه قم شکلگرفت، با رأی بالا از سوی مردم تهران در مجلس حضور یافت و به سمت نایب رئیس اول مجلس انتخاب گردید و رهبری اکثریت مجلس را نیز بر عهده گرفت.
کماعتباری روحانیت که دکتر محقق با عبارات خود توصیف کرده، مربوط به سالیانی بعد از تأسیس حوزه علمیه قم، مقارن با اواخر حیات شیخ عبدالکریم و بعد از رحلت ایشان است؛ این دوره زمانی (حدود سال ۱۳۱۰ به بعد) با دیکتاتوری منوّر و اقدامات ضددینی و مذهبی رژیم رضاشاه مانند ایجاد محدودیت برای روحانیان، ممنوعیت عزاداری و کشف حجاب همراه بود. نقل امام خمینی درباره جلوگیری از سوار شدن روحانیان به ماشین نیز مربوط به این دوره زمانی به بعد است. و الا قبل از تأسیس حوزه قم و یا مقارن با آن، هنوز استفاده از ماشین در ایران عمومیت نیافته بود و چندان دسترسی به آن نبود. این وضعیت، نشاندهنده صحت پیشبینی آن مرحوم مبنی بر تباهی و افق تاریک آینده ایران بود که از طریق گسترش غربگرایی و استعمار غرب حاصل شده بود و حوزه تازه تأسیس قم میبایست با حفظ و گسترش در سایه رویکرد محتاطانه، به تقابل فرهنگی و سیاسی با آن وضعیت برخیزد.
اما شواهدی که دکتر محقق داماد برای تحلیل خود ارائه کرده است: ۱. سه شاهدِ «توصیه طلاب و روحانیان به عدم ازدواج موقت»، «برنامهریزی برای تحصیل زبان فرانسه توسط طلاب»، و «حمایت از تدریس فلسفه در حوزه قم»، ارتباطی با سیاست ندارد و معلوم نیست آقای محقق داماد در مقام ارائة شاهد بر ادعای خویش، به چه جهت این سه مورد را آورده است. برخی از این موارد میتواند صرفاً شاهد بر اهتمام شیخعبدالکریم نسبت به ترویج علم و اخلاق در حوزه باشد؛ ۲. موضوع جلوگیری از سوار شدن روحانیان به ماشین چنانکه بیان شد مربوط به دوره تأسیس حوزه نیست و نمیتواند شاهد بر ادعای مذکور باشد؛ ۳. در خصوص حکایتی که از میرزا محمد ارباب نقل شده است، باید گفت: صرفنظر از اینکه آقای محقق داماد در اینجا نیز به اشتباه میرزامحمد ارباب را شاگرد شیخ انصاری دانسته است در حالی که وی شاگرد میرزای شیرازی بود، وجود نقل متفاوتی از مرحوم آیتالله سیدحسین بدلا (ر. ک: حسین بدلا، هفتاد سال خاطره، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۷۸، ص ۸۰؛ مؤسس حوزه: یادنامه حضرت آیتالله حاج شیخعبدالکریم حائری، قم، بوستان کتاب، ۱۳۸۳، ص ۶۳۱) و حضور جمعیت زیاد در تشییع جنازه مرحوم ارباب که مدتی کوتاه بعد از ورود شیخعبدالکریم وفات نمود (ناصرالدین انصاری قمی، اختران فقاهت، ج ۱، قم، دلیل ما، ۱۳۸۵، ص ۵۴۲)، میتواند موجب تشکیک در نقل آقای محقق داماد باشد.
آنچه گفته شد، بیانگر آن است که جناب دکتر محقق داماد، بر پایه آگاهیهای نادرست و اشتباه از تاریخ عصر مشروطیت و دوره رضاخان، و ارائه شواهد غیرقابل پذیرش، برداشت غیرصحیحی از جملة مرحوم شیخ عبدالکریم حائری ارائه کرده است.
۳. اجتهاد در مقابل نص
نامه میرزامحمدتقی شیرازی (میرزای شیرازی دوم) به شیخعبدالکریم حائری و دعوت از وی برای بازگشت به عتبات مسلم است. البته جناب محقق داماد، به اشتباه، زمان نگارش نامه را در دوره اقامت شیخعبدالکریم در قم بیان میکند؛ در حالی که نامهنگاری مربوط به زمان اقامت ایشان در اراک بود؛ زیرا میرزای شیرازی دوم در سوم ذیحجه ۱۳۳۸ حدود یک سال و نیم قبل از ورود و اقامت شیخعبدالکریم در قم رحلت نموده بود (مهاجرت شیخعبدالکریم به قم در رجب ۱۳۴۰ صورت گرفت).
پاسخ منفی شیخعبدالکریم به دعوت میرزا نیز قطعی است؛ هرچند متن نامه در دست نیست. طبق گزارش دکتر محقق داماد، مرحوم شیخ عبدالکریم حائری در پاسخ نامه میرزامحمدتقی شیرازی نوشته بود:
«من اوضاع ایران را در تباهی میبینم و راهحلی برای آن نمیبینم مگر اینکه حوزهای در اینجا تأسیس شود و این حوزه موفق باشد که این تباهی را جلوگیری کند و از بین ببرد. من لازم میبینم که شما به ایران بیایید و مهاجرت کنید».
در گزارش دیگری به نقل از مرحوم عبدالحسین حائری (نواده دختری شیخعبدالکریم که سالها مسئولیت اسناد مجلس شورا را بر عهده داشت، و جناب محقق داماد نیز در همین سخنرانی به ایشان و برادرش دکتر عبدالهادی حائری، از جهت تاریخی عنایت نشان داده است)، شیخ عبدالکریم نوشته بود:
«من افق آینده ایران را شدیداً رو به تاریکی میبینم و وجودم [را] در اینجا ضروری؛ و به نظر من حتی لازم است شما هم به ایران بیایید …». (ر. ک: علی ابوالحسنی (منذر)، «تحرک روحانیت شیعه در سالهای ۱۳۰۰_۱۳۰۶ ش»، در: مجموعه مقالات همایش تبیین آرا و بزرگداشت هشتادمین سالگرد نهضت آیتالله شهید حاجآقا نورالله اصفهانی، «۲۷_۲۸».
چنان که ذکر شد، دکتر محقق داماد، در مقام توضیحِ پاسخ مرحوم حائری، با اعتراف به اینکه آنچه بیان میکند تحلیل است نه گزارش، کلام شیخعبدالکریم را چنین توضیح داده است: روحانیت به جهت دخالت در مشروطه و اختلافات حاصله از آن و اعدام شیخ فضلالله، اعتبار خود را از دست داده است؛ در نتیجه مردم از معنویت و دیانت فاصله گرفتهاند و «اوضاع ایران» در «تباهی» است. برای رفع این تباهی، لازم است حوزهای با محوریت دو عنصر علم و اخلاق، و دوری گزیدن از سیاست، تأسیس شود تا با بازگشت اعتبار و محبوبیت روحانیت، «تباهی» بوجود آمده رفع شود. [بر این اساس، شیخ عبدالکریم حوزه قم را تأسیس کرد و مدتی پس از تأسیس آن در سایة رویکرد و اقدامات شیخعبدالکریم حائری، «دو مرتبه روحانیت در دل مردم آمد و مردم روحانیان را دوست داشتند»].
به عبارت دیگر، جناب آقای محقق داماد، با ذکر این عبارت از مرحوم حائری که «من اوضاع ایران را در تباهی میبینم»، اولاً «تباهی» را مربوط به همان زمان نگارش نامه تلقی کرده است (یعنی حدود سال ۱۳۰۰)؛ ثانیاً، ماهیت این تباهی را از دست رفتن اعتبار و محبوبیت روحانیت در آن زمان بیان میکند؛ ثالثاً، علت تباهی (از دست رفتن اعتبار و محبوبیت روحانیت) را دخالت روحانیت در مشروطه و اختلافات حاصله از آن ارزیابی میکند.
صرفنظر از آنکه این تفسیر و تحلیل، اولاً با مطالب تاریخی سازگاری ندارد (چنانکه در نقد قبل ذکر شد)، ثانیاً برخلاف ظاهر عبارت مرحوم حائری است که ناظر به آینده سخن میگوید (بویژه طبق گزارش دوم که تصریح به «افق آینده» شده است)، گزارشها و نصوصی از شیخعبدالکریم وجود دارد که میتواند ضمن توضیح مقصود وی از «تباهی» و «تاریکی» ایران، بوضوح علت دور نگاه داشتن حوزه نوپای قم از سیاست، و پرهیز وی از اقدام بر ضد رضاخان را بیان کند. در ذیل بدون هیچ تحلیلی، گزارشهای متعدد مستند ذکر میشود.
۱. مرحوم استاد عبدالحسین حائری (نواده دختری شیخعبدالکریم)، نقل کرده است:
«آیت الله آقا سید صدرالدینصدر (از مراجع تقلید سابق قم، و پدر امامموسیصدر) در مجلسی که من نیز حاضر بودم، به پدرم [سید احمد حائری] فرمودند: در جریان دستگیری فجیع و اندوهبار حاج شیخ محمدتقی بافقی در حرم حضرتمعصومه (س) و حبس ایشان در زندان رضاخان، مرحوم حاج شیخ عبدالکریم در سالاریه تشریف داشت (که آن ایام خارج از قم بود و مثل امروز جزو شهر نشده بود). در اثر تعرّض وحشیانه رضاخان به مرحوم بافقی در برابر چشم زوّار، و حضور مهیب نظامیان در قم، مردم آن شهر شدیداً ترسیده و کوچهها و خیابانها کاملاً خلوت بود و به اصطلاح ملخ در خیابانها پر نمیزد. حتی هرچه کردم درشکهای برای رفتن به سالاریه بیابم، پیدا نشد و ناچار شدم پیاده به سالاریه بروم. باری، به منزل حاج شیخ رفته و ماجرای برخورد هتّاکانه رضاخان با آقای بافقی را به عرض ایشان رساندم و گفتم: قضیه بدینجا کشیده است، چه میکنید و چه میخواهید بکنید؟ در آن مجلس، غیر از من و آقای حاج شیخ، فرد دیگری جز «کتیبه خضراء» حضور نداشت (مقصود آقای صدر از کتیبه خضراء، یکی از دستیاران حاج شیخ بود). حاج شیخ فرمود: «ما تنها با شخص رضاخان روبهرو نیستیم. مشکل شخص او قابل حل است. ما با دربار انگلستان روبهرو هستیم و آنها میخواهند این اساس را برچینند و منتظرند ما هم یک اقدام تندی بکنیم و بهانه دستشان بیاید، فاتحه همه چیز را بخوانند». مرحوم صدر میفرمود: چندی بعد، از طرف رضاخان پیغامی به حاج شیخ رسید که اعلیحضرت همایونی شدیداً از حاج شیخ کدورت دارند، زیرا شنیدهاند حاج شیخ چنین حرفی زدهاند. در صورتی که غیر از من و حاج شیخ و فرد مزبور، کس دیگری در مجلس نبود)!» (علیابوالحسنی (منذر)، «رضاخان کارهای نیست؛ با انگلیس طرفیم! خاطراتی ناگفته از مواضع حاج شیخ عبدالکریم حائری در برابر پهلوی اول»، روزنامة جام جم، س ۵، ش ۱۳۳۳، مورخ ۱۰ دی ۱۳۸۳، ص ۹).
۲. محسن صدرالاشراف از سیاستمداران کهنهکار عصر پهلوی که سابقه نخستوزیری دوران محمدرضا شاه را نیز داشت، در بخشی از خاطرات منتشرشده خود مینویسد:
«در سال ۱۳۰۷ عمومی من حاج سید احمد امام جمعه در محلات فوت شد و من در اوایل سال ۱۳۰۷ برای دلجویی اعقاب او در ایام تعطیل عید نوروز به محلات رفته، برگشتم. و در مراجعت از محلات در قم به دیدن حاجشیخعبدالکریم یزدی مؤسس هیئت علمیه قم که مرد بزرگواری بود رفتم. مرا در اتاق اندرونی خود پذیرفت و به خاطر دارم از اوضاع وقت به طوری گریه کرد که مثل باران اشک میبارید و گفت: «انگلیسیها حلقوم اسلام را گرفتهاند و تا آن را خفه نکنند دستبردار نیستند» (محسن صدر، خاطرات صدرالاشراف، تهران، وحید، ۱۳۶۴، ص ۲۹۳)
۳. آقای حسین شاهحسینی که با جبهه ملی داشت از آیت الله سیدرضا زنجانی که مدتی در قم تصدی کارهای شیخ عبدالکریم حائری را به عهده داشت، گزارش تفصیلی از شیوه مواجهه شیخعبدالکریم با موضوع مقدمات کشف حجاب و آمدن آیتالله حاجآقاحسین قمی به حضرت عبدالعظیم (ع) را بیان کرده است. مرحوم زنجانی نقل کرده است:
«در قضایای کشف حجاب دوران رضاخان، روزی خدمت مرحوم حاج شیخ عبدالکریم رسیدم. ایشان گفتند: «آقا، آقای حاجآقا حسین قمی تصمیم گرفتند سرِ قضیه کشف حجاب و اینها، بیایند تهران و بروند حضرت عبدالعظیم (ع). بعضی از رفقا هم آمدند و به من توصیه کردند که حتماً باید اقدامی شود. من در این مورد خیلی فکر کردهام که چه باید بکنیم؟» من [= زنجانی] گفتم: خوب آقا، شما تصمیم بگیرید. ایشان فکری کردند و گفتند: من فردا میآیم منزل شما. فردای آن روز آقای حاج شیخ بعد از خاتمه درسشان سوار درشکه شدند و به منزل من آمدند. وقتی وارد شدند، در حالی که دست به محاسنشان محاسن زردرنگشان میکشیدند فرمودند: «آقا، من خیلی فکر کردم، این مردک [= رضاخان] چادرها را برمیدارد، عمامهها را هم برمیدارد، این ریشها را هم میزند …؛ همه اینها واقعیت دارد و باید در حدود توان کاری کرد… ولی اینجا (حوزه علمیه قم) هنوز ثابت و استوار نشده است. ما کوشش کردیم که پایگاه را از نجف به اینجا بیاوریم. شما آقا، اعتقاد ندارید به اینکه امیرالمؤمنین علی علیه السلام در پاسخ به تشکّی و تظلّم خانم فاطمه زهرا علیها السلام، وقتی که صدای اذان را از مأذنه شنید که شهادت به وحدانیت خداوند و رسالت پیامبر میداد، گفت: فاطمه جان! اگر میخواهی این صدا باقی بماند باید یک مقدار صبر کنی…». حاج شیخ اینها را میگفت و همینطور گریه میکرد و از محاسنش اشک میریخت.... من [= زنجانی] خیلی ناراحت و منقلب شدم و گفتم: آقا، هر طور که شما صلاح میدانید، انجام دهید. فرمودند: «نه آقا، من اعتقادم بر این است که اگر بخواهیم این حوزه باقی باشد تا در آن افرادی را تربیت کنیم و متلاشی نشود، باید صبر و تحمل نمائیم. و گرنه، این آدم (رضاخان) با چکمه میآید توی خانه من و با چکمه میرود توی حرم، و هم چیز را به هم میریزد. آقای آسیدرضا، اینها را من به شما عرض میکنم. یک عده از آقایان نزد من آمدهاند و میگویند باید یک کاری بکنیم. من با اینها چه کنم؟ به آقای حاجآقاحسین (قمی) هم که من نمیتوانم این حرفها را بزنم. ایشان ماشاالله خیلی داغند، خیلی داغند، بایست یک فکری کرد». من [= زنجانی] به حاج شیخ عرض کردم: حالا اگر اجازه بدهید من بروم با آقای قمی یک دیداری داشته باشم و مسائل شما را به ایشان منتقل کنم. گفتند: مختارید.
.... [زنجانی نزد حاجآقاحسین قمی در عبدالعظیم میرود و بعد از نقل سخنان شیخعبدالکریم، حاجآقاحسین نظرش را موکول به روز بعد میکند. روز بعد که زنجانی مجدداً نزد مرحوم قمی میرود، ایشان میگوید: «نظر ایشان (حاج شیخ) درست است. حالا ببینیم چه جور ما از این بنبست بیرون بیاییم]». (ر. ک: «مصاحبه با آقای حسین شاهحسینی»، تاریخ معاصر ایران، سال پنجم، شماره ۱۷، بهار ۱۳۸۰، « ۲۶۶_۲۶۹»
۴. آیتالله شیخمحمدتقی بروجردی (از شاگردان فاضل آقاضیاء عراقی، که در تهران اقامت داشت)، گزارش تفصیلی را بیان کرده است که خلاصه نقل وی چنین است:
بعد از اقدامات حادّ ضددینی رضاشاه (در کشف حجاب و …)، از عدم اقدام شیخعبدالکریم در مقابل رضاخان بسیار ناراحت بودم. پس از آنکه وجوه شرعیهای بدستم رسید که میبایست به شیخ عبدالکریم میرساندم، به قم رفتم تا وجوه را به ایشان پرداخت کنم. پس از دیدار با وی و تحویل وجوه، ایشان درباره مردم تهران و وضعیت دینی آنها سوال کرد. من ضمن پاسخ، نارضایتی تعداد زیادی از مردم متدین از ایشان را بدلیل عدم اقدام و قیام در مقابل اعمال ضددینی رضاشاه به اطلاع رساندم (و البته در بیان انتقادها، آنچه در دل خود داشتم نیز از زبان همان متدینین بیان کردم). شیخعبدالکریم، ابتدا پاسخی نداد، اما پس از ساعت یا ساعاتی (که نماز اقامه گردید و ناهار صرف شد)، سندی را به من نشان داد که میان انگلیس و رضاخان امضا شده بود. در این قرارداد، انگلیس متعهد شده بود از رضاخان حمایت کامل را به عمل آورد، و متقابلاً شخص رضاخان متعهد انجام اموری شده بود؛ از جمله تعهدات، کنار گذاشتن برخی قوانین اسلام و محدود کردن فعالیتهای روحانیت بود. سپس، شیخ عبدالکریم گفت: اگر با شخص رضاخان طرف بودیم، میتوانستیم به نحوی امور را چاره کنیم؛ اما ما مستقیماً با دربار امپراتوری بریتانیا و استعمار انگلیس طرف هستیم. اینها منتظرند ما اعتراض و قیام کنیم و بیایند فاتحه حوزه قم را بخوانند. رضاخان هم برود، آنها یکی دیگر جایش میگذارند. مشکل ما بریتانیا است (ر. ک: علی ابوالحسنی (منذر)، «رضاخان کارهای نیست؛ با انگلیس طرفیم! خاطراتی ناگفته از مواضع حاج شیخعبدالکریم حائری در برابر پهلوی اول»، روزنامه جام جم، ۱۰ دی ۱۳۸۳، س ۵، ش ۱۳۳۳، ص ۹)؛
۵. مرحوم آیتالله مرعشی نجفی، در مصاحبه منتشره در سال ۱۳۶۱ با ایشان در موضوع شخصیت مرحوم شیخعبدالکریم حائری، ضمن آنکه بیان میکند مرحوم حائری بخاطر اقدامات خلاف دین رضاخان، «از شدت غصه … دق کرد»، در پاسخ سوال درباره عکسالعمل مرحوم حائری در برابر کشف حجاب گفتند:
«ایشان بعد از اصرار زیادی که ما جمع شدیم، گردنشان گذاشتیم. تلگرافی به این نره غول [= رضاشاه] بزنند و ایشان حاضر نمیشد و میگفت من میشناسم، میترسم کار را شدیدتر کند. پیرمرد را اجبار کردند تلگرافی زد. [اما رضاشاه] در جواب، یک بیاحترامی و بی اعتنایی کرد و آن وقت شیخ [عبدالکریم] ما را خواست و گفت همین را میخواستید که آبروی ما را ببرد!» (زندگی و زمانه آیتالله شیخ عبدالکریم حائری به روایت آیتالله مرعشی نجفی: بهخاطر اعمال رضاخان دق کرد https://psri.ir/?id=kqpjxkpj)
۶. آیتالله محمدعلی گرامی (از علمای معاصر قم) درباره سلوک رفتاری و منش سیاسی شیخ عبدالکریم نقل میکند:
«مرحوم شیخعبدالکریم … در زمان حیاتش چون میدانست که پهلوی به دستور انگلیسیها قرار است برنامههایی پیاده کند و برای این کار هر مانعی را از سر راه بر دارد، سکوت را ترجیح میداد؛ چون میدانست اگر او هم اقدام تندی کند، پهلوی اساس حوزه را هم از جا میکَنَد. دیگران این را نمیدانستند و دائماً به مرحوم حائری فشار میآوردند. مرحوم آقای حاجسیدمحمد روحانی برایم نقل کرد: جلسهای همراه پدرم (مرحوم حاجمیرزامحمود روحانی) خدمتِ حاج شیخعبدالکریم بودیم. عدهای از علما فشار میآوردند که چرا با پهلوی درگیر نمیشوید و او توضیح میداد و آنها قانع نمیشدند. یک وقت گفت: خدا مرا مرگ دهد تا از دست شما خلاص شوم.... مرحوم حاجشیخولیالله حیدری (پدر هممباحثهام) نقل کرد: یکی از علما (به نظرم مرحوم سیدمحمدتقی خوانساری) به حاجشیخ میگفت: میدانید پهلوی میخواهد ایران را نصرانی کند؟ او فرمود: میدانم ولی شما میخواهید من کاری کنم که او زودتر چنین کند!» (خاطرات آیتالله محمدعلی گرامی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۱، ص ۹۹).
این نقلهای مستند و نصوص، میتواند ضمن توضیح مقصود شیخعبدالکریم حائری از تباهی و تاریکی، علت پرهیز وی از سیاستپردازی حوزه تازهتأسیس قم، و اقدامات حاد بر ضد رژیم پهلوی را روشن سازد. این گزارشها، بوضوح گویای آن است که مواضع و عملکرد شیخعبدالکریم در قبال حکومت و مسائل سیاسی، بر اساس تقیه و در نظر گرفتن «قدر مقدور» بوده است نه «قدر مطلوب».
۴. خلط «قدر مطلوب» با «قدر مقدور»
عدم ورود و دخالت گسترده سیاسی عالمان و مراجعی مانند آیتالله حائری یزدی و آیتالله بروجردی و برخی سخنان و توصیههای آنان در این زمینه، نه به دلیل عدم اعتقاد به سیاست دینی و دخالت روحانیت در سیاست، بلکه نشأت گرفته از اقتضائات و ظرفیت زمانه بود. در تحلیل ارائه شده از سوی دکتر محقق داماد، به این مسأله توجه نشده است، و به همین جهت، در تفسیر مواضع و اندیشه این دو مرجع، میان «قدر مطلوب» با «قدر مقدور» خلط صورت گرفته است.
بدلیل اهمیت بحث، و از آنجا که خلط مذکور در تحلیل و تفسیر اندیشههای سیاسی علمای شیعه دیگر نیز رخ داده است، ناگزیر از ارائه توضیحات هستیم:
در مقام بررسی اندیشه سیاسی یک متفکر به صورت عام و عالم دینی به صورت خاص، از مهمترین مسائلی که لازم است پیگیری شود، مقام اندیشهپردازی است: اینکه یک متفکر، در چه شرایط، با چه انگیزه و ناظر به چه چیزی، تأمل و اندیشه نموده است؛ آیا اندیشه وی کاملاً، انتزاعی، و فرازمانی و فرامکانی بوده، یا با انگیزه حل مشکل زمان و مکان خویش، و پاسخ و ناظر به محیط سیاسی شکل گرفته است؟ هر یک از این دو اندیشهپردازی، دو مقام و رویکرد هستند که به رغم ارتباط با یکدیگر، اما مستقل و مغایر بوده، اقتضائات متفاوتی دارند.
بر این اساس، اندیشه سیاسی، از مَنظَر کلی و دائمی یا ناظر به محیط سیاسی خاص بودن، به دو قسم قابل تقسیم است: ۱. مجموعه گزارههای انتزاعی، کلی و دائمی در حوزه سیاست که اصالتاً، ناظر به محیط سیاسی و زمان و مکان خاص نیست (میتوان نام این قسم را «اندیشه سیاسی ثابت» نامید)؛ ۲. مجموعه گزارههای عینی در حوزه سیاست است که اصالتاً، ناظر به محیط سیاسی است (میتوان این قسم را «الگوی سیاسی» نامید). در واقع، قسم دوم، بخشی از اندیشه سیاسی است که با تکیه بر قسم اول، اصالتاً در پاسخ به محیط سیاسی ارائه شده، و در مورد نوع حکومت، بیانگر مُدل حکومتی قَدْر مقدور متناسب با آن عصر است.
بر این اساس، بدست میآید: «الگوی سیاسی» یک اندیشمند، الزاماً، مساوی با آنچه در «اندیشه سیاسی ثابت» وی به عنوان مطلوبترین حکومت محسوب میشود، نمیباشد؛ زیرا همواره این احتمال وجود دارد که حکومت مطلوبِ قابل تحقق در شرایط خاص زمانی متفکر سیاسی (که در قالب الگوی سیاسی ابراز میشود و عنوان «قدر مقدور» بر آن اطلاق میکنیم)، نوع حکومت ایدهآل و مطلوبترین حکومت مورد نظر در اندیشه سیاسی ثابت وی نباشد، بلکه مراتب و درجات دوم و سوم از وضعیتهای حکومتی مورد نظر اندیشمند در اندیشه سیاسی ثابتش باشد.
درباره ارتباط «عمل سیاسی» (موضع و اقدامی که یک فرد یا گروه در فضای محیط سیاسی و ناظر به شرایط زمانی و مکانی خاص انجام میدهد) با دو نوع اندیشه مذکور، میتوان گفت: برخلاف ارتباط زیادی که میان «عمل سیاسی» با «الگوی سیاسی» وجود دارد، اما میان «عمل سیاسی» و «اندیشه سیاسی ثابت»، نمیتوان این میزان ارتباط را در نظر گرفت؛ زیرا، «عمل سیاسی» یک اندیشمند، در فضای «محیط سیاسی» و با انگیزه خاصی شکل میگیرد که عدم اطلاع صحیح از شرایط محیطی و انگیزه عمل، موجب میشود در تفسیر و گزارش عمل و بدنبال آن استنتاج اصول ثابت اندیشه سیاسی، دچار اشتباه شویم؛ بنابراین تشخیص «اندیشه سیاسی ثابت» با ملاحظه «عمل سیاسی»، بسیار دشوار بوده، نیازمند کشف ماهیت و ابعاد گوناگون عمل سیاسی، و قرائن و شواهد اطمینانبخش میباشد (برای توضیح بیشتر، ر. ک: علیرضا جوادزاده، «تفکیک دو مقام در اندیشه سیاسی: اندیشه سیاسی ثابت و الگوی سیاسی»، دو فصلنامه علمی پژوهشی "معرفت سیاسی"، شماره ۱۲، پاییز و زمستان ۱۳۹۳؛ همو، مشروطه اسلامی: زندگی و اندیشه سیاسی آخوند خراسانی، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی و دانشگاه معارف اسلامی ،۱۳۹۹، « ۴۷_۶۲»
بر مبنای توضیحات ارائه شده، روشن میشود که از عمل سیاسی آیتالله حائری و نیز آیتالله بروجردی مبنی بر عدم دخالت مستقیم در سیاست و اتخاذ رویکرد نظارتی، نمیتوان گزاره کلی به آنها نسبت داد. محیط سیاسی حاکم بر دوره مرجعیت این دو عالم بزرگ، به گونهای بود که اقتضای ورود گسترده روحانیت در سیاست را نمیکرد. ظرفیت این محیط، صرفاً داشتن بُعد نظارتی بر دستگاه حاکمه بود که البته این نظارت نیز در دوره آیتالله حائری، بسیار محدود و در دوره آیتالله بروجردی بیشتر شد؛ علت افزایش نظارت آیتالله بروجردی، اقتدار بالاتری بود که برای ایشان در سایه مجموع شرایط بوجود آمده حاصل گردید. در همین راستا، پس از پیروزی انقلاب اسلامی، با اسقاط سلطنت، فضا و ظرفیت برای إعمال ولایت روحانیت (البته در چارچوبها و شرایط خاص) فراهم شد و طبعاً بر همین اساس، تکلیف روحانیت سنگینتر و دشوارتر گردید.
در واقع عالمان شیعی در طول تاریخ، در مسائل سیاسی نگاهی دو سویه داشتند:
۱. به مطلوبها و «اندیشههای سیاسی ثابت»: همچون مراتب طولی چهارگانه حاکمیت (معصوم (ع)، فقیه جامعالشرایط، شیعیان عادل و مسلمانان غیرعادل)، تقابل با سلطه کفار، لزوم از میان برداشتن و کم کردن ظلم حاکمان، امربهمعروف و نهیازمنکر، مشورت با مردم؛
۲. به ظرفیتها و «محیط سیاسی».
با این نگاه دوسویه، الگوهای متعددی را در طول تاریخ تدارک دیده یا بدانها عمل کردهاند که میتوان این الگوها را چنین بیان کرد: الگوی دولت در دولت (بهویژه در برههای از عصر حضور ائمه معصوم)، الگوی همکاری با حاکم جائر (در بسیاری از دورهها از جمله دوره پهلوی و به صورت خاص روابط آیتالله حائری و آیتالله بروجردی با حکومت پهلوی)؛ الگوی حاکمیت دو قطبی (در دوره صفویه و بهویژه در دوره قاجاریه)؛ الگوی ذهنی مشروطه اسلامی (در عصر مشروطیت که چندان به مرحله عمل نرسید) و الگوی جمهوری اسلامی (پس از انقلاب اسلامی ایران). این الگوها، بهلحاظ ابتنا بر اندیشههای ثابت و نیز میزان کارآمدی، سیری تکاملی را گذرانده و به مشروطه و سپس جمهوری اسلامی رسیدهاند. البته دلیلی بر توقفِ تکامل آن نیز وجود ندارد؛ اما آنچه مسلم است، بازگشت به الگوی قبل از جمهوری اسلامی و محدودسازی نقش سیاسی فقیهان، نهتنها سیر تکاملی نیست، بلکه سیری نزولی و قهقرایی و بازگشت به عقب خواهد بود.
بر اساس آنچه ذکر شد میتوان سخن امام خمینی را درباره تفاوت شیوه خود با شیخ عبدالکریم فهم نمود که: «اگر مرحوم حاج شیخ در حال حاضر زنده بودند، کاری را انجام میدادند که من انجام دادهام و تأسیس حوزه علمیه در ایران آن روز، از جهت سیاسی، کمتر از تأسیس جمهوری اسلامی در ایران امروز نبود». (امام و روحانیت: مجموعه سخنان و دیدگاههای امام خمینی درباره روحانیت، تهران، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ،۱۳۶۲، بین صفحه ۱۷۲ و ۱۷۳). در نقلی دیگر، امام خمینی، چنین گفته بودند: «طریقه ما همان طریقه شیخ است. منتهی شیوه برخورد ما با ایشان، به جهت تغییر در اوضاع و احوال زمانه، مقداری متفاوت است» (خاطرات آیتالله خاتم یزدی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۱، ص ۱۶۵).
۵. تالی فاسد (غفلت از یک اصل بدیهی)
از نظریه دکتر محقق داماد که میگوید: " روحانیت جهت حفظ اعتبار و محبوبیت مردمی خود، باید از سیاست دوری گزیده، از دخالت مستقیم در آن پرهیز کند"، یک اصل کلی برداشت میشود؛ اینکه: برای افراد یا گروههای منتسب به دین، یکی از معیارهای اصلی در پذیرش و دخالت در امور سیاسی، باید اعتبار و محبوبیت آنها باشد. از آنجا که این افراد و گروهها با دخالت در سیاست و پذیرفتن مسئولیت، اعتبار و محبوبیتشان کمتر میشود، لاز م است از دخالت در سیاست و بهعهده گرفتن مسئولیت خودداری کنند.
صرفنظر از نقضهای تاریخی بر این ادعا که "دخالت افراد منتسب به دین در سیاست، موجب کاهش اعتبار و محبوبیت آنها میشود" (مانند امام خمینی که پس از سالهای طولانی دخالت مستقیم در سیاست و حدود ده سال رهبری نظام، با تشییع جنازه کمنظیر مردم بدرقه شد)، بر اساس مبنای مذکور و لزوم دوری از سیاست بدلیل کمشدن محبوبیت، باید العیاذ بالله پذیرش خلافت توسط امیر المؤمنین (ع) و اقدامات ایشان در دوره خلافت را نقد کنیم؛ زیرا ایشان بعد از پذیرش خلافت، شروع به اقداماتی کرد که پیامدهایی چون سه جنگ بزرگ (با تعداد زیادی کشته، مجروح و نابسامانی خانوادههای فراوان)، شکلگیری نسبتها و تبلیغات زیاد بر ضد ایشان (به گونهای که خارج از اسلام دانسته شد)، و رواج لعن آن بزرگوار در منابر مساجد اسلامی را بدنبال داشت. طبق مبنای دکتر محقق، حضرت امیر (ع) نباید عهدهدار خلافت میشد، زیرا ایشان قبل از خلافت، اعتبار و محبوبیت زیادی در میان مسلمین داشتند، اما بعد از خلافت، این اعتبار آسیب زیادی دید و ایشان مغضوب بخش قابل توجهی از جامعه اسلامی گردید.
به نظر میرسد در ذهنیت جناب آقای محقق داماد، یک اصل بدیهی مغفول واقع شده است: اینکه «پیامد منفی و سوءاستفاده از یک امر مثبت، نباید موجب نفی آن امر شود». هر امر مثبتی، میتواند برخی پیامدهای منفی داشته باشد و زمینههایی را برای سوءاستفاده فراهم کند؛ چنانکه از وجود خداوند و فطرت خداپرستی انسانها، عدهای سوءاستفاده نموده، با طرح خدایان دروغین، اعتقادات مشرکانه را ترویج کردهاند؛ همچنین، اصل نبوت، امامت و مهدویت نیز در طول تاریخ، سبب پیدایش مدعیان دروغین پیامبری، امامت و مهدویت را فراهم آورده است. آیا معقول است به استناد این انحرافها و سوءاستفادهها، ارکان اصلی دین اسلام انکار شود؟! روشن است که وجود آسیبها و مشکلات نباید موجب شود تا اصل آن امر مثبت نفی شود؛ بلکه باید برای رفع آنها چارهاندیشی و اقدام نمود.
تردیدی نیست، مواضع و عملکرد روحانیت به صورت عام و حضور روحانیان در عرصه سیاسی به صورت خاص، در دورههای گوناگون از جمله بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، دارای ضعفها و آسیبهایی بوده است. این ایرادات و آسیبها لازم است به صورت جامع و دقیق استقصا و بررسی شود؛ چنانکه به چالشهای احتمالی در آینده نیز پرداخته گردد؛ سپس برای رفع آسیبها و دفع چالشها کار کارشناسی انجام گرفته، راهکارها مشخصی در این زمینه ارائه گردد. (از جمله راهکارها، میتواند وضع قوانین و آئیننامههای سختگیرانه برای ورود روحانیان در عرصههای اجرایی مرتبط با دین، و نیز مجازاتهای بیشتر برای متخلفین باشد).
اما نباید وجود آسیب و مشکل موجب شود تا اصل دخالت روحانیت در سیاست نفی شده، به بهانه رفع مشکل، آسیب بزرگتر بوجود آید. اعتبار و محبوبیت روحانیت برای آن است که دین در جامعه بهتر و بیشتر اجرا شود؛ نباید با توجیه و به بهانه قداستآفرینی روحانیت، بخش مهمی از دین (احکام سیاسی اجتماعی) رها شود، یا به صورت مناسب اجرا نگردد؛ هرچند چنانکه اشاره شد، اصل کلی "تحصیل محبوبیت با عدم ورود به سیاست"، از اساس مخدوش است. و دوگانه «محبوبیت» و «عدم سیاسی بودن» و متقابلاً «عدم محبوبیت» و «سیاسی بودن»، نهتنها تلازم ندارند، بلکه در موارد زیادی در تاریخ، عکس آن صادق بوده است.
ج) تحلیل پایانی
ظاهراً دغدغه جناب دکتر محقق داماد از طرح مباحث تاریخی در خصوص تأسیس حوزه علمیه قم و مطالبی که در این خصوص بیان کردند، رفع شبهات و مسائلی است که بویژه در سالهای اخیر در خصوص رابطه روحانیت و سیاست و میزان اعتبار و محبوبیت آن در نظام جمهوری اسلامی پیش آمده و ذکر میشود. در این خصوص، نکتهای که نباید مورد غفلت قرار گیرد، لزوم پرهیز از مواجهه احساسی با موضوع، و ضرورت انجام کار علمی و کارشناسی است. در همین راستا، به نظر میرسد همچنانکه، بر اساس مؤلفهها و معیارهای علمی متعدد، تردیدی در افزایش اعتبار و محبوبیت روحانیت در بخش وسیعی از دوره جمهوری اسلامی در مقایسه با قبل از پیروزی انقلاب وجود ندارد، ادعای کاهش اعتبار روحانیت در سالهای اخیر و میزان آن، لازم است با معیارهای مشخص و از طریق مطالعات و پژوهشهای جامعهشناختی و میدانی، مورد بررسی قرار گیرد.
از سوی دیگر (و مهمتر)، باید توجه داشت در کنار بررسی جامع و دقیق ضعفها و آسیبهای روحانیت، و پیگیریهای عملی برای رفع آنها (که در سطور قبل بدان اشاره شد) موضوع اعتبارزدایی از روحانیت و فاصلهگیری نسبی جامعه ایران از روحانیت، دارای علل مهم دیگری است که عدم عنایت به این عوامل، موجب ارائه تحلیلهای گمراهکننده خواهد شد.
یکی از این علل، تصمیمسازیها و برنامهریزیهای تخصصی نظام جمهوری اسلامی در برخی زمینهها با رویکرد غربی (عمدتاً لیبرالی) است که با انتقادها و بعضاً مخالفتهای جدی از درون روحانیت و از سوی برخی علما، مراجع و بالخصوص مقام معظم رهبری مواجه بوده است؛ این سیاستگذاریها بویژه در برخی دولتها که مسئولان آن گرایش به لیبرالیسم داشتهاند بیشتر بوده است؛ در این میان، رویکرد دولت یازدهم و دوازدهم که علاوه بر داشتن گرایش لیبرالیستی، در مقابل عمل نیز دچار انفعال، بیتدبیری و ضعف جدی بود، قابل اشاره است. نتایج سو تصمیمسازی و برنامهریزی با رویکرد لیبرالی، از جهتی موجب تشدید مشکلات اقتصادی برای مردم، و از جهت دیگری سبب کاهش سطح معنویت و اعتقادات و ارزشهای اسلامی در جامعه گشته است. طبعاً، نتیجه هر دو مسأله، فاصلهگیری نسبی مردم از روحانیتی است که به ظاهر در رأس حکومت قرار گرفته است.
از علل مهم دیگر کاهش نسبی اعتبار روحانیت طی سالهای اخیر، تبلیغات مخالفان و دشمنان در فضای لجامگسیخته مجازی است. غفلت یا تغافل از این مسأله، یکی از ایرادات و نقدهای جدی به برخی همفکران و دوستان جناب دکتر محقق داماد است که متأسفانه با اقدامات لازم برای سازماندهی فضای مجازی، نه تنها همراهی نکرده، بلکه با شدت و حدّت مقابله میکنند. در فضایی که مدیریت و سازماندهی آن بدست مخالفان روحانیت و نظام اسلامی است، نباید انتظار داشت توده مردم که (در سایه کوتاهی برخی نهادها و مسئولان در بوجود آوردن فضای مجازی سالم، بلکه زمینهسازی و فراهم کردن امکانات برای شبکههای خارجی) به چنین فضای آلودهای وارد شدهاند، دیانتشان بیشتر و تعلقشان به روحانیت افزایش یابد.
در چنین بستر و شرایطی، تخصیص بودجه از سوی دولت برای حوزههای علمیه (که اولاً وظیفه ذاتی و اولی دولت اسلامی در راستای اعتلای فرهنگی دینی جامعه میباشد؛ ثانیاً این بودجه در مقایسه با بودجه مراکز علمی دانشگاهی دیگر بسیار کمتر است)، با فشارها و تبلیغات بسیار مسمومی مواجه میشود و امثال جناب دکتر محقق داماد (که احتمالاً آشنایی دقیقی با فضای داخلی حوزههای علمیه و مسائل مالی آنها ندارد)، وظیفه خود بداند با شدت و حدّت فریاد لزوم استقلال مالی حوزه و قطع کمکهای دولتی سر دهد.
فهم مسأله و ابعاد فضای مجازی اهمیت زیادی بویژه برای نخبگان و بالاخص برای روحانیت دارد. موضوع چگونگی مواجهه با فضای مجازی، میتواند جزئی از شیوه برخورد با تمدن غرب جدید باشد که در نشست مورد بحث («نشست صدسالگی حوزه») از سوی جناب آقای رسول جعفریان به اختصار بدان پرداخته شد و ادعا گردید: "روحانیت در ابتدای ورود هر تکنولوژی و ابزار جدید از غرب، به مخالفت با آن برخاسته است". آقای جعفریان بدون تفکیک میان سه جریان فکری کلان در حوزههای علمیه، مواجهه بخشی از روحانیت که دارای رویکرد متجمّدانه و اخباریمسلک هستند با ابزار و تکنولوژی غرب را به نوعی تعمیم داده است؛ در حالی که جریان اجتهادی که اکثر فقها در درون آن قرار میگیرند، در تقابل با دو جریان روشنفکری دینی و اخباریمسلک، با معیار و ملاکی دوسویه (اصول و قواعد فقهی ناظر به کفار همچون «نفی سبیل»، «نفی تشبّه» و «نفی مودّت» از یک سو، و اصل «اباحه تصرف» از سوی دیگر) به مواجهه با ابعاد گوناگون تمدن غرب از جمله تکنولوژی آن اقدام کرده است؛ هر چند اولاً در مقام تطبیق و تشخیص مصادیق، اختلافهایی میان افراد این جریان (اجتهادی) وجود داشته است؛ و ثانیاً، در مواردی بعد از گذشت زمان، بدلیل خروج موضوع از عنوانی که حکم مترتب بر آن عنوان است، حکم نیز تغییر یافته است (جهت برخی توضیحات در این زمینه، ر. ک: علیرضا جوادزاده، «مواضع فقهای شیعه در قبال تمدن غرب، با تأکید بر مقطع نهضت تنباکو تا مشروطیت»، فصلنامه علمی پژوهشی "مطالعات انقلاب اسلامی"، شماره ۱۹، زمستان ۱۳۸۸، « ۱۴۱_۱۶۲».
آقای جعفریان ضمن سخنان خویش در تخطئه مواجهه روحانیت با تمدن و تکنولوژی غرب، با اظهار تعجب آمیخته با تمسخر (تعبیر «چشمان همه ما ۴ تا شد»)، درباره فتاوای مراجع متعدد تقلید در حرمت راهاندازی و ایجاد یکی از امکانات فضای مجازی در سال ۱۳۹۱ سخن میگوید. حال آنکه صدور این احکام از سوی مراجع عظام تقلید، اولاً ناظر به حاکمیت بود (نه کاربر) و ثانیاً در شرایط فقدان پیوست فرهنگی در ایجاد امکان مذکور (که مطابق قانون میبایست چنین پیوستی را داشته باشند)، و ارتباط این امکان با بهرهوری از اینترنت پرسرعت در بستر خارجی بود که پیامدهای سو قابل پیشبینی داشت. امروز بعد از گذشت حدود ده سال از آن زمان، و توسعه بدون چارچوب اینترنت، و نادیده گرفتن دستورالعمل رهبری به اعضای شورای عالی فضای مجازی در سال ۱۳۹۰ مبنی برلزوم پرهیز از افزایش امکانات فضای مجازی در بستر خارجی (در کنار تأکید بر لزوم پیشرفت در این زمینه و شکلگیری شبکه ملی اطلاعات)، مفاسد گسترده آن بسیار عیان و آشکار است.
به نظر میرسد ایراد اصلی افرادی مانند آقای جعفریان، قرابت فکری با جریان منورالفکری اولیه ایران است؛ جریانی که بهصورت بیمارگونه در ایران متولد گردید و بدلیل حیرتزدگی و شیفتگی در قبال مدرنیته، و تصور نادرست پیشرفت غرب در همه مسائل و عقبماندگی ایران در تمام زمینهها، عملاً موجب وابستگی بیشتر کشور گردید. در پرتو این تجددخواهی وابسته، با تشویق دولت به واگذاری امتیازات به اروپاییان، چنین توصیه شد: «دولت ایران، باید هر قدر میتواند به کمپانیهای خارجه امتیاز دهد…؛ دولت ایران باید خیلی خوشوقت و متشکر باشد که کمپانیهای خارجه با احتمال منافع بسیار مبهم، سرمایههای مادی و علمی خود را بیاورند صرف آبادی ایران نمایند…؛ اگر کمپانیها مداخل زیاد نکنند، به ایران نخواهند آمد و اگر نیایند، ایران آباد نخواهد شد» («اصول ترقی»، در: رسالههای میرزا ملکمخان ناظمالدوله، تهران، نی، ۱۳۸۱، «۱۸۸_۱۹۳».
مواجهه جریان روشنفکری و از جمله آنها، جناب آقای جعفریان با موضوع فضای مجازی نیز با چنین نگاه و دیدگاهی شکل گرفته است. در جمهوری اسلامی با وجود ظرفیتها و توانمندیهای چشمگیر داخلی در زمینه فضای مجازی، متأسفانه اقدام مهمی در راستای پیشرفت در این عرصه مهم صورت نگرفته است. علت اصلی این امر، تفکر سطحی حاکم بر برخی دولتمردان و نخبگانی بوده است که پیشرفت در حوزه فضای مجازی را توسعه ظاهری این فناوری در کشور دانسته، رشد مصرفگرایی و افزایش امکانات فضای مجازی هرچند در بستر خارجی را نشانه توسعهیافتگی میپندارد. چنین رویکردی به پیشرفت، بازگشت به همان توسعه وابسته قجری و پهلوی است که امروزه مصداق بارز آن در برخی کشورهای عربی و توسط بنسلمانها، تداوم یافته است.
در نتیجه این تفکر ارتجاعی، امروز فضای مجازی کشور از عقبماندهترین و وابستهترین عرصهها است. وابستگی و عقبماندگی در عرصه فضای مجازی، معضلات و آسیبهای جدی در زمینههای گوناگون اقتصادی، علمی، امنیتی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی برای نظام و جامعه اسلامی به بار آورده است که از جمله آنها، شکلگیری بستر گسترده برای طرح اتهامات، شبهات، حملات و نفرتپراکنی به اسلام، تشیع و روحانیت بویژه روحانیت سیاسی است؛ روحانیتی که جناب آقای محقق داماد، اعتبار و محبوبیت آن را در دوری از سیاست میجوید و غافل از آن است که فضای مجازی مدیریت شده توسط دشمنان، چگونه با برنامهریزی و اقدامات گسترده، در مقام اعتبارزدایی از روحانیت و کاهش محبوبیت مردمی آن است.