رودبار- «یوسف مرادی منجیلی» یکی از انقلابیون شناخته شده گیلان و رودبار است که از خاطرات ایام انقلاب و حال و هوای رودبار در آن روزها برایمان می گوید.

خبرگزاری مهر، گروه استان‌ها- بهرام قربانپور: بعضی آدم‌ها بقدری بلاغت بیان و فصاحت کلام دارند که اگر ده‌ها بار کنارشان بنشینید حرف‌های تازه ای برای گفتن دارند و روزنه جدیدی پیش رؤیت باز می‌شود. با هماهنگی‌های انجام شده مسافر سرزمین بادها یعنی «منجیل» شهر انقلابی گیلان شدم؛ هوا سرد و زمستانی، اما خورشید فجر در آسمان سایه گسترانده بود و مهربانی‌هایش را به ما ارزانی می‌داد.

چهره شهر و آذین بندی‌های رنگ به رنگ و گاه رنگ پریده در معابر و خیابان، روزهای پیروزی انقلاب و دهه فجر را تداعی می‌کرد. چندمین بار بود که به خانه‌اش می‌رفتم، این بار هم، چون گذشته با لبخندی مهربان و خوش رو به استقبالم آمد، کهولت سن و گذر زمان عصای پیری به دستش داده بود و کمرش هم کمی افتادگی داشت اما هنوز شور و حال جوانی در سر می‌پروراند.

از مردی برایتان قلم می زنم که روزی با اقدامات انقلابیش یک شهر نه، یک شهرستان و حتی یک استان را با آرمان‌های انقلاب و نهضت امام خمینی (ره) آشنا کرد و بارها توسط ساواک دستگیر و روانه زندان شد، اما هیچ گاه دست از مبارزه علیه رژیم پهلوی نکشید. از «حاج یوسف مرادی منجیلی» برایتان می‌نویسم که آیت الله خلخالی در کتابش از وی یاد کرده و از حُب و دوستی خود با وی سخن گفته است.

قبل از اینکه مصاحبه شکل رسمی به خود بگیرد از جا بلند شد و با همان عصای در دست، آرام آرام رفت و صندوقچه ای که کنار طاقچه کنج اتاق جا خوش کرده بود را برایم آورد، داخل این صندوقچه پر از اسرار و خاطرات پیدا و پنهان بود. کتاب خاطرات آیت الله خلخالی و چندین اوراق و کارت شناسایی که مربوط به دوران انقلاب بود.

از سر کنجکاوی کتاب آیت الله خلخالی را باز کردم؛ این کتاب روزهای تبعید و خاطرات زندان وی را روایت می‌کرد در میان صفحات و عناوین، تیتر «تبعید به رودبار» نظرم را جلب کرد که در آن نوشته بود «در رودبار زیتون، در یکی دو روز اول به خوردن زیتون عادت کردم و حالا هم آقای یوسف مرادی منجیلی که او را بسیار دوست دارم، برایمان زیتون می‌فرستد. آقای مرادی از همان ابتدای ورودم به منجیل، با من آشنا شد او از همان ابتدا در خط امام و انقلاب بود و اکنون هم وضعش تغییر نکرده است. او در منجیل نفوذ کلام دارد و بانک قرض الحسنه را در آنجا دایر نموده است».

فقط چند سطر از خاطرات آیت الله خلخالی در تبعید به رودبار بود که نشان از اهمیت و جایگاه انقلابیون شهرستان رودبار در شکل گیری نهضت حضرت امام (ره) دارد.
بعد از تورقی کوتاه از خاطرات اوایل انقلاب و حال و هوای مردمان گیلان بویژه شهروندان سرزمین بادها «منجیل»، گفتگویمان با حاج یوسف مرادی منجیلی شکل رسمی به خود گرفت.

*از دوران رژیم پهلوی و اوایل انقلاب برای نسل جوان بگویید

خورشید فروزان انقلاب به یکباره در آسمان ایران پدیدار نشد، بلکه آغاز انقلاب اسلامی با رهبری فرزانه انقلاب حضرت امام خمینی (ره) در سال ۴۲ کلید خورد، که شهادت شهید «سید یونس حسینی رودباری» و یارانش در مدرسه فیضیه را می‌توان نقطه عطف این حرکت عظیم و ماندگار دانست.

ظلم و ستم، تاریکی، ظلمت، بی عدالتی، زورگویی، فقر و استبداد طاقت و توان را از مردم گرفته بود. در کنار سختی معیشت، تخریب معنویت، اعتقادات و مذهب مردم را آزار می‌داد. مردم به تنگ آمده بودند و دیگر تحمل خفقان، سختی و فشارهای روحی و روانی را نداشتند. شرایط برای عزاداری ماه محرم و سایر مراسم مذهبی به قدری سختگیرانه و دور از انصاف بود که برای عزاداری و سوگواری باید متن نوحه و مرثیه با شهربانی و ژاندارم هر منطقه هماهنگ می‌شد و سپس دستور عزاداری صادر می‌شد.

اعتراضات گسترده‌ای نسبت به خفقان و سختگیری‌های رژیم صورت می‌گرفت رژیم ستم شاهی که اوضاع را نا بسامان می‌دید، مبلغین، روحانیون و اهالی علم و اندیشه را به نقاط دور دست تبعید می‌کردند، تا از محبوبیت آنها نزد مردم و حرکت برق آسای انقلاب بکاهند. یکی از این تبعیدگاه‌ها رودبار بود، یادم می‌آید آیت الله خلخالی و آیت الله یزدی به رودبار تبعید شده بودند از همان ابتدا با ایشان ارتباط صمیمی و دوستانه برقرار کردیم و در برنامه‌های انقلابی هم عقیده و نظر بودیم.

هر روز در یک منطقه از استان و کشور راهپیمایی صورت می‌گرفت مردم به ستوه آمده بودند و شعار «مرگ بر شاه» نه تنها روی در و دیوار بلکه از زبان مردم جاری می‌شد. از سوی دیگر رژیم پهلوی و گروه دست نشانده‌اش ساواک تلاش می‌کرد با حرکات خصمانه و سرکوب گرانه شعله‌های این آتش خشم علیه وضع موجود را خاموش کند اما حرکت‌های انقلابی که از کوچه و پس کوچه‌های شهر و روستا برخاسته بود، تسلیم زر و زور نمی‌شود و گویا صبح پیروزی نزدیک است و همانطور هم شد.

*کمی از آیت الله خلخالی و روزهای تبعید در رودبار بگویید

آقای خلخالی چهره محبوب و دوست داشتنی بودند و در کنار اخلاق خوب و حسنه، مقید به احکام اسلامی و در مبارزه گری و انقلابی گری بسیار جدی و از مبارزان صدیق، فداکار و پر تلاش خط امام بودند. بنده چه در زمان تبعید و حضورشان در رودبار و چه بعد از تبعید ارتباط خوبی با وی داشتم. حضور آیت الله خلخالی در رودبار منشأ خیر و برکات زیادی شد و انقلابیون رودبار، منجیل و دیگر شهرها با راهنمایی‌های آقای خلخالی، انگیزه و شجاعت بیشتری برای مبارزه علیه رژیم پیدا کرده بودند.

شور و شوق و وحدتی که آیت الله خلخالی در روزهای تبعیدش به رودبار در بین انقلابیون ایجاد کرد ستودنی بود و به عنوان حلقه انسجام بخش انقلابیون در شهرستان رودبار ایفای نقش می‌کرد.

*اولین اقدام انقلابی که انجام دادید چه بود؟

اولین کاری که در آن زمان انجام دادم در میدان منجیل بود و شب رفتم شعار نوشتم. علیه شاه بود، نوشتم «مرگ بر شاه».

*مأموران ساواک سراغتان را نگرفتند؟

مغازه دار روبروی میدان آمد و شعار را دید و شروع کرد به فحاشی، همه جمع شده بودند من هم داخل جمعیت حضور داشتم و حرف‌هایشان را می‌شنیدم. یک نفر آمد و مرا نشان داد و گفت یوسف نوشته، مغازه دار چون با من نسبت داشت دیگر چیزی نگفت و رفت. مدتی گذشت اتفاقاتی افتاد یک نفر را آوردند در جمع بدجوری مورد بی احترامی قرار دادند و با رفتار توهین آمیزی با او برخورد کردند. من هم گفتم الان مردم اسم مرا می‌برند، آماده هر گونه اتفاقی بودم اما مردم مرا معرفی نکردند و به خیر گذشت.

*به خاطر فعالیت‌های انقلابی، چند بار توسط ساواک دستگیر شدید؟

بله چندین بار دستگیر و حدود ۱۵ روز در زندان ماندم. موضوع از این قرار بود در منجیل بچه‌های انقلابی مشروب فروشی را آتش زده بودند یک عده را گرفته بودند بردند و من را هم دستگیر کردند، همه را آزاد کردند و من را نگه داشتند. رئیس دادگاه فرد خوبی بود اهل انزلی بود، مخالف شاه بود خودش برای من وکیل گرفت و وثیقه من را پول نقد قرار داد و مسبب آزادی من شد.

*انگیزه شما برای انقلاب؟

رهایی از ظلم و ستم بهترین انگیزه انقلابیون بود. برچیده شدن استبداد، فساد، تباهی و بیگانه محوری از دیگر مصادیق خواستاران انقلاب اسلامی بود. مردم تشنه عدالت هستند و هر جامعه‌ای که عدالت در آن موج بزند، آن جامعه مدینه فاضله است در جامعه کنونی کمی از عدالت فاصله گرفتیم.

من اهل مطالعه بودم. هم نوار و هم اعلامیه‌ها به راحتی توسط دوستان به دست ما می‌رسید. در کتاب یاران امام به روایت اسناد ساواک، چند خطی هم در مورد من نوشته شده است. عاشق امام بودم چرا که ایشان را منادی حق طلبی و آزادی خواهی می‌دانستم، آزادی به معنای واقعی و معنوی، نه به معنای برهنگی و جسمی، هدف و غایت امام را دریافته بودم.

این گفتگو ادامه دارد…