خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و اندیشه_ فاطمه ترکاشوند: جشنواره فجر امسال با اخبار پرسروصدایی درباره تغییر نام مرکز نمایش فیلمها برای اهالی رسانه و منتقدین که از دورهای به بعد «کاخ جشنواره» نامیده شده بود به «خانه جشنواره» آغاز شد و به دنبال آن روابط عمومی چهلمین دوره جشنواره فیلم فجر اعلام کرد که امسال از آئین «فرش فیروزهای» به جای «فرش قرمز» استفاده خواهد کرد. این تصمیمات که ارتباط روشنی با واژهسازی و گفتمانسازی در سطح افکار عمومی دارد از سوی برخی به نوعی بازگشت به شعارهای ابتدای انقلاب در سرآغاز دهه پنجم انقلاب اسلامی تعبیر شد اما برخی دیگر این تغییرات را فارغ از مطلوب یا نامطلوب بودنشان، تنها تغییراتی سطحی و صوری ارزیابی کردند.
آیا تا به حال از خود پرسیدهاید که ارتباط بین تغییرات محتوایی و ساختاری مهمترین رویداد سینمایی و حتی فرهنگی کشور که سالانه همزمان با دهه فجر برگزار میشود، با تغییرات فرهنگی و اجتماعی در کشور چیست؟ آئینهای حاشیهای مانند فوتوکالها، فرش قرمزها، نشستهای خبری که به مرور تبدیل به بخش جداییناپذیر جشنواره شدهاند، از کجا نشئت گرفتهاند؟ چرا و چطور به جشنواره سینمایی ایران که شعارهای متفاوتی را در سطح جهانی دنبال میکرد وارد شدند؟ و حالا چرا بازنگری در وجود یا عدم وجود یا تغییرات مفهومی آنها، میتواند گزارههایی را درباره تغییرات جامعهشناختی و فرهنگی مردم ایران دغدغه مدیران و تصمیمسازان این رویداد مهم و محوری باشد؟
ارتباط فرهنگ شهرت با عطش مخاطب و روزنامههای زرد چیست؟
فستیوالهای سینمایی، پدیدههای نوینی هستند که از ابتدای قرن بیستم همگام با پیشرفتهای سینما، توسعه پیدا کردند. مثل هر پدیده مدرن دیگری، جوامع مختلف در سرتاسر جهان، بدون توجه به اقتضائات درونی و ذاتی این پدیدههای مدرن آن را وارد و تلاش کردند تا با تقلید بخشها، المانها و ساختارهای فستیوالها، خود را به استاندارد کشورهایی که در این عرصه پیشرو بودند نزدیک سازند.
رسانههای جمعی خصوصاً آن دسته از روزنامههایی که روی کاغذ زرد به چاپ میرسیدند و عمدتاً به حواشی زندگی بازیگران فیلمها میپرداختند، تدریجاً در آمریکای دهه ۲۰ و ۳۰ با تبلیغ شهرت به ایجاد علاقههای کاذب دامن میزدند و فرهنگ شهرت را رواج میدادند. این فرهنگ شهرت مبتنی بر ساختار فرهنگ عامهپسند در آمریکا به سرعت ساختارمند میشد و در اولین گام در راهاندازی آکادمی اسکار در سال ۱۹۲۹ به بلوغ رسید و هر قدر رسانهها در بازتاب دادن حواشی پیش میرفتند این دست جذابیتها، ساختار شکلیافتهتری میگرفت.
ایدههای آئینهای جنبی فستیوالها از کجا آمدهاند؟
برای فهم جهان محتوایی مناسک فستیوالهای سینمایی بهترین راه شاید همین باشد که خودمان را جای آدمهای آن دوره بگذاریم و ببینیم چطور میشود که ایده پهن کردن فرش قرمز یا فوتوکال به ذهنشان میرسد و آن را اجرا میکنند. بدون تردید این ایدهپردازیها جدای از بسترهای فرهنگی و اجتماعی اتفاق نمیافتد. وقتی مخاطب تشنه شنیدن درباره زندگی شخصی بازیگرها باشد و پوشش آنها را زیبا یا دستکم جذاب بداند و مایل به تقلید از آنها باشد و این تقلید را منبع کسب اعتبار اجتماعی و فرهنگی تلقی کند، ایدهپردازان و تصمیمسازان، در چنین حس عطشی، ظرفیتی برای توسعه فستیوالها خواهند یافت.
آیا برای جشنواره فیلم فجر هم همین اتفاق افتاده است؟ چه اندازه از آئینهای حاشیهای جشنواره فجر، محصول تغییرات فرهنگ عمومی و جذابیت پیگیری زندگی سلبریتیها برای مردم است و چه مقدار از آن محصول اقتدا کردن مدیران پیشین جشنواره به استانداردها و قواعد جهانی، بدون توجه به مطالبات و زیست مردمی که مخاطب فجر هستند؟ احتمالاً پاسخ به این سوال سخت، پژوهش عمقی دقیقی را میطلبد اما بعید است که کسی وابستگی این تغییرات در ویترین سینمای ایران را با تلاطمهای اجتماعی و فرهنگی داخل کشور، بهکلی نفی کند و منکر شود.
فرش قرمز از چه زمانی پیش پای فجر پهن شد؟
جشنواره فیلم فجر یکی از این رویدادهای سینمایی جهان است که پس از انقلاب اسلامی با یک فاصله ۵۰ ساله از کشورهای پیشرو در این زمینه به راه افتاد و هرچند آرمانها و شعارهای متفاوتی را سرلوحه حرکت خود قرار داده بود به مرور با نزدیک شدن به همین استاندارد جهانی و به دنبال تغییرات فرهنگی و اجتماعی و سیاسی کشور، ظاهری بسیار متفاوت پیدا کرد.
بخشی از این تفاوتها میتوانند محصول ذائقههای سیاسی متفاوت حاکم بر وزارت ارشاد هر دولت و به تبع آنها جشنواره در هر دوره باشند اما بخشی دیگر بدون تردید دارند متناسب با تغییرات فرهنگی و اجتماعی جامعه اتفاق میافتند.
آئین فرش قرمز در سی و یکمین دوره جشنواره در سال ۹۱ به آن اضافه شد و این تأخیر ۳۰ ساله در استفاده از این آئین میتواند همگام با توسعه رسانههای جمعی و رواج فرهنگ شهرت و علیالخصوص ترویج گفتمان «سینما برای سرگرمی» و افزایش مخاطبان «سینمای عامهپسند» پس از دهه ۸۰ مورد توجه قرار گیرد. اگر دهه ۸۰ را دهه رشد فیلمهای کمدی بدنه و افزایش فروش و توجه مردم به آنها بدانیم در دهه ۹۰ این روند منجر به کسب جایگاه جدیتر در نسبت میان فرهنگ عمومی و سینما میشود. یکی از مهمترین نشانههای این تغییر، رشد انتقادها به عدم توجه جشنواره به فیلمهای کمدی و بازیگران آنهاست که هنوز هم کموبیش ادامه دارد.
دهه ۹۰، دهه شأنیت یافتن گفتمان سرگرمی
در دهه ۹۰ تغییرات اجتماعی به دنبال افزایش فشارهای اقتصادی ناشی از تحریمها به شکلی خاموش در حال حرکت بود و همین مسئله به طور خودآگاه و ناخودآگاه مردم و تصمیمسازان فرهنگی را به سمت گفتمانسازی برای رواج و تقویت شأن سرگرمی سوق داد. حالا بر خلاف دهه ۶۰ دیگر سرگرمی، موضوعی منفور یا دستکم بیاعتبار و تحقیرآمیز محسوب نمیشد و حتی تولیدات تلویزیونی نیز به مرور به سمت آثار ریلیتیشو با حضور مؤثر مخاطب عام، مسابقههایی با جوایز پولی بزرگ و شوهای رقابتی مانند «عصر جدید» رفتند. نه تنها سینما و فیلمسازان کشور بلکه جشنواره به عنوان ویترینی از آثار آنها به این جریان پیوست و سعی کرد در مناسک و آئینهای جنبی، عامهپسندتر، جذابتر و خوشرنگ و لعابتر جلوه کند.
فرهنگ تجمل به دنبال فرهنگ شهرت و فرهنگ سرگرمی وارد ادبیات فجر شده است؟
حالا نام مرکز نمایش فیلم برای اهالی رسانه و منتقدین میتوانست «کاخ» خطاب شود؛ عبارتی که تنها دو دهه قبل، بار ارزشی منفی بزرگی را به شنونده القا میکرد در یک چرخش فرهنگی نام مهمترین بخش بازتابدهنده مهمترین رویداد فرهنگی کشور شده بود. آئین «فرش قرمز» هم تلاش میکرد به رسانهها خوراک بهتری از جشنواره بدهد و به تبع چنین مراسمی نمیتوانست از سایر اقتضائاتش مانند سفارش و تهیه لباسهای گرانقیمت برای بازیگران جدا باشد. آنها نمیتوانستند روی «فرش قرمز» یک «کاخ» با لباسهای معمولیشان ظاهر شوند و حالا «فرهنگ تجمل» هم داشت به دنبال «فرهنگ شهرت» و «فرهنگ سرگرمی» وارد ادبیات جشنواره فیلم فجر انقلاب اسلامی میشد.
آیا تغییر نامها، تلاش موفقی برای بازگشت گفتمانی خواهد بود؟
اما بخشی از مردم یعنی عموماً طبقه متوسط شهرنشین که طبق تحولات نرم فرهنگی و اجتماعی، عطش شنیدن این اخبار را داشتند طبیعتاً از آنها تأثیر هم میپذیرفتند. آیا جشنواره باید خود را با مطالبات طبیعی جامعه مخاطبانش وفق میداد یا باید در برابر آنها مقاومت میکرد؟ آیا اساساً چنین مقاومتی با توجه به اقتضائات این پدیده امکانپذیر بود؟ از همه مهمتر این که آیا جایگزین کردن ایده «فرش فیروزهای» به جای «فرش قرمز» و سپس انکار و حذف هر دو، توانست جایگزینی برای رفع عطش رسانهها و مخاطبانشان برای تماشای حضور بازیگران در جشنواره باشد؟ آیا این واژهسازی پس از یک دهه قادر به تغییر روندهای فرهنگی و گفتمانسازی بازگشت به آرمانها و شعارهای انقلاب خواهد بود؟