به گزارش خبرگزاری مهر، سومین پیش همایش ملی انقلاب اسلامی و افق تمدنی آینده توسط پژوهشکده شهید صدر دانشگاه جامع امام حسین (ع) عصر دوشنبه ۱۸ بهمن با موضوع «غربت سنت ایرانی اسلامی»، و سخنرانی وحید شالچی، دانشیار گروه جامعهشناسی دانشگاه علامه طباطبایی برگزار شد.
در ابتدای اینجلسه صابر جعفری دبیر علمی نشست و عضو هیأت علمی دانشگاه علامه طباطبایی گزارشی از پیشنشستهای همایش «ملی انقلاب اسلامی و افق تمدنی آینده» ارائه کرد و گفت: یکی از مهمترین ارکانی که میتوان افق تمدنی آینده انقلاب اسلامی را در آن دید، بحث ایران و معضلهای است که از آن به نام ایران یاد میکنیم. درک و اجمالی است که موجودیتی به نام ایران وجود دارد، اما زمانی که بنا میشود به خودآگاهی برسد، باب فکر و ایده و تفکر به میان میآید. یکی از پرمناقشهترین مباحثی که میتوان مطرح کرد، مواجهه تاریخی همین موجودیت عجیب و غریب به نام ایران با تمدن غرب است. به سختی میتوان متفکرانی پیدا کرد که در زمنیه خودآگاهی ایده ایران و معضلی به نام آن اتفاق نظر داشته باشند. چگونگی صورتبندی این ایده و مؤلفههای مربوط به آن و نیز سر و شکل دادن به این صورتبندی، موضوعی است که باید بدان پرداخته شود.
غربت سنت ایرانی-اسلامی
وحید شالچی دانشیار گروه جامعه شناسی دانشگاه علامه طباطبایی در این نشست گفت: سنت در وضعیت معاصر ما به طور عجیبی بییاور شده است. هم بییاور سازمانی و هم بییاور گفتمانی و تئوریک. چه عوامل بیرونی و چه عوامل داخلی، هرکدام بهگونهای در صدد ضربه زدن به سنتی چند هزار ساله هستند که تحولات مهمی داشته است و یکی از میراثهای فرهنگی مهم بشریت است. در مورد اینکه این سنت دچار غربت است شواهد بسیاری را میتوان آورد. مهجوریت ادبیات از جمله شواهد غربت سنت ایرانی است اگر به شأن و جایگاه ادبیات فارسی در این کشور نگاهی بیاندازیم، در واقع میتوانیم این موضوع را به عینه ببینیم که چگونه این سنت اینچنین ضعیف است.
وی افزود: در مدارس جایگاه ادبیاتی، متون ادبیاتی، نحوه تدریس و اثرگذاری آن را با دروس جدی برای فرهنگ آموزشی ما مانند ریاضی و فیزیک مقایسه کنیم و ببینیم که چگونه است؟ آیا میتوان از سیاستمداران پرسید که کدام سیاستنامه را خواندهاید. آیا سیاستنامه خواجه نظام که معروفترینشان هست را خواندهاید؟ مثلاً در وجه دینی از متدینین بپرسید که با نهجالبلاغه چه سر و سری دارند. مثلاً چند ساعت عمرشان را نهجالبلاغه خواندهاند. عوامل سیاسی و اقتصادی و امنیتی از جمله عواملیاند که بر غربت سنت ایرانی افزودند زبان فارسی به مثابه زبان ملی و فراقومی، زبانی که گنجینهای است که این تاریخ بر او بار شده است چه جایگاهی دارد. در بین سران کشور فقط یک نفر از این زبان میگوید و تکرار هم میکند. ولی ببینید که بقیه به زبان فارسی چه اهمیتی میدهند.
دانشیار گروه جامعه شناسی دانشگاه علامه طباطبایی در ادامه گفت: این سنت در یک غربت وحشتناک قرار گرفته است. به ویژه از این جهت که عوامل سیاسی و اقتصادی بر این غربت افزودند. تنها میراث دار سنت ایران به معنای مدرن آن یعنی جمهوری اسلامی ایران نیست. افغانستان، آذربایجان و تاجیکستان؛ اینها هم حداقل میراث دار این سنت فرهنگی هستند. اما زمانه بهگونهای است که آنها هم هرکدام درگیر چالشهای جدی هستند. ما در فهم سنت دچار سو برداشتهای جدی شدهایم اما چرا این معضل به وجود آمد؟ جدای از آنکه به ساحت اقتصاد، مناسبات ملی و منطقهای برمیگردد، به نظر میرسد که در رویکرد ما هم به این سنت چالشهایی وجود دارد. ما در فهم سنت دچار سو برداشتهای جدی شدهایم. نظام اندیشهای که ما با آن خود سنت را فهم کردیم دچار اشتباهات جدی بوده است و به جای آنکه ما سنت را بشناسیم، آن را ندیدیم و از آن فاصله گرفتیم. بخشی از اینها سیاستی است و آن چیزی است که ما باید در دستگاهها و سازمانهای فرهنگی – اجتماعی ایران دنبال کنیم. بخشی هم تئوریک است و به حوزه اندیشه و عمل برمیگردد.
نقش پارادایمهای حاکم بر علوم اجتماعی در غربت
شالچی گفت: در حوزه نظری و تئوریک وضعیت نهاد علم در ایران مؤثر است و خیلی در این زمینه تأثیرگذار بوده است. سنت ایرانی اسلامی به جهت پایگاه نظری و نهادی یتیم است. در وضع نهادی علم همین دشواریهایی که همه میدانیم مانند؛ تجربی بودن علم و علم مدرن ما را رشته رشته کرده است. درحالی که اگر شما رشته به رشته شوید نمیتوانید سنت را دریابید. سنت ایرانی اسلامی یک نقش دیگر به پارادایمهای حاکم بر علوم اجتماعی (social science) در ایران برمیگردد که این باعث شده است تا یتیمی سنت ایرانی ادامه پیدا کند. ما چند پارادایم داشتیم که همه اینها ما را بهگونهای دور و بیگانه کرد تا ما را نزدیک کند و به شناخت برساند. یک پارادایم، پارادایم چپ است. در نگاه چپ اصولاً نهادهایی مانند خانواده، دولت و آن چیزهایی که سنت میتواند بر آنها وارد شود، چه جایگاهی پیدا میکنند.
وی افزود: در اصل اندیشه چپ در نفی رادیکال سنت خودش را شکل میدهد و به عبارتی مدرنترین اندیشه است. اما با فهمی از مدرن که در تقابل با سنت قرار میگیرد. یک بخش دیگر کسانیاند که به نوعی راست و از پارادایم نوسازی متأثر بودند. در اینجا هم سنت یک باقی مانده مزاحم است. ما دنبال ارزشهای عام جهانی هستیم که در آنجا یک بافت تاریخی و تجربی به مثابه سنت اهمیتی ندارد. یک بخش دیگر کسانیاند که نوعی از مدرنیته باز اندیشانه را دنبال میکنند؛ اینان فهمی از سنت دارند که خیلی مهم است. سنت یک امر متصلب فاقد بازاندیشی است. در واقع پروژه آنان پروژه بازاندیشی است و سنت یک امر صلب و سخت است که ما باید آزاد شویم تا آرمانهای روشنگری بتواند تجلی پیدا کند.
اسلام به عنوان امری فرعی و حاشیهای در نظریه ایرانشهری است
دانشیار گروه جامعه شناسی دانشگاه علامه طباطبایی ادامه داد: یک بخش دیگر نوعی از ایران گرایی را دنبال میکنند اما بهگونه عجیبی با خود این میراث سر سازگاری ندارد. یعنی به معنایی که آنان ایرانگرایی را دنبال میکنند، ایران یک تجربهای از انسان بودن را عرضه کرده است. البته کاملاً در حال تعقل و بازاندیشی. اما بخشی از اینها بهگونهای است که در این نظریه ایرانشهری که دنبال میکنند، اتفاقاً اسلام و تجربه اسلام که به نظر میرسد اکنون مهمترین بخش این سنت است، یک امر فرعی و حاشیهای میشود. گروه پنجمی هم هست. سنتگرایانی هستند که خیلی به مدح گذشته ایران، به خصوص در قالب مردمشناسی گذشته ایران میپردازند. سنت را با گذشته یکی میگیرند. یک دسته دیگر از سنتگرایان از دهه هشتاد شکل گرفتند. این دسته سنتگرایان پسا ساختارگرا هستند و به نظر من ناخواسته اینان چه در سطح نهادی و چه در سطح آکادمی از دور شدن ما به سنت و در ایجاد دافعه به سنت نقش مهمی داشتند. در سازمان اندیشیدن آنها به سنت مسائل جدی وجود دارد که آنان را به سنت نزدیک نخواهد کرد. به نظر من بیش از آنکه به سنت بپردازند درگیر یک سری دوگانههای موروثی هستند و تأثیرات تاریخ را میتوانیم ببینیم.
در دوره رضاشاه یک سری دوگانههای هویتی خلق میشود که برای آن نسلها، نسل بعدی و تا دو نسل بعد از خودش مهم است. مانند دوگانه هویت ملی هویت دینی یا هویت ملی هویت قومی. اصل ایجاد این دوگانهها محل پرسش است نه وارونه کردن آن. سنت ایرانی به طور عمیق رازدار استشالچی در ادامه سخنان خود گفت: یک فرهنگ جاری در دورههای مختلف است و با دورههای مختلف، نسبتهای گوناگون پیدا میکند. اینکه به مدح گذشته بپردازیم، لزوماً به مدح سنت ربطی ندارد. اینکه بخواهیم به گذشته بهگونهای مدیحه سرایانه نگاه کنیم، در گذشته بمانیم و خلط گذشته و سنت کنیم، به نظر من مهمترین چالش است. در دوره رضاشاه یک سری دوگانههای هویتی خلق میشود که برای آن نسلها، نسل بعدی و تا دو نسل بعد از خودش مهم است. مانند دوگانه هویت ملی هویت دینی یا هویت ملی هویت قومی. اصل ایجاد این دوگانهها محل پرسش است نه وارونه کردن آن. سنت ایرانی به طور عمیق رازدار است. ما به مفاهیم نظری نیاز داریم تا این سنت را در پوشیدگی خودش بفهمیم و از امکان دستیابی به حقیقت دفاع کنیم. نه اینکه جست و جوی حقیقت را حداقل به یک امر وابسته به قدرت فرو کاهد.
وی گفت: میراثدار دوگانههای رضاشاهی باشد و با تداوم آنها ضربه بزند. زمانی که پهلوی آمد تا سنت ایرانی را حذف کند، مهمترین ناشرها و مجلات، ناشرها و مجلات مذهبی شدند. نامها در اوایل انقلاب از کوروش و داریوش به روح الله و عمار و سمیه تغییر کرد. اگر بخواهیم سنت اشتباه رضاشاهی را ادامه دهیم و وارونگی کنیم، گویی ما با ایران باستان و چیزهای دیگر عنادی داریم. اگر بخواهیم این را ادامه دهیم که متأسفانه بخشی از دستگاههای فرهنگی ما دچار این اشتباه مهلک برای سنت ایرانی شد و این را ادامه داد و درگیر شد، ما چالشهای خیلی جدی خواهیم داشت. سنت جاری است و مهمترین ویژگی آن نیز جاری بودن است. ما در این جاری بودن تحولات جدی هم پیدا میکنیم. سنت ایرانی عناصری مانند خداپرستی و عناصری که مدام عوض میشوند دارد. خود زبان فارسی بهترین نمونه است. برخلاف تصور باستانگرایان خیلی قویتر از ایران پیش از اسلام است. زبان فارسی خودش را بازسازی کرد که با زبان عربی آمیزش پیدا میکند و زبانی خلق میشود که از جمله زبانهای کلاسیک دنیا است و بعد از هزار سال ما هنوز آن را میفهمیم و عمیقاً اسلامی است. حتی آنقدر اسلامی است که معتقدم خیلی از میراثهای اسلامی در این زبان است. من حدس میزنم مردم ایران خیلی قرآن را مستقیم نمیخواندند. اما فلان شاعر را که میخواندند و فلان شاعر از قرآن الهام گرفته است. یعنی حتی قرآن خوانی و شعرخوانی ما ایرانیها با هم نسبت داشت.
سنت بنا به اقتضا جاری بودنش باید با زمانه نسبت برقرار کند
این استاد دانشگاه گفت: یک مشکل مشترک خیلی مهم دستگاههای سیاستی ما با هر دو گروه سنتگرایانی این است که به اقتضائات عصر توجه نمیکنند. شاید به این دلیل است که آنان هم ناخواسته فهم مدرنیستی از سنت را پذیرفتهاند. سنت بنا به اقتضا جاری بودنش باید با زمانه نسبت برقرار کند و ماندگاری آن در بازسازی و بازآفرینیاش است. این را بزرگانی از سنت ایرانی خوب فهمیدند مانند آخوند خراسانی. آخوند خراسانی در یک مقطع حساسی متوجه است که دنیای جدیدی اقتضائاتی دارد. شما نمیتوانید به اقتضائات دنیای جدید پاسخ ندهید. اگر پاسخ ندهید آن سنت را دچار از محال و نابود شدن میکنید. سنتها میتوانند از بین بروند. خیلی سنتهای ارزشمندی وجود داشتند که از بین رفتند. چون با اقتضائات دوره تاریخی نپیوستند.
شالچی گفت: یکی از آن اقتضائات دوران جدید جمهوریت است. مهم بودن مردم نه به عنوان رعیت، به عنوان صاحبان حق، به عنوان کسانی که میخواهند در امر مشترکشان صاحب ایده باشند و ایده و نظرشان را اعمال کنند. آیا در دموکراسیهای امروز این ایده محقق شده است یا نه؟ اقتضا انسان عصر جدید این است که میخواهد در مهمترین امور کشور اعمال اراده کند. اگر شما در این سنت، از امکانات این سنت بهره برداری نکنید تا به این اقتضا عصر جدید پاسخ دهید، مانند سنتگرایان گروه اول، یا مثل سنتگرایان گروه دوم عناد بورزید، سنتی که میخواهید از آن حمایت کنید را به لبه پرتگاه بردهاید. آخوند خراسانی، شیخ الاسلام، میرزای نائینی این را فهمیدند و تلاش کردند تا به اقتضائات دنیای جدید مانند جمهوریت و اهمیت دادن به اراده مردم پاسخ دهند.
از بین رفتن سنت ایرانی توسط دستگاههای سیاستی و سنتگرایان راست
وی افزود: جریان سنت باید متوجه این باشد که از اقتضائات دنیای جدید میل به برابر خواهی است. یکی از جاهایی که باید سنت را بازسازی کنیم پاسخ به پرسش برابر خواهی است. در اینجا که من نقدم را بیشتر متوجه آن دو گروه سنتگرایان میکنم این است که در مقابل این اقتضائات شدیداً میایستند. یک نقطه اشتراک دیگر بین این دستگاههای سیاستی و هم آن سنتگرایان، پاره پاره کردن سنت ایرانی است. سنت ایرانی یک بافت از عناصر مختلف است. زمانی که ما با فارابی رو به رو میشویم از برجستگان این سنت است. اما بدون افلاطون فارابی هم نبود. درخشانترین دوره سنت ما که سده دوم و سوم تا پنجم و ششم است، آن زمان که ما ستارگان بزرگی را مانند فارابی، بیهقی، ابن سینا، بیرونی و غیره تقدیم میکنیم که البته در این غربت ما به همه ایشان بی اعتنا هستیم. چگونه میشود شما به سنت ایرانی علاقهمند باشی و به مهمترین میراث آنکه اسلام است، دل نبندی حفظ سنت جای غیرت ورزی نیست که اگر عنصر بیگانهای را پیدا کردی آن را با شمشیر برانی. بخشهای مختلف همین کار را انجام میدهند.
این استاد دانشگاه ادامه داد: برای مثال بخش ایران گرا، ایران را دوست دارند اما به شکل عجیبی میخواهند اسلام را کنار بگذارند. چگونه میشود شما به سنت ایرانی علاقهمند باشی و به مهمترین میراث آنکه اسلام است، دل نبندی. هنر یکی از جاهایی است که سنت خودش را در آن به خوبی نشان میدهد. شما چگونه میتوانید به تاریخ بعد از اسلام علاقهمند نباشید. هم به جهت منابع هویتی و ترکیبهایی که وجود دارد و هم به جهت گستره. آیت الله خمینی کجا ایستاده است؟ ما به تعبیری در درون این سنت، سه گانهای داشتیم؛ حکمت، عرفان و فقاهت. ما کجا ایستادهایم؟ ما باید شمشیر به دست بگیریم و پاره پاره کنیم؟! اینکه امام اقبال پیدا میکند و صدای جامعه میشود، چون در جای درستی در این سنت ایستاده بود. خود انقلاب هم همین است. شما به دستگاههای فرهنگی کشور نگاه کنید فهمی که از انقلاب اسلامی ارائه میدهند تمام این عیبها در آن وجود دارد. محافظه کاری را به جای انقلابی بودن عرضه میکند. تمام تاریخی که نسل جدید ما با آن رو به رو میشود (تاریخ انقلاب) یک تاریخ خیلی کوچک است. همچنان که شما نمیتوانید قیام اما حسین را بفهمید جز آنکه با مبحث، با پیامبر و با دوره حضرت رسول در آن بستر قرار دهید، شما نمیتوانید جمهوری اسلامی را بفهمید مگر اینکه آن را در درون این سنتی که آن را قرار داد بفهمی.
این سنت با همه عناصرش ممکن است طیفهای مختلف جامعه به بخشهای گوناگون آن علاقه مند باشند. یکی بخش دوره اسلامی علاقهمندتر و یکی به بخش دوره پیش از اسلام توجه داشته باشد. اما چرا این هویتها و تقابلها را ایجاد میکنیم. بخشی از جامعه زنان ما احساس میکنند با توجه به اقتضا عصر جدید باید در مقابل این سنت بایستند. به ادبیات طرفداران حقوق زن در ایران نگاه کنید. سنت را با چند زنی و خشونت علیه زن یکی میگیرندشالچی گفت: این سنت آزادی خواه بود و به عموم مردم و به جمهوری مردم همچنان که وعده اسلام و استقلال داد وعده آزادی داد. آن محافظه کاری که برخی اسمش را سنت میگذارند اما من به این معنا سنت نمیدانم که در انقلاب نبود. انقلاب اسلامی تلاش سنت ایرانی برای بازسازی خودش بود که هم این میراث را حفظ کند و در درون اقتضائات عصر جدید بتواند زندگی کند. شما به دستگاههای فرهنگی کشور نگاه کنید فهمی که از انقلاب اسلامی ارائه میدهند تمام این عیبها در آن وجود دارد. محافظه کاری را به جای انقلابی بودن عرضه میکند. تمام تاریخی که نسل جدید ما با آن رو به رو میشود (تاریخ انقلاب) یک تاریخ خیلی کوچک است. شما نمیتوانید جمهوری اسلامی را بفهمید مگر اینکه آن را در درون این سنتی که آن را قرار داد بفهمی. این سنت آزادی خواه بود و به عموم مردم و به جمهوری مردم همچنان که وعده اسلام و استقلال داد وعده آزادی داد.
وی ادامه داد: انقلاب اسلامی تلاش سنت ایرانی برای بازسازی خودش بود که هم این میراث را حفظ کند و هم بتواند درون اقتضائات عصر جدید بتواند زندگی کند. انقلاب اسلامی امری در میانهی سنت و مدرنیته انقلاب اسلامی ضد مدرنیته هم نبود. نه اینکه مدرنیستی بود. انقلاب اسلامی در دوگانه سنت یا مدرن تعریف نمیشد. اگر بود باید در لحظه وقوعش و در کلام بنیان گذارش ما این را میدیدیم. دوگانه سنت مدرن در دهه هفتاد ساخته شد و انقلاب بر این اساس بازخوانی شد. برخی وجوه انقلاب، مدرن است و برخی دیگر نه. این مدرنیته در جاهایی با سنت همخوانی دارد و در جاهای دیگر ندارد. در جاهایی سنت امکانهایی دارد که با آن بسازیم و در جای دیگر امتنائات دارد. یکی از تئوریستین های انقلاب مرحوم مطهری کتابی درباره خدمات متقابل اسلام و ایران نوشت و با همان عنوانش حرف مهم را زد. این سنت با همه عناصرش ممکن است طیفهای مختلف جامعه به بخشهای گوناگون آن علاقه مند باشند. یکی بخش دوره اسلامی علاقهمندتر و یکی به بخش دوره پیش از اسلام توجه داشته باشد. اما چرا این هویتها و تقابلها را ایجاد میکنیم. بخشی از جامعه زنان ما احساس میکنند با توجه به اقتضا عصر جدید باید در مقابل این سنت بایستند. به ادبیات طرفداران حقوق زن در ایران نگاه کنید. سنت را با چند زنی و خشونت علیه زن یکی میگیرند. یکی از مواضعی که بر سنت ایران میتازد جریان فمینیستی است که به نظر من برای همه موضوعات شابلون میگذارد.
شالچی در پایان سخنانش گفت: ما به دستگاههای نظری نیاز داریم که به ما بفهماند و به ما کمک کند به گذشته نزدیک شویم. زمانی که به گذشته نزدیک شدیم به ما این امکان را بدهند که نمو واقعیت را درک کنیم. به نظر من سنت ایرانی به مثابه هر سنت فرهنگی زندهای، یک امر زایا است و نه حاصل یک کنشگر آزادی. یک بافت از عناصری است که تلاش میکند خودش را در دورههای مختلف حفظ کند. از جمله عناصر اصلیاش؛ دانش، خانواده، تمیزی، خدا که برای سنت ایرانی خیلی مهم است. این سنت تلاش میکند خودش را زنده نگه دارد و ما هنوز با نسلهایی رو به رو هستیم که خودشان را در این روایت سنت تعریف میکنند. در واقع خیر خودشان را در خیر این سنت میبینند و نیاز است که ما بتوانیم این روایت و سنت را بفهمیم. در زمانهای که بسیار سخت است و شاید به قول بیهقی باد بینیازی میدمد، بتوانیم این سنت را حفظ کنیم.