رمان «صنم» تجربه‌ای متفاوت از یکی از اعضای سازمان منافقین است که سال‌ها زندگی خود را در این سازمان سپری کرده است.

خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و اندیشه: آبان ماه سال گذشته انتشارات سروش رمانی با نام «صنم» نوشته ملیحه ذوالفقاریان منتشر کرد. این رمان داستان پیوستن و جدایی چند جوان به گروهک مجاهدین (منافقین) است که در پی اتفاقاتی که رخ می‌دهد یکی از آنها به سرنوشت نامعلومی دچار شده و بقیه گروه به پادگان اشرف در خارج از مرزهای ایران می‌پیوندند. در نهایت شخصیت اصلی داستان «صنم» پس از اتفاقاتی که برای او رخ می‌دهد توسط «ناصر» شخصیت دوم و موازی داستان از پادگان فرار کرده و به آلمان پناهنده می‌شود و ادامه روند زندگی اش سمت و سویی دیگر پیدا می‌کند. رمان صنم داستان خانواده‌ای را روایت می‌کند که پدر خانواده به شدت انقلابی بوده اما پسرش در جریانی کاملاً مخالف و عضو گروهک مجاهدین (منافقین) است.

مطلبی که در ادامه می‌خوانید یادداشتی است که عباسعلی صدری درباره این اثر نوشته است.

شاید پیدا کردن مسیری برای یک زندگی عاشقانه، عاملی برای نوشتن رمان «صنم» باشد که گاهی انسان را دچار تضادها و تمایزها می‌کند. رمان «صنم» داستان دختری است که برای رسیدن به آرامش، لایه‌های مفهومی مختلف اجتماعی را تجربه می‌کند. وقتی مخاطب با نگاه سرگرمی به سراغ این رمان می‌رود تا با دنیای نویسنده هم‌قدم شود، ترحم اولین مفهومی است که در ذهنش به‌وجود می‌آید. ترحم برای پسر (سیاوش) و دختری (صنم) که با پیوستن و بعدها با جدا شدن از گروهک منافقین، درصدد آن هستند تا تفاوت‌های اندیشه‌ای خود را در برابر جامعه نشان دهند؛ اما شاید تعریف درستی از این تمایز درک نکرده بودند و از فانوس بصیرت برخوردار نشدند. صنم دختری ۱۷-۱۸ ساله است با تمام شور و حال جوانی، دوست دارد عاشق شود، محبت ببیند، عشق بورزد، دیده شود و البته در روزهای انقلاب، نقشی مهم و تأثیرگذار ایفا کند.

این کتاب تجربه‌ای متفاوت از یکی از اعضای سازمان منافقین است که سال‌ها زندگی خود را در این سازمان سپری کرده است. این کتاب با روایتی خواندنی، داستان زندگی صنم را به همراه تمام مصائب و سختی‌هایش به رشته تحریر درآورده است. داستان با محتوایی پرتعلیق که سعی کرده خود را به فیلمنامه نزدیک کند، در تلاش است تا نتایج پیوستن به گروهک منافقین را به مخاطب نشان دهد. دیالوگ‌ها سرشار از سادگی همراه با تجربه است. سادگی‌اش به‌خاطر آن است که مخاطب آن را در زندگی کنونی‌اش لمس می‌کند و تجربه‌اش به‌خاطر نگاه نویسنده به مسائل فرهنگی و اجتماعی زمانه خود است.

فرار، انتقام، سرنوشت نامعلوم، کینه و سختی گزاره‌هایی هستند که همواره در ذهن تمام اعضای این گروهک تروریستی مرور می‌شود و نظام فکری خود را با آن می‌سازند. نویسنده با روح واژه‌ها سعی در آن دارد که ذهن‌های چرک‌گرفته برخی از شخصیت‌های داستان را نشان دهد و برای تطهیرشان، جاری بودن زندگی را به‌رخ بکشاند. در لایۀ پنهانی داستان، نویسنده سعی داشته تا به مخاطب بگوید انسانیت افراد ارزشمند است و انسان دارای جوهری سالم است که ممکن است در باتلاق‌های اندیشه‌های نفاق گیر بیفتد.

می‌توان گفت ایده این داستان برگرفته از زندگی خانواده‌هایی است که در جریان انقلاب، درگیر این گروهک شده‌اند و نظام خانوادگی آن‌ها دچار فروپاشی شده است. آنچه در داستان بارها به چشم می‌آید، رفتارهای ضدمردمی منافقین است که در بسیاری از موارد مردم را قربانی منافع خود می‌کنند.

در واقع داستان از خاطرات خانواده‌هایی تشکیل شده که در آتش نفاق این گروهک تروریستی سوخته‌اند و سعی شده فضای آن دوره برای مخاطب به تصویر کشیده شود. جدا از این‌ها، خواننده در بخش‌هایی از داستان آن‌چنان در روزمره‌ها غرق می‌شود که گویی تلاطم‌های دهۀ شصت را فراموش کرده و در این لحظه است که نویسنده با بازگویی درگیری‌های اندیشه‌ای آن دوره، گرهی جدید در داستان ایجاد می‌کند.

رمان صنم در شش فصل و از زبان شخصیت‌های مختلف روایت می‌شود تا تعلیق ایجاد شده در داستان، مخاطب را با خود همراه کند. وقتی شخصیت‌های مختلف داستان از زاویه دید خود به روایت می‌پردازند، یعنی میدانگاهی فراهم شده است تا مخاطب را هم وارد دایره قضاوت کند و بتواند با شخصیت‌های قصه هم‌زیستی داشته باشد. نویسنده با قدرت تشبیه و جان‌بخشی به محیط، علاوه بر بالا بردن زیبایی‌های داستانی، سعی داشته تا محیط بی‌جان را به نحوی درگیر سازد تا به مخاطب کمک کند که قضاوت درستی از رفتارها و اندیشه‌ها داشته باشد. نویسنده «صنم» را با زیرکی تمام، با نماد سرزمین و میهن هم‌تراز می‌کند. سرزمینی که پرده از چهرۀ گروهک منافقین برمی‌دارد و نشان می‌دهد چگونه شرافت و ایمان به وطن در اردوگاه اشرف لگدمال می‌شود.

«صنم» را ملیحه ذوالفقاریان نوشته و انتشارات سروش آن را در ۲۲۲ صفحه منتشر کرده است.