خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و اندیشه_ فاطمه ترکاشوند: هرچند رسانههای نوین و شبکههای اجتماعی به سرعت در حال باز کردن جای خود در میان جامعه خصوصاً لایههای نخبانی آن چون اهالی رسانه و سیاست هستند اما ورود و موفقیت در این رسانهها، چندان آسان هم نیست. ایجاد تمایز میان قلم و محتوای خود با انبوه کاربران و اعضای این شبکهها، عملاً کار را برای خبرنگاران سختتر میکند چرا که رسانههای رسمی جای اختصاصی آنهاست اما در شبکههای اجتماعی یکی هستند مانند دیگران.
این نکات را بهمن هدایتی خبرنگار باسابقه و یکی از فعالان توئیتری پربازدید فعلی میگوید تا بهانهای باشد برای این که پرونده «فعالیت اهالی رسانه را در توئیتر» را با او ادامه دهیم.
مشروح گفتگو با هدایتی در ادامه میآید؛
* مهمترین تفاوت فعالیتتان در رسانههای رسمی سنتی با رسانههای جدید شخصی مثل توئیتر تاکنون چه بوده است؟
در رسانههای رسمی سنتی فرایند انتخاب و تأیید سوژه و پردازش و تولید محتوا به دلیل ماهیت خاصش، بسیار طولانی و معمولاً از بالا به پایین است. زمان طلایی پرداختن به سوژه معمولاً از دست میرود، فعالیت در این رسانهها معمولاً واکنشی است نه فعالانه و ابتدایی.
به علاوه، در رسانههای رسمی سنتی، فردیت و هویت شخصی خبرنگار در پس دروازهبانیهای مکرر توسط سلسله مراتب عملاً به حاشیه میرود و این عملاً خبرنگار را به کارمند تبدیل میکند.
اما در رسانههای جدید عکس این فرآیند حکمفرماست و همین جذابش کرده است. با رسانهای مواجه هستیم که فاصله کمتری با شخصیت و فردیت خبرنگار یا فعال سیاسی دارد، جرقههای ذهنی خیلی سادهتر و زودتر به محتوا تبدیل میشوند، در رسانهای مثل توئیتر همه، حتی سیاستمداران کهنهکار باید نسبتی از شخصینویسی، شوخطبعی، کنار گذاشتن کلیشههای رسمی و تعامل (ولو اجباری) با سایر کاربران را تجربه کنند تا بتوانند در رسانههای جدید دوام بیاورند.
شخصاً برای من فعالیت در توئیتر و رسانههای جدید، خودسانسوری و محافظهکاری رسوب کرده در «کودک درون روزنامهنگارم» (!) را کمرنگ کرده و از من انسان صریحتر ولی تنهاتری ساخته! اما چیز مهمی که رسانههای جدید ندارند، شور و هیجان و نتایج معمولاً درخشان طوفان فکری «تحریریه» است. ایجاد تحریریههای جدید متناسب با شرایط جدید و بازتعریف نقش دبیر یا سردبیر در رسانههای کلاسیک سنتی میتواند کفه را دوباره به نفع این رسانهها سنگین کند. اتفاقی که هنوز نشانههای آن دیده نمیشود.
* چه چیزی در رسانههای جدید نسبت به رسانههای سنتی کم است؟ آیا ویژگی منحصر به فردی در ژورنالیسم به معنای سنتی آن وجود دارد که در رسانههای نوین قابل دستیابی نباشد؟
تحریریه هنوز برگ برنده رسانههای سنتی است. امکان حضور در محافل رسمی یا نشستهای خبری یا دسترسی به مصاحبهشوندگان رسمی و حاکمیتی و طبعاً امکانات و لجستیک بیشتر را هم میشود از جمله مزیتهای رسانههای سنتی دانست البته رسانههای جدید بهسرعت در حال کاهش این فاصله هستند.
اما بحران جدی رسانههای سنتی قدیمی در ایران این است که عملاً خروجی آنها شباهت ملالانگیز و غمانگیزی با هم پیدا کند، این اتفاق مرگ رسانه خواهد بود، مثلاً به جایی برسیم که فارس و مهر و ایرنا و تسنیم و حتی صداوسیما. عملاً یک محتوا داشته باشند، یک خط قابل رؤیت و واضح. یک چیز باشند در نهایت.
اگر رسانههای قدیمی بتوانند فلسفه وجودی و تمایز خود را با سایر رسانههای سنتی و کلاسیک تعریف و ارائه کنند میتوانند معادله را عوض کنند، یعنی حتماً باید تفاوت و تمایز محسوس و معنادار در میان باشد وگرنه ادغام این رسانهها بهتر است. ولی با ادامه این مسیر، فقط به رسانههای متصلبتر با تأثیرگذاری کمتر تبدیل میشوند. رسانهای که نتواند روایت کند یا ابزار روایت را نداشته باشد دیر یا زود از صحنه روزگار حذف میشود. رسانهای که محل و مامن گفتگوهای صریح نباشد، شانسی برای بقا ندارد.
* اعتبار حرفهای خودتان را بیشتر محصول فعالیت در رسانه رسمی میدانید یا شخصی؟
این سوال من را یاد آن جمله معروف و سرکاری انداخت که از بچههای کوچک میپرسیدند «پدرت را بیشتر دوست داری یا مادرت را؟» واقعیت این است که سرشت رسانهای چیزی مثل شخصیت آدمها است که عوامل مختلفی در ترکیبش نقش دارد. اعتبار حرفهای در رسانه، بیش از هرچیز به حریت و انصاف برمیگردد.
* در کدام رسانه احساس میکنید اثرگذارترید؟ معنای اثرگذاری را میتوانید با دیده شدن یا برد محتوایی که تولید کردهاید تعریف کنید یا هر نکته دیگری که مدنظر خودتان است
حقیقت این است که فکر میکنم هنوز رسانه تأثیرگذار مطلوبم را پیدا نکردهام، رسانهای که مد نظر من است برای تأثیرگذاری یا دیده شدن آرمانی و درست، تلفیقی است از سنتی و صنعتی! یعنی تلفیق رسانه شخصی و کلاسیک، این که بتوانم حرفم را آزادانه در یک پلتفورم رسانهای حرفهای و رسمی بگویم، در کنار حرفهای دیگر؛ دوست دارم این فاصله و تضاد و دوگانگی را حل کنم تا از مواهب هردو بهرهمند باشیم، هنوز این نوع رسانه را در ایران نداریم، چون هنوز عمیقاً و اساساً با مفهوم آزادی بیان سوءتفاهم وجود دارد، چون هنوز تصمیمگیران اصلی در رسانهها متوجه نشدهاند که محتوای فرمایشی، «خواندنی» نیست، حتی اگر بزک شده باشد. مخاطب باهوش این روزها به سرعت فرق توجیه نابجا و نقد جدی را میفهمد، اینکه خطر نقد نشدن، انباشته شدن حرفها و نقدها، از آسیبهای نقد بیشتر است، این خشم و دو قطبی مهلکی که در جامعه دیده میشود ناشی از این همین آفتها است.
* فکر میکنید فیلتر شدن توئیتر چه تأثیری بر شکل و محتوای فعالیت اهالی رسانه در آن داشته است؟
فیلتر بودن توئیتر، بدترین ویترین دوگانگی در حرف و عمل مسئولان است و فقط هزینهزا است، یک وضعیت حقیقتاً خجالتآور! برای مسئولان وصل شدن به توئیتر سختی ندارد اما برای کاربران توأم با مشقت فراوان است و البته میان مردم و مسئولان، فاصله جبرانناپذیر میاندازد. البته هیچ امیدی به رفع فیلتر توئیتر ندارم. از توئیتر واجبتر برای رفع فیلتر، یوتیوب است که یک دانشگاه عظیم رایگان محسوب میشود. توئیتر الان نبض سیاست در ایران است، این که شما این نبض را فشردهاید، هیچ کمکی به شما نمیکند، واقعیت این است که نظام تصمیمگیری رسانهای-سیاسی ما هنوز از پدیده اینترنت در غافلگیری و بهت است، با وجود این که حدود ۲۰ سال از فراگیری اینترنت در جامعه ما میگذرد.
مردم عادی بهرحال راه بودن در شبکههای اجتماعی را پیدا میکنند اما توأم با نارضایتی شدید، چرا به این معادله تن دادهایم؟! نمیدانم و نمیفهمم! من فقط اینجا مایلم یک حالتی را به یاد مسئولان بیاورم: روزی را تصور کنید که شهرهای ایران یکی پس از دیگری به اینترنت ماهوارهای و عاری از اینترنت دولتی و فیلتر شده بپیوندند، فردای آن روز، هیچ حنایی دیگر رنگ نخواهد داشت!
* چه تجربهای از انتشار توئیتی دارید که منجر به وقوع اتفاقی شده باشد حالا در فهم شما از جامعه یا یک اتفاق بیرونی و تغییری در چیزی؟ آیا چنین تجربهای را در رسانههای رسمی هم داشتهاید؟
البته که سیاست همچنان جذابترین بخش توئیتر است. شاید برایتان جالب باشد که پربازخوردترین توئیتهای من مطلبی بود که درباره ناایمن بودن یک ساختمان نیمهکاره در شیراز و فیلمی از مهارت عجیب کارگران افغانستانی حین داربست زدن در ارتفاع بالا و بدون وسایل ایمنی بودبرایم جالب بود که موضوعات داغ غیرسیاسی در توئیتر بهسرعت در حال فراگیری است. این نشان میدهد که اقشار مختلف و صنوف مختلف به سرعت در حال پیدا کردن و جایابی در توئیتر هستند و انحصار توئیتر به دست خبرنگاران و اهالی رسانه و سیاست، کمرنگتر میشود. البته که سیاست همچنان جذابترین بخش توئیتر است. شاید برایتان جالب باشد که پربازخوردترین توئیتهای من مطلبی بود که درباره ناایمن بودن یک ساختمان نیمهکاره در شیراز و فیلمی از مهارت عجیب کارگران افغانستانی حین داربست زدن در ارتفاع بالا و بدون وسایل ایمنی بود. من زمانی که خبرنگار خبرگزاری مهر بودم، خبرنگار حوزه مجمع تشخیص مصلحت نظام بودم، حدود شش بار از غفلت آنی محافظان آقای هاشمی رفسنجانی استفاده کردم و سوال اختصاصی از ایشان پرسیدم.
با وجود جوابهای کوتاه و تلگرافی مرحوم هاشمی رفسنجانی این گفتگوها بازتاب وسیعی داشت و تبدیل به یکی از خاطرات ماندگار من در رسانه شده است. یا مثلاً من برای اولین بار یک مقام مسئول ارشد کشور را در اولین روزهایی که به مهر آمده بودم (اسفند ۸۳) از نزدیک دیدم: علی لاریجانی! یادم هست اینقدر هیجانزده شده بودم که با دوربین کامپکت شخصیام از دم در تا اتاق کنفرانس از لاریجانی با ولع و هیجان عکاسی کردم و حتی عکس پرتره گرفتم! آن هم از فاصله خیلی کم و به اصطلاح تو صورت! طوری که آقای لاریجانی و همراهانش با تعجب و نگاه عاقل اندر سفیه به من نگاه میکردند!
* به نظر شما به مرور رسانههای سنتی قربانی رسانههای نوین خواهند شد یا با تغییر شکل به کار خود ادامه خواهند داد؟
رسانههای سنتی و جدید راهی جز تعامل با هم و تغییر در کنار هم ندارند، اگر شرایط عادی و طبیعی و بیرانت باشد، طیف وسیعی از نخبگان خاموش در کشور هستند که هنوز تریبونی ندارند. رسانهای که بدون در نظر گرفتن ملاحظات سیاسی و جناحی بتواند تریبون این طیف شود، برنده میدان در میان مدت خواهد بود. رسانههای سنتی مثل خبرگزاریها استفاده دقیقی از آرشیو عظیم و نابشان نمیکنند، این یکی از مزیتهای آنان است که مغفول مانده است.