خبرگزاری مهر؛ گروه مجله - محدث تکفلاح: اینجا میدان بهارستان، ساختمان مجلس شورای اسلامی. در بدو ورودم با مسائل امنیتی مربوط، کمی زمانم گرفته شد. اما در کنار همه سختیها، با گرمی پذیرش خانم سمیه رفیعی، نماینده مردم تهران، ری، شمیران، اسلامشهر و پردیس، دانشجوی دکترای محیط زیست و رئیس فراکسیون محیط زیست مجلس شورای اسلامی دوره یازدهم، حالم خوب شد. من اصلاً تصورم از یک مسئول این نبود. بسیار خودمانی و خاکی. اتاق خانم رفیعی در بخش ساختمان اداری مجلس، در طبقه چهارم دقیقاً روبهروی موضعی است که در حمله داعش به مجلس با تیراندازیهای مکرر دیواری سراسر سوراخ شکل گرفته که خودش اکنون تبدیل به یک موزه شده است. با دیدن این دیوار و عکس شهدای مربوط به آن روز، به آن زمان سفر کردم و تصاویری که آن زمان از حمله داعش در شبکههای اجتماعی دست به دست میشد. به یاد دارم این موضوع برایم خیلی پررنگ بود که: «احساس امنیت در کشور من چنان است که فرد داعشی با نشانه گرفتن کلاشینکف به سمت افراد از جدی گرفته نشدن توسط شهروندان، متعجب میشد و برای اینکه شخصیتش را حفظ کند راهش را میکشید و میرفت.» روز حمله داعش به مجلس در ذهن همه ما سوالی پیش آمد: «تا کجا جلو رفتند؟» امنیت ساختمان بسیار بالا بود. در این دیدار متوجه شدم که همین امنیت بالا بوده که نگذاشته داعش برای ورود به صحن موفق شود. خانم رفیعی با لبخند زیبای روی صورتشان و به گرمی مرا به دفتر خود دعوت کردند و مشغول گفتوگوی خودمان شدیم. مانند دو دوست. گویی ما دو نفر تازه به هم رسیدیم و برای آشنایی بیشتر داریم گپ خودمانی میزنیم. به دور از تعارفات رایج و رسمی.
یک صبح تا شب نماینده مجلس
«صبح که بیدار میشوم، اولین کاری که میکنم حتماً بچهها را میبینم و نوازش میکنم و کمی با آنها صحبت میکنم. هنگام رسیدن به ساختمان مجلس اولین مقصد من صحن اصلی است (اگر جلسه صحن داشته باشیم.) و اگر صحن نباشد معمولاً روز من به برگزاری جلسات متعدد از قبیل جلسات کارشناسی در خصوص لوایح و طرحهای مطرح شده، جلسات با مردم و مراجعین حوزه انتخابیه، جلسات پیگیری امور جاری نظارت بر اجرای قوانین و… میگذرد. بازدید از مناطق مختلف حوزه محیط زیست و سرکشی به مناطق حوزه انتخابیه هم جز برنامههای روزهای غیر صحن علنی است. سه روز در هفته برنامهها مرتبتر است. در روزهایی هم بعد از ساعت نماز و ناهار جلسات کمیسیون هست که بعضی اوقات بعد از آن برای امر پیگیری و نظارت به وزارتخانهها مراجعه میکنیم. از صبح تا ساعت ۱۸-۱۹ که حتماً مجلس هستم، اگر ایام شلوغ سال مثل ایام لایحه بودجه و… باشد که این میزان ساعت حتی بیشتر هم میشود. وقتی به خانه میروم به محض ورود باید معمای پیدا کردن دخترم را حل کنم. در بدو ورودم به منزل باید بگردم تا دخترم که پنهان شده تا پیدایش کنم را پیدا کنم و بعد از آن کمی با پسرم گپ میزنیم. از اوضاع و اتفاقات روز و وضعیت درسها و… صحبت میکنیم و در نهایت شام. باهم شام میخوریم و میرسیم به مقدمات خوابیدن بچهها و چک کردن تکالیف و قصه گفتن به دخترم و بعدش هم خواب. این برنامه روتین یک روز من است که قاعدتاً در یکسری از روزها به هم میخورد و عدم حضور من در جمع خانواده بیشتر هم میشود.
همیشه در طول مدت زمان زندگی مشترک با همسرم، شاغل بودم. یا مدیر کل یک بخش و یا مشاور معاون رئیسجمهور بودهام. اما همواره تاکید داشتهام روی این موضوع که ناهار و شام خانه را با ظرافت بسیار و برنامهریزی با استفاده از آرامپز و یا باقی وسایل، خودم آماده کنم. برای ناهار بچهها وقتی بعد از مهد و مدرسه به خانه میآیند دوست داشتم غذای تازه و دستپخت خودم را میل کنند. بهخاطر این موضوع از ساعت ۵ بامداد برای آماده سازی بیدار میشدم و تا قبل از خروجم از منزل تدارکات را میچیدم. ولی الان اصلاً نمیرسم و متأسفانه از موقعی که این مسئولیت را پذیرفتهام، به هیچ وجه فرصت درست کردن ناهار و شام و رسیدگی به کارهای خانه را ندارم. اما چون برایم اهمیت دارد و به اینکه انرژی من در همین کار باید به فرزندان و اهالی خانه برسد، اعتقاد دارم، به محض اینکه فرصت داشته باشم اولویتم همین کارهاست. حتی اگر شام آماده باشد من دوست دارم با درست کردن سالاد و دسر و حتی در بعضی ایام درست کردن کیک و… این خلأ را جبران کنم. دیگر بچهها میدانند که برای ایام تعطیلی و یا ایامی که من در خانه هستم یک سری از کارها حتماً انجام میشود. مثلاً تنقلاتی که در اوقات فراغتم برایشان درست میکنم آنها را شرطی کرده. حکم راهنمایی دارد که پیغام میدهد: «آخ جون! وقت مامان آزاد است.» این مواقع کم پیش میآید. ولی خودم پیش میآورم که حتماً وجود داشته باشد.
اینقدر کار هست که نمیتوانم بگویم روز تعطیل هم داریم
شغل نمایندگی شغلی ۲۴ ساعته است. یعنی حتی اگر منزل باشی دیگر نمیتوانی گوشی را خاموش کنی و پاسخگو نباشی. من سعی میکنم فقط تلفنهای ضروری را پاسخگو باشم. بالاخره باید حق همسر و فرزندانم را هم حفظ کنم. اما صد در صد مواقع نمیتوانم. بهخاطر مسئولیتی که پذیرفتهام در این موضوع، کمی دست و بالم بسته است. کلاً در روزهای تعطیل (روزهایی که جلسه صحن مجلس را نداریم) در حدی جلسات کاری و مسافرت و بازدید و… باید داشته باشیم که اصلاً نمیتوانم بگویم روز تعطیل داریم. از طرفی اغلب، بازدیدهای ما با توجه به تخصصم شیک و مجلسی نیست. بههمین دلیل وقت بیشتری میبرد. مثلاً من هفته گذشته به چند تا از روستاهای اطراف تهران رفتم برای پیگیری کاری، با خودم چکمه پلاستیکی بلند بردم چون میدانستم در خاک و گل و طبیعت و… میخواهیم برویم. شما بعد از اینطور بازدیدها علاوه بر فکر مشغول یک جسم خسته هم داری که با ورود به خانه باید آن را هم حفظ کنی. در ایامی که در صحن و اتاقم در ساختمان مجلس جلسه داریم جسمم چنان خسته نمیشود و تنها فکرم مشغول است که وقتی وارد خانه میشوم، باید آن را کنترل کنم.
اگر روزی تعطیل باشم آن روز، روز مادرانگی من است. این روزها تمام برنامههای من در کنار بچههاست. باهم فیلم میبینیم. با هم آشپزی میکنیم و باهم کلی کیف میکنیم. چون اغلب آشپزی نمیکنم، یک بار در این ایام که پیش میآید و غذای دستپخت من روی میز ناهارخوری میرود، پسرم میگوید: «مامان تو سلطان آشپزی هستی! چهقدر خوبه که خانه هستید.» حالا فکرش را بکن که من همیشه دستپختم همین بوده است اما الان به چشم بچهها میآید که من آشپزی کردهام.
صلهرحم، بیشتر تلفنی!
در بحث صلهرحم که همه اقوامم حق دارند که از من گله داشته باشند و متأسفانه بیشتر اوقات تنها در حد مکالمه تلفنی میتوانم احوالشان را جویا شوم. البته در ایام خاص سال حتماً وظیفه خودم میدانم که با بزرگترها تماس بگیرم و جویای احوالشان باشم اما در واقعیت این باب میل من نیست و دوست داشتم حضوراً جویای حالشان باشم. وجود کرونا هم در این میان نمکی است که آش را شور کرده و به این جریان دامن زده. چون اگر خاطرتان باشد آغاز شیوع کرونا با انتخابات نمایندگی مجلس دوره ما مقارن شده بود که خود این موضوع رفت و آمدها را از خانهها جمع کرده بود و از همان ابتدای مسئولیت جدیدم باعث شده بود که از صلهرحم به شکل مذکور دور بمانیم. بههمین دلیل میدانم ممکن هست بابت این اتفاق از من دلخوری وجود داشته باشد.
۶۲ ساعت نخوابیدن برای سرکشی به یک پروژه
یادم میآید که درصد رشد پروژهای به نسبت بودجهای که میگرفت اصلاً قابل قبول نبود و من مجبور بودم که به محل بروم و برای این مسافرت حدود ۶۲ ساعت نتوانستم بخوابم. فکرم مشغول بود. پروازم ساعت ۳ بامداد بود، شب گذشتهاش دیر وقت به خانه آمدم و تا وسیلههایم را جمع کنم ساعت ۲ شد و برای پرواز رفتیم. به محض اینکه رسیدیم نماز صبح و بعد هم مستقیم سر پروژه. من حتی نیم ساعت هم نتوانستم استراحت کنم. نکته قابل توجه هم در این مواقع این است که شما بهعنوان نماینده یک ملت موظفید با همه این نخوابیدنها و سختیها تمرکز و تیزبینی و دقتتان را کنترل کنید که این نخوابیدنها و هر سختی دیگری که در این مسیر دارید روی این کاراکترها تأثیرگذار نباشد و بتوانید از مسئلهای که درگیر آن هستید، یک مسئله کشوری! برداشت درست و تحلیل کامل ارائه دهید و در این شرایط سخت میگذرد. خیلی سخت!
کرونایی که باعث خوشحالی شد
در مدت نمایندگیام دو بار درگیر کرونا شدم و در این دو بار قاعدتاً در منزل استراحت میکردم. دخترم از این موضوع خیلی خوشحال بود و دائم از من میپرسید: «مامان یعنی شب بخوابم و صبح بیدار شم باز هم خونهاید شما؟» و این برای من خیلی جالب بود. پسر ۱۲ ساله من و دختر ۶.۵ سالهام چنان از حضور من در خانه ذوق داشتند که خوشحالیشان را مرتب بیان میکردند. کرونای من به صورت جالبی باعث خوشحالی شده بود.
وقتی نماینده مجلس شدم!
همسرم همیشه به اینکه علاقهمند بودم یک کنشگر اجتماعی باشم، احترام میگذاشت و همیشه در این مسیر پشتیبان من بود. در ایامی که تصمیم گرفتم برای کاندیداتوری نمایندگی مجلس اقدام کنم اول با هرکدام از اعضای خانواده بهصورت مجزا صحبت کردم. فرزندانم، همسرم، پدر و مادر و حتی خواهر و برادرم هم برای این موضوع مخاطب قرار دادم و تک به تک از آنها رضایت گرفتم. شب آخر هم سر میز شام به همسر و فرزندانم گفتم که من قرار است برای پذیرش مسئولیتی پیشقدم شوم که در اثر آن نظم زندگیمان دیگر اینطور نخواهد بود. دیگر بنا نیست دنبال شما (پسرم) بیایم مدرسه و یا شما (دخترم) را از مهد بردارم (چون نقش مادری را در این اتفاقات در زندگیام پررنگ نگهمیداشتم) قرار نیست ناهار و شام گرم و آماده و دستپخت من را همیشه داشته باشیم و اگر در این مسیر وارد شوم دیگر روال زندگیمان عوض میشود. بچهها در نگاه اول کمی سخت رضایت دادند ولی در نهایت راضی شدند. در این مدت که در برخی مواقع عدم حمایتهایی پیش آمد، این همسرم بودند که پشتیبانم بودند و از بسیاری از حقوق خود، گذشتند تا من به وظایف نمایندگی مجلسم برسم. برای یک نخبه علمی (همسرم) سخت است که بسیاری از پیشنهادات شغلی خوب را رد کند. اما همسر من بهدلیل شرایط شغلی بنده، این از خود گذشتگی را داشتند و در بسیاری از موارد حتی برای حضور بیشترشان در خانه و پر کردن جای خالی من، بخشی از مسئولیتشان را تحویل دادند تا فشار از روی من برداشته شود. این بخش را مدیون ایشان هستم که برای بنده ایثار میکنند.
به فرزندانم در صف ایستادن را یاد میدهم
بهیاد دارم سر موضوعی دو ماه تمام دخترم را نتوانستم ببینم و چنان وقتم گرفته شد که به خانوادهام در آن مدت کم رسیدم. در سفرهای مختلف و نشستهای مختلف تا دیروقت باید حضور میداشتم. البته این موضوع باز هم اتفاق افتاده است که چندین بار شده فرزندانم را بهمدت یک هفته تا ده روز ندیده باشم. یا در ایامی که در مجلس باید به تصویب لایحه بودجه بپردازیم، زحمت فرزندانم تمام مدت گردن پدر و مادرم است. در تمام این ایام زحمت جبران نبود مادر و تأمین عواطف و یا انجام کارهای فرزندانم را همسرم به دوش میکشند.
دخترم هر چند وقت یک بار میگوید: «مامان چهقدر سرکار میری؟ نمیشه بمونی خونه؟ خسته شدم از بس تو خونه موندم؟ مامانِ فلان دوستم همهش خونه است.» بچهها حتی اگر حرفی هم نزنند من از حالاتشان میفهمم که ناراحتند. خودم خیلی دوست دارم و سعی دارم که جبران کنم. بیشتر اوقات با هر دو صحبت میکنم و با هر دو سعی میکنم فضا را به سمت رضایت پیش ببرم. بعضاً پیش آمده با دخترم خاله بازی میکنم و یا برای مشکلات مدرسه پسرم خودم چند بار وارد موضوع شدم. در همه حالات سعی داشتم جبران کنم اما فرصتم محدود است. میدانم که اگر نیت انسان در زندگی درست باشد خداوند برکتش را در این زندگی جاری میکند. یادم میآید که یک بار رفته بودم مأموریت که مجبور بودم که پسرم را همراهم ببرم. برخورد یکی از مراجعان باعث شد پسرم کمی آزرده خاطر شود و این مسئله هنوز هم در ذهنش هست و یادآوری میکند. برایم خیلی اهمیت دارد و بهطور جد یاد دادم بهشان که شما اگر فرزند یک مسئول هستید قرار نیست با بقیه افراد جامعه تفاوتی داشته باشید. من زندگی در میان مردم عادی را با ایشان تمرین میکنم. مثلاً با فرزندانم در صف ایستادم تا تجربه کنند که با بقیه فرقی ندارند. در روند زندگی تا جایی که به نظرمان رسیده سعی میکنیم در زندگیمان این ملاحظات را داشته باشیم.
تحمل خانمها بیشتر است
در این حدود دوساله دو سه بار شده که حس کردهام خیلی خستهام. خصوصاً جاهایی که فشار روانی زیاد است، وقتی که از کار روتین نمایندگی مجلس بیشتر وقت میگذاری ولی بعدش میبینی که یک جاهایی افرادی هستند که از کار میزنند و یا در مواقعی که مورد تهمت و تمسخر و… قرار میگیری، اوضاع خیلی خسته کننده میشود و بسیار اذیت کننده است. فشار روانی به کرات بیشتر از فشار جسمی اذیت کننده است. این را هم بگویم که حسم این است که تحمل و مدیریت ما خانمها در شرایط سخت بسیار بیشتر و بهتر عمل میکند و آقایان در این مواقع زودتر کم میآورند. اما این خستگیها و دلزدگیها، زمانی که نتیجه کارهایت را میبینی فراموش میشود.
وقتی در مواجهه با موضوعی که همیشه اذیتت میکرده و یا قانونی که اجرا نمیشده و آسیبزا بوده و یا درد دل یک مراجع را میشنیدی و حرف حق میزده، الان این موضوعات را برطرف شده میبینی. میدانی همه این اتفاقات بعد از لطف خدا نتیجه پیگیریهای شماست، پس حضورت را مؤثر میبینی و حالت خوب میشود. دیگر خستگی برایت معنا ندارد.
صبر! شرط اول و آخر
نمایندگی مجلس نه کار زنانه است و نه مردانه! یک مسئولیت انسانی است. هم پدرانگی میخواهد و هم مادرانگی. یک جاهایی نیاز به حضور خانمها در آن است و جاهایی آقایان. اما جهان بینی زنانه حتماً در موارد مختلف باید در آن وجود داشته باشد. زنی که بخواهد نماینده مجلس بشود باید حتماً صبر و تحمل زیادی داشته باشد. در درجه بعدی حتماً مهارتهای اجتماعی و ارتباطگیری مؤثر را در خودش ببیند تا بتواند افراد مختلف را درگیر ارتباط کند و انتقال مطالبش را خوب بتواند انجام دهد. اما مادری که بخواهد نماینده مجلس باشد باید خیلی هنرمند و مدیر باشد و اینقدر مدیریت داشته باشد که تداخل وظایف برایش اتفاق نیافتد. ممکن است یک شخص مسئول خدمات ارزشمندی انجام داده باشد ولی متأسفانه در تربیت فرزندش کم گذاشته باشد و همین فرزند در آینده باری به دوش جامعه بگذارد که جبران این بار خود تحمیل هزینههای مادی و معنویای را برای کشور در پی داشته باشد. مدیریت واقعی باید داشته باشد. شاید این مطلب را در هیچ کتابی نتوانی ببینی و خودت باید در زندگی اجرا کنی، فهم مدیریتی در زندگی شخصی خودش بسیار کمک کننده است. همسری که بخواهد نماینده مجلس شود باید حتماً ایثارگری بالایی داشته باشد. در همه این ابعاد صبر حرف اول را میزند. اگر صبوری و ایثار داشته باشید از همه تنشها میتوانی به سلامت عبور کنی.