ششمین چاپ «عجایب نامه» محمدبن محمود همدانی، با ویرایش جعفر مدرس صادقی توسط نشر مرکز منتشر شد.

به گزارش خبرنگار مهر، مجموعه بازخوانی متون نشر مرکز، شامل ویرایش فنی و صوری جعفر مدرس صادقی است بر متون کلاسیک ادبیات ایران. مدرس صادقی برای این متون رسم‌الخط ساده و یکدست و آشنا برای مخاطبان این دوران انتخاب کرده و حرکت‌گذاری واژه‌های دشوار و نام‌های ناآشنا، نشانه‌گذاری دقیق و درست جمله‌ها، و تجدیدنظر در سطربندی و پاراگراف‌بندی متن را انجام داده است. این کار باعث شد تا عامه مردم که پیشتر به دلیل دشواری خواندن به سمت مطالعه متون کهن نمی‌رفتند، اقبال بسیاری به این کتاب‌ها نشان دهند.

نخستین جلد این مجموعه «ترجمه تفسیر طبری» بود که سال ۱۳۷۲ منتشر شد. از آن تاریخ تاکنون منابع دیگری چون «تاریخ بیهقی»، «سیرت رسول الله»، «مقالات مولانا (فیه ما فیه)»، «قصه‌های شیخ اشراق»، «مقالات شمس»، «تاریخ سیستان»، «عجایب نامه»، «تاریخ سیستان» و «سیاست نامه» منتشر شده و هرکدام به چاپ‌های متعدد رسیده‌اند.

نشر مرکز از این مجموعه به تازگی ششمین چاپ «عجایب نامه» محمد بن محمود همدانی را با شمارگان ۵۰۰ نسخه، ۵۶۷ صفحه و بهای ۱۹۸ هزار تومان منتشر کرده است. چاپ پنجم این کتاب سال ۱۳۹۸ با شمارگان ۵۰۰ نسخه و بهای ۸۵ هزار تومان منتشر شده بود. چاپ نخست این کتاب نیز سال ۱۳۷۵ با شمارگان ۳۰۳۰ نسخه و بهای ۱,۸۵۰ تومان در دسترس مخاطبان قرار گرفته بود.

«عجایب نامه» یا «عجایب المخلوقات و غرائب الموجودات» متنی جذاب و خواندنی است درباره عجایب جهان و البته که این متن علمی نیست و بیشتر بر شواهد و تعریفات خیالین نگاشته شده است. محمد بن محمود در میان سال‌های ۵۵۱-۵۶۲ با این هدف کتاب را تألیف کرد تا اشخاص بدون خارج شدن از خانه و شهر خود، با شگفتی‌های جهان آشنا شوند و این شگفتی‌ها همه چیز را دربر می‌گیرد. از شگفتی‌های دیگر کشورها و شهرها و شگفتی‌های طبیعت گرفته تا شگفتی‌های انسان‌ها و حتی بیماری‌ها.

متن اصلی کتاب در ۱۰ باب نوشته شده است و این ۱۰ باب ۶۶ بخش از عجایب جهان را تشکیل می‌دهند. عناوین برخی از این بخش‌ها از این قرار است: «صفت عرش و لوح قلم»، «صفت اسرافیل و جبرئیل و میکائیل و ملک الموت»، «عجایب آفتاب»، «عجایب ستاره‌ها»، «صفت آتش پرستان»، «عجایب هوا»، «عجایب آب»، «عجایب چاه‌ها»، «عجایب زمین»، «عجایب آدم»، «در خواص آدمی»، «در خواص زنان»، «در احوال مدعیان»، «در احوال کاهنان»، «در معجزات انبیا»، «در کرامات اولیا»، «در علم کیمیا»، «در علم طب»، «عجایب خواب»، «عجایب مرگ»، «عجایب دنیا»، «عجایب زلزله و طاعون و باریدن سنگ»، «عجایب صورت»، «عجایب گور»، «عجایب گنج»، «عجایب دیو»، «عجایب جن»، «عجایب دیو»، «عجایب مار و کژدم»، «عجایب دریاها»، «عجایب نهرها و چشمه‌ها»، «عجایب اقالیم و بلاد»، «عجایب مسجدها»، «عجایب هندوان و سیاهان» و…

در بخشی از عجایب مرگ این کتاب چنین آمده است: «بدان که مرگ به عافیت نعمتی ست. و مرد باشد که در آفات دنیا چنان گرفتار باشد که اگر مرگ فروشند، به زر بخرد. گویند شخصی شنید که به زمین هندوستان، عمرها دراز بودی. به این آرزو قصد هندوستان کرد.

شخصی وی را پرسید که به این حدود چرا آمده‌ای؟

گفت: مالی بسیار دارم و عمر دراز می جویم.

گفت: من تورا چیزی بنمایم.

وی را برد در خانه‌ای، شخصی به وی نمود بر تختی خفته و حدث (=سرگین) کرده. وی را پاک کرد و طعامی در حلق وی کرد و گفت این پدر من است. پس وی را در خانه‌ای دیگر برد. شخصی را دید کور و کر، در زیر تغاری کرده، تغار از روی او باز کرد، قدری آرداب در حلق وی کرد و گفت این جد من است. پس وی را در خانه‌ای دگر برد. مردی را دید خفته، چادری در سر کشیده. گفت: این را نتوان دیدن. این جد جد من است. وی را هر روز با سر آیم تا گربه یا موش وی را افگار نکند.

این شخص گفت: ای مرد من طاقت نمی‌دارم دیدن این قوم را.

گفت: «بدان که من مردی توانگرم و تعهد این اجداد می‌کنم. دیگران ابا و اجداد را به محوطه‌ای برند، آنجا بگذارند.» و او را برد به آن محوطه: چندین هزار زن و مرد بر آنجا خفته، بعضی به رو در افتاده، بعضی به قفا باز افتاده و گندی عظیم برخاست. گفت: «این درویشانند و کس ندارند که ایشان را بدارد. این جایگاه بگذارند. اگر طعامی یابند و اگر نه، می‌سازند. و عمرهای دراز دارند.»

این شخص گفت چون آن را بدیدم، گفتم: «مرا عمر دراز نمی‌باید.» و رحلت کرد و با ولایتِ خویش آمد.»

در بخشی از باب شگفتی طواعین نیز چنین می‌خوانیم: «بدان که طواعین و وباها از خواست و تقدیر پروردگار است و سبب آن بخاری فاسد بُوَد که از زمین در هوا آمیزد و آدمی را حلق به جان می‌رسد تا هلاک شود و بیماری‌ها آرد چون خناق و زکام و خونِ سوخته. حکماً آن را «طاعون» خوانند و به شام بیشتر بود و به زنگبار دَمامیل بود و به خیبر تب‌ها بود و بحرین سُپُرز بود و به بلخ پشه گشت بود – و آن خارشی بود که می‌خارند تا به استخوان رسد – و ریشِ بلخی و عِرق مدینی. و انواع بود و طواعین در هر خاکی از نوعی بود، بر قدر هوای فاسد و خاکِ آن. و ما چند طاعون یاد کنیم:

در سنه ثمانی عشره از هجرت پیغامبر، طاعونی برآمد «عمواس» خواندند، بسیاری را هلاک کرد: راهِ نفس‌ها بسته می‌شد و جان می‌دادند. در این سال از اصحاب پیغامبر ما جمعی هلاک شد. چون ابوعبیده و معاذ بن جبل و…

و بعد از آن، عام رماد: در آن سال، خاک سیاه ببارید و بیست و پنج هزار آدمی در این سال بمرد. و این خاک در صحرا و در خانه‌ها و حجره‌ها ببارید. تا مرد از جامه خواب برخاستی، بر خاک سیاه بودی.

عام رُعاف در سنه اربع و عشرین بود: خون از بینی‌ها روان شد و قوت‌ها ساقط گشت و بسیاری هلاک شدند.

بدان که این وبا تقدیر آفریدگار بود، سبب بخارات فاسده که از زمین برخیزد: بعضی خون بیفسُرَد، بعضی خون بگدازد، بعضی خون بسوزاند تا جذام شود و مضرت این بسیار بود، بعضی خاک شود، ببارد و ضرر این کمتر بود.

در سنه تسع و اربعین، علتی پدید آمد، آن را «صِدام» می‌خواندند، جمله چهارپا بمرد. (و من سالی دیدم که طاعونِ گاو بود در قُهستان، همه بمردند تا از ولایت‌ها می‌آوردند و سال بود که مرگ شتر بود.)»