به گزارش خبرگزاری مهر، مراسم بزرگداشت حکیم حاج ملاهادی سبزواری فیلسوف، عارف و فقیه عالیقدر توسط انجمن آثار و مفاخر فرهنگی و با سخنرانی استادان برجسته حکمت و عرفان اسلامی یکشنبه هشتم اسفندماه ۱۴۰۰ در فضای مجازی شد.
سید حسین نصر استاد مطالعات اسلامی دانشگاه جرج واشنگتن در ان مراسم گفت: بنده بسیار خوشحال هستم که کلماتی چند راجع به حاج ملاهادی سبزواری خدمت شما عرض کنم و خوشحالم که در ایران بزرگداشتی برای حکیم عارف بزرگوار برگزار میشود. بنده ارادت خاصی همیشه به او داشتم به دو دلیل: اول اینکه سال ها شرح منظومه را با مرحوم علامه طباطبایی و سید محمدکاظم عصار میخواندم و البته با دیگر نوشته های او آشنایی داشتم. ثانیاً اولین نوشته ای که به زبان انگلیسی راجع به حاجی نوشته شده به قلم ناچیز بنده است که برای کتاب تاریخ فلسفه اسلامی در سال ۱۹۶۶ میلادی زیر نظر بنده و میان محمد شریف – دانشمند معروف پاکستانی – نگارش و چاپ شده است. از آن وقت به بعد کارهای مختلفی در این زمینه انجام دادم .
نصر ادامه داد: یادآور شوم که ایران در دوره قاجاریه گرچه در بسیاری از جهات مختلف، ضعیف شده بود و نصف خاک هم ایران از بین رفته بود، ولی دوره بسیار مهمی از لحاظ حکمت و فلسفه بود که از آغاز آن دوره شاگردان ملا علی نوری که در اصفهان بودند و دیگران به تدریج در تهران گسترش یافتند و شروع کردند به تدریس مکتب ملاصدرا و مکتب های دیگر فلسفی و یک حوزه خیلی فعال و فلسفی در ایران مخصوصاً در تهران ایجاد شد که منحصر به تهران نبود ولی مرکز آن در تهران قرار داشت.
او افزود: در قرن سیزدهم و چهاردهم هجری چند حکیم بسیار بزرگ ظهور کردند که آثار بسیار مهمی در سیر فلسفه اسلامی داشتند؛ هم در زمان خودشان هم در دوران بعدی- حتی تا دوران خودمان و الان نمی شود راجع به تمام آنها صحبت کرد؛ ولی سه تن بودند که واقعاً ستارگان اول آسمان فلسفه و حکمت آن زمان بودند. یکی آقا محمد رضا قمشه ای که بیشتر جنبه عرفانی داشت؛ یکی آقا علی مدرس که فرزند ملا عبدالله زنوزی و از شاگردان ملا علی نوری بود، بعد هم به تهران آمد و حکیم خیلی معروف تهران شد. و سومی حاج ملاهادی سبزواری که اگرچه به تهران آمده بود ولی اقامت در سبزوار داشت و این بزرگوار یک تنه سبزوار را مرکز مهم تدریس فلسفه کرد و شاگردان مهمی تربیت نمود که بعداً اثر قابل توجه در حکمت و شهرهای دیگر من جمله خود تهران داشت.
استاد دانشگاه جرج واشنگتن تصریح کرد: «سبزواری» در بین حکمای بزرگ ایران چند خصیصه مشخص دارد که منحصر به خودش است: اولاً ایشان هم حکیم بود و هم عارف؛ یعنی سیر و سلوکِ طویل کرده بود. البته ملاصدرا هم همین کار را کرده بود ولی به طور مشخص بعد از ملاصدرا هیچکس را مانند «حاجی» نداریم که چنین سلوکی داشته باشد. او در سیر و سلوک معنوی و سیر آفاقی بود توام با سیر انفسی که انجام می داد و بعد هم به سبزوار بازگشت و تصمیم گرفت اقامت کند و شاگردان زیادی را هم تربیت کرد.
او افزود: البته شهرت حاجی به کتاب «شرح منظومه سبزواری» است که مرکب از اشعار است. اصول فلسفه را در آنجا به زبان عربی بیان کرده است. بعد دیده است که فهم این ها مشکل است و برای آن حاشیه نوشته و بعد دیده که خود حاشیه مشکل است و باز حاشیه دیگری نوشته است و در واقع این کتاب، سه قسمت اصلی یا لایه دارد. اما به رغم اینکه کتاب مشکلی است، خیلی سریع جای خود را در پایان دوره قاجاریه در ایران پیدا کرد و کتاب اصلی درس حکمت شد و این سنت تا دوران ما هم ادامه پیدا کرده است.
نصر درادامه سخنرانی خود گفت: حاجی سبزواری کتاب های مهم دیگری هم نوشته است: اولا تفسیر مثنوی مولانا را نوشته که هیچ کسی از حکمای ایران مولانا را به این شکل تفسیر نکرده است. همچنین اشعار خیلی خوبی می سروده و از تمام حکمای دوره صفویه به بعد، شاعری تواناتر بوده؛ البته در سطح ناصرخسرو نبوده ولی نزدیک به او بوده است. او جزء فلاسفه شاعری است که ما در تاریخ و تمدن غنی خودمان داریم و بعد زبان فارسی را در زمینه فلسفه گسترش داده که این اقدام، یکی از خصایص دوران قاجار است.او همچنین به درخواست ناصرالدین شاه، کتاب «اسرار الحکم» را می نویسد؛ این کتاب گرچه به فارسی است اما کتاب آسانی نیست و سبک نوشتن او پیچیده است
او ادامه داد: میراث سبزواری همیشه پابرجا خواهد ماند؛ البته تحول بزرگی از این لحاظ ایجاد شده و تقریبا ۵۰ سال پیش زمانی که من با علامه طباطبایی درس می خواندم، ایشان همیشه گله میکردند که شرح منظومه خیلی مشکل نوشته شده است. یک روز به ایشان گفتم چرا خودتان شرح منظومه جدیدی نمی نویسید! چون یک قرن از حاجی سبزواری گذشته است.ایشان گفتند من باید «تفسیر المیزان» را تمام کنم تا چند ماهی گذشت و روزی به تهران تشریف آوردند و از آستین قبای خود کتابی بیرون آوردند و گفتند: دکتر نصر! این هم کتابی که می خواستید. ایشان کتاب «بدایه الحکمه» را به زبان سلیس عربی نوشته بودند که چاپ شد و اکنون بسیار معروف است و در قم هم تدریس می شود. بعد از دو سه ماه که گذشت به مرحوم طباطبایی گفتم هیچ بدایتی نیست که نهایتی نداشته باشد! «بدایه الحکمه» یک «نهایه الحکمه» هم می خواهد! ایشان هم خندیدند! ولی چند ماه بعد «نهایه الحکمه» را هم نوشتند.
نصر در بخش دیگری از سخنان خود گفت: مرحوم ایزوتسو و دکتر مهدی محقق که در فلسفه اسلامی کار می کردند، شروع کردند به چاپ منطق و قسمت های دیگر آثار حاجی به زبان انگلیسی و کم کم ایشان شناخته شد و الان هر کسی با فلسفه اسلامی سروکار دارد میداند که یکی از شخصیت های مهم تاریخ فلسفه اسلامی به خصوص فلسفه صدرایی از دوره صفویه به بعد، حاجی سبزواری است.
او درپایان تأکید کرد: من برای برگزارکنندگان این برنامه آرزوی موفقیت میکنم و امیدوارم که کوشش های آنها باعث شود که توجه بیش از پیش به آثار این حکیم بزرگ، عارف و ولی خدا که از لحاظ اخلاقی هم واقعا نمونه اعلای یک انسان الهی بود، بشود و آثار او همچنان در زمره علوم عقلی ما باقی بماند.
ذکر کرامتی از حاج ملاهادی سبزواری
در ادامه این نشست مهدی محقق رئیس هیأت مدیره انجمن آثار و مفاخر فرهنگی به ایراد سخن پرداخت و گفت: حاج ملاهادی سبزواری چنان که از اسمش پیداست اهل سبزوار بوده است. سبزوار از شهرهای مهمی است که اکثریت آن شیعه بوده اند.در این باره داستان معروفی نقل است: یک امیری از اهل سنت، سبزوار را فتح کرده بود. او گفته بود:
هین برهانید از من جان خویش
تا نیاریدم ابوبکری به پیش
یعنی این که همه شما را قتل عام می کنم، مگر این که کسی را بیاورید که نامش «ابوبکر» باشد! در شهری که مرکز تشیع است به آسانی نمی شود فردی را پیدا کرد که نامش «ابوبکر» باشد! یادشان آمد یک مرد تبعیدی را در آن بلاد دارند که شاید بتوانند اورا معرفی کنند! به دنبالش رفتند و او را نزد امیر آوردند:
این ابوبکر است اندر سبزوار
یا کَلوخ خشک اندر جویبار؟
وی افزود: همان شخصی که آنها تبعیدش کرده بودند و گفتند این سنی است، در این روز به داد آنها رسید. شخصی که تصور می کردند هیچ ارزشی ندارد و باید بیرون از شهر باشد تا از دنیا برود، برای آن ها سبب خیرشد.
محقق در بخش دیگری از سخنان خود گفت: حاج ملاهادی سبزواری به مکتب حکمت متعالیه تعلق دارد، اگر خواسته باشیم فلسفه اسلامی را بر حسب اندیشه تقسیم کنیم، یک بخش آن اهل مشاء اند؛ ابن سینا و فارابی از حکمای مشائی به حساب می آیند.
اوادامه داد: کتاب «شرح منظومه» حاج ملاهادی کتاب درسی است و چاپ سنگی هم داشت که ما آن را چاپ حروفی کردیم. چون این کتاب، کتاب درسی است؛ خوانندگان بسیاری پیدا کرد. مرحوم شهید مطهری هم شرح مبسوطی بر آن نوشته بودند. زمانی که من در کانادا بودم با کمک پروفسور ایزوتسو، کتاب حاج ملا هادی سبزواری «شرح منظومه»؛ قسمت الهیات بالمعنی الاعم را به زبان انگلیسی ترجمه کردیم که در نیویورک چاپ شد.
او تأکید کرد: منظومه سبزواری هنوز هم کتاب درسی در فلسفه است و در مدارس طلبگی و قدیمی هم تدریس میشود. طلاب قبل از اینکه اسفار ملاصدرا و شفای ابن سینا را بخوانند، شرح منظومه حاج ملاهادی سبزواری را میخوانند. از این جهت است که سبزواری از فیلسوفانی است که متعلق به مکتب حکمت متعالیه است.
او تصریح کرد: کتاب سبزواری حاوی فلسفه و منطق است که آن را به شعر در آورده و شعر را خودش شرح کرده است به این دلیل که آن را شرح منظومه حاج ملاهادی سبزواری می نامند که یک قسمتش حاوی «منطق» است و یک قسمتش حاوی «فلسفه» است.
رئیس هیأت مدیره انجمن آثار و مفاخر فرهنگی در پایان سخنان خود گفت: حاج ملاهادی سبزواری دارای کرامات هم بوده است و برخی شواهد بر این مهم دلالت دارد. خصوصاً و وقتی میخواستیم کتاب های حاج ملاهادی را منتشر کنیم تمام درها به روی ما باز بود و هیچ مشکلی نداشتیم. حتی یادم هست که وقتی با همکارمان مرحوم شیخ عبدالله نورانی به مسجد جامع به دیدن مرحوم حاج حسن آقای سعید تهرانی رفته بودیم، حاج حسن آقا به من گفتند چرا شرح منظومه را تجدید چاپ نمیکنید و طلبه ها ناچارند چاپ سنگی ناصرالدین شاهی را بخوانند.ما گفتیم که ما پول نداریم! خدا رحمت کند مرحوم نورانی را که وقتی ما گفتیم پول نداریم و با همان لهجه نیشابوری گفتند: انشاءالله ثلثی پیدا شود که بتوانید کاغذ بخرید و این کتابها را چاپ کنید! من همیشه در جواب میگفتم: مگر این که ثلث خودمان باشد؛ مقصود از ثلث، میراث کسی که از دنیا رفته است! در همان حال یک شخصی در مسجد جامع بود و گفت مگر ثلث مخارج کتاب چقدر است ؟ ثلثی که حاج عبدالله نورانی از روی مزاح گفت، ثلث میت بود! ولی آن فرد گفت ثلث کتاب چقدراست!؟ ما هم همین را گرفتیم و گفتیم ثلث کتاب شامل چاپ و صحافی و جلد است.پرسید که چقدر میشود؟ گفتیم ۵۰ هزار تومان! همان لحظه ۵۰ هزار تومان چک نوشت و داد و ما این را از کرامات حاج ملا هادی سبزواری دانستیم که در حقیقت به این سهولت توانستیم هزینه چاپ کتاب او را فراهم کنیم.
سبزواری؛ شاعری زبردست
سید حسن امین نیز در این نشست به ایراد سخن پرداخت. او در ابتدا گفت: سخن از حکیم عالیقدر حاج ملا هادی سبزواری، آخرین فیلسوف مهم ایران در پی بزرگانی مانند ملاصدرا و میرداماد، میر فندرسکی ،خواجه نصیر طوسی، ابن سینا، رازی، فارابی و امثال این بزرگان است.حاج ملاهادی سبزواری از نقطه نظر جامعیت یک شخصیت فوقالعادهای است که در فلسفه درسی، در حکمت ذوقی، در عرفان نظری و عملی، در اخلاق، در فقه و اصول و حدیث و هم در ادب و شعر دارای آثار ممتع است.
او افزود: درباره زندگی او تحقیقات بسیار وسیعی شده و دایرهالمعارفهای معتبر جهانی راجع به او مدخل مستقلی دارند. مدخلی که مرتبط با زندگی و آثار و افکار و تاثیرگذاری حاج ملاهادی سبزواری در دایرهالمعارف تشیع نوشته شده؛ به قلم بنده منتشر شده است و شبیه آن و شاید بشود گفت اقتباس از آن هم، به قلم استاد سید حسین نصر در دایرهالمعارف ایرانیکا که در آمریکا به زبان انگلیسی منتشر می شود، چاپ شده است.
امین ادامه داد: اما تحقیقات ویژه ای که در زندگی خصوصی حاج ملا هادی سبزواری و همچنین درباره شاگردان متعدد او و در باب سیر و سلوک معنوی او بنده انجام دادم؛ مطالبی است که تقریباً از متفردات من است و دیگری به این اطلاعات و این اجتهاد ها و استنباط ها نرسیده است. برای نمونه یکی از مطالبی که من به طور مستقل اجتهاد و استنباط در زندگی معنوی و سلوک روحانی حاج ملا هادی سبزواری کردم، تربیت روحانی او از نورعلیشاه اصفهانی است.
در یکی از غزلیاتش می گوید:
ای نور خدا گویم اگر سوء ادب نیستدیگر به کجا مثل تو ایجاد توان کرد
یا در شعر دیگری هست که به طور خیلی صریح و شفاف برای اهل بصیرت، از اشعار نورعلیشاه اقتباس کرده است:
باز آمدم موسی صفت ظاهر ید بیضا کنم
فرعون و قومش سر به سر مستغرق دریا کنم
اینها را من از دیوان اسرار حکیم سبزواری استخراج و استنباط کردم و بعد نشان دادم که این تربیت روحانی در ملاهادی سبزواری تأثیر داشته است. این مطلب آنقدر حائز اهمیت است که دکتر مهدی محقق مقاله جامعی درباره عرفان حاج ملا هادی سبزواری در مجله «نامه انجمن» انجمن آثار و مفاخر فرهنگی منتشر کردند و آنجا با ارجاع مستقیم به کتاب من و نوشته من که مقدمه من بر دیوان اشعار فارسی حاج ملا هادی سبزواری است به این موضوع پرداختند و آن را تاکید و تکرار کردند.
او در ادامه گفت: روی هم رفته باید گفت که از جهت فلسفی و از منظر خاص فلسفه، حاج ملا هادی موسس یک مکتب فلسفی ویژه ای نیست، بلکه شارح و ناشر آثار فیلسوف متأله صدرالمتألهین شیرازی صاحب اسفار است.گاهی هم که در بعضی از موارد ایراداتی ملا هادی سبزواری بر مطالب ملاصدرا کرده است؛ جنبه خیلی دقیق فلسفی ندارد و دیگران، مطالب ملا صدرا را که مورد نقد حاج ملاهادی واقع شده است، به نوعی تفسیر و تشریح کرده اند که آن ایراد وارد نیست.
مصحح دیوان حاج ملاهادی در ادامه سخنان خود گفت: در مسائل مختلفی که حاج ملا هادی سبزواری اظهار نظر فلسفی محض و اجتهادی کرده است، هیچ گاه به آن مرحله از تخصص ویژه که موسس یک مکتب فلسفی قلمداد بشود، نشده است. اما شاهکار او این است که مطالب بسیار بسیار مشکل را به ترتیب خاصی به نظم عربی سادهِ همه کس فهم درآورده و سه کتاب عمده، یکی در فلسفه ، یکی در فقه و دیگری در منطق به نظم در آورده است که این ها درس نامه ها و تکست بوک های حوزه های علمی در سراسر جهان تشیع شدند. از جمله اولین اثر او کتابی است با عنوان منظومه حکمت؛ این کار امری بوده است از قدیم الایام بسیار رایج که دانشمندان برای تعلیم و تربیت دانشجویان و طلاب علوم در هر زمینه، آن قواعد علمی فن خاص را به نظم در می آوردند و ملا هادی سبزواری، قواعد حکمت را در منظومه «غررالفرائد» به نظم در آورده است. بنابر این ایشان یک بار تمام قواعد حکمت را به نظم در آورده است.
او افزود: کتاب دیگری که هادی سبزواری به نظم در آورده و آن هم کتاب درسی شده، در منطق است با عنوان رسمی «لعالی المنتظمه». در آنجا جالب است که میگوید: موسس و اولین کسی که پایهگذار این امر است، ارسطو بود که برای اسکندر مقدونی این کتاب را تالیف و تنظیم کرد. بنابراین اسکندر اسلامی که ما داریم و به تعبیری ذوالقرنین قرآن هم است، اهل منطق و فلسفه و حکمت و شاگرد ارسطو هم بوده است و دارای قدرت های فراوان، حتی قدرت های فرابشری بوده است. کتاب دیگری که ملا هادی سبزواری به نظم در آورده، کتابی به نام «نبراس الهدی» است که در آن بیشتر اسرار العبادات و رموز و رازهای تشریع احکام شرع را بیان کرده است که در فقه است و به اندازه کتاب منظومه حکمت و منظومه منطق معروف نیست اما این هم به چاپ رسیده است.
امین در پایان تصریح کرد: حاج ملاهادی سبزواری علاوه بر همه این کارها شاعر هم بوده است و دیوان اشعار بسیار ارزنده ای دارد که بزرگی مانند علامه محمد قزوینی گفته است: بعضی از غزلیات حاج ملا هادی سبزواری پهلو به غزلیات جادوانه و جاودانه حافظ شیرازی میزند و من مفتخر هستم و مباهات میکنم که دیوان حاج ملا هادی سبزواری را به چاپ رساندم و تصحیح کردم و مقدمهای بسیار مفصلی برآن نوشتم که خود مقدمه یک کتاب است و به علاوه تعلیقاتی برای کتاب نوشتم که حاوی شرح حال فرزندان و فرزندزادگان حاج ملا هادی سبزواری است و مطالبی که در منابع دیگر نبوده است با دسترسی به بعضی از آثار که برای اولین بار منتشر کردم، در آنجا گنجانده ام.
نگاهی به کتاب «نبراس الهدی»
دیگر سخنران این نشست سید صدرالدین طاهری استاد فلسفه دانشگاه علامه طباطبائی بود. او طی سخنانی گفت:جنبه های مختلفی در شخصیت حاج ملاهادی هست که قابل توجه است. اولین جنبه ای که معمولا به آن توجه می کنند زهد و مقام تهذیب ایشان است که چون مربوط به حکمت عملی می شود بر مسائل نظری او مقدم است.
طاهری ادامه داد: در شرح حال ایشان نوشتهاند که در یک دورهای تصمیم گرفت در گمنامی زندگی کند و به همین دلیل به کرمان سفر کرد. احتمالا فکر کرده بود در جای دور دستی باشد تا کسی به این راحتی ها به سراغ او نیاید. به مدرسه معصومیه کرمان می ورد و به عنوان خادم مدرسه استخدام می شود. مدتی به این کار ادامه داد به طوری که کسی او را نمی شناخت و سرانجام امام جمعه کرمان که رفت و آمدی به آن محل داشت؛ ایشان را کشف کرد. از آن پس مشخص شد که ایشان حاج ملا هادی سبزواری معروف است و رفت و آمدها شروع شد. البته به اقامت خود در آنجا ادامه نداد. این کار ایشان شبیه کار امام محمد غزالی است که مدتی مهاجرت کرد در حالیکه رییس یک دانشگاه بزرگ در بغداد بود . به دمشق رفت و در مسجد جامع دمشق انزوا گزید و برای شکستن خود وضوخانه مسجد جامع دمشق را نیز تمیز می کرد.
او افزود: حاج ملاهادی حدود ۵۲ اثر کوچک و بزرگ دارد که لیست آن در مجموعه مقالات کنگره بزرگداشت دویستمین سال تولد حکیم سبزواری از طرف دانشگاه سبزوار منتشر شده است. سبزواری حکیم واقعا پر کاری بوده است. ایشان علاوه بر منظومه ای که در منطق سروده است و بعد آن را شرح کرده، منظومه ای در حکمت سروده و بعدا آن را نیز شرح کرده است . همچنین در «نبراس الهدی» در حدود یک هزار و هفتصد بیت سروده است. سرودن اشعار به عربی با این خصوصیت که دلنشین باشد کار مشکلی است. لذا ایشان قریحه شعری بسیار خوبی داشته که توانسته است این کار را انجام بدهد.
طاهری ادامه داد: در کنار همه این ها مرتبا مشغول تدریس بوده و با مردم هم همراه بوده است. او ۳۷ سال پایانی عمرش را در سبزوار بوده است و تنها عالم بزرگ منطقه بوده است و در کنار تالیف و تدریسی که انجام می داد و حواشی که بر کتب فلسفی نوشته است، قریحه شعری بسیار خوبی داشته و با تخلص اسرار شعر می گفته است. این کار بسیار بزرگی است و جدا از اینکه جنبه هنری اش با ارزش است از نظر وقتی که می گیرد هم مورد توجه است. وقتی شما چیزی را می نویسید، قلم بر می دارید و هر چه به ذهن شما می رسد را بر روی کاغذ می آورید. اما منظم کردن اشعار به صورتی که محتوای قابل توجه و لفظی زیبا داشته باشد بسیار مهم است. بعد خودش این اشعار را شرح می کند همانطور که در منظومه منطق و حکمت انجام داده است که باید گفت کاری بسیار وقت گیر است . او هر شب ساعاتی را بیدار بوده است و به مناجات و نماز می گذرانده است؛ مراجعات مردمی هم داشته است.
او در بخش دیگری از سخنان خود گفت: در مورد «نبراس الهدی» هم مطالبی را عرض می کنم. اولین چاپ این کتاب در زمان ناصرالدین شاه یا بعد از او بود. خط شخصی به نام کاشانی در آخر کتاب آمده است. من وقتی در مدرسه آقا بابا خان شیراز مشغول تحصیل طلبگی بودم این کتاب را یک نفر از روحانیون اطراف شیراز به قیمت سی ریال به من فروخت. من همان زمان تصمیم گرفتم که روی این کتاب کاری بکنم و سرانجام کار کردم و انجمن آثار و مفاخر فرهنگی هم دو بار این کتاب را تجدید چاپ کرده است.در این کتاب بعد از مقدمه تصمیم بر این بوده است که بعضی از کتاب های فقهی را تاویلات عرفانی و به حکمت عملی و عرفان و اخلاق وصل کند. او احکامی را که معمولا مورد اختلاف است را مطرح کرده است و برای این احکام سه نوع تاویل دارد. یک تاویل این است که در کنار حکمی که در شرع صادر شده است یک حکم عرفانی بگذاریم که مثل آن حکم شرعی موضوع دارد و دستور داده است که این کار انجام داده شود. برخی از تاویلات ایشان این است که حکمت حکم را بیان کرده است و بعضی ها هم این است که براساس آن حکم یک دستور اخلاقی در نظر گرفته است که مناسبت دارد و معادل است.
اوافزود: این کتاب شامل هفت کتاب فقهی است که عبارت اند از کتاب طهارت، کتاب صلاه ، کتاب صیام ، کتاب ذکات ، کتاب حج ، کتاب نکاح و کتاب جهاد. ایشان هر کتاب را یک «محمل» نامیده است و ابتدا حکم شرعی را بیان کرده و بعد تحت عنوان سر و اسرار، تاویلات عرفانی و اخلاقی را بیان کرده است. در مقدمه این کتاب نیز در مورد حسن و قبح بحث می کند. می دانیم که یکی از بحث های مهم فلسفه اخلاق این است که آیا ملاک خوبی و بدی فعل انسان با عقل است یا خیر! هیچ چیزی به خودی خود نه خوب است و نه بد! بلکه موکول است به حکم شرع و هر چه شرع بگوید خوب است و هر چه شرع بگوید بد، او بد است. که این معروف است به حسن و قبح عقلی و حسن و قبح شرعی! فلاسفه و شیعه امامیه و معتزله به حسن و قبح عقلی معتقد هستند. درمقابل اکثریت اشاعره به حسن و قبح شرعی معتقد هستند که معنای آن این است که هیچ حکم و هیچ خوبی و بدی و هیچ ارزشمندی در هیچ کار انسان ها وجود ندارد مگر اینکه حکمی از شرع درباره اش صادر شده باشد! در حقیقت خدای اشاعره انگار هیچ اعتنایی به عقلی که خود آفریده است ندارد!
او در پایان با اشاره به اندیشه حاجی سبزواری درباره حسن و قبح اخلاقی گفت: حکیم سبزواری درباره حسن و قبح این فراز را دارد: بدان که حسن وقبح عقلی است و اگر شرع در جایی حکمی می دهد این حکم کاشف از حکم عقل است. البته این عقل ممکن است در مواردی بر حسب شرایط محیطی حکم های مختلفی بکند ولی بالاخره عقل است که حکم می کند. در حکم های کلی فرقی نمی کند ولی در برخی از احکام ممکن است در شرایط مختلف به حکم عقل تغییر کند و ما از این بابت که علمای شیعه باب اجتهاد دارند این مسائل را رعایت می کنیم که چه فتوایی داده شود که مناسب محیط قلمر فتوایی خود باشد. ایشان در ادامه می فرمایند: هر حکمی بیاید یک مصلحتی دارد و اینطور نیست که خدا دل بخواهی حکمی صادر کند و به پیامبر خود بگوید اجرا کن، ممکن است اوهام ساده و سطحی نتوانند درک مصلحت کنند ولی نفوس کلی و مهذب و دانا درک می کنند. البته پیرو شرع نباید به دنبال مصلحت بگردد وباید حکم شرع را رعایت کند و قبول کند که مصلحت دارد وگرنه اگر بخواهد با مصلحت بسنجد گرفتار مشکلاتی می شود.
نکاتی درباره استادان و شاگردان سبزواری
منوچهر صدوقی سها استاد و پژوهشگر حکمت و عرفان اسلامی دیگر سخنران این برنامه بود. اوگفت: بسیار خوشحالم که در چنین روزی که موسوم شده به روز حاجی سبزواری بتوانم اطلاعاتی مفید البته در نهایت اختصار و در حد عمومی در اختیار طالبین این قبیل مطالب، مخصوصا دانشجویان فلسفه و حتی علاقه مندان عمومی به فلسفه قرار بدهم.
صدوقی درادامه سخنان خود گفت: یک مطلب این است که اساسا در جغرافیای تاریخ فلسفه اسلامی منزلت حاجی چیست؟ می توانم با قاطعیت بگویم که ایشان در عصر خودش که قرن سیزدهم هجری قمری بوده باشد، و حتی در قرن های بعد تا برسد به روزگار ما، نماینده برین حکمت متعالیه است.
صدوقی سها افزود: مطلب دیگر نام بردن از اساتید فلسفه حاجی است. اجماعاً (البته در شرح حال خودنوشت حاجی هم ذکر شده است) گفته می شود که اولین استاد شان بعد از اینکه از مشهد مقدس به اصفهان برای تحصیل حکمت اشراق هجرت می کنند، «آخوند ملا اسماعیل واحد العین اصفهانی» است که صاحب حواشی معروفی بر شوارق و مشاعر بود. چون ایشان یک چشمش معیوب بود به واحد العین معروف است در حالی که حاجی از او به عنوان «ذو العینین» یاد می کند.
او ادامه داد: در هر حال اولین استاد ایشان آخوند واحد العین است و بعد آخوند ملا علی نوری که مجدد حکمت متعالیه بعد از وقعه شوم افغان است. این دو استاد در فلسفه برای حاجی مورد اجماع اهل تراجم است. اما بنده روی تتبعات خودم متوجه شدم که از دو سه نفر دیگر هم به عنوان حکما و عرفای آن زمان به عنوان استاد حاجی نام برده می شود. من جمله آن ها میرزا محمد رضا خسروعلیشاه که از مشایخ صوفیه است و صاحب کتاب «الدر النظیم فی تفسیر القرآن الکریم» و چندین اثر معروف دیگر؛گفته می شود که حاجی به درس او هم حاضر شده بوده است و دیگر میرزا سید عبدالجواد شیرازی، امام جمعه کرمان که گفته می شود از شاگردان آقا محمد بیدآبادی بوده است و داستان درازی دارد. گفته می شود حاجی بر درس او هم در کرمان حضور می یافته است و همچنین سید رضی لاریجانی، خاتمه العرفا المتألهین، استاد بزرگوار آقا محمد رضا قمشه ای و آقا علی مدرس؛ که گویا حاجی به درس او هم حضور پیدا کرده بوده است.
استاد دانشگاه ادیان و مذاهب قم در ادامه سخنان خود گفت: اما در باب نحوه اتصال حاجی با صدالمتألهین هم مطالبی را عرض کنم؛ بنده در کتاب «تاریخ حکما و عرفای متأخر بر ملاصدرا» که بحمدالله چاپ وتحریر سومش در دست اقدام است، آن جا به طرق متعدد، شاید نزدیک به ۱۲ طریق، توانسته ام کشف و ضبط کنم در نحوه اتصال حکمای متأخر با حکمای قبلی؛ به نحوی که بنده که الان خدمت شما هستم بتوانم استاد خودم را نام ببرم و یکی از اساتید آن استاد را اسم ببرم و متصل بکنم به حاجی سبزواری و آقا محمد رضا قمشه ای و از آن ها به صدرالمتألهین و از آن به خواجه نصیر و بعد به ابن سینا و در نهایت به فارابی و حکمای اسکندریه و آتن. در واقع حَمَله فلسفه امروزی اسلامی را در ایران ، یدا به ید و صدرا به صدر، متصل کنم با آکادمیای آتن!
او افزود: یکی از طرق اتصال حاجی سبزواری که اقرب طرق است با صدر المتألهین، به نحوی است که عرض می کنم که کاملا مستند است ؛ منتها در اینجا نمی توانم رفرنس بدهم: به یک طریق حاج ملا هادی شاگرد آخوند ملا علی نوری، آخوند از یک طریق شاگرد خاتمه العرفا، آقا محمد بیدآبادی، آقا محمد از یک طریق شاگرد سید المتألهین قطب الدین محمد نیریزی، جناب سید شاگرد شاه ابو محمد دارابی و شاه ابو محمد شاگرد مستقیم صدر المتألهین. یعنی به این طریق شاید بتوان گفت که سلسله الذهب اتصال حاجی سبزواری با صدر المتألهین این گونه است.البته همه سلاسل به این کوتاهی نیستند.
صدوقی سها بیان کرد: آخرین مطلب ذکر نام چند نفر از شاگردان مبرز حاجی است؛ خوشبختانه ما شاید حدود ۱۰۰ نفر از نام شاگردان او را در« تاریخ الحکماء» ضبط کرده ایم که چند تن از آنها را نام می برم.یکی از آنها «ادیب پیشاوری» است. حکیم و شاعر تراز اول عصر خود که صاحب «قیصرنامه» است و راوی داستان ریاضت حاجی در کرمان. دیگری میرزا حسین سبزواری که از حکمای اربعه تهران است. شاگرد دیگرش شاهزاده محمد هاشم میرزای جناب؛ او از شاگردان محل توجه حاجی بوده و پدربزرگ محمد هاشم میرزای افسر که از رجال اهل پهلوی و شاعر معروفی است. شاگرد دیگرش ملا سلطان محمد گنابادی سلطان علیشاه، دارنده «تفسیر بیان السعاده» است. شاگرد دیگر، میرزا شمس الدین حکیم الهی لواسانی و دیگری حاج ملا علی حکیم سمنانی و البته حاج فاضل خراسانی، آقا سید محمد سرو قد رضوی و آخوند ملا غلامحسین شیخ الاسلام از معاریف و مشاهیر شاگردان حاجی هستند.
او در پایان گفت: اما از باب لیکون ختامه مسک، عرض می کنم که یکی دیگر از شاگردان برتر حاجی، خاتمه العرفا متألهین، آخوند ملا حسین قلی همدانی است که در رأس عرفا متاخر شیعه وارد می شود؛ استاد شیخ محمد بهاری و آقا سید احمد کربلایی واحد العین و… تا برسد به سید الاولیا، سید علی قاضی و این قبیل بزرگان… نتیجه این می شود که در عصر بعد از حاجی هم، نوع حکمای اسلامی منتهی می شوند در سلسله اساتیدشان به حاجی و هم، بسی از عرفای شامخین شیعه که همین سلسله اخلاقیون بوده باشند.
فیلسوف متأله
غلامحسین عمادزاده استاد فلسفه دانشگاه شهید بهشتی نیز در این نشست طی سخنانی گفت: درباره فیلسوف متألهی صحبت می کنیم که با حاشیه هایش برکتاب هایی چون اسفار و شواهدالربوبیه و مبدأومعاد وتألیف کتاب های مستقل فلسفی ومنطقی چون منظومه و شرح منظومه درمنطق و فلسفه وحاشیه های پر بارش، به روشنگری «حکمت متعالیه» پرداخت و مبانی این حکمت را استحکام بخشیده و بسیاری از ابهام های این حکمت را آشکار و شفاف نموده است. نقش وی به عنوان فیلسوف شارح قابل تردید نیست ولی شرح او مثل شرح ابن رشد برفلسفه ارسطو نبوده که فقط در چهارچوب فلسفه ارسطو بیندیشد وانحراف ازتفکر ارسطویی را انحراف وگمراهی بپندارد. بلکه درعین شرح و پایبندی به «حکمت متعالیه» در جاهای زیادی نظریه «صدرا» رامورد اعتراض ونقد قرار می دهد.
اوادامه داد: به عنوان مثال نظر «صدرا» را در مورد اتصاف و اینکه ربط ظرف تحقق طرفین باشد نمی پذیرد و پذیرفتن وحدت ظرف عروض و اتصاف را موجب انهدام بسیاری از قواعد فلسفی می داند و با صراحت اعلام می نماید: «وهذا القول عندی لیس بحق» (اسفار، ج۱، ص۳۳۷).
عمادزاده افزود: باید به این نکته دقیق توجه نماییم که «سبزواری» شارح حکمتی است که موسس این حکمت از همه ظرفیت های عقلانی و فلسفی وکلامی برای رسیدن به قله معرفت خود استفاده کرده و ازهمه کوشش های اندیشمندان وفیلسوفان وجریان های فکری بهره برده است ولی در آنها توقف ننموده و از نقاط ضعف آنها عبور کرده است. به قول استاد حائری یزدی به یک زبان برتری برای تبیین حکمت خود دست یافته است که این زبان برتر، جز زبان برتر منطقی نمی تواند باشد. زیرا تکامل تفسیری که عاری از روابط منطقی باشد جز افزایش اتفاق و تورم کلامی نخواهد بود. حال آنکه «صدرا» یک منظومه فلسفی ومنسجم معرفتی ایجاد نموده که توانسته به حل مسائل فلسفی و توجیه دقیق آنها دست یابد که در نظام های مشاء، اشراق وکلام قابل طرح وحل نبوده است وهمه امور ازتوانایی وتسلط او به این نظام ها حکایت می کند.
او در بخش دیگری از سخنان خود گفت: شرح حکمت متعالیه مثل شرح شفا وحکمه الاشراق نیست و تا توانایی و آگاهی به عناصر ومبانی این حکمت در کسی نباشد، نمی تواند به تبیین فلسفی این حکمت مبادرت ورزد. لذا این عظمت شخصیت فلسفی و علمی حکیم سبزواری را روشن می نماید که به این کار اقدام کرده است. اگر سخن بعضی از بزرگان را بپذیریم که ابتکارات و ابداعات سبزواری به اندازه آقا علی حکیم نیست، درمقابل هم باید به این حقیقت اعتراف نماییم که حجم تبیین های فلسفی که از آقاعلی حکیم در دسترس است هم به اندازه سبزواری نیست.
استاد دانشگاه شهید بهشتی در بخش پایانی سخنان خود تأکید کرد: وجودِ ماهیات به نظر حکیم سبزواری به عرض وجود موجودند. البته به نظر آقا علی حکیم به تبع وجود موجوداند. سبزواری ویژگی های مفهوم وجود چون وحدت مفهومی وجود ودیگر امتیازات آنرا برآمده از حقیقت وجود می داند.ولی به این واقعیت باید توجه نماییم که سبزواری پای بند به وحدت تشکیکی وسنخی وجود است.همچنین علیرغم اینکه «صدرا» فقط در مشاعر اصطلاح «فاعلیت بالتجلی» را بدون توضیح مطرح می نماید، «سبزواری» حدوث اسمی خود را از فاعلیت بالتجلی برداشت می نماید ولی مطلبی که تبیین فلسفی وعرفانی می طلبد جمع اعتقاد به وحدت تشکیکی و فاعلیت بالتجلی است که نیاز به پژوهشی دقیق دارد.
سبزواری و تدریس موسیقی
سخنران پایانی این برنامه امیرحسین حکیمی سبزواری نتیجه پسری حکیم ملاهادی سبزواری بود. او گفت: من امیرحسین حکیمی متولد ۱۳۱۲ شمسی و سبزواری الاصل هستم. حکیم سبزواری سه پسر داشت و چهار دختر.ایشان سبزواری الاصل بودند و تا ۹ سالگی در سبزوار، پدرش به او تدریس میکرد. پدر شان از تجار معروف سبزوار و ثروتمند بود و املاک زیادی داشت که تمام این ها بعدها به حاج ملا هادی رسید.
حکیمی افزود: حاج ملاهادی بعد از ۹ سالگی که پدرش فوت کرد، با پسر دایی خود به مشهد رفت. در مشهد ده سال تحصیل کرد. بعد از ده سال به سبزوار بازگشت و ازدواج کرد و برای تحصیل به اصفهان رفت و دوره تحصیلی او در حدود ۲۵ سال طول کشید. یعنی دوره مشهد ، اصفهان و کرمان و بعد برمیگردد به سبزوار و در آنجا حوزه تشکیل می دهد که بسیار موفق بوده است و معروفیت پیدا میکند؛ از نقاط مختلف ایران و حتی از خارج ، شاگردان برای تحصیل به این حوزه می آمدند.
او ادامه داد: حاج ملاهادی خیلی به حافظ علاقه داشت و اشعار او بیشتر در آن ردیف است.مثلا یک شعر را برای شما می خوانم:
…در دبستان ازل روز نخست از استاد
به جز از درس غم عشق نیاموختمی…
یا می گوید:
تا کی ز غمت ناله و فریاد توان کرد
ز افتاده و کنج قفسی یاد توان کرد
آغوش کنار است و نداریم توقع
از نیم نگاهی دل ما شاد توان کرد
زاهد چه دهی پند که ما از وی لعلش
نی همچو خرابیم که آباد توان کرد
ای آن که به دست تو سر رشته خلقیست
یک رشته به پا طائر آزاد توان کرد
جانی و دلی، روحی و روانی، همه آنی
از مشت گلی این همه بنیاد توان کرد
یک ره ننمودی نظر اسرار حزین را
گم کرده رهی را به ره شاد توان کرد
حکیمی در بخش دیگری از سخنان خود گفت: ناصرالدین شاه چند روز در کوشک سبزوار اتراق داشت.حاجی را به وسیله وزیر خود فرا می خواند و در ملاقات از اومیخواهد که شما چیزی از من نمی خواهید؟ کاری با من ندارید؟ ایشان میگوید: نه من احتیاج به چیزی ندارم و خودم مالکیت زیادی دارم. کشاورزی میکنم و احتیاجی ندارم؛ بهترین کاری که من از شما می خواهم مملکت داری است که انشاءالله انجام می دهید. روز بعد ناصرالدین شاه به بازدید حاج ملاهادی به خانه ایشان می رود. خانه فرش نداشته و خود ملاهادی بر روی قطعه پوستی نشسته و مشغول خوردن آبدوغ خیار بوده است. شاه مینشیند با ایشان مشغول خوردن آبدوغ خیار می شود و حاج ملاهادی هرچه اصرار میکند که غذای دیگری برای شما بیاورم، شاه میگوید نه من هم همین غذای شما را میخورم. ناصرالدین شاه وقتی که با ایشان خداحافظی می کند که برود، به وزیرش دستور می دهد که مقداری سکه برای حاج ملاهادی بفرستند. مقدار زیادی سکه می گذارند بر روی قاطری و برای او میفرستند؛ حاج ملاهادی آن را قبول نمی کند و به خادمش دستور میدهد که این را ببرید به مستحقین بدهید. من احتیاج ندارم! میبرند و به فقرا میدهند.
او اضافه کرد: حاج ملا هادی در مدرسهای که تدریس میکرده یک درسش هم موسیقی بوده که روحانیون با این کار مخالف بودند. او خیلی به موسیقی وارد بود.
او درپایان گفت: کرامات مختلفی هم از حاجی نقل شده است: ناصر الدین شاه از تهران عازم زیارت حضرت رضا(ع) بود که در راه سربازان موکب او متوجه میشوند که شخصی از بیابان به طرف موکب میدود و دستش را را بلند می کند و صدا می کند! جلوی او را میگیرند و می گردند که ببینند اسلحه یا چیزی دارد یا نه! میبینند که ندارد. شاه دستور میدهد که بگویید بیاید پهلوی من! وقتی که نزدیک شاه میآید به او میگوید: من زیاد وقت شما را نمیگیرم. وقتی به زیارت حضرت رضا می روید، به سبزوار که می رسید سلام من را به حاج ملا هادی سبزواری برسانید . بعد، وزیر از شاه می پرسد که شما در سبزوار می مانید و با علما دیدار میکنید؟شاه میگوید نه! فقط حاج ملاهادی را میبینیم و می رویم. شاه در سبزوار نزد حاج ملاهادی می رود و احوالپرسی و صحبت می کند و حرف هایی بینشان رد و بدل میشود. وقت خداحافظی شاه از او میخواهد که اگر خواسته ای دارد بیان کند!حاجی میگوید خیر کاری ندارم! (آن مرد رهگذر به شاه گفته بود هم دستی به ریش حاج ملاهادی بکشید و هم سلام مرا برسانید!) حاجی دفعتا میگوید: شما که دست به ریش من کشیدید! سلام درویش هم به من رسید! شاه تعجب می کند از این جریان! چون آن جا آن سخن فرد رهگذر راشنیده بود و ابراز نکرده و یادش رفته بود.