خبرگزاری مهر -گروه هنر-نیوشا روزبان: یکی از مهمترین اتفاقات سینمایی در تقویم رویدادهای هنری ایران، جشنواره فیلم فجر است، جشنوارهای که معمولاً سینماگران برای حضور در آن با یکدیگر به رقابت میپردازند، هرچند هرسال تعداد بسیاری از فیلمها برای حضور در این رویداد اعلام آمادگی کرده و فرم پر میکنند، اما تنها تعدادی از آثار به این جشنواره راه پیدا میکنند.
بسیاری بر این باورند که یک جشنواره سینمایی معتبر میتواند به عنوان یک رخداد جریان ساز، بر روی سینما و روند تولید آثار در آن تأثیرگذار باشد، اما آیا جشنواره فیلم فجر چنین تأثیرگذاری را بر تولیدات سینمای ایران دارد؟
روح اله حسینی که پیش از این به عنوان مدیرکل دفتر جشنوارهها و همکاریهای بینالملل سازمان سینمایی در دوره ریاست حسین انتظامی به عنوان رئیس سازمان انتخاب شده بود، از جمله مدیران سینمایی که میتواند در حوزه اهمیت جشنواره فیلم فجر و تأثیر سیاستگذاریهای فرهنگی روی آن و در نتیجه تولیدات سینمایی صحبت کند.
آنچه در ادامه میخوانید ماحصل گفتگوی مهر با روحاله حسینی درباره اهمیت راهبردی و جایگاه جشنواره فیلم فجر در اتمسفر سیاستگذاری سینمای ایران است.
* راهبردها و سیاستهای جشنواره فیلم فجر به عنوان یکی از مهمترین جشنوارههای کشور بر چه اساس شکل گرفته است و آیا میتوان برای چنین جشنوارهای با توجه به سلیقهمحور بودن مدیریتهای دولتی در سینمای ایران، سیاستهای ثابتی در نظر گرفت؟
ببینید، جشنواره فیلم فجر در فضایی انقلابی، بعد از چند سال تعطیلی به عنوان جایگزینی برای جشنواره بینالمللی فیلم تهران، شکل گرفت. بنابراین هر سه این فاکتورها را باید در شکلگیری و تداوم آن در نظر داشت. یکی فضای انقلاب و بویژه جنگ که تأثیرات آن بر سینما در کل و جشنواره به طور خاص، انکارناپذیر است؛ دو دیگر هم، خود ماهیت سینما بود و تاریخچهای که از ابتدا تا انقلاب ۵۷ داشت و در جشنوارهای به نام فیلم تهران، تبلور پیدا میکرد؛ و لذا سینمای بعد از انقلاب به طور عام، و جشنواره فیلم فجر به طور خاص باید تمایز و فواصل خودش را از آن رویداد مشخص میکرد.
به عبارتی، مجموعهای از عوامل سیاسی، فرهنگی و هنری یا تخصصی در تعریف و تأسیس جشنواره فیلم فجر مؤثر بودهاند. از بعد سیاسی، ماهیت و تداوم کار سینما به عنوان هنری که بیشتر نمایانگر مظاهر غربی بود، به طور جدی مورد تردید قرار گرفته بود، و بنابر آنچه در اظهارات مقامات سینمایی آن دوره و هماکنون میشنویم، اگر نبود مواضع و بیانات امام، چه بسا دیگر سرپا نمیشد. از طرفی، سینمای ایران تا همان زمان هم سابقه و افتخارات مهمی کسب کرده بود و نمیشد از آن سابقه راحت صرفنظر کرد. بنابراین، میشد با کمی تغییرات و به اصطلاح ریلگذاری جدید، سینما را در خدمت اهداف نظام و انقلاب به کار گرفت. این نکته آخر، محور کار جشنواره شد، اما همزمان از یک نکته یا سوال اساسی غفلت شد. آن سوال هم این بود: آیا اساساً هنر را میتوان تماماً در خدمت عقاید درآورد؟
این سوال اساسی همچنان بلاتکلیف مانده و پاسخ به آن میتواند بخشی از جواب قسمت دوم سوال شما باشد. منظور من این است که اگر شما منتظرید یا مشتاقید که بازتاب سیاستها را در محتوا و شکل هنری فیلمها ببینید و در نتیجه از آن، ثبات یا عدم ثبات را نتیجه بگیرید، جواب من این است که اساساً هنر، اگر هنر باشد نباید تابع سیاست باشد و مدام نگاه ما را به جهان و هر آنچه در عرصه اجتماع، فرهنگ و سیاست پیرامون ماست به چالش بکشد. که از این جهت، نمره من به جشنواره فیلم فجر چیزی نزدیک به صفر است. اما اگر منظور شما از سیاستها، مسائل عموماً شکلی است، موافقم که شکل و ساختار این جشنواره همواره دستخوش تغییرات و چه بسا طوفانهایی سلیقهای بوده، که فقط زیان و سردرگمی بهبار آورده است و لاغیر.
جشنوارهها بخشی از زنجیره پیچیده و نسبتاً طویل صنعت سینما را تشکیل میدهند. جشنوارهها را نمیشود همچون پدیده یا حلقهای جدا از این زنجیره تصور و تحلیل کرد. اما یک نکته اساسی که میشود گفت و ایراد عمده جشنواره فیلم فجر از سالیان دور تا به امروز محسوب میشود، نحوه توزیع (عمداً میگویم توزیع چون حقیقتاً توزیع صورت میگیرد و نه اهدا یا برندهشدن) جوایز در این جشنواره است * چنین جشنوارهای که از ابتدا ویترین سینمای ایران به شمار میرود تا چه اندازه در راستای سیاستهای کلان فرهنگی پیش میرود؟ در ایران سیاستگذاریهای فرهنگی بر مبنای سینما و جشنوارههای سینمایی شکل میگیرد.
بخشی از جواب را من در سوال قبلی شما دادم. سینما، از این جهت که هنر است، نمیتواند از سیاست پیروی کند. البته هر هنرمندی، تحت تأثیر عوامل محیطی است و هنرش الزاماً متأثر از فضای عمومی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی جامعهای است که در آن زیست میکند. و اینها در آثار سینمایی ما بازتاب دارد. اما اگر سیاستگذار فرهنگی انتظار دارد که سینماگر در اثرش سلایق و عقاید او را انعکاس دهد، من شخصاً چنین کارکردی برای هنر قائل نیستم و تجربه تاریخی این گونه تولیدات هم عموماً ناموفق بوده است.
اما اگر منظور شما این است که سیاستگذار فرهنگی تا چه اندازه در انتخاب آثار همسوی با جریان رسمی در حوزه فرهنگ عمل کرده است، جای بحث و تأمل وجود دارد. از این جهت، برغم نیت و عزمی که همواره وجود داشته است، برگزارکنندگان جشنواره فجر توفیق قابل ملاحظهای نداشتهاند؛ چون مجموعهای از عوامل اجرایی و غیراجرایی در چرخه تولید در سینما دخیلاند که امکان کنترل خروجی و نمایش را فراهم نمیکنند. وانگهی، فراموش نکنیم که سینما در عین اینکه هنر است، صنعتی است بسیار گران و هزینهبر. سیاستگذار فرهنگی در بسیاری از مواقع با خروجیای روبروست که انتظارش را نداشته، ولی نمیتواند از آن چشمپوشی کند. البته تکرار میکنم که بخشی از این غافلگیری نتیجه عدم اشراف و فهم درست او از این پدیده یعنی هنر هفتم است.
* جدای راهیابی فیلمها به جشنواره، خروجی و جوایزی که در جشنوارههای سینمایی از جمله فجر ارائه میشود تا چه اندازه با سیاستهای فرهنگی دولت همراه است؟
فراموش نکنیم که جشنوارهها بخشی از زنجیره پیچیده و نسبتاً طویل صنعت سینما را تشکیل میدهند. جشنوارهها را نمیشود همچون پدیده یا حلقهای جدا از این زنجیره تصور و تحلیل کرد. اما یک نکته اساسی که میشود گفت و ایراد عمده جشنواره فیلم فجر از سالیان دور تا به امروز محسوب میشود، نحوه توزیع (عمداً میگویم توزیع چون حقیقتاً توزیع صورت میگیرد و نه اهدا یا برندهشدن) جوایز در این جشنواره است. عموماً به دلیل ضعف در داوریها، اغلب به دلیل فشارها یا انتظارات مختلف از بیرون یا درون سینما، و گاهی نیز به دلیل ترسها یا محافظهکاریهای بیدلیل (که در آخرین دوره هم از سوی یکی از منتقدان مشهور به باجدادن تعبیر شد)، جوایز مورد تردید و سوال بوده است.
مجموعه این مسائل باعث شده است که حتی وقتی اثری یا یکی از عوامل جایزه را به حق و به شایستگی از آن خود کرده باز به دلیل وزن سنگین این حواشی، حرف و حدیثها از میان نرفته و به اصطلاح شیرینی جایزه به کام برنده و کل جشنواره تلخ شده است. من خود از نزدیک شاهد اتفاقاتی بودهام که هنوز هم در فهم و هضم آنها عاجزم. تصور کنید به دلایلی که برشمردم فیلمی را که به اذعان بسیاری از تماشاگران در سالنهای مختلف در ایام جشنواره دستکم ۱۵ دقیقه اضافی داشته است، به عنوان بهترین فیلم جشنواره معرفی کردهاند و از این دست مثالها کم نیست.
* جشنوارههای مهم و تأثیرگذار در دنیا، معمولاً براساس سیاستهای فرهنگی خاص خود برگزارشده و آن را دنبال میکند مانند حمایت محسوس و حتی نامحسوس از یک جریان اجتماعی یا سیاسی خاص که البته تأثیرات بسیاری هم دارد، اما چنین تأثیرگذاری معمولاً در جشنواره فیلم فجر دیده نمیشود.
بله، آن جشنوارهها در انتخاب خود (و نه در سفارش برای تولید) از مضامینی خاص که خود آنها را انسانی یا همجهت با ارزشهای خود میدانند، حمایت میکنند. اما چون در شکل و اجرا به اصطلاح حرفهای عمل میکنند و فهم درستی از این پدیده و لوازم آن دارند و بویژه رسانه را خوب میشناسند، به اهدافشان هم میرسند. ببینید، در واقع انسجامی که حدس میزنم در ذهن شماست، محصول مجموعهای منسجم از سیاستهاست که همدیگر را تقویت میکنند. ما در اینجا، سیاستهایی داریم که گاه، اگر نگویم اغلب، همدیگر را نقض میکنند.
* سینمای ایران یک سینمای کاملاً دولتی است و معمولاً دولتها با شعارهای خود روی کار میآیند مانند «دولت امید»، چنین شعارهایی که میتواند به نوعی تیتر سیاستهای فرهنگی یک دولت باشد، میتواند در حوزه تولید نیز ورود پیدا کند. اما چنین مسألهای از جمله تزریق امید و فرهنگ امیدواری در جامعه در فیلمها کمتر دیده شده است.
نه سینما و نه هیچ هنر دیگری را نمیتوان با شعار ساخت یا اداره کرد. امید باید در نگاه و در ذهن هنرمند شکل گرفته باشد تا در اثرش جلوه کند و به بار بنشیند. بماند که صرفنظر از فضای عمومی جامعه، بحرانهای اقتصادی و معضلات اجتماعی و فرهنگی، با سیاستگذاریهای غلط و نگاه معیوبی که سیاستگذاران ما در حوزه فرهنگ دارند، طی بویژه ۱۰ سال اخیر، برخی از سینماگران بهانههای خوبی به دست آوردهاند تا اتفاقاً فیلمهای بدی به نام طنز یا اجتماعی بسازند و به خورد مخاطب و جامعه بدهند.
اگر از من بپرسید خواهم گفت که ریشه اینگونه فیلمها نه در نگاه یا جهان فیلمساز که در سیاست اشتباهی است که تحت عنوان ممیزی در سینمای ایران اعمال میشود. ممیزیهای سلیقهای و عموماً جناحی که دستاویزی شدهاند برای درغلتیدن سینمای ایران در یک ورطه هولناک. من معتقدم مهمترین و اساسیترین مسألهای که کل حیات سینمای ایران را متأثر کرده، و همزمان از تولید تا نمایش، از پخش داخلی تا پخش بینالمللی متأثر از آن شکل گرفته و گسترش پیدا کردهاند ممیزی است که در شکل رادیکال خود منجر به اتفاقی به نام توقیف میشود؛ البته ممیزی مختص سینمای ایران نیست. پیش و بعد از انقلاب، وجود داشته. بعد از انقلاب با فیلمهای «شبهای زایندهرود» و «نوبت عاشقی» به طور جدی با این مساله روبرو میشویم. از آخرین موارد هم که فیلم «چپ، راست»، هست.
اما از آنجایی که بیش از آنکه در ویژگیهای فرهنگی و دینی ریشه داشته باشد، در سلیقهای سیاسی جا خوش کرده، تبدیل به مسألهای شده که همانطور که گفتم کل زیستبوم سینمای ایران را تحت تأثیر قرار داده. یعنی به عنوان محرکی در رشد کمدی یا سینمایِ اجتماعی تصویرگر آسیبها عمل کرده یا در شکلی واکنشی در انتخاب فیلم در جشنوارههای داخلی و خارجی. نگاه سیاسی با ابزار تعیین تکلیف، امکان تعاریف و در نتیجه برنامهریزی و سیاستگذاریهای بلندمدت در هر عرصهای چه سختافزاری و چه نرمافزاری را سلب کرده و در نتیجه چه سرمایهگذاری فکری و نرم، و چه سرمایهگذاریهای سختافزاری در این حوزه را در هالهای از ابهام فرو برده است. در نتیجه امنیت سرمایهگذاری اعم از فکری و مالی در سینمای ایران امروزه بیش از گذشته محل تردید و سوال هست. در این بین البته وجه اقتصادی و مالی به دلیل گرانی این صنعت اهمیت بیشتری دارد و لذا تا زمانی که سیاست فاکتور تعیینکننده حیات سینماست، ما همچنان با رشد سینمای کمدی و همزاد آن سینمای اجتماعی مواجه خواهیم بود. این وسط سینمای هنری با امید به جذب سرمایههای خصوصی و خارجی زندگی فقیرانه خود را در حاشیه طی خواهد کرد. تنها عاملی که ممکن است این صحنه را به هم بریزد رشد قابل توجه و سراسری آموزشهای سینمایی است.
* با تاکید بر دولتی بودن سینمای ایران، پس تأمین اعتبار از سوی دولت با توجه به سیاستهای تولیدی میتواند جریان سینمای ایران را در سالهای آینده کاملاً تغییر دهد. مساله مهمتر اینکه بخش خصوصی تا چه اندازه با این سیاستها همسو خواهد شد.
اصولاً دولتها نشان دادهاند که فقط به مصائب این حوزه اضافه میکنند و معادلات و مشکلات را پیچیدهتر میکنند.