خبرگزاری مهر؛ گروه مجله – جواد شیخ الاسلامی: فارغ از همه اختلافنظرها درباره دوران جدید سلطه طالبان بر مردم افغانستان، آنچه که عیان است مهاجرت خیل عظیمی از مردم و نخبگان افغانستان از این کشور است. بسیاری از این نخبگان به دلیل اشتراکات فراوان دینی، زبانی و فرهنگی رو به ایران آوردهاند و حالا در کشور ما سکونت دارند. استاد امین الله امیری از هنرمندان، خطاطان، نقاشان و تذهیبکاران شاخص افغانستان است که چندماهی است در ایران حضور دارد و البته از مشکلات تمدید ویزا و اقامت هم رنج میبرد. تاریخ انقلاب به خصوص در ادبیات انقلاب اسلامی که با حضور و نقشآفرینی شاعران شاخص افغانستانی نظیر استاد محمدکاظم کاظمی، سیدضیاء قاسمی، ابوطالب مظفری، سیدرضا محمدی و … رنگ و جلوه و جلای دیگری به خود گرفت، نشان میدهد هرجا پیوند مستحکمی بین هنرمندان ایران و افغانستان برقرار شد، برکات و ثمرات آن برای هر دو طرف بسیار آشکار و فراوان بوده است.
امروزه که زبان فارسی در افغانستان با تهدید دائمی روبرو است، همکاری میان نخبگان ایران و افغانستان از اساسیترین کارهاست. شاعران، نویسندگان و خطاطان در خاکریز دفاع از زبان و الفبای فارسی هستند و امیدوارم در این برهه مهم وظیفه خود در حمایت از فارسزبانان و زبان فارسی را به فراموشی نسپاریم. با توجه به این نکات بود که وقتی متوجه شدیم یکی از هنرمندان شاخص افغانستان در ایران حضور دارد و از قضا چندان هم اهل رسانه و مصاحبه و سروصدا کردن نیست، به سراغش رفتیم تا درباره حضورش در ایران با او و فرزندش روحالله امیری که دانشجوی دانشگاه علامه طباطبایی است، گفتگو کنیم. استاد امین الله امیری مشهور به «استاد آمین» از خطاطان، نقاشان و تذهیبکاران شاخص افغانستانی است که سه چهار ماه است در ایران حضور دارند. وقتی به خانه اجارهای و خالی از لوازم زندگی استاد امیری در مشهد رفتیم، ایشان را بسیار محجوب، متواضع، کمحرف و بدون سروصدا دیدیم. علیرغم مشکلات فراوانی که استاد امیری و خانواده ایشان در ماههای اخیر داشتهاند، لحن و تن صدای ایشان در جواب پرسشهای ما بسیار آرام و با طمأنینه بود. ساعتی مهمان ایشان شدیم و درباره ایران و افغانستان و زبان فارسی و هنر در دوران جدید افغانستان حرف زدیم. نمیتوانم انکار کنم که از همین دو ساعت مصاحبت با استاد عاشق آرامش و اخلاق و نجابت ایشان نشدم! برایم سخت است بپذیرم این همه آرامش بر چهره کسی است که در شش ماه گذشته سختترین روزها را تجربه کرده است و پرالتهابترین روزهای زندگی خود و خانوادهاش را از سر گذرانده.
برای شروع صحبت از استاد میخواهم خودشان را برای مردم ایران معرفی کنند.
جواب میدهند: من امین الله امیری متولد ۱۳۳۷ در کابل هستم. مدرک تحصیلیام لیسانس است. از سن دوازده سالگی به هنر نقاشی و خطاطی علاقهمند شدم و افتخار شاگردی استاد غوثالدین رسام را دارم. یک مدت در یک آموزشگاه هنری نقاشی را یاد گرفتم. هنر تذهیب را هم همراه احمدعلی شاداد یاد گرفتم. میتوانم بگویم حدود ۲۷ سالگی بود که به این هنرها مسلط شده بودم.
دو سال در روضه سخی کار کردم
در حین صحبت استاد گاهی از روی تبلت روحالله پسر بزرگشان که دانشجوی دانشگاه علامه طباطبایی است، تصاویری از کار خودشان در مساجد و حسینیههای افغانستان نشان میدهند و توضیح میدهند. در همین تصاویر است که میبینم استاد آمین در روضه سخی مزار شریف درحال خطاطی و نقاشی و تذهیبکاری است. درباره کار در روضه مبارک سخی میپرسم، جواب میدهند: زمانی که به خاطر جنگهای داخلی از کابل به مزار شریف مهاجر شدم، متوجه شدم که دوستان در روضه مبارک سخی ترمیم اساسی داشتند. همانجا به همراه استادان دیگری کار را شروع کردم و همکار شدیم. من سرکارگر و سرپرستی کارها را به عهده داشتم و در همان مدت شاگردان زیادی در نقاشی و خطاطی و تذهیب تربیت کردیم. در روضه سخی جاهایی که نیاز به تعمیرات داشت، مربوط به زمان سلطان حسین بایقرا بود که در طول زمان از بین رفته و تخریب شده بود. بنابراین ما آنها را با همان مواد و رنگ و طرحهایی که کار شده بود، تعمیر کردیم؛ همراه زردی و سفیدی تخم مرغ و شیر و رنگهای پودری. چون قبلاً از همین رنگها استفاده شده بود. خاصیت این رنگها این است که ماندگار است و همیشه تر و تازه دیده میشود. تقریباً دو سال در بخش نقاشی روضه مبارکه کار کردم. جایی که لازم بود کوشش میکردیم مطابق اصلش ترمیم شود. آن جاهایی که لازم بود تخریب شود و از پس کار شود، طرحش را میگرفتیم و عین همان طرح را کار میکردیم. بعد از مزار شریف دوباره به کابل آمدم و یک کارگاه هنری جور کردم. یک کارگاه تابلونویسی و خطاطی و نقاشی بود که در آن هم شاگردهای زیادی تربیت کردم. شاگرد در کاری که ما میکنیم باید استعداد خاصی داشته باشد. مشکل است که هر کسی را به عنوان شاگرد قبول کنیم. یک تعدادی که استعداد خدایی دارند را قبول میکنیم تا نتیجه داشته باشد. در مجموع حدود ۲۵ نفر شاگرد خوب تربیت کردم که تعدادی از آنها مهاجر شدهاند و به طرف آمریکا و آلمان و … رفتهاند و تعدادی هم هنوز در افغانستان هستند.
استاد درباره تفاوت کاشیکاری و هنر خودشان میگویند: کار من کار کاشی نیست. من ابتدا طرح را روی کاغذ میآوردم و بعد آن را روی دیوار طراحی میکنم و رنگآمیزی میکنم. تمام کارهای من رنگهای اکرلیک است. نظر به جایی که کار میکنیم رنگها و طرحها و خطها را انتخاب میکنیم. کار ما با دست و روی دیوار انجام میشود. زمینه را روی دیوار آماده میکنیم، روغن میزنیم و بعد طرح را روی دیوار خط میکشیم و بعد آن را با رنگ پرکاری و رنگآمیزی میکنیم. هنر ما هنر دست است. هنر ما با کاشیکاری فرق میکند.
از گرفتاریها در افغانستان تا مشکلات در ایران
از استاد امیری درباره مهمترین کارهایی که انجام دادهاند میپرسم. پاسخ میدهند: غیر مزار شریف در مساجد و تکایای زیادی کار کردیم. مثل مسجد الزهرا (س) در دشت برچی، مسجد صاحب الزمان (عج) افشار، مسجد ولی عصر (عج) دشت برچی، مسجد جامع جعفری چنداول، مسجد فاطمه قلعه فاطمه، مسجد صاحبالزمان (عج) افشار و آخرین کار هم مرقد علامه سید اسماعیل بلخی بود که مصادف شد با تسلط دوباره طالبان. کارهای کوچک و بزرگ زیاد دیگری در مکانهای مقدسه و تکایا و مساجد و … هم انجام دادم، اما طالبان که بر سر کار آمد، کار ما هم سقوط کرد. الآن همه کارها تعطیل شده است و کسی کار نمیکند؛ خصوصاً هنرمندان که در حکومت طالبان هیچ جایگاهی ندارند و تحت تأثیر قرار گرفتهاند. به عنوان مثال خود من دیگر هیچ جایگاهی نداشتم و مجبور شدم که به ایران بیایم.
استاد امیری با بیان اینکه «ما از هنرمندان و اساتید ایران توقع داریم همراه ما همکار باشند، چرا که اسلام مرز نمیپذیرد»، ادامه میدهند: همانطور که امام خمینی (ره) فرمود اسلام مرز ندارد. ما به این امید آمدهایم که با هم همکاری کنیم و از استعدادها و تواناییهای همدیگر استفاده کنیم. اما فعلاً تنها مشکل و مهمترین مشکلی که داریم مشکل ویزا و اقامت است. ما وقتی از افغانستان به ایران آمدیم، به این امید آمدیم که برویم و کار کنیم و خدمتی بکنیم. در مدت عمری که در افغانستان بودیم تلاش کردیم به درد جامعه بخوریم ولی الآن دولت کار ما را قبول ندارد. خصوصاً در هنرهای خطاطی و نقاشی که هیچ اعتقادی ندارند. ما مجبور شدیم به اینجا بیایم. از دولتمردان و مسئولان میخواهیم با ما همراهی کنند. از وقتی که ویزا و اقامت ما تمدید نمیشود ما حیران هستیم که چه کنیم. جایی نمیتوانیم برویم و کاری نمیتوانیم بکنیم. هنر خطاطی یک هنری است که فکر آرام نیاز دارد. تا فکرت آرام نباشد، نمیتواند از خود خلاقیت بروز دهد. ما توقع داریم که در ایران به هنرمندانی که به ایران آمدهاند توجهی داشته باشند. ما نگران هستیم که زبان فارسی در افغانستان روز به روز نابود شود. چون که آنها میخواهند زبان پشتو را در امور کاری و اداری و روزمره مسلط کنند. وقتی این کار را بکنند زبان فارسی کاملاً از بین میرود. ما به این امید هستیم که در ایران با همکاری با هنرمندان ایرانی همگام و همدست شویم و نگذاریم که ادبیات فارسی از بین برود. خط و خطاطی و تذهیب در خط مقدم حفظ زبان فارسی است.
دوست دارم در حرم امام رضا (ع) کار خطاطی و نقاشی و تذهیبکاری کنم
این هنرمند شاخص افغانستانی درباره حضور در ایران و احتمال برگشت به افغانستان میگوید: مدت سه ماه است که به ایران آمدهایم. ویزای سه ماهه داشتیم که مهلتش تمام شد و حالا آن را تمدید نمیکنند. مشکل ما همین است که این ویزا تمدید شود. الآن حیران هستیم که چه کنیم. به افغانستان هم نمیتوانیم برگردیم. اصلاً به افغانستان برویم که چه کنیم؟ چون آنجا دیگر جای زندگی نیست. چه کار کنیم؟ کاری که ما قبلاً میکردیم در افغانستان نمیتوانیم انجام بدهیم.
در گفتگوی دو ساعتهام با استاد امیری ایشان را دلبسته به امیرالمومنین (ع) و امام رضا (ع) یافتم. پس عجیب نیست که شوق کار در حرم امام رضا (ع) را در دل داشته باشند. از استاد میپرسم دوست دارید در حرم امام رضا (ع) کار کنید؟ میگویند: بسیار زیاد! من بعد از چند دهه کار و تجربه دوست دارم که از این تجربه و هنر در ایران استفاده کنم و در تکایا و مساجد و حسینیهها از این هنر استفاده کنم. از طرفی چون در مشهد ساکن هستم از آستان قدس رضوی میخواهم که سراغ ما بیایند یا بگویند ما سراغشان برویم تا بتوانیم یک همکاری خوبی داشته باشیم. من میتوانم با این سازمانها و ارگانها و آستانهای مقدسه همکاری کنم و در خدمتشان باشم. امیدوارم خواست امام رضا (ع) و آستان قدس باشد که من با اساتید ایرانی همکار باشم و کار خود را پیش ببرم و در حرم امام رضا (ع) کار کنم.
آمدم ایران علوم سیاسی بخوانم تا به کشورم کمک کنم
روح الله امیری فرزند استاد امیری در میانه گفتگوی ما با استاد به جمع ما اضافه شد. او که پیش از وضعیت جدید افغانستان دانشجوی دانشگاه علامه طباطبایی ایران بوده است درباره رشته تحصیلی خود و دلیل حضورش در ایران میگوید: «من حدود ۲۳ سال سن دارم. نخست در رشته روزنامهنگاری دانشگاه کابل کامیاب شدم. بعد با توجه به علاقهای که به علوم سیاسی و سیاست و سیاستگذاری و دیپلماسی داشتم خواستم که به ایران بیایم، چون که ایران از لحاظ علم و دانش و فرهنگ بسیار پیشتاز است. در دانشگاه علامه طباطبایی تهران رشته علوم سیاسی را آغاز کردم، به این امید که به افغانستان برگردم و تحولی در سیاست افغانستان ایجاد کنم. خواستم با درس خودم گام مثبتی برای کشورم بردارم، ولی با توجه به تحولات اخیر امیدی که داشتم از بین رفت و فعلاً نمیتوانم از تواناییها و استعدادهایی که دارم و در ایران به دست آوردم استفاده کنم و در افغانستان از آنها کمک بگیرم. فعلاً ما در یک دوره گزار هستیم. امیدواریم این مدت گزار کوتاه باشد و تحولات افغانستان به سمت بهتر شدن شروع شود. من هیچوقت ناامید نمیشوم. امیدوارم تحول مثبتی در افغانستان رقم بخورد و من هم بتوانم با تواناییهایی که دارم به کشورم کمک کنم».
از روح الله میپرسم به نظرت مهمترین کاری که میتوان در حال حاضر برای افغانستان انجام داد چیست؟ جواب میدهد: «در قدم نخست اگر به مهاجرانی که در ایران هستند بپردازیم خیلی خوب است. اولین بحث مشکل اقامت است. وقتی این جمعیت چند میلیونی هویت و اقامت و … ندارند نمیتوانند به درستی رفتار کنند. مثلاً نمیتوانند به راحتی درس بخوانند تا به افغانستان کمک کنند. بعضی از مهاجرین هستند که بیش از سی چهل سال در ایران هستند اما هنوز با مشکلات اولیه دست به گریبان هستند. وقتی این افراد اقامت داشته باشند میتوانند به راحتی به کشورشان برگردند و از تجربیاتی که در ایران به دست آوردهاند استفاده کنند. همین تعاملها باعث میشود مردم افغانستان هم توانمندتر شوند و پیشرفت کنند. پس اولین مسأله مشکل اقامت است. جمهوری اسلامی این توانایی را دارد که از مهاجران افغانستانی برای تغییرات نرم در افغانستان استفاده کند. چرا با محروم کردن این جمعیت چندمیلیونی این راه را بر خود و آینده افغانستان ببندیم؟»
او ادامه میدهد: «ما فعلاً شاهد از بین رفتن مهرههای اصلی پیشرفت کشور هستیم. این افراد به شکل مرموزی به قتل میرسند، مهاجر میشوند، ربوده میشوند و سرخورده میشوند. تعدادی از این نخبگان به ایران پناه آوردهاند. جمهوری اسلامی ایران به عنوان کشوری که دفاع و حمایت از مستضعفین را دکترین سیاسی خودش قرار داده، خوب است که به این عزیزان کمک کند».
شیعیان افغانستان غیر از ایران به هیچ جای دیگری امید ندارند
استاد امین الله امیری که حالا با تن صدای بیشتر و با امیدواری بیشتری حرف میزند، صحبتهای پسرش را دنبال میکند و میگوید: ما با کولهباری از امید به ایران آمدیم. یگانه امید و تکیه گاه شیعیان افغانستان ایران است. شیعیان افغانستان غیر از ایران به هیچ جای دیگری امید ندارند. جمهوری اسلامی ایران یگانه امید کل مردم افغانستان خصوصاً اهل تشیع است. ایران افتخار تمام شیعیان است و آنها خوشحالاند که ایران را دارند. امید ما هم ایران است. ایران باید حفظ باشد، ایران باید پایدار باشد، ایران باید مستحکم باشد، تا ما آرام باشیم. زمانی که ایران نا آرام باشد ما روحا نا آرام هستیم. چشم امید ما ایران است. امیدوارم هنرمندان و مسئولان فرهنگی و سیاسی ایران از هنرمندان و نخبگان افغانستان حمایت کنند تا ما بتوانیم ارتباطمان را با افغانستان حفظ کنیم و تأثیرگذار باشیم. اگر این نخبگان به کشورهای اروپایی بروند، همین اندک امیدی که برای تغییر هست هم از بین میرود. انشاالله با توجه به این نکات مشکل هنرمندان افغانستانی داخل ایران حل شود و ما بتوانیم مسیر هنری و کاری خودمان را در ایران دنبال کنیم.