روز اول اردوی نهم آفتابگردان ها با کلاس محمد مهدی سیار، محمد جواد شرافت و میلاد عرفان پور با بررسی آرایه های نو پدید در شعر فارسی، بررسی شعر دینی و درآمدی بر شناخت رباعی برگزار شد.

به گزارش خبرگزاری مهر، مشروح روز اول اردوی نهم آفتابگردان‌ها با کلاس محمد مهدی سیار با عنوان «آرایه های نوپدید در شعر امروز فارسی»، کلاس محمدجواد شرافت با عنوان «بحثی درباره شعر دینی»، و کلاس میلاد عرفان پور با عنوان «درآمدی بر شناخت رباعی» برگزار شد.

مشروح هر کدام از این کلاس‌ها را در ادامه می‌خوانیم:

کلاس محمدمهدی سیار (آرایه‌های نوپدید در شعر امروز فارسی)

«در گفتگویی که در اردوی قبلی با همدیگر داشتیم درباره «راهکارها و کلیدهای خلاقیت در شعر امروز» صحبت کردیم. امروز می‌خواهیم به بحث نسبتاً ساده‌ای بپردازیم که با آن موضوع جلسه قبلی مرتبط است و آن هم تعیین و ظهور خلاقیت در شعر معاصر است. البته شما ممکن است بگویید شعر که همه‌اش خلاقیت و ابداع و نوآوری است، اما امروز بحث ما یک بحث ویژه است و پیشنهاد من این است که آن را یادداشت کنید. بحث امروزمان «آرایه‌های نوپدید در شعر امروز فارسی» است که شمه‌ای از آن را امروز ارائه می‌کنیم و تفصیل آن را به وقتی دیگر می‌گذاریم.

خود من این بحث را از این جهت که می‌تواند دریچه تازه‌ای به خوانش و مطالعه شعر امروز باز کند و قلم ما را برای نوشتن آماده کند و برای هر شاعری حالت مهارت‌افزایی دارد، خیلی دوست دارم.»

با آرایه‌ها و صنایع ادبی انس و الفت داشته باشید

«نمی‌دانم تا الان فرصت کرده‌اید که درباره صنایع و آرایه‌های ادبی دقتی داشته باشید و روی آن تعمقی بکنید یا نه؟ این که این آرایه‌های ادبی چگونه به وجود آمده‌اند و جایگاه‌شان در ادبیات و شعر چیست؟ آیا ابتدا آرایه‌هایی به شاعران پیشنهاد شده و بعد شاعران بر اساس یک ذهنیت از پیش‌ساخته، همانطور که ما الان رفتار می‌کنیم، عمل کرده‌اند یا نه، خودشان آن آرایه‌ها را کشف و ترویج کرده‌اند؟ ما بر اساس دانشی که حول محور صنایع ادبی وجود دارد و با انبوهی از کتاب‌های پژوهشی پشتیبانی می‌شود، و نیز مطالعه هزار سال شعر فارسی و صنایع ادبی که در شعر شاعران بزرگ به کار برده شده، کم کم یاد می‌گیریم اینگونه شعر بگوییم.

نمی‌دانم انس و الفت شما با مبحث آرایه‌ها به چه شکل است ولی برای من مطالعه کتاب‌های بدیع و آرایه‌ها و صنایع ادبی در آغاز راه شاعری بسیار لذت بخش بود و یکی از چیزهایی که شوق و ذوق من را برای شعر گفتن افزون می‌کرد خواندن همین نمونه‌های موفق از صنایع ادبی در شعر شاعران شاخص بود. یعنی ریزه‌کاری‌ها و شگردهایی که آنها برای زیبا کردن شعر به کار می‌بردند برای من درس‌آموز و محل تجربه و تمرین بود. حالا سوال این است که این شگردها چگونه به وجود آمده‌اند و چگونه در شعر شاعران کشف شده‌اند؟ یک سوال دیگر هم این است که آیا باب خلق این شگردها، صنایع و آرایه‌ها بسته شده و دیگر نمی‌توان آرایه‌ای به آرایه‌های شعر فارسی اضافه کرد؟ یا نه، شاعران می‌توانند بر اساس پیشرفت زمانه و بر اساس اقتضائات زمان و زبان در هر دوره و عصری زیورهایی به شعر فارسی اضافه کنند؟ دوست دارم در این مورد خودتان فکر بکنید و به نتیجه‌ای برسید. سوال دیگری که پیش می‌آید این است که چرا باید در صنایع ادبی اینقدر دقیق شد؟ معمولاً این نگرانی برای شاعران وجود دارد که ممکن است آشنایی با آرایه‌ها و صنایع ادبی نمک و تازگی و طراوت شعر ما را از ما بگیرد. بعضی دوستان شاعر وقتی با این طرح بحث من درباره آرایه‌های نوپدید در شعر معاصر آشنا می‌شدند، می‌گویند ما قبلاً این شعرها را می‌خواندیم و به نحو اسرارآمیزی از این شعرها لذت می‌بردیم، اما الآن که صنایع ادبی برایمان قالب‌بندی می‌شود و تحت عنوان یک آرایه‌ای نام‌گذاری می‌شود، آن خصلت تر و تازگی‌اش را از دست می‌دهد و لذت کمتری می‌بریم. کما اینکه این اتفاق برای ما درباره آرایه‌های متداول و کهن شعر فارسی تقریباً رقم خورده است. اگر ما امروز در شعر شاعری ببینیم که شب را آورده و بعدش هم روز را آورده است، سریع ذهن‌مان به این سمت آرایه تضاد می‌رود و شعر در نگاه اول خیلی ما را نمی‌گیرد، چرا که با خودمان می‌گوئیم شاعر کار خیلی معمولی انجام داده است. همچنین اگر ببینیم که شاعری در یک بیت خودش مراعات نظیر به کار برده، می‌گوئیم «این مراعات نظیر است دیگر! شاعر کار خاصی نکرده».

دسته‌بندی آرایه‌های نوپدید به پیشرفت شعر معاصر کمک می‌کند

حالا شما تصور کنید شاعری در زمانه‌ای شعر بگوید که هنوز برای آرایه‌ها نامگذاری نشده است. مشخص است که شاعران ابتدا شعر گفته‌اند، بعد منتقدان و علاقه‌مندان به ادبیات دیده‌اند که می‌شود این زیبایی را طبقه‌بندی و نام‌گذاری کرد و روی آنها اسم تضاد و مراعات نظیر و اغراق و تشبیه و… گذاشته‌اند. در مرحله بعد شاعران دیگر که از پی آن شاعران آمده‌اند وقتی می‌خواسته‌اند شعر گفتن را آغاز بکنند، با این اسم‌ها و آرایه‌ها هم مواجه بوده‌اند. ما از زمره کسانی هستیم که بر شانه‌های هزار سال شعر فارسی و آزمون و خطای آن ایستاده‌ایم و از همان صنایع و آرایه‌ها استفاده کرده‌ایم. حالا شما تصور کنید شاعری دارد شعر می‌گوید، اما بدون اینکه زیبایی‌های شعرش اسمی داشته باشند از آن آرایه‌ها استفاده کند. در شعر امروز هم به نظر من این اتفاق رخ داده است. یعنی می‌توان در شعر شاعران امروز شگردهای تازه‌ای را استخراج کرد که اسمی ندارند ولی به کرات استفاده شده‌اند. می‌توان با بررسی شعر معاصر و در کنار هم قرار دادن آن شگردها و دیدن فراوانی آنها به این نتیجه رسید که می‌شود آنها را طبقه‌بندی و نام‌گذاری کرد و بر اساس آن تمرین کرد و در شعرهای دیگر به کار برد. حالا این سوال پیش می‌آید که اگر من این شگردها را یاد گرفتم و در شعرم به کار بردم، آیا شعرم از آن حلاوت و طراوتش نمی‌افتد؟ چرا، ممکن است با خود نام‌گذاری این شگردها کلیشه شوند. یعنی خود نام‌گذاری کار را خراب می‌کند، اما به نظر من کار مهم‌تری که می‌کند این است که روش ابداع و خلاقیت را به ما یاد می‌دهد. همچنین ما می‌توانیم در مرحله بعد اول به تقلید از این شگردها شعر بنویسیم، چنان که الآن داریم از تضاد و تشبیه و… استفاده می‌کنیم، اما حسن دیگری که دارد این است که ما دیگر به شعری که مثلاً جناس دارد نمی‌گوییم شعر خوب؛ نه، این را کف شاعری تلقی می‌کنیم. گمان من این است که اگر بیاییم و آرایه‌های نوپدید در شعر معاصر را دسته‌بندی و نام‌گذاری کنیم، در مجموع سطح شعر صدسال آینده قدری ارتقا پیدا می‌کند. چون همه شگردها و خلاقیت‌های این صدسال می‌شود کف شعر شاعران صدسال بعد که شماها باشید. شماها اگر این شگردها را با اسم و رسمش بدانید، من احتمال می‌دهم که شعرهای شما به دنبال نوجویی‌های شگفت‌انگیزتر و خارق العاده تر می‌گردد و دنبال آرایه‌های جدیدتر و پیچیده‌تر و مدرن‌تر خواهید رفت.

حالا اگر آماده هستید بعد از این مقدمه چند آرایه نوپدید را حاصل تعمق و بررسی بنده است با همدیگر نام ببریم و بررسی کنیم. البته نمی‌رسیم همه آنها را بررسی کنیم، چون من بیش از ده پانزده تا از این آرایه‌ها را استخراج کرده‌ام و نام بردن و توضیح دادن و شرح مثال همه آنها طولانی و خارج از حوصله این جلسه یکی دو ساعته است. اما چون می‌خواهیم جلسه امروز ما حالت کارگاهی داشته باشد، از چندتایی از آنها امروز رونمایی می‌کنیم، درباره‌شان گفتگو می‌کنیم و سعی می‌کنیم به صورت همزمان تقلید هم بکنیم. انشاالله در فرصتی دیگر همه آرایه‌ها را بررسی کنیم.

آرایه «سرایت»

برای اینکه اولین آرایه‌ای که از مطالعه شعر معاصر استخراج کرده‌ام و نامی از آن در کتب قدما نیست را معرفی کنم، از شما می‌خواهم به این شعر قیصر دقت کنید:

«قطار می‌رود
تو می‌روی
تمام ایستگاه می‌رود
و من چقدر ساده‌ام که سال‌های سال
در انتظار تو
کنار این قطار رفته ایستاده‌ام
و همچنان به نرده‌های ایستگاه رفته تکیه داده‌ام»

من می‌خواهم برای اینکه این بحث را شروع کنم یک کاری روی این شعر انجام بدهم. می‌خواهم یک تغییر خیلی کوچک روی این شعر انجام بدهم ولی شما خیلی روی شعر قیصر تأمل نکنید و فکر کنید شعر اصلی همین شعری است که من می‌گویم. این شعر تغییریافته من است:

«قطار می‌رود
تو می‌روی
و من چقدر ساده‌ام که سال‌های سال
در انتظار تو کنار این قطار ایستاده‌ام
و همچنان به نردهذهای ایستگاه تکیه داده‌ام»

من یک تغییر خیلی کوچک روی این شعر انجام داده‌ام. از شما هم می‌خواهم ذهن‌تان را از آن شعر اصلی خارج کنید و فکر کنید برای اولین‌بار با این شعر مواجه شده‌اید، یعنی فرض کنید کتاب قیصر امین‌پور را خریده‌اید و این شعری است که در کتاب قیصر آن را می‌خوانید. اگر این شعر را بدون مقایسه با شعر اصلی قیصر بخوانید و در آن تأمل کنید، متوجه می‌شوید که با همین تغییر کوچکی من که روی این شعر انجام دادم نمره و عیار این شعر از ۱۰۰ به جایی رسانده‌ام که انگار چیز خاصی ندارد. با اینکه من فقط یکی دو کلمه از شعر را عوض کرده‌ام، حجم تغییر شعر بسیار زیاد است. تقریباً این شعر با سر به زمین خورده است و دیگر هیچ اتفاقی در آن نیست. اگر بخواهیم به این شعر نمره بدهیم باید بگوییم «آقای امین‌پور! ای کاش این شعر را در کتابت نمی‌آوردی. اصلاً در سطح شما نیست که این شعر را در کتابت بگذاری». در این شعر تغییر خیلی کمی رخ داده است. آن تغییر چیست؟ آن چیست که من از این شعر حذف کرده‌ام و تمام شاعرانگی‌اش را از آن گرفته‌ام؟ خوب دقت بکنید:

«قطار می‌رود / تو می‌روی / تمام ایستگاه می‌رود…». اولاً اینکه من سطر سوم را حذف کرده‌ام که قیصر گفته بود تمام ایستگاه می‌رود. دقیقاً همینجا بود که ناگهان شعر ما را می‌گرفت والا «قطار می‌رود» که ممکن است در شعر هر کسی استفاده شود. «تو می‌روی» هم همینطور. این عبارات در شعر خیلی‌ها وجود دارد. «قطار می‌رود، تو می‌روی»؛ این عبارات و شبیه این‌ها در شعر خیلی‌ها می‌تواند وجود داشته باشد. بنابراین سطر سوم است که آن اتفاق بزرگ و به عبارت بهتر گام اول آن اتفاق بزرگ رخ می‌دهد؛ «تمام ایستگاه می‌رود».

در ادامه هم صورت دقیق شعر این است:

«و من چقدر ساده‌ام که سال‌های سال / در انتظار تو / کنار این قطار رفته ایستاده‌ام».

من از این سطر یک کلمه حذف کرده‌ام و نوشته‌ام «در انتظار تو کنار این قطار ایستاده‌ام». این مهم است که شاعر می‌گوید «کنار این قطار رفته ایستاده‌ام». ببینید، شاعر کاری می‌کند که به یکباره ذهنیت مخاطب به هم می‌ریزد. چه اتفاقی افتاد؟ مگر می‌شود کنار قطار رفته ایستاد؟ و بعد یک کلمه دیگر هم اینجا حذف کرده‌ام:
«و همچنان به نرده‌های ایستگاه رفته تکیه داده‌ام».

من درواقع دو تا کلمه «رفته» را از این شعر حذف کرده‌ام و یک جمله «تمام ایستگاه می‌رود». یعنی من از ۳۰ تا کلمه‌ای که این شعر دارد تنها ۶ کلمه را حذف کرده‌ام و با حذف همین کلمات این شعر با سر به زمین خورده است. اتفاق بزرگی که در این شعر می‌افتد و ما می‌توانیم آن را در شعر دیگران هم بیابیم و روی آن یک نام و صورت‌بندی تازه بگذاریم، در سطر سوم رقم می‌خورد. ببینید:

«قطار می‌رود / تو می‌رودی». تا اینجا بیان یک بیان خیلی طبیعی است، اما در سطر سوم می‌گوید: «تمام ایستگاه می‌رود». من نام اتفاقی که در این سطر می‌افتد را «سرایت» گذاشته‌ام. شما هم این کلمه را به عنوان یک آرایه نوپدید در شعر امروز یادداشت کنید. یکی از قدرت‌هایی که شاعران در شعر امروز به دست آورده‌اند و در شعر کهن به این شکل به چشم نمی‌خورد، آرایه ادبی «سرایت» است. سرایت یعنی چه؟ یعنی صفات و ویژگی‌ها بدون منطق قطعی و بدون منطق عینی قابلیت سرایت از یک شیء به شیء کنار دستی‌شان را دارند. با آرایه سرایت شاعر این قدرت و توان را پیدا می‌کند که رفتن را به تمام ایستگاه نسبت دهد. چون «رفتن» به دال مرکزی این شعر تبدیل می‌شود، طوری که بسط دادن و سرایت دادن صفت «رفتن» از قطار به ایستگاه کاملاً طبیعی جلوه می‌کند، با اینکه منطق عینی ندارد. خواهش من این است که شما آرایه سرایت را با همین ویژگی‌ها که گفتم در شعر دیگر شاعران ردیابی و پیدا کنید. من نمونه‌های دیگری از این آرایه را در شعر دیگران پیدا کرده‌ام که آنها را هم بیان می‌کنم. البته ممکن است شما بگویید آرایه سرایت می‌تواند ذیل بعضی آرایه‌های کهن هم قرار بگیرد. چنان که می‌توان آن را زیرشاخه آرایه اغراق دسته‌بندی کرد. بعضی ممکن است بگویند شاید این آرایه همان آرایه مجاز یا چیزهای دیگری باشد، اما همه آرایه‌ها اینطورند که می‌توان آنها را ذیل یک آرایه دیگر طبقه‌بندی کرد، اما وقتی به طور خاص آن را جدا کنیم یک اتفاق دیگری می‌افتد. بعضی می‌گویند این آرایه می‌تواند ذیل آرایه تشخیص قرار بگیرد اما من گمان نمی‌کنم این‌طور باشد. چون رفتن صرفاً به عنوان جان بخشیدن به این صحنه نیست. یعنی ما در این شعر نمی‌گوییم که ایستگاه جان پیدا کرد.

مثال‌های دیگر را هم ببینید. وقتی به این مثال‌ها توجه کنید، می‌بنیید که این آرایه به فضاها و کلمات یک حالت آبرنگی پیدا می‌دهد. دقیقاً مثل نقاشی امروز که از حالت رئال خارج می‌شود. چون نقاشی کهن مبتنی بر زیبایی‌شناسی رئال است. یعنی سعی می‌کند طبیعت را در نقاشی کپی کند. اما در نقاشی مدرن چه اتفاقی می‌افتد؟ فضاها یک حالت آبرنگی پیدا می‌کند. یعنی رنگ اشیا به طور مشخص فقط مال این شیء نیست. رنگ این درخت به فضا هم سرایت پیدا می‌کند. شعر امروز هم مثل نقاشی امروز رنگ‌ها، صفات و ویژگی‌های اشیا، چه رنگ باشد چه بو باشد چه ماندن و رفتن، همه اینها قابلیت سرایت به اشیا کناری خودشان را دارند. انگار ما در شعر امروز تصویر را از پشت یک شیشه باران خورده می‌بینیم. دیدید وقتی که باران به شیشه بخورد رنگ‌ها چطور درهم می‌شوند و نمی‌شود تشخیص داد که دقیقاً این درخت سبز است یا مثلاً این دیوار سبز است؟ من نام این اتفاق در شعر را «سرایت» گذاشته‌ام. چرا که مثل نقاشی مدرن رنگ‌ها و ویژگی‌ها را به اطراف سرایت می‌دهد. یک شاعرانگی پیچیده و خاصی به فضا می‌دهد. برای همین در شعر قیصر امین‌پور می‌بینیم که «قطار می‌رود / تو می‌روی / تمام ایستگاه می‌رود» و این خیلی زیبا می‌کند و یک زیبایی‌شناسی تازه به ما می‌دهد. این آرایه در شعر قیصر امین‌پور زیاد تکرار شده است. این هم خیلی مهم است که منطقی پشت این سرایت نیست. یعنی نمی‌شود گفت تشبیه است، استعاره است، مجاز است، مجاز جز از کل است و غیره. مثلاً ممکن است یک نفر بگوید این مجاز کل از جز است، یعنی شاعر می‌خواهد بگوید قطار می‌رود اما می‌گوید ایستگاه می‌رود. اما اینطوری نیست. به هیچ‌وجه منظور قیصر امین‌پور این نیست که رفتن تمام ایستگاه را مجاز بگیرد از رفتن قطار. نه. دقیقاً منظور قیصر این است که «تمام ایستگاه می‌رود» و این شاید با آن منطق سنتی و کلاسیک خیلی جور درنیاید. خب حالا این شعر را هم گوش کنید:

«کودکی‌هایم
با نخی نازک به دست باد آویزان»

ببینید؛ تصویری که شاعر می‌خواهد به ما برساند یک تصویر طبیعی نیست. می‌گوید در کودکی‌هایم بادبادکی به دستم بود که با نخی نازک به دست باد آویزان بود. اما شاعر یک حرکت شاعرانه بسیار موفق انجام می‌دهد. صفت بادبادک را که «آویزان بودن به باد با نخی نازک» است از بادبادک سرایت می‌دهد به کودک! کودک هم در آن صحنه هست، اما این شاعر است که این صفت را سرایت می‌دهد و بعد یک معنا از دل آن به دست می‌آورد. درباره این بیت هم ممکن است بعضی بگویند از آرایه تشخیص استفاده کرده اما به هیچ‌وجه اینگونه نیست. درواقع ویژگی بادبادک به کودکی، یعنی ویژگی یک شیء به یک مفهوم، سرایت پیدا می‌کند. «کودکی‌هایم با نخی نازک به دست باد آویزان». البته ترکیب «دستِ باد» آرایه تشخیص دارد، اما این منظور ما نیست. در یک بیت ممکن است ده تا آرایه دیگر هم باشد که فعلاً به آنها کار نداریم. منظور ما آن آرایه‌ای است که برایمان تازه است و اسمی برایش نداریم. چرا شاعر گفت «کودکی‌هایم با نخی نازک به دست یاد آویزان»؟ این اتفاق برای ما مهم است.
باز این مثال از استاد علی محمد مؤدب را ببینید. می‌گوید:

«برگ برگ
شاخه شاخه
دسته دسته
دست دست
گلفروش خردسال را
باد برده است».

تصویر طبیعی این شعر این است که باد دارد گل‌های گل‌فروش خردسال را می‌برد، اما شاعر می‌گوید:

«برگ برگ
شاخه شاخه
دسته دسته
دست دست
گل‌فروش خردسال را
باد برده است».

یعنی درواقع سرایت کردن صفت گل به گل‌فروش. چیزی که به شاعر امکان ابراز این معنا را داده است همین سرایت دادن صفت و ویژگی دسته گل به گل‌فروش است. باز این شعر را از سهراب ببینید:

«و زمان روی کلوخی بنشیند با تو». روی کلوخ نشستن صفت انسان است. شاعر در آن صحنه زمان را هم با این انسان می‌بیند و می‌گوید «و زمان روی کلوخی بنشیند با تو». یعنی زمان هم قابلیت این را دارد که بنشید، تأمل کند، و روی یک کلوخ لم بدهد و صبر کند. بنابراین شاهد سرایت یک صفت انسانی به یک شیء یعنی زمان هستیم. من مثال‌های دیگری هم نوشته‌ام. مثلاً این را ببینید:
«انسان تنها تنهایی است».

می‌خواهم این حالت آبرنگی شدن فضا را ببیند. و می‌خواهم نرم‌افزار اینگونه دیدن و خواندن شعرها را روی ذهن خودتان بارگذاری کنید و از این به بعد در شعرهایتان اینگونه با پدیده‌ها برخورد کنید. اسمش را «حالت آبرنگی» یا «نگاه کردن از پشت شیشه باران‌خورده» بگذاریم فرقی نمی‌کند.

«انسان تنها تنهایی است / سحرگاهانی که روح به کراهت از زانوهای تن بالا می‌کشد / و شهرها به بستر بیداری می‌خزند» الی آخر. آن چیزی که از زانوهای تن بالا کشیده می‌شود لباس و شلوار و پتو است، اما شاعر در این شعر این صفت را به روح نسبت می‌دهد و می‌گوید «سحرگاهانی که روح به کراهت از زانوهای تن بالا می‌کشد / و شهرها به بستر بیداری می‌خزند / رویاهایش را درمی‌آورد / لباس‌هایش را می‌پوشد / عینکش را از طاقچه برمی‌دارد / لبخندش را برد دهان می‌گذارد / و در کسالت خیابان فرو می‌رود».

ببینید، اینقدر این توصیف طبیعی پیش می‌رود که انسان رویاهایش را درمی‌آورد، لباس‌هایش را می‌پوشد، عینکش را از طاقچه برمی‌دارد و لبخندش را بر دهان می‌گذارد. انگار لبخند هم یک چیزی است مثل عینک، لباس و مثل اشیایی که انسان از آنها استفاده می‌کند. اگر شاعری اینجا گفته بود «لبخندی می‌زند»، هرگز این حسی که الآن در این شعر است به ما منتقل نمی‌شد. بنابراین اتفاقی که در این شعر است سرایت صفت اشیا به لبخند است. این هم اتفاق خیلی جالبی است که در شعر علی‌محمد مؤدب هست. در شعر بیژن نجدی مثال‌های زیادی دارم. این نگاه سیال به اشیا و مفاهیم در شعر بیژن نجدی خیلی زیاد به چشم می‌خورد. خب این مثال‌ها را گفتم تا این آرایه جا بیفتد.

آرایه «آمیختگی مکان-زمان»

دیگر آرایه‌ای که من رد پایش را بیش از شعر کهن در شعر معاصر دیده‌ام، اسمش را «آمیختگی مکان-زمان» گذاشته‌ام. «تجسد زمان» یا «مکان‌انگاری زمان» هم می‌توان گفت. روی این اسم‌ها خیلی تأکید ندارم و امیدوارم شما هم کمک کنید و اسامی مناسب‌تری برای این آرایه‌ها انتخاب کنیم. ببینید، در شعر معاصر یک اتفاق خاص می‌افتد؛ یعنی همان رفتاری که ما درباره مکان داریم، با فضا داریم، با دو قل همزاد هم یعنی مکان و زمان هم همان رفتار را داریم و این در شعر کهن نیست. این اتفاق را هم باید از دستاوردهای شعر نو به حساب بیاوریم، چرا که در شعر نو است که این اتفاق‌ها راحت‌تر می‌افتد.
شاعران جدید با زمان عین مکان رفتار می‌کنند. مثلاً قیصر امین‌پور در پایان‌بندی شعر معروف‌اش برای دکتر شفیعی کدکنی و کلاس‌های ایشان که سه‌شنبه‌ها در دانشگاه تهران برگزار می‌شود، می‌گوید:

«راستی روزهای سه‌شنبه
پایتخت جهان بود»

درواقع با یک تکه از زمان به مثابه یک تکه از مکان و فضا برخورد می‌کند. مثلاً این نمونه را هم ببینید:

«ریگی را از روی زمین برداریم
شب یک دهکده را وزن کنیم».

شب یک دهکده وزن ندارد ولی شاعر امروزی است که می‌تواند بگوید ریگی را از روی زمین برداریم، شب یک دهکده را وزن کنیم. یا این شعر معروف نیما «به کجای این شب تیره بیاویزم، قبای ژنده خود را». انگار این شب تیره یک مکان و یک اتاق است. شب را عین یک اتاق در نظر می‌گیرد. برعکسش را هم می‌توانید انجام بدهید؛ یعنی زمان‌انگاری مکان. یعنی با یک تکه از مکان، از یک شهر و روستا همان کاری را بکنیم که با زمان می‌کنیم. عباراتی که برای مکان استفاده می‌کنیم را برای زمان به کار ببرید. این می‌شود آرایه آمیختگی مکان-زمان.

آرایه «تشخیص پیشرفته»

نام آرایه بعدی را «تشخیص پیشرفته» گذاشته‌ام. تشخیص پیشرفته یعنی چه؟ در شعر کهن آرایه تشخیص به یک شکل ساده‌ای به کار می‌رود. مثلاً یک صفت انسانی به یک شیء نسبت داده می‌شود و انسان‌انگاری می‌شود. یعنی ما می‌توانیم یک درخت را انسان‌وار انگاری کنیم، انسان‌وار تلقی کنیم. مثلاً وقتی حافظ می‌گوید «ارغون جام حقیقی به ثمن خواهد داد / چشم نرگس به شقایق نگران خواهد شد». آرایه تشخیص در شعر کهن در همین حد رخ می‌دهد. در این بیت اول یک استعاره‌ای رخ داده و آن هم اینکه نرگس به انسان تشبیه شده، بعد این تشبیه پنهان شده و تبدیل به استعاره‌ای شده که از آن تنها چشم داشتن و نگران بودن مانده است. به خاطر ساختار شعر کهن که معمولاً بیت‌محور است، قدرت بسط یک مضمون خیلی فراهم نیست، ولی در شعر معاصر ما می‌توانیم به همان تشخیصی که می‌رسیم، یعنی انسان‌وار انگار کردن اشیا، رفتار کنیم. جوری با آن شیء رفتار کنیم که انگار واقعاً داریم با یک آدم رفتار می‌کنیم. مثلاً این تشخیص‌های پیشرفته را در شعر قیصر ببینید:

«قوم و خویش من همه از قبیله غم‌اند». تا اینجا معمولی است و اتفاق خاصی نیفتاده است، اما ادامه‌اش را ببینید:
«عشق خواهر من است، درد هم برادرم».

یا مثلاً این را ببینید که چون شعر نو است، این آرایه پیشرفته‌تر و بسط یافته‌تر می‌شود:
«گپ زدن از هر دری با هر در و دیوار
بعد هم احوال پرسی با دوچرخه
با درخت و گاری و گربه»

ببینید؛ یعنی زنده دیدن همه چیز. احوال‌پرسی با دوچرخه و گاری و گربه. باز از این پیشرفته‌تر در شعرهای بیژن نجدی می‌توان دید. از بیژن نجدی گوش کنید:

«خوزستان پسرعموی من است
های پسرعموی من! صبحانه را میهمان قبیله من باش».
اینطوری حرف زدن با خوزستان و پسرعمو خطاب کردنش در شعر کهن خیلی نمونه ندارد.
«نخل‌های سوخته خرمشهر پسرعموهای من‌اند
های پسرعموهایم! صبخانه را مهمان من باشید».

حتی در نام این مجموعه شعر بیژن نجدی، یعنی کتاب «پسرعموی سپیدار» این تشخیص پیشرفته وجود دارد.

باز دوباره در صفحه ۱۰۳ همین کتاب می‌گوید:

«حتی نیز ستون شن بر شانه‌های برف گرفته زاگرس
و نیمکتی بر البرز که گاهی بنشیند ابر
پس صندلی گذاشته‌ام در بالکن
دست‌های باران در دستم خیس
بفرمائید بنشینید باران بالابلند من
قالی گذاشته‌ام زیر پاهات
پشتی گذاشته‌ام که تکیه کنی
با تو هستم ابر!
خب حالا حرف بزنیم
آن بالا چه می‌گذرد؟
فرشتگان خوبند؟
شنیده‌ام خورشید پیر شده
ماه چه کار می‌کند؟
سه چهار شب پیش همین طرف‌ها بود
روی سفال‌ها قل می‌خورد و می‌افتاد
در آغوش درخت حیاط من
راستی شنیده‌ام در اسمان سیاه‌چاله‌هایی هست
انگار خانه شیطان
شما هم سنگ‌ها را می‌بینید؟
این سنگ‌های آسمانی و تکه‌های شهاب
شاید منظومه‌ای آنجاست که شلیک می‌کند به منظومه‌ای دیگر
ستاره‌ای دیده‌ای سوگوار ستاره‌ای دیگر
یا نعش ستاره‌ای در دست؟»

یعنی می‌خواهد بگوید در جهان انسانی این جنگ و نعش بردن و شلیک کردن خیلی زیاد است، بگو که آن بالاها چه خبر است؟!

«نه، اصلاً، هیچ؟
پس نگاه کنید به خستگی زمین
به سرنوشت آب
ببین با تو هستم ابر!
خواهش می‌کنم نگاه کن باران
پیش از آنکه راهی سفر بشوید
از رؤیای من تا زاگرس از دست‌هایم تا البرز»

ببینید. این بسط دادن، به نظر من یک آرایه نوپدید است. یعنی این نوع رفتار با آرایه.

شما ممکن است بگویید تشخیص هم یک نوع استعاره است. مگر تشخیص یک استعاره نیست؟ همین که تشخیص را در طول تاریخ از استعاره مکنیه جدا کرده‌اند و گفته‌اند این یک چیز دیگر است یا چیز خاص‌تری است، باعث شده یک آرایه تازه به وجود بیاید. انگار یک دریچه دیگری به شما می‌دهد. یک نرم‌افزار دیگری روی ذهن شما بارگذاری می‌کند که با قبلی‌ها فرق می‌کند. شما که شاعر این عصر هستید دیگر نباید بنویسید ابر می‌گرید! یا ابر گریه آسمان است! سعی کنید پیشرفته‌تر صحبت کنید. وقتی اینطور شد یا آرایه‌های جدید را خلق می‌کنید و روی‌شان اسم می‌گذارید یا دیگران روی آنها مطالعه می‌کنند و آنها را نامگذاری می‌کنند.

کلاس محمدجواد شرافت (بحثی درباره شعر دینی)

ای جذبه ذی‌الحجه و شور رمضانم
در شادی شعبان تو غرق است جهانم
تقدیر مرا نور نگاه تو رقم زد
باید که شب چشم تو را قدر بدانم

شعر دینی چیست؟

بحث ما شعر دینی است. من معمولاً در جلسات از دوستان می‌پرسم «اصلا شعر دینی چیست؟». تا حالا فکر کردید به چه شعری شعر دینی می‌گوئیم؟ طبیعی است که منظور ما دین اسلام و مذهب تشیع است. اما دین ما چه دینی است؟
همه ما تعریفی از شعر ولو مه‌آلود داریم، اما درباره دین کمتر تأمل می‌کنیم. دین در مرام و مسلک و فرهنگ ما یعنی دین و برنامه زندگی. یعنی دین را در همه شئون زندگی‌مان حس می‌کنیم. اگر دین وارد زندگی ما شده باشد، قطعاً شعر ما هم باید خیلی فراگیر و گسترده شده باشد. لذا شعر دینی در بعضی موضوعات خلاصه نمی‌شود و گستره خیلی وسیعی دارد. بعضی از اساتید می‌گویند صرفاً شعری که موضوع دینی دارد شعر دینی است، اما بعضی هم نظر دیگری دارند و می‌گویند هر شعری می‌تواند دینی باشد. همچنین بعضی اشعار هستند که شاید موضوع‌شان دینی باشد، ولی موضع‌شان ضددینی است. این قضیه برعکس‌اش هم صادق است، یعنی شعری موضوع غیردینی دارد، ولی موضع‌اش دینی است. اتفاقاً این نمونه‌ها تعالی خیلی بیشتری دارد. برای همین خوب است که ما هم اشعاری که موضوعات دینی دارند و هم اشعاری که موضع دینی دارند را شعر دینی بدانیم. مثل اغلب اشعار بزرگان ادب فارسی که از موضع دین جهان را می‌نگریسته‌اند و اشعارشان را بر اساس همان جهان‌بینی خلق می‌کرده‌اند.

شعریت اولین عامل مهم در شعر دینی

اما چه اتفاقی باید رقم بخورد که ما بتوانیم به قله شعر دینی برسیم؟ قبلاً هم عرض کردم وقتی ما می‌خواهیم وارد شعر ولایی، شعر آئینی و شعر دینی شویم در قدم اول باید شعریت اثر برایمان مهم باشد. یعنی کار را به عنایت رها نکنیم. بگوییم خب الحمدلله موضوع موضوع خوبی است، پس هر حرفی بزنیم تأثیرگذار است! نه، روی شعریت اثر باید تأمل کنیم و تمام عناصر سازنده شعر را به شکل مناسب و متناسب در آثارمان جلوه دهیم. برایش وقت بگذاریم، برایش از لحاظ فکری و ادبی و شرکت در جلسات وقت و هزینه بدهیم و برایش زمان و مکان و مال و منال‌مان را وسط بگذاریم. اگر این کار را کردیم روزی می‌رسد که بهترین اشعارمان همان اشعار دینی ما باشد، چنان که وقتی می‌خواهیم بهترین آثار شاعران بزرگ‌مان را نام ببریم اغلب همان اشعار دینی را نام می‌بریم. یعنی شما هر شاهکاری را اسم ببرید یک اشاراتی به دین دارد. برخی که مستقیماً از دین دریافت دارند. خیلی از مباحثی که در این دوره‌ها به شما ارائه می‌کنند درباره همین شعریت آثار است. اگر ما به عنوان یک شاعر دین‌مدار و متدین شعریت کارمان را جدی بگیریم، مطمئن باشید می‌توانیم به افقی برسیم که بهترین شعرهای معاصر شعرهای دینی ما باشد. به همین دلیل باید عنصر زبان را در شعر جدی بگیریم، همچنین عنصر خیال، عاطفه، احساس، موسیقی و ساختار را. این پنج عنصر مهم هستند و امیدوارم به آنها توجه کنید. شما که می‌خواهید شعر عاشورایی بنویسید، اگر مقتل «حسین ابن علی» نوشته استاد موید را خوانده باشید کارتان خیلی تفاوت پیدا می‌کند و گستره زبانی‌تان بسیار تقویت می‌شود. همچنین با خواندن بعضی تفسیرهای قرآن، به خصوص تفاسیر قدیمی، حتی زبان‌تان هم از آنها متأثر می‌شود. پس شعریت اثر خیلی مهم است. نباید برایش کم بگذارید. انجمن رفتن و اردو رفتن و کارگاه دیدن و نقد مکتوب خواندن و مطالعه آثار دیگران، همه اینها قدم‌هایی است که به ما در شعریت اثر کمک می‌کند. این قدم اول بود.

رابطه معرفت دینی و شعر دینی

پس ما در شعریت اثر خودمان سعی می‌کنیم آن عناصر پنجگانه را تقویت کنیم. اما بحث اصلی ما در این جلسه، بحث معرفت دینی است. هرجای ایران که هستید، انشاالله توفیق پیدا کنیم به زیارت حضرت عبدالعظیم حسنی مشرف بشویم. ایشان چند بار دین‌شان را به امام‌شان عرضه کردند و گفتند من اینطوری راجع به جهان و خالق جهان و اهل عالم می‌اندیشم. ما الآن کمی راجع به دین فکر کنیم. اولاً چه اندیشه و دریافتی داریم؟ اگر روی ورق بیاوریم، چند صفحه می‌شود؟ بیشتر از سه تا برگه آچار می‌شود یا نه؟ ثانیاً به این فکر کنیم که دین چقدر در زندگی ما حضور دارد؟ چقدر آن موضع دینی در روز و شب ما وجود دارد؟ پس اگر می‌خواهیم در حوزه شعر دینی که همان شعر زندگی است موفق شویم، باید در حوزه معرفتی خیلی کار کنیم. چکار کنیم که از لحاظ معرفتی شعر ما تقویت شود؟ اینجاست که ما خیلی فقیر هستیم. اینجاست که نه تنها شعر جوان ما، بلکه شعر دو سه دهه اخیر ما هم خیلی فقیر است. شاعرانی که یک کمی باورشان قوی‌تر بود و مطالعات‌شان بیشتر بود و کمی فهم‌شان از جهان عمیق‌تر و دقیق‌تر بوده است، موفق‌تر بودند.

اگر چند شاعر از نسل اول انقلاب را مورد بررسی قرار بدهیم، می‌بینیم همه آنها تحت تأثیر اندیشه دینی بودند و اشعار فوق‌العاده‌ای نوشتند. مثلاً شعر دکتر گرمارودی که مترجم قرآن و نهج‌البلاغه هستند را ببینید که چقدر در اندیشه شعرشان هم فوق‌العاده‌اند. مرحوم صفارزاده و مرحوم قیصر امین‌پور همچنین. شما باور دینی قیصر را ببینید. شعرهای مهدوی قیصر را یکبار دیگر بخوانید. بخش مهمی از شعر ما شعرهای مهدوی است که درباره ولایت حضرت صاحب (عج) است. ما نسبت به انتظار چه باوری داریم؟ گاهی باورمان آنقدر بچگانه است، آنقدر دور از واقعیت است که نیاز به اصلاح جدی دارد. ولی شما شعر روز ناگزیر را بخوانید و ببینید قیصر چه نگاهی به انتظار دارد و چطور زمانه پس از ظهور را به خوبی و زیبایی ترسیم می‌کند. شعر روز مبادا از قیصر را بخوانید تا ببینید چگونه زمانه غیبت و انتظار را ترسیم می‌کند. در خیلی از شعرهای قیصر رد پای باور مهدوی، نه صرفاً موضوع مهدوی، در میان است. آقای قزوه را ببینید که چطور شعر «ابتدای کربلا مدینه نیست، ابتدای کربلا غدیر بود» را نوشته است. همین یک مصرع چکیده چندین کتاب است و در این ایجاز تحلیل فوق‌العاده‌ای از قصه عاشورا ارائه می‌کند و آن را ریشه‌یابی می‌کند. باور دینی در شعر استاد معلم بزرگ ببینید که ایشان چگوه بحث هجرت را در آن مثنوی بیان می‌کنند. هجرتی که از زمان حضرت آدم شروع می‌شود و تا زمان امام راحل (ره) ادامه می‌یابد. یا شعری کهاستاد معلم به مرحوم شریعتی تقدیم کرده‌اند:
«سیه بپوش برادر سپیده را کشتند»

ببینید چقدر خوب جدال همیشگی بین حق و باطل را بیان می‌کند. «دو رودخانه برادر، دو رودخانه شدیم». در یک شعر مقابله حق و باطل را به زیباترین شکل ممکن بیان می‌کنند. چرا؟ چون باورهای دینی‌شان عمیق بوده است. حالا چرا عمیق بوده است؟ راجع به آن صحبت می‌کنیم.

ما برای آشنایی با بحث‌های معرفتی که خیلی به آنها نیاز داریم، گنجینه‌های زیادی داریم اما خودمان را از آنها محروم کرده‌ایم.. سرمان مدام توی گوشی است و درگیر اباطیل و سرگرمی‌هایی هستیم که هیچ آورده‌ای برایمان ندارد. باید کمی از این عادات فاصله بگیریم و دنیامان را عمیق‌تر و گسترده‌تر کنیم. لذا من چند نکته به صورت کلی عرض می‌کنم و بعد خود شما باید بگردید و مصادیق آن را به تناسب خودتان پیدا کنید. چند راهکار هم به شما می‌دهم که سریع‌تر به آن دست پیدا کنید.

قرآن و شعر دینی

یکی از راه‌های که ما می‌توانیم اندیشه خودمان را غنی‌تر کنیم و از آن استفاده کنیم قرآن است که قربانش بروم، خیلی غریب است. قرآن خیلی در زندگی ما مهجور است. امیدوارم در روز قیامت وقتی که قرآن شکایت می‌کند، ما شامل آن شکایت‌ها نباشیم. واقعاً خیلی حیف است که ما از دنیای قرآن فاصله داریم. بچه‌ها! با قرآن انس بگیریم. یکی از دوستان ما می‌گفت وقتی قرآن بیشتر می‌خواندم بیشتر به کارهایم می‌رسیدم. این را تجربه کنید. قرآن سرشار از معارفی است که شعر ما را خیلی عمیق، خیلی گسترده و خیلی مانا می‌کند. این که حافظ می‌گوید «هرچه کردم همه از دولت قرآن کردم» مبالغه نیست و اغلب بزرگان ادب فارسی همینگونه بوده‌اند. با مطالعه قرآن، تلاوت قرآن، ترجمه قرآن و تفسیر قرآن زیاد انس بگیرید. نه برای شعرمان، برای زندگی خودمان. حضرت آقا در جلساتی که دهه چهل در مشهد برگزار می‌کردند جمله‌ای خطاب به حاضران دارند و می‌گویند همیشه یک قرآن جیبی همراهتان داشته باشید و هروقت فرصت کردید سری به این قرآن بزنید. می‌گفتند بعد از چندسال دیدیم جوان‌هایی که این توصیه را رعایت کردند به شکل محسوس و ملموسی در امور فردی و اجتماعی از دیگران موفق‌ترند. این اعجاز قرآن است. قرآن را باور کنیم و به آن پناه ببریم و از آن استفاده کنیم. قرآن یکی از بهترین راه‌هایی است که می‌تواند به لحاظ معرفتی به شعر ما و زندگی ما کمک کند. اگر به نخواهم به شما بگویم المیزان و تفسیر آیت الله جوادی آملی یا تفسیر نمونه بخوانید، باید بگویم حداقل یک «قرآن حکیم» داشته باشید و با آن مأنوس باشید. قرآن حکیم یک جلدی است؛ در یک صفحه‌اش متن قرآن است و یک صفحه‌اش برخی از آیات را تفسیر کرده است. این قرآن خیلی برای خود من جذاب و آموزنده است. حالا ما بعضی تفاسیر عرفانی از قرآن داریم که خیلی جذاب هستند، بعضی تفاسیر روایی از قرآن داریم که خیلی تخصصی‌اند و می‌طلبد چند جلسه درباره نوع مواجهه‌مان با قرآن صحبت کنیم.

مطالعه قرآن شعر شما را قرآنی می‌کند. من یک زمانی اشعار سهراب را که می‌خواندم می‌دیدیم بعضی‌شان چقدر قرآنی هستند؛ نه فقط محتوا، حتی فرم. مثلاً «به تماشا سوگند / و به آغاز کلام». یکبار به یکی از اساتید همین مطلب را گفتم، در جواب من گفت یکی از اقوام سهراب را دیده که می‌گفته است سهراب همیشه یک قرآن همراهش بوده و وقتی که توی خلوت خودش بوده قرآن می‌خوانده است. ببینید، قرآن حتی توی فرم هم می‌تواند به ما کمک کند، به شرطی که بتوانیم لحن قرآن، جان قرآن و آنِ قرآن را در حد بضاعت خودمان دریافت کنیم.

روایات و شعر دینی

از قرآن به روایات برسیم. خوشا به سعادت کسانی که با احادیث اهل بیت (ع) مأنوس‌اند. حدیث در زندگی آنها جاری است. حدیث‌خوانی بخشی از زندگی روزمره آنهاست. من خیلی به این افراد غبطه می‌خورم. وقتی می‌بینم برخی از دوستان شاعر با حدیث مأنوس هستند، غنی‌تر شدن شعرشان را به چشم می‌بینم. حتی شعرهای عاشقانه‌شان رنگ و بوی دیگری می‌گیرند. شاعر متدین هم شعر عاشقانه می‌گوید، اما یا یک زبان و حس و حال خاص. دکتر سنگری یک مقایسه‌ای بین شعر عاشقانه شاملو و شعر عاشقانه قیصر برای همسرش داشت که نتایج جالبی داشت. نجابتی که در کلام قیصر است، به خاطر باورهای اعتقادی و مذهبی‌اش مشهود است. غرض اینکه وقتی ما گفتیم دین زندگی‌ساز است و برای زندگی است، ما می‌توانیم تمام شئون زندگی را در شعر دینی ببینیم. با این نگاه، شعری که من برای همسرم، دخترم، مادرم و پدرم می‌گویم هم عاشقانه است.

این «بحار الأنوار» که می‌گویند، واقعاً دریاهای نوری است که ما از آنها غافلیم. واقعاً آخرین‌بار کی حدیث خوانده‌ایم؟ برویم با تأمل و تدبر و همراه با یک سیر درست حدیث بخوانیم. یک سیر حدیثی به شما معرفی می‌کنم تا به دردتان بخورد. در فضای مجازی عبارات «هفت وادی چهل منزل» را جستجو کنید. خدا این استاد بزرگوار را حفظ کند. یک سیر بسیار خوبی از حدیث‌خوانی پیش روی ما گذاشته‌اند. «هفت وادی چهل منزل» را جدی بخوانید. نیت‌تان هم این باشد که من می‌خواهم با احادیث اهل بیت (ع) نورانیت زندگی‌ام را بیشتر کنم، می‌خواهم وجودم را اهل بیتی‌تر کنم، رنگ الهی بگیرم. نیت‌مان این باشد، نه اینکه من می‌خواهم راجع به صدق و اخلاق خوش شعر بگویم، حالا یک روایتی هم بخوانم که راحت‌تر شعر بگویم. نه، بگذاریم اینها باورمان شود، نه صرفاً یاورمان باشند برای نوشتن برخی اشعار. بیاید و در وجود و خمیرمایه ذهن و اندیشه ما قرار بگیرد، آن وقت هم زندگی ما قشنگ‌تر می‌شود و هم اشعارمان غنی‌تر می‌شود. پس در کنار آیات به بحث روایات بپردازید. این هم خیلی به ما کمک می‌کند.

آشنایی با سیره و زندگی اهل بیت (ع)

بحث بعدی که برای یک شاعر آئینی و دینی خیلی جدی است، بحث آشنایی با سیره و زندگی اهل بیت (ع) است. الحمدلله شعر عاشورایی زیاد است، اما چقدر درباره عاشورا مطالعه داریم. ما به تازگی ولادت امام سجاد (ع) را پشت سر گذاشته‌ایم، ولادت حضرت ابوالفضل (ع) را پشت سر گذاشتیم. درباره این عزیزان چه می‌دانیم؟ حسین عباس‌پور بیت خیلی خوبی درباره حضرت ابوالفضل (ع) دارد:

برای بردن نامت وضو با باده می‌گیرم
سراغت را نه از شمشیر، از سجاده می‌گیرم

چقدر این بیت برای حضرت ابوالفضل (ع) زیباست. نشان می‌دهد شاعر مطالعه خوبی در زندگی حضرت داشته است، نه اینکه فقط در بعد شجاعت ایشان مانده باشد. پس درباره سیره این عزیزان مطالعه کنید. مقتل مطالعه کنید. زندگی‌نامه مطالعه کنید. مثلاً «مقتل جامع سیدالشهدا» را بخوانید. این کتاب گزیده تاریخ قیام و مقتل سیدالشهدا و توسط گروهی از تاریخ‌پژوهان زیر نظر استاد مهدی پیشوایی کار شده است. شما اگر می‌خواهید سال‌ها راجع به عاشورا شعر بگویید و چند مجموعه شعر داشته باشید باید برای یکبار هم که شده یک مطالعه خوب در این حوزه داشته باشید. بتوانید جدا از اینکه قصه عاشورا را می‌دانید، دریافت درستی داشته باشید و از تحلیل عاشورا هم غافل نباشید. بدا به حال ما که گاهی برای عاشورا شعر می‌گوئیم ولی شعرمان عاشورایی نیست. آن چیزی که مرام سیدالشهدا (ع) است در شعر ما نیست. خدا استاد مجاهدی را حفظ کند. ایشان می‌فرمایند چه بسا بعضی شعرها شعر عاشورا باشد ولی شعر عاشورایی نباشد. پس سعی کنیم دریافت درستی از زندگی اهل بیت (ع) داشته باشیم و آثار خوب این حوزه را بخوانیم.

توجه به ادعیه و زیارات

قدم بعدی که باید خیلی در آنها توجه کنیم، زیارات است. زیارات را جدی بگیرید. یکی از بهترین راه‌هایی که ما به شخصیت و جایگاه اهل بیت (ع) می‌رسیم همین زیارات است. اگر هیچ جمله‌ای درباره حضرت معصومه (س) نمانده باشد و شما تنها همین زیارتی که از طرف معصوم صادر شده است را بخوانید، شأن و جایگاه این بانو را دریافت می‌کنید. خیلی مفاهیم در این زیارات وجود دارد که ما در آنها دقیق نشده‌ایم.

پس زیارات را جدی بگیریم. خیلی حرف‌ها دارد. همین الان نیت کنید زیارت آل یاسین را هفته‌ای یک بار بخوانید. امام حاضر و ناظرمان را زیارت کنیم. چقدر مفاهیم زیبا در همین زیارت آل یاسین هست؛ «سلام به امام وقتی که قنوت گرفته است، وقتی که رکوع می‌رود، وقتی که سجده می‌رود». انگار با همین زیارت باورهای دینی‌مان را به حضرت عرضه می‌کنیم.

زیارت سرشار از معارف است. با دقت بخوانیم. به ترجمه دقت کنیم. صرفاً لفظ را نگوییم. اگر این دقت‌ها را داشته باشیم خیلی به ما کمک می‌کند. در کنار زیارات ادعیه هم مهم هستند. مناجات شعبانیه را هر روز در ماه شعبان می‌خوانید دیگر؟ ببینید چه لحنی دارد. اصلاً جدا از معارف، ببینید چه لحن عاشقانه‌ای دارد. چقدر خواندنی است. دعای ابوحمزه چقدر فوق العاده است. دعای عرفه چقدر زیباست. به جزئیاتی اشاره می‌کنند که آدم باورش نمی‌شود. اینگونه است که باور توحیدی‌مان فوق‌العاده غنی‌تر می‌شود. زیارات و ادعیه را جدی بگیرید. بعضی محققان مثل آقای جواد محدثی، مثل آقای سید مهدی شجاعی این معارف را با قلم روان و ادبی خودشان ترجمه کرده‌اند که اینها خیلی به ما کمک می‌کند. این آثار را بخوانید.

آخرین قدم در رشد معرفت دینی تقویت علوم انسانی اسلامی است

قدم بعدی خیلی مهم است. هرچه تا الان گفتیم منابع دست اول بود. اما این قدم یعنی تقویت علوم انسانی اسلامی در وجود خودمان. بزرگانی آمده‌اند همین معارفی که گفتم را تحلیل کرده‌اند. شاید ما دریافت درستی از برخی از موضوعات قرآنی نداشته باشیم، ولی وقتی برخی آثار را می‌خوانیم ذهن‌مان باز می‌شود. برخی کتاب‌ها ما را با جهان آشنا می‌کنند ولی برخی از کتاب‌ها به ما جهان‌بینی می‌دهند. شاعری که سر سفره اندیشه شهید مطهری نشسته باشد نگاه دینی و هیأتی و انقلابی‌اش خیلی متفاوت از دیگری است. تحلیلش از جهان و موضوعات و مسائل خیلی متفاوت است. بزرگان نسل اول انقلاب از آثار شهید مطهری و دکتر شریعتی خیلی استفاده کرده‌اند ما و رد پای آن را در اشعار و پاورقی‌های کتب‌شان می‌بینیم. مثلاً می‌بینی قیصر در پاورقی نوشته «خوشه‌ای از کویر دکتر شریعتی». این مطالعات خیلی به ما کمک می‌کند. حالا چقدر خوب است که اول مطهری را مطالعه کنیم و بعد با نگاه و کالبد مطهری دکتر شریعتی را تحلیل کنیم. این خیلی خوب است و یک نگاه جامع به شما می‌دهد. در ادامه آثار عین. صاد خیلی فوق العاده است و خیلی کمک می‌کند. گاهی اوقات زاویه دید عین. صاد خیلی هنرمندانه است. همچنین می‌توانید کتاب تمثیلات مرحوم حائری شیرازی را بخوانید و ببینید خیلی وقت‌ها نگاه شاعرانه را باید در این کتاب‌ها یافت. بزرگان دیگری هم هستند؛ مرحوم حکیمی، دکتر سنگری، دکتر رحیم‌پور ازغذی، آیت الله مصباح، مرحوم علامه طباطبایی، آیت الله جوادی آملی، خود حضرت امام خمینی و...

این مطالعات را جدی بگیریم. نگویید بعضی از این مطالعات سخت است. شاعر خیلی استعداد دارد. شما خیلی مستعد هستید. آقای رشاد می‌گفتند برخی می‌گویند اگر کسی استعداد شاعری دارد یعنی خیلی استعداد دارد. این آدم می‌تواند حکیم باشد، می‌تواند مفسر باشد، می‌تواند منجم باشد. خودمان را دست کم نگیرید.

مقام معظم رهبری؛ اندیشمند مغفول‌واقع‌شده

می‌خواهم اسم یک دانشمند را ببرم که خیلی از او غافل هستیم. یکی از دانشمندانی که ما خیلی از ایشان غافل هستیم و آثارشان را آنطور که باید جدی نمی‌گیریم، مقام معظم رهبری هستند. نگاه و بیان ایشان فوق‌العاده است. خیلی خوب است. بروید و بخوانید. مگر شاعر می‌تواند «طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن کریم» را بخواند و نگاهش به زندگی عوض نشود؟ مگر می‌شود «انسان دویست و پنجاه ساله» را خواند و تغییر نکرد؟ با نگاه منظومه‌وار رهبری نگاه ما به جهان خیلی دقیق و ساختارمند می‌شود. غرض اینکه به عنوان یک دانشمند و اندیشمند دینی که بیان فوق‌العاده‌ای دارد ایشان را هم ببینید. مطمئن باشید جهان شعر دینی ما خیلی متفاوت‌تر می‌شود.

یک کلامی از حضرت عیسی (ع) می‌خواندم که به عنوان شاعر و طلبه و مجری این کلام خیلی برایم جای تأمل داشت. ایشان می‌گفتند شقاوت‌مند کسی است که وقتی کلامی را شنید فوراً به فکر نقلش برای دیگران باشد. مثلاً می‌گوید «جون میده این رو در فلان اجرا بگم، جون میده در فلان منبر و فلان شعر بگم»، به جای اینکه ببیند خودش چقدر عامل به آن جمله است، به فکر نقلش برای دیگران است. گاهی اوقات من و شمای شاعر همینطور هستیم. حرف خوبی را بیان می‌کنیم، دیگران استفاده می‌کنند و بارشان را می‌بندند ولی خودمان از آن غافل هستیم. پس سعی کنیم این حرف‌های خوب که دریافت می‌کنیم را در زندگی‌مان عملی کنیم. آن وقت همه ابعاد زندگی و شعر ما رشد می‌کند.

کلاس میلاد عرفان‌پور (درآمدی بر شناخت رباعی)

تعریف رباعی

لغت رباعی و ریشه آن به معنای چهارگان است. نام‌های دیگری برای رباعی به کار رفته مثل ترانه، چهاردانه، چهارخانه، چارانه و حتی دوبیتی که در بعضی زمان‌ها مرسوم بوده است. مفهوم رباعی در اصطلاح شعر چهار مصرعی بر وزن اصلی «مفعول مفاعیل مفاعیل فعل» است.

چه شد که اولین رباعی گفته شد؟

چند نظریه وجود دارد. در دوران نخستین‌، رباعی «چهارقافیه‌ای» سروده می‌شد. یعنی هر چهار مصرع قافیه داشتند. بعدها شکل قوافی تنوع پیدا کرد و سه قافیه‌ای شد، اما باز هم به تعداد کمتری رباعی چهارقافیه‌ای سروده می‌شد. درباره اینکه چطور این قالب متولد شده است چند نظریه وجود دارد. نظریه اول نوعی داستان‌پردازی است که می‌گوید جناب رودکی در کوی و برزن قدم می‌زد و دید که کودکان گردوبازی می‌کنند و گردو را قلت می‌دهند تا بُن گودال، و این آواز و زمزمه را با هم می‌خوانند که «غلطان غلطان همی رود تا بن گو». گو هم به معنی مخفف گودال بوده است. این آهنگ آنقدر رودکی را خوش آمد که بر آن شد که از این مصرع وزنی عروضی استخراح کند و شعری دوبیتی با مختصات رباعی تأسیس کند. همین روایت طور دیگری هم نقل شده و گفته شده که یعقوب لیث صفار از کوچه‌ای رد می‌شد و این ماجرا را دید و او را خوش آمد و به شاعران دربار سپرد که وزن عروضی این آواز را استخراج کنند و بر این وزن قالبی بنا کنند. بنده به نظرم می‌رسد که هر دو داستان داستان‌های زیبایی هستند اما استناد تاریخی آنها خیلی قابل اثبات نیست و بیشتر شبیه افسانه می‌ماند. بعید است چنین روایتی به دقت در تاریخ دست به دست شده باشد و به ما رسیده باشد، پس احتمال اشتباه بودن آنها بسیار است. نظریه دوم می‌گوید رباعی از ترکستان و چین آمده است، چرا که در آنجا قوالب کوتاه متداول بوده است.

بر این اساس چنین گفته‌اند که این قالب اقتباسی از قوالب کوتاه آن دیار است که درباره این خیلی قضاوت ندارم، ولی این نظریه هم استنادی در تاریخ ندارد. بنده در مقدمه کتاب «شمعدانی‌ها» یک نظریه سومی را مطرح کرده‌ام که البته این نظریه هم مستندات دقیق ندارد و صرفاً جهت تأمل و بررسی بیشتر است. بنده عرض کرده‌ام در زمانی که رباعی متولد می‌شود و نخستین رباعی‌گویان و رباعی‌سریان مثل جناب رودکی سر برمی‌آورند، جامعه ما یک جامعه اسلامی بوده است و ذکری که تا به امروز هم رباعی را با آن میذشناسیم، یعنی «لا حول و لا قوه الا بالله»، در آن جامعه ذکر متداولی بوده است. قطعاً مسلمانان در آن زمان با این ذکر آشنایی زیادی داشته‌اند و آن را زیاد به کار می‌برده‌اند. این که این شاعران مسلمان از این ذکر مشهور و مرسوم به وزن رباعی رسیده باشند بسیار محتمل‌تر است تا اینکه آن قصه‌های دیگر را بپذیریم. البته این نظر بنده هم نیاز به نقد و بررسی دارد که چون فرصت آن را نداریم وارد کنکاش آن نمی‌شویم.

رباعی سرایان متقدم

در قرن چهارم ابوسعید ابوالخیر رباعی‌سرای بسیار برجسته‌ای است. شهید بلخی، رودکی و کسایی، بعد در قرن پنجم خواجه عبدالله و اوحدالدین کرمانی، فرخی منوچهری، در قرن ششم خیام، بابا افضل، امیر معزی، سنایی، مهستی گنجوی و خاقانی، قرن هفتم عطار، مولوی، سعدی، کمال‌الدین اسماعیل، و از باقی قرن‌ها هم مهمترین‌ها حافظ، شاه نعمت‌الله ولی، قاسم انوار، بابا فغانی و هلالی جغتایی. از قرن یازدهم هم عموماً شاعران سبک هندی در بخشی از دیوان خودشان به رباعی پرداخته‌اند اما طالب، کلیم و در قرن دوازدهم بیدل دهلوی و حزین لاهیجی رباعی‌های برجسته‌ای دارند.

طیف‌های اجتماعی رباعی‌سرایان در طول تاریخ شعر کلاسیک

عمده رباعی‌سراها سه طیف بودند. یکی شاعران، طیفی که کار اصلی‌شان شعر بود و به شعر شناخته می‌شدند و شاعران دربار یا شاعران مشهور به شاعری بودند. یک طیف صوفیان و صوفیه که اینها بیشتر در تصوف شناخته شده بودند و رباعی می‌گفتند و در جهت معارف تصوف از رباعی استفاده می‌کردند. طیف سوم هم عالمان و بزرگان جهان اسلام که به خصوص از رباعی استفاده می‌کردند. خود ابن سینا رباعی‌های برجسته‌ای دارد که «کفر چو منی گزاف آسان نبود / محکم‌تر از ایمان من ایمان نبود / در دهر یکی چون من و آن هم کافر / پس در همه دهر یک مسلمان نبود». این رباعی از جناب ابن سینا است که از جرگه عالمان هستند.

رباعی؛ کوتاه بلندبالا

می‌خواهم توضیح بدهم در روزگاری که همه ما گرفتار مشغله‌های زیاد هستیم و فرصت‌ها فرصت‌های اندکی هستند و همه چیز مینیمال شده، از فیلم کوتاه بگیرید تا داستان کوتاه تا قوالب رسانه‌های جدید که با متن‌های کوتاه سازگار است، مثل همین رسانه‌های اجتماعی که شاهدشان هستیم، همه اینها ایجاب می‌کنند که ما به قالب‌های کوتاه توجه بیشتری نشان بدهیم.

یکی از جهت کوتاهی و نسبتش با زندگی انسان امروز جزو قوالبی است که می‌تواند قالب مؤثری باشد. البته این را داخل پرانتز اشاره کنم که در زمانه ما منظومه‌خوانی‌ها و شعرهای بلند ارزش و اهمیت‌شان را از دست نخواهند داد، اما باید به این توجه کرد که ذات انسان امروزی بیشتر با قوالب کوتاه سازگار است و از حیث ارتباط گرفتن با مخاطب هم فرصت مناسبی برای شاعر به وجود می‌آورد. شاید همین دلیل گرایش شاعران روزگار ما به قوالب کوتاه مثل رباعی و دوبیتی و نوخسروانی و طرح و نیمایی و سپید کوتاه است.

چیز دیگری که بر اهمیت رباعی می‌افزاید این است که ما در رباعی چهار مصرع بیشتر نداریم، اما معنا معنای کاملی می‌شود. یعنی ما یک رسانه کوتاه اما کامل، یک شعر مختصر اما جامع داریم. درست است که رباعی چهار مصرع است اما حرف‌های بلندبالایی در این قالب کوتاه به مخاطب منتقل می‌شود که شاید نتوانیم آن را در یک مثنوی بلندبالا و طولانی و با این حد از اثرگذاری بیان کنیم. پس کوتاهی رباعی لطف و ارزشی دارد که شاید در کمتر قالبی نهفته باشد.

موسیقی رباعی

موسیقی رباعی از دید بنده و خیلی از بزرگانی که از آنها آموخته‌ایم پر ظرفیت‌ترین موسیقی میان اوزان عروضی شعر فارسی است. ضمن اینکه موسیقی رباعی یک موسیقی کاملاً ایرانی است. یعنی وزن رباعی یک وزن ابداع‌شده توسط ایرانیان است و در شعر عرب سابقه‌ای ندارد. این موسیقی که بعداً درباره وزن و شاخه‌های وزنی آن هم صحبت خواهیم کرد، بسیار پرظرفیت است و پرظرفیت‌ترین شعر فارسی است.

مثلاً این وزن از مثنوی که «بشنو از نی چون حکایت می‌کند» تنها همین است و خیلی قابل تقسیم به شاخه‌های مختلف نیست. وزن مثنوی نمی‌تواند خیلی سبک و سنگین شود و انعطاف نمی‌پذیرد. البته زیبا هم هست. یا این وزن غزل که «مفعول فاعلات مفاعیل فاعل»، به شعوب متفاوتی از حیث اختیارات شاعری قابل تقسیم نیست. نهایتاً اوزان غزلی یا مثنوی اختیارات جزئی در یکی دو مورد را می‌پذیرند، اما وزن رباعی سرشار از تنوع است. وزن اصلی رباعی را دو وزن دانسته‌اند که هر دو نوع به عنوان وزن مادر رباعی مطرح شده است؛ یکی «مفعول مفاعیل مفاعیل فعل» است و دیگری «مستفعل مستفعل و مستعفل و فع». اگر همین همین «مستفعل مستفعل و مستعفل و فع» را به عنوان وزن پایه و مادر قالب رباعی در نظر بگیریم، این وزن بر اساس اختیارات و امکانی که به شاعر داده می‌شود، به عبارتی به هجده شعبه و به عبارت دیگر به بیست و چهار شعبه قابل تقسیم است. مثالش را عرض کنم؛ «مستفعل مستفعل مستفعل فع» به عنوان وزن مادر رباعی قابل تبدیل است به شعبه‌ای که «مستفعل مستفعل مفعول فع» یا «مستفعلات مستفعل مفعول فع» یا «مفعول مستفعل مفعول فع» یا حتی این وزن که سنگین‌ترین وزن رباعی است و همه هجاها هجای بلند هستند: «مسعول مفعول مفعول فع». این سنگین‌ترین وزن رباعی است. مثلاً جناب آقای صفربیگی یک رباعی برای حضرت زینب «س) دارند که در مصرع آخر می‌گویند «زینب زینب زینب زینب زینب / آن روز تمام کربلا زینب بود». این پنج بار کلمه زینب همه هجاهای بلند است که «مفعول مفعول مفعول فع» است. پس رباعی از جهت این که بر شعب مختلفی شامل می‌شود و شاخ و برگ بسیاری دارد و این که هیچ وزن دیگری در عالم شعر چنین ظرفیت خیره کننده‌ای ندارد، پر ظرفیت‌ترین و به عقیده بنده زیباترین و شگفت‌ترین وزن و موسیقی شعر فارسی است.

سکته در رباعی

این نکته را هم ذکر کنم که خیلی وقت‌ها خوانندگان رباعی در خواندن برخی رباعی‌ها دچار مشکل می‌شوند. آن رباعی‌ها که اختیارات وزنی دارند و جز شاخه‌های وزنی متنوع رباعی هستند و بعضی اوقات وزن رباعی را سنگین می‌کنند، مخاطب گمان می‌کند که شاعر غلط وزنی دارد. در حالی که این تجربه تلخ و مکرر و بسیار آزاردهنده این معنا را تاکید می‌کند که باید نسبت به اوزان قالب رباعی آگاهی‌بخشی داشته باشیم و وزن‌های رباعی را بشناسیم که اگر یک رباعی از جناب بیدل خواندیم بدانیم که وزن آن دچار اشکال نیست و شاعر ایراد وزنی ندارد. این رباعی را از جناب بیدل یادم آمد که بخوانم در خصوص همین اوزان سنگین رباعی و شعر است. این را هم بگویم که وقتی شعر بر اساس اختیارات شاعری سنگین می‌شود از اصطلاح «سکته» استفاده می‌کنند. سکته به معنای غلط وزنی نیست. بیدل در بیت دوم یک رباعی می‌فرماید که «نظم عالی تأملی می‌خواهد / هش دار که سکته نردبان سخن است». بسیار زیبا حسن تعلیقی برای این قصه آفریده است و می‌گوید از آن جا که یک شعر متعالی باید دارای تأمل باشد، این سکته مخاطب را به تأمل وامی‌دارد و گویی نردبان سخن است. سخن را بالا می‌برد و سخن را به اوج می‌رساند. این تعبیر عالمانه بیدل درباره سکته وزنی است.

نکته بعدی اینکه هریک از چهار مصرع رباعی می‌تواند به یکی از شعب وزنی رباعی سروده شده باشد؛ یعنی هرکدام از این بیست و چهار شعبه. پس ما می‌توانیم رباعی داشته باشیم که چهار وزن دارد اما رباعی است و همه مصرع‌های آن ذیل وزن رباعی قرار می‌گیرد. بر این اساس به گفته دکتر شمیسا گونه‌های زیاد وزنی از رباعی شکل می‌گیرد. ایشان بر اساس همین تنوع گفته بیش از بیست هزار گونه رباعی با وزن‌های گوناگون داریم. از چه جهت؟ از این جهت که رباعی هر مصرعش می‌تواند یکی از این بیست و چهار شعبه باشد و صورت‌های متعدد و متنوعی بالغ بر بیست هزار صورت داشته باشد. خب این تنوع خیلی زیادی به رباعی‌ها خواهد داد.

در بین رباعی‌نویسان برجسته که خیلی زیاد از اختیارات وزنی استفاده کرده‌اند بیدل برجسته‌ترین است. در روزگار ما هم جناب بیژن ارژن از سکته وزنی در رباعی زیاد استفاده کرده‌اند و از شعب فرعی وزن‌های رباعی زیاد بهره برده‌اند. یکی از دلایل اینکه ایشان کمتر شناخته شده و رباعی‌های بسیار زیبای ایشان کمتر شنیده شده، این است که از اختیارات وزنی زیادی استفاده کرده‌اند و همین باعث می‌شود بخش زیادی از مخاطب را از دست بدهند.

نظر خود بنده این است که با همه توضیحاتی که درباره ظرفیت اوزان رباعی دادیم، باید به مخاطبانی که صدها سال با گونه‌های روان موسیقی شعر انس گرفته‌اند حق داد و ما شاعران باید سعی کنیم تا جایی که می‌شود با وزن روان‌تری حرف‌مان را بیان کنیم. خود بنده هم معمولاً چنین تلاشی دارم، مگر جایی که حکمتی وجود داشته باشد.

فرق رباعی و دوبیتی

دوبیتی دقیقاً برعکس رباعی با اینکه وزن بسیار شیرین و لطیفی دارد، این ظرفیت و تنوع وزنی را اصلاً ندارد. یعنی «مفاعیل مفاعیل فعول» یا «مفاعیل مفاعیل مفاعیل» به هیچ شعبه دیگری قابل تقسیم نیست و اختیاراتی نمی‌پذیرد و ظرفیتش همین است که هست. به این واسطه که موسیقی‌اش روان‌تر و کوتاه‌تر است در موسیقی ایرانی و نواحی ما بسیار مورد استفاده قرار گرفته است.

دیگر تفاوت بین رباعی و دوبیتی در موضوعات آنهاست. ما بیشتر دوبیتی‌ها را در حال و هوای تغزل و گفتگوهای عاطفی و ساده مردم روستاها و عشایر ایران می‌بینیم، اما رباعی یک فخامت و سنگینی و وقار با خود دارد. دوبیتی رهاست. انگار یک عاطفه چوپانی با خودش دارد. این دو با هم متفاوت هستند. دوبیتی معمولاً در مضامین عاشقانه و عارفانه استفاده می‌شود اما رباعی در قرون گذشته موضوعات مختلفی از عاشقانه‌ها، عارفانه‌ها، شعرهای فلسفی اجتماعی، تعلیمی، فلسفی، سیاسی، حماسی، مدح، هجو و حتی طنز را در خودش جا داده است.

اوزان رباعی

برای اینکه تنوع اوزان رباعی را راحت‌تر ببینیم، سعی کردم یک مثال را با شعب مختلف وزنی رباعی مطابق کنم:

«مفعول مفاعیل مفاعیل فعل»
من جز تو نیاورم کسی را به نظر

مفعول مفاعیل مفاعیل فعول
من جز تو نیاورم کسی را به خیال

مفعول مفاعیل مفعول فعول
من بی تو سرانجامم گنگ است هنوز

مفعول مفاعیل مفعول فاع
من بی تو به دل دارم یک دریا درد

مفعول مفاعیل مفعول فع
من بی تو به دل دارم یک دریا غم

مفعول مفاعیل مفعول فعل
من بی تو به دل دارم یک دریای غمی

مفعول مفاعیل مفاعیل فاع
من بی تو به یاد تو اسیرم ای دوست

و الی آخر که می‌رسد به اوزان سنگین‌تر:

مفعول مفعول مفاعیل فع
بیدارم تا صبح تماشایت من

مفعول مفعول مفاعیل فاع
بیدارم تا صبح تماشایت باز

مفعول مفعول مفاعیل فعل
بیدارم تا صبح تماشای تو من

مفعول مفعول مفاعیل فعول
بیدارم تا صبح تماشای ظهور

رباعی چنین تنوعی دارد که موجب شده شگفت‌ترین و پرظرفیت‌ترین وزن شعر فارسی باشد.

کشف در رباعی

خب برسیم به یکی از مهم‌ترین نکاتی که می‌توان درباره رباعی گفت. ماجرای «کشف در رباعی» که آن را به اختصار عرض می‌کنم. ببینید، مهم‌ترین اتفاقی که می‌افتد و رباعی را رباعی می‌کند، کشف در رباعی است. کشف یعنی تماشای لحظه‌های تماشایی و لحظه‌های بکر و آنات کمیاب هستی. یعنی تصویر کردن یک تصویر بزرگ در یک قاب کوچک. اینکه می‌گویم رباعی کوتاه است و البته بالابلند است، بیشتر به خاطر همین کشف‌مداری و نوجویی در رباعی است. رباعی بیشتر از همه قوالب فارسی به کشف گرده خورده و بیشتر از همه به تماشاهای نو و دقائق و ظرایف نگاه شاعر متکی است. آن رباعی که می‌خوانیم و چنگی به دل ما نمی‌زند و می‌گوئیم این رباعی نیست، دلیلش این است که یا ضربه ندارد یا غافلگیرمان نمی‌کند. همه اینها ترجمه این است که کشف در این رباعی به درستی اتفاق نیفتاده است. همچنین باید بگویم کشف در رباعی صورت‌های متفاوتی دارد. گاهی یک تصویر نو است که پیوند نو میان پدیده‌ها برقرار می‌کند، گاهی رنگ عاطفی دارد، گاه در زبان اتفاق می‌افتد، اما جامع‌ترین گونه کشف در رباعی آن کشفی است که همه ابعاد این کشف‌های چندگانه را با خود داشته باشد. یعنی جامع همه کشف‌ها باشد. آن رباعی که هم کشف تصویری داشته باشد، هم کشف عاطفی، هم کشف زبانی و هم کشف فکری و اندیشه‌ای، متعالی‌ترین و بهترین رباعی است. این همان رباعی ارجمندی است که ابتدا جان خود شاعر را و سپس دل مخاطب را می‌لرزاند.

همه ما بارها تجربه کرده‌ایم وقتی که یک کشفی در رباعی یا شعر می‌کنیم تن‌مان به رعشه و لرزه می‌افتد و گویی که یک لحظه یک لرزه لطیفی به بدن ما می‌افتد، چنان که فرشته الهام در یک لحظه الهامی به ما می‌رساند و ما توفیق دریافت نهایت لطف حضرت باری تعالی را پیدا می‌کنیم. هرچقدر این کشف عمیق‌تر باشد این تکانه‌های روحی بیشتر است و تأثیرگذاری در جان شاعر و سپس در جان مخاطب بیشتر خواهد بود. عدم توفیق و توفیق یک شاعر در رباعی هم به این برمی‌گردد که چقدر اهل کشف باشد. کشف را هم توضیح خواهم داد که به معنای بازی زبانی و کار تصنعی نیست. بهترین و ماندگارترین گونه‌های کشف در طول تاریخ ثابت کرده که از جان‌های آگاه و تزکیه شده و آئینه‌های پاک و خالی از زنگار رخ داده است. اگر ما جان خودمان را جان پاکی قرار دهیم و احتمال بارش باران روشن وحی را بر جان خودمان تقویت کنیم، این وحی و الهام شاعارنه اتفاق می‌افتد. وحی گونه‌های مختلف و سطوح مختلفی دارد. عالی‌ترین گونه وحی همان وحی بر پیامبران است ولی گونه‌هایی از وحی هم هستند که ممکن است به ما انسان‌ها نزول کند؛ نوعی از الهام قدسی. این الهام الهی و قدسی اگر در شعر دست شاعر را بگیرد آن کشف بزرگ رقم می‌خورد. اما آیا منظور من این است همه توفیق شعر به وحی و الهام الهی و شعر نوشتن ما جوششی است، پس ما باید اکتساب و تلاش را کنار بگذاریم؟ نه. وقتی به یک شاعر الهام می‌شود، شاعر باید لوازم و توان گفتن را در خودش به وجود آورده باشد. شاعری که نسبتش با کلمات محکم نیست، شناختش از زبان کم است و تجاربش در سرایش گسترده نیست، نمی‌تواند الهامی که به او شده را در قالب مناسبی منتقل کند و خودش و مخاطبش از آن کلام بهره ببرند. پس نکته اول اینکه ریشه کشف در روح و جان شاعر است. اگر روح و جان شاعر تزکیه شود، ظرفیت الهام گرفتن را پیدا می‌کند و می‌تواند این الهام و کشف را به زبان شعر بیان کند، وگرنه خیلی از انسان‌ها هستد که الهامات الهی به آنها می‌شود اما چون زبان شعر ندارند نمی‌توانند آنها را به گونه‌ای که شایسته است بیان کنند.

گونه‌های کشف

عاطفی، زبانی، فکری و معرفتی. تعداد کمی از رباعی‌های تاریخ این توانایی را دارند که در همه این گونه‌ها کشف و خلاقیتی به مخاطب هدیه دهند. این رباعی‌های موفق رنگی از همه این کشف‌ها با خودشان دارند و معتبرترین گونه رباعی هستند. آن شاعرانی می‌توانند رباعی‌سرایان موفقی باشند که در هر رباعی بیش از دو گونه مختلف کشف را عرضه کرده باشند. نه کشف فکری به تنهایی کفایت نمی‌کند، نه کشف تصویری. کفایت نمی‌کند یعنی ممکن است رباعی خوبی رقم بزند اما آن رباعی شاخص و متعالی نباشد. ترکیبی از این گونه‌های کشف باید در کنار هم قرار بگیرند تا آن اتفاق مطلوب رقم بخورد.

کشف از کجا می‌آید؟

تفکر، خلاقیت، خلوت، سلوک، مطالعه و دانش. همه اینها در کنار هم مفید هستند و موجب می‌شوند که شاعر اهل تفکر باشد و اهل رسیدن به آن معنای قدسی و شگفت و ناب که ما اسم آن را کشف می‌گذاریم. شاعری که اهل سلوک باشد، اهل خلوت باشد، اهل مطالعه باشد، اهل دانش باشد می‌تواند زمینه کشف را در خودش فراهم کند.

ساختار رباعی

اینطور گفته می‌شود که مقدمه رباعی بیت اول است و مصرع سوم زمینه را برای مطلب اصلی که مصرع چهارم می‌آید، فراهم می‌کند. رباعی تشبیه به بازی والیبال شده که آن پاس کاری‌های اول به مثابه مصرع اول و دوم عمل می‌کنند، یعنی دریافت و بعد پاس اول و پاس دوم، بعد پاس گل که مصرع سوم است. مصرع سوم سکوی پرش رباعی است. گاهی اهمیت مصرع سوم حتی از مصرع چهارم بیشتر است و از این جهت خیلی مهم است که برای گفتن یک رباعی خوب به تمام چهار مصرع توجه داشته باشیم. بهترین صورت رباعی این است. شاعر باید با توجه به کشفی که در مصرع چهارم یا سوم داشته، مقدمات کار را بچیند. از این نظر رباعی را قالب وارونه نامیده‌اند. چون معمولاً از آخر به اول سروده می‌شود و اشکالی هم بر این وارد نیست. چون کشف شعر در مصرع آخر است و اول چیزی که به ذهن شاعر می‌رسد کشف است. آن «آنِ» رباعی است که در مصرع چهارم قرار می‌گیرد و شاعر بر اساس آن بقیه شعر را تکمیل می‌کند. اگر این تکمیل سرسری باشد رباعی ضعیف می‌شود، اگر سنجیده باشد رباعی خوبی خواهد داشت.

محور عمودی و افقی

ماجرای محور عمودی و افقی در رباعی متفاوت از غزل و دیگر قالب‌های شعری است. در غزل می‌تون حرف از محور عمودی و محور افقی زد، اما در رباعی از مفهوم دیگری نام می‌بریم به نام «شبکه تناسب‌ها و تداعی‌ها». یعنی باید در چهار مصرع رباعی شبکه‌ای شکل بگیرد از واژه‌ها و عناصر مختلف که همه دست در گردن هم می‌اندازند و همه با هم ارتباط دارند و به موفقیت رباعی کمک می‌کنند.

این شبکه می‌تواند به چند صورت برقرار باشد. شبکه معنایی مثل رود، قطره، سنگ، دریا و غیره، شبکه صوری که پیوستگی‌های زبانی و لفظی است مثل «رود» یا «دور»، چرا که حروف‌شان برعکس هم هستند، یا «زیارت» با «یار» به این دلیل که کلمه «یار» وسط کلمه زیارت هم هست، یا «مبتلا» با «بلا» نسبت دارد، یا «تب» با «تبسم» نسبت دارد. این ارتباط‌های لفظی را شبکه صوری می‌گوئیم. یک بحث هم پیوستگی زبان است. یعنی ما باید آن زبانی که در مصرع اول داریم را از حیث بافت کلمات و جنس کلمات تا مصرع آخر ادامه دهیم. نمی‌توانیم مصرع اول را خیلی صمیمی بنویسیم و مصرع آخر را خیلی فاخر.

شبکه تداعی

شبکه تداعی به این معناست که تداعی مفاهیم و فضاهای مورد نظر از طریق الفاظ مرتبط، آواها، شکل نوشتاری، اختیارات و سکته‌های وزنی. مثلاً این بیت حافظ را توجه کنید که:

«رشته تسبیح اگر بگسست معذورم بدار
دستم اندر صاعد ساقی سیمین ساق بود»

واج‌آرایی که در این بیت به کار رفته چه چیزی را تداعی می‌کند؟ به این می‌گویند شبکه تداعی. این واج‌آرایی دو تا معنا را تداعی می‌کند، یکی صدای پاشیدن دانه‌های تسبیح و افتادن‌شان روی زمین. انگار این تسبیح از هم پاشیده و دانه‌های این تسبیح یکی یکی دارد به زمین می‌خورد و این صدای سین را تولید می‌کند. همچنین تکرار حرف سین به خوبی ذکر سبحان الله را برای ما و مخاطب تداعی می‌کند.

ساختار رباعی

حسن مطلع، ایجاد تعلیق، حسن آوا و ایفای نقش در شبکه تناسب‌ها بر دوش مصرع اول است. کارکرد مصرع دوم تناسب با دیگر مصاریع، ایفای نقش در شبکه تناسب‌ها و تکلمه‌ای برای مقدمه مصرع اول است. مصرع سوم مهم‌ترین مصرع بعد از مصرع آخر است. این مصرع سکوی پرش، مقدمه نهایی رباعی و گاهی مهمترین مصرع رباعی است. مصرع چهارم هم مصرع محوری و مهم‌ترین مصرع رباعی است. اغلب رباعی‌ها از آن مصرع آغاز می‌شوند و معمولاً جایگاه کشف و جمع‌بندی رباعی است.

رباعی متداول

کشف و غافلگیری این رباعی در مصرع چهارم است.

رباعی متعادل

بنده آن دسته از رباعی‌ها که هر چهار مصرع‌شان به یک اندازه کشف و شگفتی دارند و زیبایی رباعی در تمام چهار مصرع پخش می‌شود، «رباعی متعادل» نام‌گذاری کرده‌ام.

رباعی متفاوت

این رباعی از دید بنده آن رباعی است که مصرع سومش مهم‌ترین مصرع و تکیه رباعی بر روی این مصرع است.