خبرگزاری مهر؛ گروه مجله: سبک زندگی امروز را نمیتوان از فضای مجازی و پیامرسانهایی مثل اینستاگرام جدا دانست. از خریدهای آنلاین گرفته تا تعاملات انسانی و حتی در دو سال اخیر که درگیر ویروس کرونا بودیم، آموزش مجازی! از کوچکترین عضو خانواده گرفته تا بزرگترین آن به گونهای درگیر این دنیای متفاوت از واقعیت و دریای بیکران گرههای یکسان و اتصالات بینهایت شدهاند. به جرأت میتوان گفت زندگی بشر در این روزها بهقدری با دنیای مجازی گره خورده است که تصور دنیای بدون اینترنت، تصوری واهی و ناممکن است در دید نسلی که با گوشی و نت بهدنیا آمدهاند. این تأثیرات در برخی مسائل مثبت بوده ولی نمیتوان اثر منفی آن را انکار کرد و یا حتی اثرات منفی آن را در نظر نگرفت. «مصرف گرایی» یکی از عواقب غرق شدن در این بحران، بهانه دعوت آقای احمد آذرسا، کارشناس رسانه، به خبرگزاری مهر بود که در این رابطه بیشتر بدانیم.
دنیای قبل فورد؛ دنیای بعد فورد!
«متولدین دهه پنجاه و شصت خوب بهخاطر دارند. روزی روزگاری بود که برای خرید لباس عید، کفش مدرسه و یا وسایل خانه، تصمیمگیری به راحتی امروز نبود! اگر متولد سه یا چهار دهه گذشته هستید یادتان میآید. در دوران کودکی، اگر وسیلهای یا لباسی را میخریدیم به گونهای میخریدیم که بیشتر برایمان کار کند. جنس لباس و نوع ساختار وسایل باید نوعی میبود که روزهای بیشتری از آنها استفاده کنیم. چه کت و شلوارهایی که برای برادر بزرگتر خریده میشد با نیت استفاده هفت برادر دیگر، پس باید دوام خوبی میداشت و در کنار آن مراقبت خوبی میشد (قدر جنس را باید میدانستند.) وسایل برقی که آن زمان خریده بودند، هنوز هم کار میکند. این تفکر به «اقتصاد فوردیستی» برمیگردد. اقتصاد فوردیستی (اقتصاد پایدار برای مصرف کننده) از عملکرد هنری فورد نشأت گرفته است. فورد معتقد بود که ماشینی که طراحی و تولید میکند و به مردم ارائه میدهد باید قوی باشد و سالها کار کند.
فیلمهای قدیمی ۱۰-۲۰ بار دیده میشد. جکی چان، بروسلی، کارتونهای سیندرلا و… با یک بار دیدن در کنج کمد خانه رها نمیشد که دیگر سراغش نروند. هر بار حوصلهای سر میرفت، مهمانی میآمد، دلی میگرفت و یا نیاز بود بچهای سرگرم شود، به همان فیلم متوسل میشدند و دیدن دوباره و سهباره این فیلمها برای مخاطب هنوز جذاب بود. چرا پدرها و پدربزرگها هنوز از دیدن تکرار فیلمهای دوران قدیم لذت میبرند؟
یا در مورد سینما رفتن حتی! قدیمها تولیدات فیلم آنقدرها زیاد نبود! بهراحتی میدیدی که یک فیلم را شش یا هفت بار در سینما میدیدند. الان این موضوع اتفاق میافتد؟
از یک جایی به بعد که تولید ادامه پیدا کرد و خیلی چیزها دم دستی شد. نگاهها عوض شد. خود ما که بزرگ شده همان دوران هستیم هم، در عصر حاضر با همین روال انتخاب میکنیم. مثلاً اگر ۵ عدد تیشرت بیکیفیت را یک میلیون تومان بدهند و یک عدد تیشرت با کیفیتتر را همان قیمت، نسل جدید که هیچ، ما هم ترجیح میدهیم گزینه اول را انتخاب کنیم و تنوع رنگ و طرح را در ۵ تیشرت داشته باشیم، تنوع رنگ و تعدد را به عمر کم و کیفیت پایین تیشرت اول ترجیح میدهیم.
این شد که در رفتارهای اجتماعی فضای جدیدی آمد به نام «خلق در لحظه» یا «پسافوردیستی»! که الان و این روزها در خیلی چیزها دیده میشود. فست فشنها، فست فودها و … ما الان در صنعت پوشاک برندهایی داریم که کار کشیدن از محصولات آنها شش ماه بیشتر نمیکشد. همین اتفاق در صنعت محتوا هم وارد شده است. «آسان شدن تولید و آسان شدن انتشار». دیگر نمیتوانیم به فرزندمان بگوییم: «باشه حالا با همین بساز و با همین جلو برو…»
همین هم باعث شده که امروزه فرم بر محتوا غلبه داشته باشد. بیایید با یک مثال ادامه بدهیم. در صنعت موسیقی، از دید من رپ انقلابی است برای غلبه فرم بر محتوا. من واقعاً نمیفهمم چه میگوید. روی کاغذ هم که پیاده میکنم، معنی پیدا نمیکند. فقط میدانم که «خلق لحظه» دارد اتفاق میافتد. این «خلق در لحظه» دارد بر «پایداری» و «اصالت» غلبه میکند و در تمام حیطهها این اتفاق میافتد و همینطور در محتوا.
ما و محصولات «خلق در لحظه»
بسترها هم برای این موضوع فراهم شده است. شما در اینستاگرام با محتواهای تکراری حالتان خوب نیست. وقتی یک محتوا چند بار در اکانتهای مختلف تکرار میشود خسته میشوید. اصلاً میدانید چرا آدمها در شبکههای اجتماعی همدیگر را دنبال میکنند؟ چونکه محتواهای تولیدی جدید آن شخص را دنبال کنند و قاعدتاً شخص دنبال شده که اغلب هم یک شخص معروف (سلبریتی) است، مجبور به تولید محتواهای جدیدتر و جذابتر میشود. بهصورتهای مختلف، مثلاً اینکه حتی به صورت تقلبی هم که شده با یکی ازدواج کند و یا خالکوبی کند و یا… حتی اگر در تیتر زدنها نگاه کنیم، مجبورند که تیتر یک خبر را متفاوت با محتوای اصلی انتخاب کنند. تیتری که جنجالی باشد و توجه کاربران را به خود جذب کند.
از طرفی خود سلبریتیها برای دیده شدن در رقابتند. فرض کنید مثلاً ۵۰ نفر سلبریتی در یک رشته در حال رقابت باهمند. رقابت سر چیست؟ اینکه کدامشان چیز جدید ارائه میدهد و در نتیجه دنبالکننده جدید جذب میکند؟ پس ما در این ورطه افتادیم. چه در مصرف روزانه خوراک و پوشاک و.. است و چه در مصرف رسانه!
حالا که درگیر این محصولات خلق در لحظه هستیم، باید تکلیفمان را در قبال شیوه و اندازه مصرف آن هم مشخص کنیم. مثلاً مادرهای امروزی میدانند که نباید خیلی به فرزندشان «فست فود» بدهند. در این دوره و زمانه، مادرها به فرزندشان مقادیر زیاد از حد شکلات و سوسیس و کالباس و… نمیدهند. حواسشان هست که کودکشان چه میخورد. صبحانه چه میخورد؟ ناهار و شام! حتی میان وعدهها هم باید از فیلتر نظر مادر رد شود. اما روی رژیم مصرف رسانهای فرزندش خیلی حساس نیست. به بیان دیگر، مادران امروزی از اینکه فرزندشان به مقدار نامتعارف از شکلات و چیپس و سوسیس و کالباس بخورد ناراحتند، چون مضراتش را میدانند، اما از مصرف بینهایت رسانهای فرزندشان حس بدی ندارند، چون از عوارض منفی آن بیخبر است. باید به این درک رسید که اغلب محتواهای خلق شده در لحظه مثل فست فودها و فست فشنها و مثالهای دیگر، ارزش بالایی ندارند و مصرف زیاد از حد آنها میتواند آسیبزا باشد.
راستش الان موضوع صحبت من اصلاً اینستاگرام نیست. کمی کلیتر و عمیقتر است. یک دوستی دارم که اتفاقاً ارتباطات خوانده و از دنیای رسانهها و آفات آن هم بی اطلاع نیست. یک بار برایم تعریف میکرد که برای سرگرمی فرزندش و ارتقا سطح زبان انگلیسیاش، فیلترشکن را روشن میکند و از یوتیوب برای فرزندش فیلم پخش میشود. کمی به تأمل فرو رفتم. کاری به اصل محتوا فعلاً ندارم که آیا برای بچه مناسب هست یا نه! حرفم این است که ما برای همان یک ساعتی که فرزندمان بنشیند و بیتحرک مشغول دیدن فیلم باشد هم حاضر نیستیم جایگزینی فیزیکی داشته باشیم که خودمان متولیاش باشیم. مثلاً دست فرزندم را بگیرم و ببرم پارک و یا هر تفریح دیگری. ما حتی همین را هم انجام نمیدهیم. ما در محتوا دچار مصرف زدگی هستیم و گاهی خودمان از این مصرف زدگی بی خبریم.
چه اتفاقی در سبک زندگی میافتد؟ بچههای نسل حاضر ما بچههای فضای مجازی پررنگ هستند. مقایسهشان کنید با بچههای واقعی نسل قبل. جنس بازیهای بچهها. آن گروه کاملاً حقیقی و بچههای الان کاملاً مجازی. زندگی بچههای امروز در یک فضای آرمانی اتفاق میافتد. «اسلحه دست بگیرم و به راحتی بکشم! از روی یک کوه بپرم روی کوه دیگر و…» اینها صحنههای رویایی هستند که وقوع آنها در زندگی واقعی غیرممکن است.
اگر نتوانیم مصرف متعادلی داشته باشیم و بین فضای مجازی و فضای واقعی تعادلی ایجاد نکنیم، دچار دوگانگی میشویم و بخشی از تواناییهایی را که باید در واقعیت داشته باشیم پیدا نمیکنیم. بچه که بودیم مثلاً باید در صف ایستادن را تجربه میکردیم. مواظب میبودیم که پولمان را گم نکنیم. شیر یا نان را درست و با تعدادی که بهمان سپردند میخریدیم و با مردم به این واسطه تعامل میکردیم. الان همه اینها جمع شده و دیگر نداریمشان. اگر یک کودک را در صف نان ببینید کمی برایتان تعجبآور است و حتی ممکن است در دل خود به پدر و مادر بیخیالش چیزی هم بگوییم. اینقدر فضای مجازی دست و بالما را در این انتخابها باز گذاشته است که دیگر بسترهای این کارهای واقعی را نداریم. البته همهاش هم به بسترهای مجازی ربط ندارد. بخش قابل توجهی از این اتفاقات به فرهنگ برمیگردد که به مرور زمان عوض شده است. بچههای الان جنسشان این نیست. نوع تعاملشان عوض شده است.
البته ذکر این نکته خالی از لطف نیست که بخشی از عدم تغییر در این تعامل را باید بپذیریم که مثلاً ارتباط با افراد در خانه، پدر و مادر و برادر و خواهر و اقوام و… که تغییری نکرده است. چرا همین حد از تعامل را نمیتوانند کنترل و مدیریت کنند؟ چون مصرف زمانیمان در فضای مجازی و فضای واقعی متعادل نیست.
هویت مجازیات را از هویت حقیقی جدا کن!
نکته دیگری که باید برایمان مهم باشد و توجه به آن خیلی مهم است: چون در فضای رو به رشد مجازی، متاورس و امثالهم در حال گسترش هستند، «هویت» جایگاه ویژه پیدا میکند. هویت ما در فضای مجازی نباید فراموش شود. کمی فکر کنید، هویت ما در فضای واقعی و در فضای مجازی چه تفاوتی میکند؟ آیا باید با همان هویت واقعی در فضای مجازی حضور پیدا کنیم؟ البته من پاسخ محکمی برای این سوال نمیدهم چون صاحبنظران باید درباره این موضوع صحبت کنند. ولی مطلبی است که داریم میبینیمش: «عدم تطبیق هویت موجب بروز بسیاری از مشکلات است.» در مقوله حضور در فضای مجازی، اینکه تکلیفت را با خودت مشخص کنی بسیار حائز اهمیت است. بدانی که هستی؟ چه میکنی و چه میخواهی بکنی؟ گاهی اوقات آسیبی که کاربران فضای مجازی از این فضا میبینند به خاطر این است که هویت مجازیشان را درست تعریف نکردهاند و آن را با هویت حقیقی خودشان یکی دانستهاند.
حتی آدم کلاهبرداری که دارد یک صفحه را میسازد و با تمام توان با مردم تعامل میکند به نیت کلاهبرداری، در این موضوع حتی یک گام جلوتر است. چون او میداند که از این فضا کیست و چه میخواهد بکند!
برای مثال اگر شخص در فضای اینستاگرام هویت خودش را نداند این میشود که اینستاگرام برایش کاربرد یک آلبوم شخصی پیدا میکند. در این صورت اگر یک واکنش منفی از کاربران دریافت کرد یا هر چیز مشابه دیگر، تأثیر آن را در زندگی حقیقی خود میگیرد. اما اگر کاربر اینستاگرام از ابتدا برای حضورش در این فضا یک «هویت» تعریف کند دیگر میداند که هر اتفاقی در این فضای مجازی افتاد، صرفاً مربوط به آن هویت مجازی است و لزوماً دخلی به زندگی حقیقی او ندارد.
در مورد هویت مجازی توجهتان را به یک جمله از علامه جعفری جلب میکنم که از ایشان به خاطرم مانده. ایشان همیشه میفرمودند: «آقاجان ما صدتا مسئله نداریم، ما یک مسئله داریم و آن هم این است که نمیدانیم چه میخواهیم!»