به گزارش خبرنگار مهر، دعا نزدیکترین و مؤثرترین رابطه انسان با خداست. دعا در فرهنگ اسلامی از مهمترین عبادات است؛ تا آنجا که خداوند در قرآن مجید پس از امر به دعا و وعده استجابت «وَقالَ رَبُّکُمُ ادْعُونی أَسْتَجِبْ لَکُم» میافزاید: کسانی که در برابر این رابطه نزدیک خلق و خالق تکبر میورزند به زودی با ذلت وارد دوزخ میشوند: «اِنَّ الَّذینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبادَتی سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرینَ».
یکی از دعاهای وارد شده در ماه مبارک رمضان دعای ابوحمزه ثمالی است. ابوحمزه از برخی امامان دعاهای متعددی آموخته است. شیخ طوسی در مصباح المتهجّد، به نقل از ابوحمزه، دعایی از امام سجاد (ع) آورده که در سحرهای ماه رمضان خوانده میشود و به دعای ابوحمزه ثمالی مشهور است و شرحهایی نیز بر آن نوشته شده است. این دعای نسبتاً طولانی مضامین اخلاقی و عرفانی والایی دارد و خواندن آن در بین شیعیان متداول است.
دعای ابوحمزه ثمالی یکی از دعاهای پرفضیلتی است که امام سجاد (ع) آن را در هنگام سحر میخواندند. ویژگیهای منحصر به فرد این دعا، آن را بسیار متمایز کرده است. این دعا شامل صفات خداوند، اسم اعظم و همچنین شامل مفاهیمی مانند سنگینی بار گناهان، لزوم اطاعت و پیروی از پیامبر اکرم (ص) و خاندان معصوم او، دشواریهای قبر و قیامت است.
حجت الاسلام والمسلمین سید عباس حسینی قائممقامی در سلسله یادداشتهایی از رهگذر شرح و تفسیر دعای ابوحمزه ثمالی زوایای پنهانی که در این دعای نورانی نهفته است را مطرح میکند. آنچه در ادامه میخوانید سومین قسمت از شرح و تفسیر دعای ابوحمزه است:
نتیجه تعلیم قرآن، گویایی انسان و بیان انسان و به نطق آمدن انسان است. از آثار این نطق چیست؟ وقتی انسان به نطق و بیان آمده است، مخاطبه و گفتگو شکل میگیرد. خدا با انسان سخن گفت و انسان را با سخن گفتن، آموزش داد و به نطق آورد. حالا انسان در برابر پروردگار ناطق است و میتواند سخن بگویند. این سخن با پروردگار «دعا» است. انسان به سخن آمده و این سخن آمدن که به نام دعا ست ناشی از تعلیم پروردگار است.
تعلیم اسمی موجودیت اسمی هر پدیده و موجودی را تشکیل میدهد. اما خصوصیت انسان «کلّها» است. علم الاسماء کلّها (این اختصاصی انسان است و تمام اسماً را به آن نسبت داد) ملائکه هم تعلیم اسماً داشتند و تعلیم اسماءشان هم صبوح القدوس است و اعتراضی که به خداوند نسبت به انسان میکنند این است که چون درکی از اسم کلی ندارند میگویند نحن نسبح بحمدک و نقدس لک خدایا ما که تو را تسبیح و تقدیس میکنیم. ما مظهر سبوح قدوس تو هستیم پس تو به چه موجود دیگری نیاز داری؟ خداوند میفرماید: «انی اعلم ما لا تعلمون» من چیزی می دانم که شما نمیدانید.
آن چیزی که خدا میداند و آنها نمیدانند چیست؟ من اسم جامع و فراگیری دارم که این اسم نیازمند مظهر و تعلیم است و شما این قابلیت را ندارید و هیچ موجودی جز انسان که خلیفه الله است چنین قابلیتی ندارد.
زمانی که انسان را میآفریند میگوید؟ یعنی خبر به آنها بده از این اسماً کلی. یک جلوه و خبر غیر از آموزش و تعلیم است. زمانی من به شما چیزی که بلد هستم را آموزش میدهم و زمانی برای شما چشمهای می آیم و شما از آن چشمه متوجه میشوید من خیلی بلدم و چیزهایی بلد هستم که شما اصلاً ظرفیت دانستن آن را ندارید. انبا؟ با تعلیم فرق دارد. برای این است که آنها قانع شوند که آفرینش انسان فلسفه خود را دارد و تکرار آفرینش موجودات دیگر نیست و لذا بلافاصله گفتند سبحانک و اظهار تسبیح و استغفار کردند.؟ پروردگارا ما علمی جز آنچه تو به ما تعلیم دادی نداریم. علمی که به ما آموزش دادی سبوح قدوس است. ما از الله خبر نداشتیم و از کلها خبر نداشتیم و حق داشتیم اعتراض کنیم.
بنابراین نتیجه اینکه خداوند، قرآن را که اسم جامع است تعلیم انسان داده است و انسان از رهگذر این تعلیم و آموزش گویا شده و به نطق آمده و نتیجه این نطق یافتگی و سخنگو شدن، دعا است.
دعا خیلی اهمیت دارد و کسی که اهل دعا نباشد در واقع خودش را لال و گنگ کرده و از گفتگو و شنیدن محروم کرده است. دعا نشانه گویایی و نطق یافتگی و سخنگویی انسان و نشانه قابلیت انسان برای راه یافتن به بارگاه گفتگو با پروردگار است. اینکه مخاطب پروردگار شود.
به محض اینکه دعا میکنیم خودمان را مخاطب قرار میدهیم. کسی را صدا میکنید نمیشنود. بلندتر صدا میکنید و مخاطب نمیشود. وقتی صدا کنید و برگردد آن وقت مخاطب شماست. خداوند تعلیم کرده است که اگر دعا کنید مخاطب شدید و اگر دعا نکنید لایسمعونی است. از نشانههای عدم سمع، عدم دعا است. کسی که دعا نمیکند و درکی از دعا ندارد (منظور از دعا موقعیت دعا و مخاطب با پروردگار و گفتگو با خداست) (گفتگو اقسامی دارد و دعاهایی که از سمت اهل بیت به ما رسیده الگوهای کاملی از گفتگوی انسان است ولی هر گفتگو و توجهی با خدا میتواند مصداق دعا باشد. هر سوال و مطالبهای از پروردگار و هر توجه و اتحادی به پروردگار مصداق دعاست و به هر میزان نشان دهنده این است که سمع دارد و وارد گفتگو شده است.