خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و اندیشه: متنی که در ادامه میخوانید گزارشی است از اندیشههای مارسل کونوش حکیم و فیلسوف پارمندیسی، هراکلیتوسی و اپیکوری معاصر فرانسه به قلم سعید جهانپولاد. جهانپولاد متخصص زبان و ادبیات تطبیقی ملل، شاعر، محقق، مترجم و منتقد ادبی است. تاکنون ترجمههای مختلفی به قلم او روانه کتابفروشیها شده که از آن جمله میتوان به این عناوین اشاره کرد: «گزینه شاهکارهای هایکو معاصر جهان»، «منظومه چهار کوارتت: همراه با نقد و تفسیر» اثر تی اس الیوت، «شعر به وقت گرینویچ: مجموعه برگزیده شعر و شاعران معاصر جهان» و «فصل گلهای سفید داوودی» اثر ناتسومه سوسه کی.
مارسل کونوش، فیلسوف و حکیم فرزانه معاصر فرانسوی، متخصص فلسفه یونانی از مترجمان و تحلیل گران بنام فلسفی پارمنیدس، هراکلیتوس، اپیکوریستی و... روز یکشنبه ۲۷ فوریه ۲۰۲۲ در سن ۹۹ سالگی در خانه خودش در ترفورت-کوزیات (آین) فرانسه درگذشت.
مجله تخصصی فیلوسفیا ویژهنامهای در موضوع کارنامه این فیلسوف و خردمند برجسته فرانسوی و اروپایی را منتشر کرده که حاوی مقالات، گفتوگوها و مقالات بسیار تأمل برانگیز درباره هفتاد سال تفکرات و تأملات مارسل کونوش است. بسیاری از مقالات این مجله را مطالعه کرده و بزودی ترجمه و تحلیلی از تفکرات این فیلسوف تازه از میان ما رفته را در قالب گفتوگو و مقاله تحلیلی در معرفی و شناختش و ترمینولوژی فلسفیاش ارائه خواهم داد.
اما این مطلب کوتاه و اجمالی در موضوع آشنایی با این حکیم و فیلسوف فرزانه است که در قامت خردمندان و حکیمان کهن در روزگار ما ظهور یافت، زیست و همچون ستارهای درخشیدن گرفت و از میانمان رفت. ادای احترام میکنم به تأملات زیباشناختی و فلسفیاش درباره شکوه زندگی و مرگ؛ چرا که با تلاش خستگی ناپذیری، افقی زیبا شناختی را به بشریت سرگشته امروزی پیشکش کرد.
مطلبی که میخوانید بخشی از تأملات مارسل کونوش درباره زیبایی فلسفی، زندگی، مرگ و شاد زیستی اوست. باشد که جامعه ادبی و اساتید فلسفه دانشگاهی ما و مترجمان گرامی فرصت کنند و فیلسوفان و خردمندان معاصر را دریابند و همتی به خرج دهند تا تأملات و تفکرات مارسل کونوش را در جامعه کمتر شادمان ما مطرح شود.
کونوش مدتی پیش از مرگش درباره زندگی، شاد زیستی، زیباشناختی فلسفی و مرگ خوشانه، گفتوگویی انجام داد که بخشیهای از تأملات فلسفیاش را در آن مطرح کرد. او پاسخهای صادقانهای به پرسشهای طرف گفتوگو داد که بخشهایی از آن را در ادامه ترجمه کردهام.
وی باور دارد که:
«درست است که عقل جنبه بنیادی فلسفیدن من است و فلسفه از ظهور خود به خودی عقل در من زاده شده، با این حال، جنبهها و ویژگیهای عاطفی و حسی قوی، غیرقابل تقلیل به امر عقلانی است. سیستمهای بزرگ به هماهنگی خاصی میرسند، اما فقط زیبایی حرکت رو به خودش و پیشرونده دارد. زیبایی همه جا هست چون هر چیزی با زیبایی خودش زیباست، مثلا روباه از زیبایی روباه وارش، پرنده فنچ با زیبایی فنچیاش، شاید یک پیرمردی که شکم گلدانی و برجستهای دارد، کمتر از مرد جوان لاغر اندام با زیبایی مردانهاش خوشتیپ باقی بماند و یا به نظر برسد، اما آنهم زیباست، یعنی برای خودش زیبایی مسحور کنندهای دارد، سنجاقک یک ضرورت شگفت انگیز و جذاب در طبیعت دارد، زیبایی که شاید مشاهده نشده و من میگویم زیبایی «از طبیعت»؛ زیرا برای من طبیعت سرچشمه ابدی همه چیزهاست، اولین شاعر مخترع و ابداعگر همه چیز است، همه چیز آنطور که تصور شده فقط مکانیکی نیست، همه چیز الهام گرفته شده از خود طبیعت است. به همین دلیل است که نمیتوانم بدون شادی و شعف بدون وصف به طبیعت فکر کنم. ما اشتباه میکنیم که همیشه شاکی و شکایت داریم از همه چیز، جایی درباره «لطف و شادزیستی» نوشتم و الان درست یادم نیست در کجا، اما با وجود پارگی شبکیه چشمم که خیلی آزارم میدهد و به رغم سرطانی که داشتم هنوز به آن تفکراتم پایبندی بی قید و شرط دارم.»
مارسل کونوش این اندیشمند برجسته در سحرگاه صدمین سالگرد تولدش چشم از جهان فروبست. کونوش استاد باهوش و شورانگیز دانشگاه سوربن با حدود پنجاه کتاب منتشر شده درباره متفکران فلسفی یونانی است. کونوش قرار بود ۱۰۰ سالگیاش را در ۲۷ مارس جشن بگیرد، اما در نخستین سحرگاه چشم از جهان فروبست و فلسفه فرانسوی معاصر را ترک کرد. وی در آخرین گفتوگوها با مجله فیلسوفیا درباره لطف، نگهداری و مرگ و جاودانگی همچون مرادهای فلسفی خودش هراکلیتوس و اپیکور از مرگ و زندگی سخن به میان آورد.
مارسل کونوش گفت:
«من هرگز بر خلاف بسیاری از جوانان باور نمیکردم که جاودانه باشم، زیرا مادرم که در کودکی او را از دست دادم، همیشه از مرگش و نبودش، برایم چیزی شبیه ناپدید شدن یا غیاب را تداعی میکرد. مرگ همراه همیشگی من بوده است اما هرچه واقعاً به مرگ نزدیکتر میشوم به این واقعیت ملموس که هنوز در این دنیا هستم و طعم دلچسب قویتری را از آن در خودم حس میکنم. در این لحظات واقعا طعم زندگی را چنان میچشم که هرگز تا این لحظه آنرا نچشیدهام. رنج مضاعف و افزودگی به زندگی در من سرشار است و هنوز هم در دفتر کارم، بسیار سرگرم کننده و پرشور حاضر میشوم.»
مارسل کونوش پرکار و اهل مطالعه، چند زبانه است: مترجم و تحلیلگر، پارمندیس، هراکلیتوس و اپیکور و فلسفه پیش از سقراطی، افلاطونی. او به اندازهای جستجوگر و پژوهشگر بود که زبان چینی را نیز آموخت تا بتواند در ترجمه و اظهار نظراتش درباره پادشاه تائو ته لائو تسو در سال ۲۰۰۱ تأملاتی دقیق بنویسد.
مارسل کونوش پسر روستایی اهل کورز که با تجربه پژوهشهای میدانیاش توانست در سال ۱۹۵۰ دانشیار فلسفه شود و سپس به کرسی استاد فلسفه یونانی در دانشگاه سوربن برسد. پنجاه کتابی که درباره متفکران یونانی و هلنی مورد علاقهاش (پارمنیدس، اپیکور، هراکلیتوس، آناکسیماندر) نوشت را به استادش تقدیم کرد و بعدها به فلسفه مونتنی، اسپینوزا، نیچه و مفاهیم و موضوعات دیگری همچون آزادی، عشق و رویدادها، به سمت اخلاق گرایان وونارگوس و چامفورت علاقهمندی خاصی یافت و درباره تفکر انتقادی و تحلیلی آنها بسیار نوشت.
کونوش در آخرین گفتوگوی مطبوعاتی خود درباره «زندگی و مرگ» چنین اشاره کرد:
«طرز تلقی من از «سوژه مرگ» همچون رویکرد اپیکور و مونتنی است. اپیکور میگوید: «مرگ برای ما چیزی نیست». این چیزی نبودن تعبیر محسوسی دارد که ما پس از مرگ هیچ و در غیاب خواهیم بود. پس در واقع من نیازی به آماده شدن و یا پذیرایی یا مهمان نوازی از مرگ ندارم. چنانکه انگاری بخواهم برای خوابیدن خودم را آماده کنم، البته ممکن است با فکر کردن به اینکه چگونه بمیرم، اندوهی احساس کنم اما هیچگاه دوست نداشتم در حالت تاسف باری بمیرم.
شاید بخاطر همین هست که من طرفدار «اتانازی» (مرگ خود خواسته) هستم و امیدوارم تشخیص مناسبی بدهم که این لحظه مرگ را چگونه برای خودم تعیین کنم، آنهم به مراتبی که که دیگر واقعاً خودم نباشم و هوشیاری نداشته نباشم. با این وصف، آیا میتوان در خواب خوش مرگ یا مرگ شادمانه به پایان دادن زندگی نیز اندیشید؟ مطمئن نیستم. پیری برایم چنین زمانی را القا میکند. چنانکه برای چشیدن طعم زنده بودن به مثابه یک گنجینه گرانبها به من اهدا میشود و وقتی واقعاً به مرگ نزدیکتر میشوم، طعم زندگی را به طرزی میچشم که هرگز و هیچگاه آنرا چنین نچشیدهام.»